زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدرضا برقعی مدرس، در عداد فعالان نهضت اسلامی در قم و نجف و دوستان شهید محمد منتظری بهشمار میرفت. وی در گفتوشنودی که پیش روی دارید، به تبیین سیره سیاسی و اخلاقی او در دوران مبارزات پرداخته است.
«نظری بر تاکتیکهای مبارزاتی شهید محمد منتظری» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین سیدرضا برقعی مدرس
در زندان قصر، محمد را روی بخاری انداختند، اما او صدایش در نیامد!
16 تير 1399 ساعت 12:00
زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدرضا برقعی مدرس، در عداد فعالان نهضت اسلامی در قم و نجف و دوستان شهید محمد منتظری بهشمار میرفت. وی در گفتوشنودی که پیش روی دارید، به تبیین سیره سیاسی و اخلاقی او در دوران مبارزات پرداخته است.
جنابعالی در زمره ملازمان حضرت امام خمینی در دوره اقامت ایشان در نجف بودید. مناسب است که در آغاز سخن، قدری درباره رابطه شهید محمد منتظری با ایشان بگویید.
بسم الله الرحمن الرحیم. موقعی که حضرت امام خمینی به عراق تبعید شدند، شهید محمد منتظری در نجف نبود، اما مدتی پس از آن آمد و نهایتا پس از هجرت امام خمینی به پاریس هم، به محض اینکه فهمید ایشان به نوفللوشاتو رفتهاند، خود را به امام رساند و ملازم رکابشان بود. بعد هم که چون فرودگاهها بسته بودند، از طریق اعتاب مقدسه، همراه با آیتالله منتظری به ایران برگشت. شهید محمد آنقدر مشغول فعالیتهای سیاسی شده بود که درس و بحث او، تحتالشعاع آن قرار گرفته بود. امام خمینی که همواره فعالیتهای علمی و حوزوی را در اولویت قرار میدادند، وقتی این مطلب را شنیدند، فرمودند: به ایشان و دوستانش بگویید بیایند، کارشان دارم! آنها آمدند و امام با لبخند فرمودند: «به شما گفتم بیایید که بگویم گوش به حرفهای این محمد آقا ندهید که میگوید سیاست اصل و طلبگی فرع است. من معتقدم اصل طلبگی است و سیاست امری است که باید در کنار طلبگی و ذیل آن انجام شود. من بسیاری از بزرگان را دیدهام که چون شخصیت سیاسیشان بر شخصیت علمی و طلبگیشان غلبه داشت و روحانی بودنشان تحتالشعاع سیاست قرار گرفت، شکست خوردند!...». خود شهید محمد حضور داشت که امام این حرفها را زدند. شهید محمد در میان مراجع، جز با امام خمینی با کسی مرتبط نبود. خاطرم هست که فقط یکی دوبار به اتفاق هم، به دیدن شهید آیتالله سیدمحمد باقر صدر رفتیم که اگر لازم شد، داستان آن را در ادامه گفتوگو نقل میکنم.
آشنایی شما با شهید محمد منتظری به چه دورهای باز میگشت؟ چگونه با هم مرتبط شدید؟
نخستینبار در سالهای قبل از سال 1341، 1342 او را شناختم که از جوانهای فعال حوزه بود و در مناسبتها، اعلامیهها و تراکتهایی را توسط گروهی که خود آنها را رهبری میکرد، در همه جا پخش میکرد. بالاخره هم در شب عید سال 1342، بعد از اینکه چندینبار تراکتهایی را در صحن حضرت معصومه(س) پخش کرد، هنگام خروج از صحن، توسط مأموران ساواک دستگیر شد. نوبت دوم آشنایی من با شهید محمد منتظری، در زندان بود. من در سال 1344 یا 1345 بود که به واسطه سخنرانیای که در مدرسه فیضیه کردم، دستگیر و در زندان قزلقلعه زندانی شدم و همین که قدم به زندان گذاشتم، از نوع کتابهای کتابخانه و شعارهایی که روی دیوارهای سلولها نوشته شده بود، فهمیدم که محمد هم آنجاست! همه بازپرسها و بهخصوص استوار ساقی، از روحیه مقاوم او صحبت میکردند. بالاخره در بند 3 زندان قصر او را دیدم که جوانان مسلمان را جمع کرده بود و به آنها درس میداد و آنان را به مطالعات اقتصادی و اعتقادی تشویق میکرد.
در آن سالها طیف وسیعی از چپیها در زندان بودند. نحوه مقابله او با چپیها چه بود؟
محمد به قدری در جذب جوانان و بحث و گفتوگو توانایی داشت که گروههای چپ، به طرفداران خودشان سفارش میکردند هرگز با او وارد بحث نشوند و بچههای مسلمان هم دلشان به محمد گرم بود و او را پشتوانه خود میدانستند.
از شکنجههایی که شهید محمد منتظری در زندان تحمل کرد چه خاطراتی دارید؟
شهید محمد منتظری بسیار مقاوم و سرسخت بود. قرار بود وکلای تسخیری از ما دفاع کنند. در دادرسی ارتش اتاقی بود که وکلا در آنجا مینشستند و اجازه مطالعه پرونده را به محکومین میدادند. وکیلی که هم وکیل من و هم وکیل آقای هاشمی رفسنجانی بود، مثلا از روی دلسوزی به من گفت: در دادگاه سرسختی نکنید. شما خیلی چیزها را نمیدانید؛ یک ساعت تندی، یک عمر زندانی بودن را در پی دارد...! وکیل دیگری ــ که بهاصطلاح وکیل محمد بود ــ با عصبانیت گفت: شما مثل محمد منتظری نباشید که آنقدر سرسختی کرد که من به جای دفاع از او، به دادگاه کمک کردم که برایش سه سال زندان ببرند! در آن دوران، سه سال زندان برای فعالیتهای سیاسی، خیلی طولانی بود و سابقه نداشت! آن روزها در زندان شایع شده بود که محمد را با بخاری سوزاندهاند! بعدها از محمد پرسیدم: «قضیه از چه قرار بود؟» گفت: آنها قصد داشتند با شکنجه دادن من، پدرم را زجر بدهند؛ به همین دلیل مرا به اتاقی بردند که فقط با یک ورقه فیبر از پدرم جدا میشد. در آنجا مرا حسابی زدند، ولی وقتی دیدند صدایم درنمیآید، اعصابشان به هم ریخت و مرا روی بخاری انداختند که چند جای بدنم سوخت، ولی باز هم ناله نکردم!».
دیدار بعدی شما در کجا بود؟
من بعد از اینکه از زندان آزاد شدم، به نجف رفتم. در آنجا میشنیدم که شهید محمد منتظری در ایران دارد تحت عنوان درس اقتصاد، به حدود صد نفر از طلبهها آموزشهای سیاسی میدهد! اینبار اگر دستگیرش میکردند، حکمی جز اعدام نداشت، ولی توانست به شکل معجزهواری از محاصره آنها بگریزد و به نجف بیاید. او حدود سه سال در نجف و دو سال در سوریه و فلسطین و اروپا به سر برد.
حضور شهید محمد منتظری در نجف، چه پیامدهایی داشت؟
شهید محمد در نجف با اسم سمیعی فعالیت میکرد و فقط با طلاب ایرانی سروکار نداشت، بلکه با بحرینیها، سوریها، لبنانیها، فلسطینیها و حتی انقلابیون ظفار در اریتره هم رابطه داشت! یکی از نکات مهم حضور محمد در نجف این بود که با آمدن او، حنای برخی از دوستان مدعی رنگ باخت و اختلافات آنها هم از بین رفت! شهید محمد منتظری در عین حال که بهشدت مشغول فعالیتهای سیاسی بود، در سر و سامان دادن به زندگی افراد هم نقش مؤثری داشت. علاوه بر این برنامههایی نظیر برگزاری اردو و گردش و بردن افراد به کوفه را هم در دستور کار داشت و به هر نحوی سعی میکرد در افراد نشاط و تحرک ایجاد کند.
نوع فعالیتهای شهید محمد منتظری در خارج از کشور چگونه بود؟
محمد به کار تشکیلاتی، بسیار اعتقاد داشت. او در راه مبارزه هیچ کاری را دون شأن خودش نمیدانست. همیشه هم کیفی پر از اعلامیه، جزوه و کتاب همراهش بود که آنها را به افراد مختلف میداد. محمد منتظری معتقد بود که همه جوانان قابلیت قبول مسئولیتهای مختلف را دارند و فقط باید آنها را آموزش داد و تربیت کرد. به همین دلیل هم خودش در تربیت نوجوانان و جوانان، بیوقفه تلاش میکرد و در جلسات خصوصی، به آنها آموزش سیاسی میداد. برای او ملیت اهمیت نداشت، بلکه با هر برادر مسلمانی از هر کشوری، ارتباط برقرار و آنها را سازماندهی میکرد. عده زیادی از مجاهدین افغانی، بحرینی و سایر کشورهای عربی، در واقع دستپرورده او بودند و با دیکتاتورهای کشورهای خود مبارزه میکردند.
چه ویژگیهایی در شخصیت شهید محمد منتظری، برای شما از همه جالبتر بود؟
محمد چندین برابر جسم خود انرژی داشت و هرگز اظهار خستگی نمیکرد. گاهی برای ملاقاتهای مختلف در طی یک روز، دوبار از نجف به بغداد میرفت و برمیگشت! هیچ وقت به فکر سر وشکل و لباس خود نبود. بسیار صداقت داشت و ریاکاری ذرهای در او راه نداشت. یکبار به خاطر حمایت از دکتر شیبانی، در جبهه الوطنیه الفلسطینیه بغداد اعتصاب غذا کرد. او از قبل اندکی کسالت داشت و بسیار ضعیف شده بود، اما حتی حاضر نمیشد یک قرص تقویتی هم بخورد و وقتی هم که به او میگفتی که قدری خود را تقویت کن، به شدت ناراحت میشد! همیشه میگفت: باید با افراد، با منطق قوی برخورد کرد. چپیها خیلی از دستش عصبانی میشدند، ولی او با منطق خلع سلاحشان میکرد. شرح صدر و تحمل عجیبی داشت و همه کس را تحمل میکرد. من کمتر کسی را اینقدر با تحمل دیده بودم. رفتار بسیار بیتکلفی داشت. همیشه آخر شبها به خانه من میآمد و صبح خیلی زود، دنبال کارهایش میرفت و کمترین زحمتی برای ما نداشت. همسرم صبح که رختخواب جمعشده را میدید، میفهمید که محمد به خانه ما آمده است؛ چون همیشه رختخوابش را جمع میکرد و سر جایش میگذاشت. بسیار باعاطفه و مهربان بود و فرزندان من، او را مثل پدرشان دوست داشتند.
همیشه میگفت: «گل بیخار خداست! اگر کسی چند صفت منفی داشت، در او به دنبال صفات مثبتش بگردید». بسیار بااخلاص و صادق بود. هرگز ندیدم که سختی مبارزه او را دلسرد و مأیوس کند. فوقالعاده شجاع و در ابراز عقیده رک و صریحاللهجه بود. موضعگیریهای او در برابر بعضی از اعضای شورای انقلاب، دولت موقت و بنیصدر، شجاعت و صراحت کمنظیرش را نشان میدهد. یکبار به او گفتم: وجود تو برای این انقلاب ضروری است، ولی تو با این موضعگیریهای تند و صریح، همه دوستانت را از دست دادهای! جواب داد: «خط آمریکا در انقلاب ایران نفوذ کرده و اگر غفلت کنیم، این انقلاب به سرنوشت نهضتهای قبلی دچار خواهد شد. باید به هر قیمتی که شده، جلوی این خط انحرافی ایستاد و این کار جز با ایثار و فداکاری ممکن نیست. فدا شدن من در مقابل افشای این خط و حفظ انقلاب ذرهای ارزش ندارد. بالاخره همه متوجه خواهند شد که دغدغه من چیست...». غرض اینکه درک صحیح، تیزهوشی، اخلاص، شجاعت و مقاومت او مثالزدنی بود.
در آغاز گفتوگو اشاره کردید به ملاقات مشترکتان با شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر. ماجرا از چه قرار بود؟
شهید آیتالله صدر چون همسر ایرانی داشت، فارسی بلد بود، منتها با لهجه غلیظ عربی حرف میزد! شهید محمد منتظری به ایشان گفت: شما در کتاب فلسفتنا موقعی که به بحث درباره مارکسیسم پرداختهاید، بسیار مستدل و قوی حرف زدهاید، ولی وقتی به کاپیتالیسم رسیدهاید، تقریبا سرسری عبور کرده و آنچنان که باید، قوی ظاهر نشدهاید. آیتالله صدر پاسخ داد: اصول مارکسیسم به شکل علمی مطرح شدهاند و میتوانند قشر روشنفکر و تحصیلکرده ما را بهشدت تحتتأثیر قرار بدهند؛ به همین دلیل باید قوی و علمی به آن پاسخ داد، ولی کاپیتالیسم چنین قواعد علمی محکمی ندارد و پاسخ دادن به آن نیازمند موشکافی علمی نیست.
ایشان (آیتالله صدر) درباره انقلاب اسلامی و پیروی آن چه دیدگاهی داشتند؟
ایشان گفتند: پیروزی انقلاب در ایران، به دو جهت در مبارزات اسلامی عراق مؤثر است: اول اینکه ملت عراق بدون پشتگرمی، شجاعت ندارد و این انقلاب میتواند به ملت عراق پشتگرمی و شجاعت بدهد. نکته مهمتر این است که همه انقلابهای دنیا به نوعی وابسته به غرب یا شرق بودهاند، اما انقلاب اسلامی متکی به اسلام و مستقل از هر دو بلوک جهانی است. انقلاب ایران ثابت کرده است که میتوان با استقلال، حکومتی را اداره کرد و این تحول عظیمی در جهان اسلام است.
کد مطلب: 12980