در اسناد لانه جاسوسی، شوروی و تحرکات آن یکی از موضوعات تکرارشونده و به طبع حساسیتبرانگیز در نظر عوامل سفارت آمریکا بوده است. در این میان آنچه جالب توجه مینماید روایت این اسناد از نقش شوروی در ایران است
برداشت آمریکا از نقش شوروی در ایران
شوروی به روایت اسناد لانه؛
25 تير 1399 ساعت 8:34
در اسناد لانه جاسوسی، شوروی و تحرکات آن یکی از موضوعات تکرارشونده و به طبع حساسیتبرانگیز در نظر عوامل سفارت آمریکا بوده است. در این میان آنچه جالب توجه مینماید روایت این اسناد از نقش شوروی در ایران است
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تعدادی از دانشجویان پیرو خط امام، با تسخیر سفارت آمریکا در ایران به اسنادی دست یافتند که حاوی اطلاعات مهمی پیرامون برخی از مسائل سیاسی در دوره پهلوی دوم بود. گذشته از نقش افراد و گروههای مختلف سیاسی که در قسمتهای مختلف اسناد مورد تأکید قرار گرفته است، تلقی کشورهای غربی از حضور و نقش شوروی در ایران، از جمله موضوعات مهمی است که به طور تلویحی به آن اشاره شده است. این مسئله از دید شخصیتهای داخلی و خارجی متعددی تحلیل و ارزیابی شده است که در ادامه نوشته به برخی از آنها اشاره میشود.
روابط ایران و شوروی در دوره پهلوی دوم
روابط ایران و شوروی در دوره پهلوی با فراز و نشیبهای فراوانی روبهرو بوده است، اما به طور کلی میتوان ماهیت و کلیت این روابط را در بدبینی محمدرضا پهلوی نسبت به شوروی و تمایل او در ارتباط با غرب تعریف کرد؛ چرا که او با پیوند دادن سیاست خارجی خود با آمریکا و کشورهای غربی، عملا در نقطه مقابل بلوک شرق یعنی شوروی قرار داشت. با این حال دو کشور در بخشهای مختلف سیاسی و اقتصادی ارتباطاتی داشتند و این ارتباط در برخی از امور همچون بخش اقتصادی از رشد و پویایی قابل توجهی برخوردار بود. نمود این موضوع را میتوان در دهه 1340 به خوبی مشاهده نمود. در این دوره روابط دو کشور به حدی رشد یافت که سیاستمداران شوروی با خشنودی از گسترش روابط با ایران، مساعی محمدرضا پهلوی در دگرگونی اجتماعی و توسعه صنعتی را سیاست مترقی در جهت نوسازی نامیدند و به رغم اینکه ایران توانسته بود بیش از پیش زیر نفوذ غرب قرار گیرد، ولی این عامل نتوانست سیاست شوروی در توسعه روابط با رژیم شاه را متوقف سازد.1
این وضعیت تا پایان حکومت محمدرضا پهلوی در عرصههای مختلف پابرجا بود؛ البته طبیعتا آمریکا تمایلی به تعامل ایران و شوروی نداشت و از هیچ تلاشی برای تیره شدن و یا حداقل خنثی شدن روابط دو کشور دریغ نمیکرد. نمونه این ادعا را میتوان در یکی از گزارشهای وزارت خارجه آمریکا در موضوع تغییر جهت برنامه خرید تسلیحات نظامی برای ارتش ایران مشاهده نمود: «با توجه به اقتصاد شکوفای ایران، بالا رفتن عظیم اعتبار شاه در ایران و موفقیت کلی او در برانداختن تظاهرات، شاه میخواهد به یک رابطه نظامی نزدیک با سودمندی متقابل با آمریکا ادامه دهد. مدارک نشان میدهد که در امکان حفظ انحصار آمریکا بر تسلیحات نظامی ایران باید قویا شک و تردید نمود، مگر با ارائه شرایطی فوقالعاده جالب که ما هم در موقعیتی نیستیم تا چنین شرایطی را فراهم سازیم. ولی سوابق همچنین نشان میدهد که تلاشهای فراوان دیپلماتیک درجهت خنثی کردن گرایش مهم به شوروی، مؤثر و تاحدودی نیز موفقیتآمیز بوده است».2
آمریکا تمایلی به تعامل ایران و شوروی نداشت و از هیچ تلاشی برای تیره شدن و یا حداقل خنثی شدن روابط دو کشور دریغ نمیکرد. نمونه این ادعا را میتوان در یکی از گزارشهای وزارت خارجه آمریکا در موضوع تغییر جهت برنامه خرید تسلیحات نظامی برای ارتش ایران مشاهده نمود
علیرغم اینکه روابط دو کشور در عرصههای گوناگون برقرار بود، یک بدبینی و نگاه منفی از سوی محمدرضا پهلوی و عناصر داخلی نسبت به فعالیتهای عوامل شوروی در ایران نیز وجود داشت.
بدبینی شاه و حامیان او نسبت به شوروی
محمدرضا پهلوی ترس عجیبی از فعالیتهای کمونیستی در ایران داشت. او نسبت به هر گونه تحولات سیاسی که منجر به روی کار آمدن حکومتهای کمونیستی و یا قدرتهای وابسته به شوروی میشد با حساسیت زیاد مینگریست و انتظار داشت آمریکا نیز به اندازه او نسبت به آن تحولات پیگیر باشد؛ به عنوان نمونه وقتی داوودخان در افغانستان به قدرت رسید، محمدرضا پهلوی برای جلب نظر داوودخان به کارتر پیشنهاد داد تا یک وام سیصدمیلیون دلاری به کابل اعطا نماید تا مانع از سوق یافتن او به سوی غرب گردد.3 البته این پیشنهاد در نهایت با تعلل جیمی کارتر و عدم توجه او به هشدارهای محمدرضا پهلوی در مورد قریبالوقوع بودن حوادث در افغانستان روبهرو شد و سرانجام کمونیستها با یک کودتای نظامی قدرت را در کابل در دست گرفتند و پس از کشتن داوودخان و خانوادهاش یک رژیم چپ افراطی روی کار آوردند.4
بدبینی محمدرضا پهلوی نسبت به شوروی و عوامل داخلی آن در ایران در ماههای بحرانی سال 1357 بیش از پیش شد و شاه را به این تفکر فرو برد که یکی از علل ناآرامیهای کشور ناشی از تحرکات سیاسی شوروی است. او در گفتوگو با آنتونی پارسونز، بدبینی خود را به خوبی منعکس نموده و نوک حملات را متوجه شوروی میکند، اما پارسونز در پاسخ مدعی میشود: «من اضافه کردم که حتی تردید دارم دولت شوروی هم از فعالیتهای ضد رژیم ایران به طور جدی حمایت نماید. استدلال من در این مورد این بود که شورویها از هرج و مرجی که به دنبال سقوط رژیم پیش خواهد آمد بیمناکاند و بقای رژیم شاه و امنیت و ثبات مرزهای جنوبی خود را بر یک رژیم غیرقابل پیشبینی که جایگزین آن خواهد شد ترجیح میدهند».5
هایزر هم تقریبا مانند پارسونز در این موضوع که عوامل کمونیستی نقشی در ناآرامیهای ایران ندارند همعقیده بود. او با عنوان اینکه بعضی از افسران ایرانی دست کم در مورد پنج مطلب اشتراک نظر داشتند و مهمترین مورد آن هم نظری پیرامون نقش کمونیستها در حوادث ایران بود، اظهار داشته است: «این موضوع را به سختی میشد باور کرد، آن هم در حالی که اکثریت جناح اپوزیسیون را اعضای جبهه ملی و طرفداران مخلص امام خمینی تشکیل میدادند که در آن لحظه فعالیتهای هماهنگی داشتند».6 با این حال، نظر تمام نهادها و یا مسئولین کشورهای مختلف پیرامون موضوع نقش شوروی در ایران، یکسان نبود و با تناقضگوییهای فراوانی مواجه بود.
دیدگاههای سایر منابع در رابطه با نقش شوروی در ایران
این موضوع که عوامل شوروی همچون کا.گ.ب (KGB) و سرویس اطلاعات و امنیت ارتش سرخ (GRU) با گروههای چپ در ایران ارتباط داشته و یا با اقلیتهای افغانی و ارمنی در ارتباط بوده، بارها و بارها از سوی نهادهای مختلف داخلی و خارجی مطرح شده بود، اما در کل بسیاری از نهادها همچون وزارت خارجه آمریکا با بیان اینکه «ما اطلاعاتی که این مسئله را تأیید کند در اختیار نداریم... و یا مطمئن نیستیم که شوروی در این ناآرامیها دست داشته باشد»7 به نوعی بر عدم دخالت مستقیم شوروی در مسائل ایران صحه گذاشته بودند.
اما در کنار منابعی که بر عدم دخالت شوروی در ایران انگشت تأکید مینهادند، برخی از عوامل خارجی نیز در دیدگاهی متضاد، معتقد بودند ریشه ناآرامیهای ایران، دخالتهای شوروی است. چینیها فکر میکردند که شورویها در مشکلات کنونی ایران دست دارند. ژنرال وانگ معتقد بود که چنانچه وضعیت موجود در ایران به شورویها اجازه بدهد، آنها دست به اقدامات آشکاری در خلیج فارس خواهند زد8 و یا آدمیرال ترنر، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی سیا، در یک مصاحبه با خبرگزاری فرانسه جماهیر شوروی را متهم به دخالت در ناآرامیهای ایران نموده و اظهار داشته بود که بدون شک اتحاد جماهیر شوروی با ناآرامیهای جاری ایران بیارتباط نیست. ترنر گفته بود: «کمونیستها سعی کردهاند که از وضعیت ایران امتیازاتی را کسب نمایند و من مطمئنم که اتحاد جماهیر شوروی نقشی در آنجا ایفا مینماید».9
به طور کلی شورویها در بسیاری از شورشها و ناآرامیهای داخلی ایران در جایگاه متهم اصلی قرار داشتند و بسیاری از تجمعات اعتراضی ایران همچون قیام مردم تبریز در سال 1356 نیز مستقیما به آنها ربط داده شد، اما واقعیت آن است که نگاههای بیطرفانه دیدگاهی کاملا متفاوت داشتند و حتی اگر در ظاهر شوروی را مقصر اصلی اعلام میکردند، اما در خفا، میدانستند که نقش شوروی کاملا منتفی و یا بسیار حداقلی است؛ چنانکه برخی از مسئولین انگلیسی با اذعان به این واقعیت، معتقد بودند فکر نمیکنند که شورویها اینقدر احمق باشند که خودشان را تا حد زیادی حتی با نقشی مخفیانه، در عملیاتی شبیه به تبریز در معرض دید قرار دهند مگر اینکه آمادگی داشته باشند تا به یک نوع حرکت اساسی و عمده برای خارج کردن ایران از اردوی غرب دست بزند. انگلیس معتقد بود شورویها برای یک چنین کاری آمادگی نداشتند.9
سخن نهایی
وضعیت بهظاهر با ثبات ایران در دهه 1350 باعث شده بود تا بسیاری از عوامل داخلی و خارجی، با اطمینان از بقای حکومت پهلوی، وجود هر نوع تزلزل سیاسی را دور از واقعیت دانسته و آن را نادیده بگیرند. به عبارتی بسیاری معتقد بودند که قدرت مخالفان داخلی ناچیز است و محمدرضا پهلوی یارای ایستادگی و یا برخورد با آنها را دارد، اما برخلاف این تصورات، قدرت مخالفان بهخصوص مخالفان مذهبی به علل مختلف افزایش یافته بود و آنان توانسته بودند به یک رهبر کاریزما دست یابند؛ عاملی که از مهمترین عناصر یک انقلاب محسوب میشود و از اهمیت زیادی برخوردار است. در هر صورت عدم اشراف تحلیلگران به واقعیتهای سیاسی انقلاب باعث شده بود تا شاهد رواج تئوریهای توطئه در قالبهای مختلف باشیم. از همین روست که شوروی نیز بارها از سوی افراد و منابع مختلف به عنوان یکی از عوامل ناآرامیهای ایران مورد اتهام قرار گرفت.
پی نوشت:
1. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320-1357، نشر قومس، چ ششم، 1384، ص 318.
2. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج 1، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 340.
3. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، مؤلف، 1368، صص 297- 299.
4. همانجا.
5. آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه دکتر منوچهر راستین، انتشارات هفته، تهران، چ دوم، 1363، ص 119.
6. رابرت هایزر، خاطرات ژنرال هایزر، مأموریت در تهران، تهران، ترجمه علیاکبر عبدالرشیدی، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 48.
7. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، ج 9، همان، ص 574.
8. همان، ص 272.
10. همان، ص 221.
11. همان، ص 38.
کد مطلب: 13983