مصاحبهکننده: رحمت رمضانی
بیتردید انقلاب مشروطیت ایران از جمله وقایعی است که زمینههای نظری و عملی آن، از مدتها قبل آغاز شده بود و بر رویدادهای پس از خویش تا هماینک، تاثیری محسوس نهاد. با توجه به نقش مهم حوزه علمیه نجف در جنبش عدالتخانه و سپس مشروطیت، با علیرضا جوادزاده، استادیار گروه تاریخ اندیشه معاصر مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) که به تازگی کتاب «مشروطه اسلامی: زندگی و اندیشه سیاسی آخوند خراسانی» را تالیف کرده است (کتابی که در آینده نزدیک به صورت مشترک توسط انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و انتشارات دانشگاه معارف اسلامی منتشر خواهد شد) به گفت و گو پرداختیم که ماحصل آن را در ادامه خواهید خواند.
قبل از اینکه وارد بحث مشروطه شویم برای ما از سیر تحولات حوزه نجف و تأثیر آن بر تحولات ایران بفرمایید.
تأسیس یا دست کم بالندگی اولیه حوزه نجف، به سال 448ق بازمیگردد؛ زمانی که عالم برجسته شیعی، شیخ محمد بن حسن طوسی (م 460) ، مجبور شد به دلیل فشارهای بهوجودآمده از سوی اهل سنت در بغداد در اوایل حاکمیت سلجوقیان، به نجف بیاید. با ورود ایشان، نجف، به حوزه اول شیعه تبدیل شد.
حوزه نجف در مدت حدود 750 سال بعد، فراز و نشیبهایی را طی کرد. در این مدت، در کنار نجف، شهرها و مناطقی چون حله، جبل عامل، اصفهان و کربلا، به ترتیب از حوزههای مهم شیعه بودند.
در حدود سال 1200، فعالیتهای احیاگرانه فقیه بزرگ و مجدد اصولی محمدباقر وحید بهبهانی (م 1205) و شاگردانش، حوزه نجف را وارد دورهای بسیار مهم در حیات خود کرد.
این زمان، مقارن بود با فائق آمدن جریان اصولی شیعه بر جریان اخباری، و نیز ، حاکمیت سلسلهای جدید در ایران با نام قاجاریه، بعد از فترتی حدودا 65 ساله از سقوط سلسله صفویه. در دوره محقق بهبهانی و شاگردانش، علم اصول فقه و علم فقه، تغییر بارزی کرد؛ چرا که با توجه به ایرادات و اشکالات اخباریان، مسائلی که تحت تأثیر اصول اهل سنت در علم اصول شیعه وارد شده بود، مانند قیاس، استحسان و مصالح مرسله رو به ضعف نهاد و کمکم به کلی از این علم رخت بربست و در مقابل، مسائلی چون حجیت قطع، حجیت ظن مطلق یا خاص، حجیت ظهور و مجاری اصول عملیه که از سوی اخباریان مورد انکار، اشکال و ابهام قرار گرفته بود، به مباحث اصول فقه اضافه شده یا تفصیل پیدا کرده، تحلیلهای دقیق و عمیقتری درباره آنها صورت گرفت. محقق بهبهانی، در مقایسه با اصولیین دیگر ابتکاراتی نیز در برخی مباحث اصول فقه داشته است.
مکتب وحید بهبهانی بهدست شاگردان او چون ملا محمدمهدی نراقی (م 1209)، سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم (م1212)، سیدجواد عاملی (م 1226)، شیخ جعفر نجفی کاشفالغطاء (م 1228)،، سیدعلی طباطبائی (م 1231)، میرزا ابوالقاسم قمی (م 1231) و در ادامه توسط علمای نسل بعد همچون سیدمحمد طباطبائی مجاهد (م1242)، شیخ محمد شریفالعلما (م 1245)، سید محمدباقرر شفتی اصفهانی (م1260)، شیخ محمدحسن نجفی (م 1266)، در اوایل و اواسط حکومت قاجاریه، تکامل یافت و آثار ارزشمندی در فقه و اصول به نگارش درآمد.
شیخ مرتضی انصاری (م1281) که نسل سوم از شاگردان وحید بهبهانی بود، توانست با دقتهای کمنظیر در فقه و نوآوریها و ابتکارات در اصول، فقه اجتهادی شیعه را وارد مرحله جدیدی کرده، مکتب تازهای را پایهگذاری کند. مکتب شیخ از آن جهت که حوزههای علمی شیعه در دوره مشروطه را تحت تأثیر خود قرار داد، از اهمیت زیادی برخوردار است.
شیخ انصاری به لحاظ عملی نیز، پس از وفات شیخ محمدحسن نجفی (م 1366) عهدهدار اداره امور حوزه نجف ــ به عنوان مهمترین حوزه جهان تشیع ــ شده بود و این مسئله همانگونه که تا حدود زیادی نشأتگرفته از قوت علمی او بود، میتوانست در ثبوت و استحکام مکتبش تأثیرگذار باشد؛ همچنان که در شکلگیری مرجعیت عامه او نقش مهمی ایفا نمود؛ مرجعیتی که نقش قابل توجهی در برجستهتر شدن جایگاه حوزه نجف برای شیعیان جهان بهویژه ایرانیان (چه مردم و چه حاکمان) برجای گذاشت. بحث اعلمیت و رجوع مردم به مجتهد اعلم، از این زمان به بعد، اهمیت بیشتری پیدا کرد.
با گذشت مدتی از رحلت شیخ مرتضی انصاری در سال 1281، ظاهرا، مرجعیت در دو نفر از شاگردان مکتبش تمرکز بیشتری یافت: سیدحسین ترک کوهکمری (م1299) و میرزامحمدحسن شیرازی (م1312). میرزای شیرازی به علت یا عللی در حدود سال 1292، همراه با جمعی از شاگردانش به سامرا ــ شهری مقدس، کمجمعیت با ساکنان سنی ــ هجرت نمود.
در سال 1299 با وفات مرحوم کوهکمری، تقریبا مرجعیت در میرزای شیرازی و حوزه سامرا تمرکز پیدا نمود. و این مسئله، از علل مهم موفقیت در نهضت تنباکو بود که حدود ده سال بعد، میرزا، رهبری آن را عهدهدار شد.
صرفنظر از الغای قرارداد رژی که پیروزی مهم و محسوس نهضت تنباکو به شمار میرفت، از یکسو شکسته شدن توأمان هیمنه استعمار و استبداد، از اهمیت ویژهای برخوردار بود؛ و از سوی دیگر پس از رخداد تحریم تنباکو، زمینه آگاهی از اندیشهها و وقایع ایران و جهان، و تحولخواهی، در حوزه سامرا و نجف و به صورت کلی در میان ایرانیان رشد یافت.
مضجع شریف حضرت امیرالمومنین علی(ع) در دوره قاجار
شماره آرشیو: 1681-۱ع
این دو مسئله، از زمینههای مهم شکلگیری نهضتی بود که بعدها عنوان نهضت مشروطیت به خود گرفت؛ به همین جهت، شروع «عصر مشروطیت» را از قیام تحریم تنباکو، یعنی حدود پانزده سال قبل از صدور فرمان مشروطیت میدانیم؛ چنانکه پایان این عصر را حدود پانزده سال پس از فتح تهران، یعنی سال 1342 که مراجع تبعیدی به نجف بازگشتند، ارزیابی میکنیم.
با این نگاه، «عصر مشروطیت»، عرصه زمانی حدودا 30 ـ 35 ساله را شامل میشود.
وضعیت حوزه نجف بعد از رحلت میرزای بزرگ چگونه شد و این وضعیت چه نقشی در مشروطیت داشت؟
با رحلت میرزای شیرازی در سال 1312، تمرکز مرجعیت از میان رفت. دو نفر از شاگردان میرزا، در سامرا مرجعیت را عهدهدار شدند، اما بیشتر مراجع در نجف بودند؛ برخی مراجع نیز همچون دورههای قبل، به عنوان مراجع محلی در شهرهای ایران قرار داشتند.
مراجع تقلید پس از وی ــ که مراجع عصر مشروطه به شمار میروند و تا حدود 26 سال بعد، یعنی تا سال 1338، مرجعیت از میان اینان بود ــ عبارت بودند از: در نجف: ملامحمدشربیانی (م1322)، شیخ محمدحسن مامقانی(م1323)، میرزاحسین تهرانی خلیلی (م 1326)، آخوند ملامحمدکاظم خراسانی (م1329)، شیخ عبدالله مازندرانی (م1330) و سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی (م13377) ؛
در سامرا و کربلا: میرزا محمدتقی شیرازی، معروف به میرزای شیرازی دوم و کوچک(م 1338) و سیداسماعیل صدر (م 1338)؛ برخی مراجع محلی در شهرهای ایران: ملاقربانعلی زنجانی (مم 1328)، آقانجفی اصفهانی (م1332) و سیدعبدالحسین لاری (م13422).
مراجع عتبات بهویژه نجف، نسبت به آگاهی از مسائل و تحولات ایران اهتمام داشته، اقداماتی را جهت رفع مشکلات عدیده کشور، و پیگیریهایی برای انجام اصلاحات مورد نظر انجام میدادند. در همین راستا، چهار نفر از مراجع اربعه نجف (شربیانی، مامقانی، تهرانی و خراسانی) جلساتی را شکل دادند.
از مهمترین موارد اقدامشده توسط مراجع اربعه، همراهی و رهبری اعتراضات سال 1321 برای عزل صدراعظم نالایق ایران، میرزاعلیاصغرخان امینالسلطان، و روی کار آمدن میرزا عبدالمجید عینالدوله ــ از رجال خیرالموجودین آن دوره ــ بود.
در حالی که مرحومان شربیانی و مامقانی قبل از مشروطه، رحلت نموده بودند، و نیز در حالی که در جریان شکلگیری جرقههای نهضت عدالتخواهی منجر به مشروطیت، برخی مراجع نجف اقداماتی را صورت داده بودند، فرمان مشروطیت در جمادیالثانی 1324 توسط مظفرالدینشاه صادر شد؛ بهدنبال آن، مجلس شورا تشکیل، و قانون اساسی نوشته شد. مراجع عتبات، به فحص و جستوجو درباره نظام شکلگرفته پرداخته، در نهایت، مواضع سهگانهای را شکل دادند: آخوند خراسانی، میرزاحسین تهرانی و شیخعبدالله مازندرانی، حامی مشروطه شدند و عنوان «مراجع ثلاث نجف» بر این عالمان اطلاق شد.
سیدمحمدکاظم یزدی، به لحاظ رسمی و نظری موافق بود، اما به دلیل موضعگیری و نقد در قبال پیامدهای منفی مشروطه، به عنوان مخالف شناخته شد. میرزامحمدتقی شیرازی و سیداسماعیل صدر (که در این زمان، اولی در سامرا و دومی در کربلا اقامت گزیده بود)، موضع بینابینی داشتند، اما در مجموع میتوان آنها را ــ بهویژه سیدصدر را ــ موافق مشروطه دانست.
با توجه به حمایت علمای ثلاثه از مشروطیت، و عدم موافقت مرحوم یزدی با نظام جدید و مخالفت وی با برخی تبعات منفی آن، وضعیت نجف و حوزه نجف در این دوره، بسیار متشنج گزارش شده است.
آیتالله سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی
شماره آرشیو: 1384-3ع
از یکسو، تبعیت برخی طلاب، بیشتر اعراب شیعه ساکن عراق و نیز حمایت ضمنی دولت عثمانی از مرحوم یزدی، و از سوی دیگر پیروی بسیاری از طلاب و فضلای حوزه از موضع مراجع ثلاث بهویژه آخوند خراسانی، در شکلگیری و تداوم تنشها در حوزه نجف بسیار تأثیرگذار بوده است.
اختلاف درباره مشروطه، بهتدریج شدّت میگیرد. دو فرقه «شمرت» و «زکرت» به جناح سیدمحمّد کاظم یزدی میپیوندند؛ همچنین خاندان کاشفالغطا که در رأس آنها شیخ احمد و برادرش شیخ محمدحسین قرار داشتند، از این گروه حمایت میکنند.
از طرف دیگر، دو خانواده مهم آن روزگار، یعنی آل جواهری و آل بحرالعلوم به آخوند خراسانی پیوسته، از او و گروهش طرفداری کردند (علی الخاقانی، شعراء الغری، ج 10، صص 86 ـ 87).
از سوی دیگر، برخی مشروطهخواهان تندرو اهانتها و تهدیداتی را نسبت به مرحوم سید یزدی صورت میدادند؛ به عنوان نمونه، در این زمینه آمده است: در اواسط مشروطه اول، جمعی از مشروطهخواهان تندرو در مقام توهین و تهدید سید برآمدند و صریحا به درب صحن مولای متقیان علی(ع) اعلامیهای چسباندند که ضمن هتاکی به سید، صراحتا در صورت ادامه راه خویش، به ترور تهدید میکرد.
دلیل اختلاف در عالمان نجف چه بود؟
درباره اختلاف عالمان نجف، نکته قابل توجّه این است که به رغم جوّ ملتهب نجف در اوایل مشروطه، که نشریاتی مانند «حبلالمتین» نیز بدان دامن میزدند، یکی از مسائلی که سبب تلطیف فضا میشد، تقوای عالمان و مراجع بزرگ از جمله آخوند خراسانی بود. در این خصوص، وقایع و داستانهای متعددی نقل شده است (به عنوان نمونه، رک: موسی نجفی، حوزه نجف و فلسفه تجدّد در ایران، صص 97-98).
اختلاف علما در مشروطه، (از جمله مراجع ثلاث با مرحوم سید یزدی و شیخفضلالله نوری) عمدتا، در دو مسئله کلّی بوده است که به صورت مختصر بیان میشود: یکی از این دو مسئله اختلاف در تطبیق مسائل دینی بر مصادیق خارجی (مصداقشناسی) بود.
جای هیچ تردیدی میان عالمان نبود که اگر مشروطه در مقام محدود کردن و نظارت بر اعمال حکومت برآید، باید حمایت شود، اما در اینکه مشروطه ایجادشده چنین است، محل اختلاف بود.
آیا قوانین مصوّبه مجلس موجود در بهارستان تهران، در چهارچوب قوانین شرعی و در امور عرفی صورت میپذیرفت یا (به رغم ادّعای مشروطهخواهان) این گونه نبود؟ همه عالمان به لحاظ اندیشه دینی، در نوع جایز و لازم آزادی و برابری شکی نداشتند، اما در اینکه آزادی و مساوات مندرج در قانون اساسی بر کدام منطبق بود، اختلاف داشتند.
شکی نیست که عالمان دینمدار شیعه، نه به ظلم و استبداد حاکم بر ایران آن عصر رضایت داشتند و نه میتوانستند در قبال غربمآبی، استعمار و نفوذ فرقههای ضالّه بیتفاوت بمانند.
در این میان، تشخیص عالمان درباره شدّت و ضعف استبداد یا هجمه فرهنگی غربباوران، سببساز تفاوت اهتمام آنان به آن دو میشد. در اینکه چه عللی اسباب اختلاف نگرش را در دو مسئله مذکور باعث شده بود، عوامل متعددی را میتوان دخیل دانست؛ با این حال شاید بتوان عوامل مهم را در پنج عامل خلاصه کرد: نخست در منابع خبری و اطّلاعاتی، و نفوذ افراد و جریانهای مشکوک؛ دوم در ویژگیهای روانشناختی؛ سوم در میزان تجربه سیاسی؛ و چهارم در میزان شناخت از غرب؛ پنجمین در تفاوت موقعیت شهرهاست.
خلاصه وقایع و تحولات حوزههای عتبات با تأکید بر نجف در سالهای بعد، چنین است: پس از به توپ بستن مجلس شورا در تهران (در جمادیالاول 1326)، و با حمایت قاطع مراجع ثلاث از مشروطیت، نقش آنها در حوادث ایران برجسته شد. با وفات میرزاحسین تهرانی در اواسط این دوره (شوال 1326)، آخوند خراسانی، عملا، به عنوان مهمترین رهبر مشروطهخواهی شناخته گردید.
تهران پس از حدود سیزده ماه فتح و مشروطه دوم آغاز شد (جمادیالثانی 1327). در مشروطه دوم، با کنار رفتن جریان مشروعهخواهی، مشروطهخواهان غربگرا با سردمداری افرادی چون سیدحسن تقیزاده، به رویارویی با جریان مشروطهخواه مذهبی و در رأس آنها حوزه مشروطهخواه نجف کشیده شدند.
در این دوره، حوزه مشروطهخواه نجف به ریاست آخوند خراسانی، عملا با سه طیف در ایران به تقابل برخاست: غربگرایان، فرصتطلبان، و استعمارگران. در جریان اولتیماتوم روس (اواخر 1329)، حوزه نجف و دیگر حوزههای شیعه، به پا خاست و تصمیم بر مهاجرت به سمت ایران گرفته شد.
اما آخوند خراسانی به صورت ناگهانی وفات یافت و طبق برخی نقلها، علت وفات وی، مسمومیت بیان گردید. به رغم آنکه حوزه نجف، در وقایع و تحولات بعدی ایران، برخی تأثیرگذاریها را داشت، اما وفات ناگهانی آخوند نقش زیادی در بریدگی نجف از حوادث ایران داشت.
شیخ عبدالله مازندرانی ــ سومین مرجع از مراجع ثلاث مشروطهخواه نجف ــ حدود یک سال پس از آخوند وفات یافت (اواخر سال 1330). مهمترین مرجع در این زمان، سید یزدی بود و در مرحله بعد میرزای شیرازی دوم. در جریان جنگ جهانی اول (1332ـ 1336)، این دو مرجع و دیگر مراجع شیعه، حکم به جهاد بر ضد روس و انگلیس دادند، اما در نهایت عثمانی شکست خورده، تجزیه شد و عراق توسط انگلیس به اشغال درآمد. مرحوم سید یزدی در سال 1337 وفات یافت و بدین ترتیب، مرجع غالب شیعیان، میرزای شیرازی دوم شد؛ در این زمان، و در حالی که میرزای شیرازی پس از اشغال سامرا، به کربلا آمده بود، حرکت مهم و بزرگ استقلالخواهی عراق ـ که به عنوان انقلاب عشرین شهرت یافت ــ به رهبری وی بر ضد انگلیس شکل گرفت.
آیتالله میرزا حسین خلیلی تهرانی، آیتالله عبدالله مازندرانی، آیتالله آخوند محمدکاظم خراسانی
شماره آرشیو: 1-891-4ع
با رحلت میرزا در سال 1338، مرجعیت به ملافتحالله شیخالشریعه اصفهانی در نجف منتقل گردید و در نتیجه، ایشان رهبری حرکت استقلالخواهی را برعهده گرفت، اما مرحوم شیخالشریعه نیز خیلی زود دارفانی را وداع گفت (1339). با رحلت هر دو رهبر مهم ضداشغالگری در فاصلهای نزدیک، و با مدیریت و دسیسهچینی انگلیسیان و نیز قوت نظامیان آنها، انقلاب اسلامی و استقلالخواهی عراق، در نیمه راه متوقف شد و به پیروزی نهایی نرسید.
اقدامات و فعالیتهای دو مرجع بعدی شیعه، سیدابوالحسن اصفهانی و میرزامحمدحسین نائینی، نیز که منجر به تبعید کوتاهمدت آنها همراه جمعی دیگر از علما و طلاب به ایران شد (سال1342)، نتوانست تغییر مهمی در وضعیت نیمهاستقلال عراق صورت دهد. بدین ترتیب از یکسو، با بازگشت مراجع تبعیدی به عراق و تعهد به عدم دخالت در امور سیاسی عراق، و از سوی دیگر، در زمانی که در ایران نیز رضاخان، پلههای ترقی را طی کرده، و آماده تصاحب سلطنت شده بود، عملا، بریدگی نسبی حوزه نجف از مسائل سیاسی عراق و ایران را در سالهای بعد، بهوجود آورد.
در یک جمعبندی درباره مشروطهخواهی حوزه نجف ـ که در رأس آنها آخوند خراسانی قرار داشت ـ میتوان دو آسیب مهم، و نیز دو پیامد مثبت برجسته را برای آن برشمرد. دو آسیب مهم، عبارتاند از: الف) ضعف غربشناسی؛ ب) ضعف منابع اطلاعاتی. و دو ویژگی مثبت مشروطهخواهی این حوزه نیز عبارت است از: الف) جلوگیری از لائیک شدن جامعه و نظام سیاسی ایران؛ ب) تراز علمی ارزشمند در حوزه علوم انسانی بهویژه در حوزه سیاست.
آسیبشناسی مشروطهخواهی نجف چه میتواند باشد؟
یکی از مهم ترین آسیبهای مشروطه خواهی آخوند و همفکران ایشان، عدم شناخت صحیح نظام از مشروطه بود که به صورت قالب نظام حکومتی، از غرب أخذ شده بود و این آسیب، معلول عدم شناخت فرهنگ و تمدّن امانیستی غرب بود.
پرداختن به پیامدهای آسیب مذکور، نیازمند مجالی دیگر است. البته به نظر میرسد در مشروطه دوم، حوزه مشروطهخواه نجف به ریاست مجتهد خراسانی توانست به مرتبهای از شناخت فرهنگ و تمدّن جدید غرب نایل شود که از جمله شواهد آن، مطالب نشریات فارسیزبان حوزه نجف است که در ادامه ذکر میشود.
از سوی دیگر، دوری نجف از متن حوادث داخل کشور بهویژه تهران، سبب میشد آخوند و همراهان او از طریق منابع اطّلاعاتی خود، یعنی تلگراف و نامه، از رخدادهای پیشآمده آگاه شوند و از همان طریق، سفارشهای لازم را به آنان ارائه کنند، درحالیکه اوّلا معتمدان آنان (به فرض حسن نیّت) حوادث را از نگاه خود تحلیل میکردند، و ثانیا تلگرافها و نامهها به وسیله عوامل آشکار و پنهان کنترل میشد.
اولین نکته مثبت مشروطهخواهی حوزه نجف این است که اگر علمای مشروطهخواه از مشروطیت حمایت نکرده و مانند جریان مشروعهخواه کنار کشیده یا مخالفت میکردند، شاید بتوان با حدسی تاریخی گفت آنچه در ترکیه اتفاق افتاد، در ایران نیز اتفاق میافتاد. در نظام ترکیه، کمال آتاتورک نظام را لائیک کرد و آن میزان از رعایت دین و ارزشهای اسلامی که در زمان رضاخان در ایران بود، در ترکیه وجود نداشت.
میتوان حدس زد که اگر علمای مشروطهخواه از دوره استبداد صغیر به بعد، از مشروطه حمایت نمیکردند، تحولات کشور به موازات تحولات جهانی به سمتی میرفت که روشنفکران، مشروطه را محقق ساخته و نظامی را حاکم میکردند که کاملا در تضاد با دین باشد، اما در مشروطه دوم، و نیز در زمان رضاشاه، روشنفکران و حکومتگران مجبور بودند تا اندازهای دیدگاههای دینی و نظرات علما را مراعات کنند؛ نگارش قانون مدنی بر اساس فقه شیعه از شواهد مهم این ادعاست.