رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا گفت: 111 سال است که از شهادت شیخ فضلالله نوری گذشته، اما بغض و کینه غربزدهها از شیخ فروکش نکرده و هنوز منزل مخروبه شیخ فضلالله در پشت ساختمان مرکزی شهرداری تهران مرمّت نشده است
در نشست مجاهد بصیر مطرح شد:
منزل شیخ فضلالله هنوز مرمّت نشده است
14 مرداد 1399 ساعت 9:13
رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا گفت: 111 سال است که از شهادت شیخ فضلالله نوری گذشته، اما بغض و کینه غربزدهها از شیخ فروکش نکرده و هنوز منزل مخروبه شیخ فضلالله در پشت ساختمان مرکزی شهرداری تهران مرمّت نشده است
به عنوان نخستین پرسش بفرمایید مرحوم شیخ فضلالله نوری پیش از مهاجرت کبری چه دیدگاهی نسبت به مشروطیت داشت.
حجتالاسلام ابوطالبی: بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین. مرحوم شیخ فضلالله نوری از آغاز نهضت در آن حضور فعال داشتند، لکن نهضت مشروطیت از عنوان خود تحریف شد تا جریانات و تحولات و اتفاقاتش. حقیقت این است که همه تاریخنگاریها معتقدند که نهضت ابتدا از درخواست عدالتخانه شروع شد. آن چیزی که علما در ابتدای شروع نهضت خواستار بودند تشکیل یک عدالتخانه یا مجلس عدالت بود که از طریق این مجلس جلوی مظالم دوایر حکومتی گرفته شود؛ لذا آن خواستهای که ابتدا مطرح شد، عدالتخانه بود، هرچند در مهاجرت صغری که اولین حرکت بود مرحوم شیخ حضور نداشت، ولی از تحصن مسجد جامع و بعد هم از مهاجرت کبری شیخ به نهضت پیوست و حضور ایشان هم خیلی مهم بود؛ لذا آن چیزی که اول مطرح بود و توسط علما هم مطرح شد، موضوع عدالتخانه بود، ولی بعد از تحصن سفارت انگلیس که با مهاجرت کبری همزمان شد، بحث مشروطه از طریق بعضی از عناصر سفارت و جریان روشنفکری غربگرا شکل گرفت و وارد ادبیات سیاسی آن روزگار شد و بر سر زبانها افتاد؛ درحالیکه باز تأکید میکنم، قبل از مشروطه، بحث عدالتخانه به عنوان نهادی که جلوگیر از ظلم باشد مطرح بود و مرحوم شیخ و علما هم همین را مطرح کرده بودند.
چه اتفاقی افتاد که شیخ روی مشروطه مشروعه اصرار کردند؟
حجتالاسلام ابوطالبی: وقتی بحث مشروطه مطرح شد، طبیعتا مشروطه مدلی بود که از خارج کشور الگوبرداری و وارد فضای سیاسی کشور ما شده بود. از آنجا که اساسا نهضت عدالتخانه ــ که بعدها مشروطه شد ــ بنای آن بر یک نگاه مذهبی و دینی بود، چنانکه امثال کسروی هم بهصراحت این را در آثار خود آوردهاند که نهضت، رنگ و روی شریعتطلبی داشت و حتی کسروی این تعبیر را دارد که در صحبتها و سخنرانیها این گونه در بین مردم ترویج میشد که به رواج شریعت کوشیده خواهد شد و لذا هم در مهاجرت کبری و هم در مهاجرت صغری یکی از خواستههای اصلیِ مهاجران، اجرای احکام شرع یا به تعبیری که در تلگراف مهاجرت کبری آمده است، نظارت بر دوائر دولتی به میزان احکام شرعی بود، لذا همه نگاهها، نگاههای مذهبی بود و بنا بود که بر اساس این نگاه، قدرت و اختیارت شاه محدود شود و در این شرایط وقتی بحث مشروطه مطرح شد، طبیعتا آن چیزی که علما میخواستند، مشروطیتی متناسب با شرایط ایران بود، چنانکه در بیان مرحوم آخوند خراسانی هست که در یکی از تلگرافهایشان میفرمایند مشروطیت هر مملکتی به حسب مذهب خودش است؛ لذا در ایران هم باید مشروطیت به حسب شیعه اثناعشری باشد.
اما چون جریان غربگرا به دنبال این بود که فضای مشروطه غربی یا به تعبیر شیخ فضلالله نوری پارلمانتاریسم غربی را وارد کشور کند، به عنوان یک نهاد غربی که از کشورهای اروپایی الگو گرفته و آن را میخواست عاملی برای محدود کردن اختیارات شاه قرار دهد، فضایی که از طرف علما از جمله مرحوم شیخ مطرح شد این بود که اگر قرار است از مدل مشروطه غربی استفاده شود، این مشروطه باید مشروطه مشروعه باشد؛ یعنی اگر مشروطه به معنای محدود کردن و مشروط کردن اختیارات شاه با یک قانون اساسی است ــ که خود مشروطه را میگویند ترجمه کنستیتوسیون هست به معنای قانون اساسی، شیخ فضلالله چون میدید که جریان غربگرا دنبال این است که مشروطه یا مدل غربی را در کشور ایجاد کند اینکه حالا در فضای انجمنها و احزاب و مطبوعات آن دوره و در گفتوگوهایی که بعضا در فضای مجلس شورای آن موقع انجام میشد، این روشن بود، خصوصا در خود اصل تدوین قانون اساسی که پیشنویس اولیه آن از روی مدل قانونهای بلژیک و فرانسه نوشته شده بود، نمونهها و نمودها و شواهدی بود که نشان میداد برخی که عمدتا هم همان جریان غربگرا بودند، به دنبال این هستند که مدل مشروطه غربی و اروپایی را وارد کشور کنند و سیستم قانون اساسی را بر همان نمط بنویسند. به همین دلیل وقتی پیشنویس اولیه قانون اساسی نوشته شد و در مواد این پیشنویس موارد خلاف شرع متعددی وجود داشت، این را خدمت علما دادند که اصلاح کنند.
در این فضای اصلاح قوانین و حذف موارد خلاف شرع، مرحوم شیخ فضلالله، که مجتهد بزرگ تهران بود، یک اصل را پیشنهاد دادند تحت عنوان: اصل دوم متمم قانون اساسی که بعد مشهور شد به اصل نُظّار، که بر اساس آن مقرر شد این ماده به قانون اساسی اضافه شود که هر قانونی که در مجلس تصویب میشود باید یک هیئت پنجنفره از فقها بر آن نظارت داشته باشند تا قانونی مغایر با شرع وضع نشود.
بر همین اساس شیخ فضلالله دائما تأکید داشت که اگر قرار است مجلس و مشروطهای باشد این مجلس و مشروطه باید مشروعه باشد؛ یعنی آن قانون اساسی طبق ضوابط شرعی باشد و قوانین عادی هم که بعدا نوشته میشود، طبق ضوابط شرعی باشد و تغایری با آن نداشته نباشد.
لذا مرحوم شیخ برای جلوگیری از سوء استفاده جریان غربگرا که از مشروطه و مجلسی که تشکیل شده بود به دنبال یک مشروطه غربی بودند ــ درحالیکه مرحوم شیخ فضلالله اصل و مطلق مشروطه به معنای محدود کردن اختیارات شاه را قبول داشت، منتها اعتقاد داشت که این باید بر اساس ضوابط شرع باشد، در نتیجه برای جلوگیری از آن حرکت غربگرا که در قالب احزاب و مطبوعات و جریانهای سیاسی دوران مشروطه دنبال میشد، مرحوم شیخ فضلالله ــ بحث مشروطه مشروعه را مطرح کرد که به تعبیر مرحوم استاد ابوالحسنی (منذر) که در آثارشان میفرمودند یک افسار و لگامی به آن مشروطه غربی بزنند و بتوانند آن را با مهار شرع، کنترل کنند که فضای قانون و قانونگذاری و مجلس به سمت فضای غربی نرود و با نگاه دینی نوشته شود (در مقاله مطلق مشروطه تا مشروطه مطلق به همین نکته اشاره کردهام) لذا مرحوم شیخ تأکید بر مشروطه مشروعه داشت. یکی از کارهایی که جریان غربگرا در این فضا انجام داد، این بود که تلاش داشتند با توجه به تأییدی که از طرف علمای نجف برای اصل مشروطه آمده بود، آنها سعی میکردند آن مشروطهای که علمای نجف گفتند با اینکه در تلگرافها هم تصریح شده بود که ما مجلسی میخواهیم که اجرای احکام شرع کند، امر به معروف و نهی از منکر کند، ولی جریان غربگرا میخواست از این تأیید مشروطه با یک زیرکی با عدم ذکر مشروطه غربی و همان عنوان خالص مشروطه، مشروطه غربی را جا بیندازد و تعبیر مشروطه را بهکار میبردند با این تعبیر که علما مشروطه را تأیید کردند، ولی شیخ همواره این دقت را داشت که علما، مشروطه را به این معنا تأیید نکردند، بلکه مشروطه مشروعه مورد تأیید علماست.
پس اصل بحث طرح مشروطه مشروعه برای جلوگیری از آن نفوذ جریان غربباور و نگاههای غربگرا در فضای مجلس و مشروطه بود که مرحوم شیخ روی آن خیلی تأکید داشتند و سعی کردند با قید عنوان «مشروعه»، جلوی آن نگاه غربگرایانه و نفوذش را بگیرند.
آیا این درست است که شیخ فضلالله نوری در اواخر عمر دیگر اعتقادی به مشروطه حتی با آن قید مشروعه نداشتند؟
حجتالاسلام ابوطالبی: خیر؛ در حقیقت عملا شیخ فضلالله به نوعی در رساله «حرمت مشروطه» تصریح کرد که این مجلس و مشروطهای که در تهران اتفاق میافتد این دیگر حرام است و حمایت از آن جایز نیست. منتها بعد از به توپ بستن مجلس در جلسهای که خود محمدعلیشاه هم در آن حاضر بودند، وقتی بحث مشروطه مطرح شد، سلطانالعلما گفت: دیگر اسم این مشروطه را نیاورید و مشروطه چیز بدی بود که در کشور اتفاق افتاد. اما همان جا در همان جلسه مرحوم شیخ تصریح میکنند که نه! مشروطه خودش چیز بدی نبود و آن چیزی که به عنوان مشروطه و محدود شدن اختیارت شاه مطرح شد، چیز بدی نبود به شرطی که مشروطه مشروعه و محدود به احکام شرع باشد؛ لذا مرحوم شیخ فضلالله حتی بعد از به توپ بستن مجلس در دوران موسوم به استبداد صغیر هم به این مطلب تصریح داشتند که نه! اصل مشروطه خوب بود، ولی مشروطهای که بر اساس شرع و محدود به ضوابط شرعی باشد.
لذا بر خلاف آنچه به مرحوم شیخ نسبت داده شده که با اصل مشروطه یا قانون مخالف بود، مرحوم شیخ تصریح دارند که ما مشروطه میخواهیم ولی مشروطه مشروعه و محدود به احکام شرع. حتی در بحث قانون اساسی هم در تلگرافهای خود این تعبیر را دارند: علیکم بطلب القانون الاساسی، نظامنامه، نظامنامه، نظامنامه ولکن اسلامی، اسلامی، اسلامی. که این را چند بار مرحوم شیخ تأکید میکنند. مرحوم شیخ حتی بعد از به توپ بستن مجلس مخالف مشروطه نبودند. منتها حرفشان این بود که مشروطه در چهارچوب دین و شرع اجرا شود نه مشروطه غربی که با نمادهای غربی بود. میبینیم مرحوم شیخ فضلالله نوری بعد از به توپ بستن مجلس هم با این قضیه مخالف نیستند، ولی با مشروطه تحققیافته در تهران مشکل داشت و معتقد بود که این مشروطه خلاف شرع حرکت میکند و با این باید مخالفت کرد.
حمایت شیخ فضلالله نوری از سلطنت آیا به این معناست که میتوان بین ترقی و تعالی ایران و استبداد جمع کرد؟ به عبارت دیگر، آیا مخالفت شیخ با تدوین قانون اساسی درست بود و اگر بله چه دلیلی داشت؟
حجتالاسلام غلامی: در پاسخ به سؤال جنابعالی باید عرض کنم که حمایت شیخ فضلالله نوری از سلطنت یک دروغ بزرگ است که مدتهاست غربزدههای بیانصاف علیه او مطرح کردهاند. واقعیت این است که شیخ فضلالله نه تنها در مسیر حفظ سلطنت قاجار تلاش نکرد، بلکه به دنبال محدود و مقیّد ساختن آن بهوسیله قانون اسلامی بود. شیخ در رساله مهم «تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» به ضرورت حاکمیت قانون اشاره میکند و میگوید: «حفظ نظام، محتاج به قانون است و هر ملتی که تحت قانون داخل شدند و بر طبق آن عمل نمودند، امور آنان به استعداد قانونشان منظم شد، ولی بهترین قانون، قانون اسلامی است و این مطلب از برای مسلمانان، محتاج به دلیل نیست». در حقیقت شیخ فضلالله از حاکمیت قانون بر جامعه جدا حمایت میکند، اما نه قوانین غیر اسلامی که برخلاف قانون خدا وضع شده باشد. اسلامی که شیخ به عنوان یک مجتهد برجسته آن را میشناسد، اسلام برکنارشده از جامعه و زندگی اجتماعی نیست، بلکه اسلامی است که نه فقط در متن جامعه حضور پررنگ و همهجانبه دارد، بلکه برای جزئیات آن حرفهای اساسی و منحصربهفرد ارائه میکند.
اگر قانون باید قانون اسلامی باشد، پس مجلسی که شیخ از آن حمایت میکرد چه مجلسی بود؟
حجتالاسلام غلامی: از نظر شیخ، وضع قوانین جزئی یا دستورالعملهای اجرایی در ذیل قوانین اسلامی مادام که انطباق آنها با قوانین اسلامی محرز شود، هیچ ایرادی ندارد، بلکه برای اداره جامعه اجتنابناپذیر است؛ بنابراین، از منظر آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری، کارکرد مجلس یا دارالشورا، نوعی برنامهریزی و سیاستگذاری در قلمرو مباحات و در چهارچوب شریعت است که البته آدمهای خودش را میخواهد؛ یعنی هر کسی صلاحیت این کار را ندارد؛ لذا از نظر شیخ، اگر آزادی و حریّت به معنای تأمین حقوق شرعی و قانونی مردم در دایره مباحات است و چنانچه برابری و مساوات، به معنای عدم تبعیض و بیعدالتی در اجرای قوانین است، قطعا مورد موافقت فقهاست و از همین جهت میتوان نتیجه گرفت که تن دادن به استبداد و دولت طاغوت که با آزادیهای مشروع مردم منافات دارد و زمینه تبعیض در اجرای قوانین را ایجاد میکند، حتما جزء محرّمات الهی محسوب میشود.
درعینحال، شیخ بهصراحت تذکر میدهد که آزادی یا مساواتی که غربزدهها با الهام از جریان استعمار از آن صحبت میکنند، نقض حقوق الهی مردم و مصداق بارز تبعیض و بیعدالتی در مواجهه با قوانین اسلامی است؛ لذا شیخ فضلالله هشدار میدهد که گروهی لامذهب و طرفدار انگلیس از کلمات متشابه چون آزادی و مساوات سوءاستفاده میکنند. شیخ فضلالله در افشاگریهای خودش تصریح میکند مراد روشنفکران غربزده، اجرای عدالت اسلامی و تأمین حقوق و آزادیهای مشروع مردم نیست، بلکه هدف آنها ایجاد یک دولت لائیک بر اساس ایدئولوژی لیبرالیسم است.
خُب من مایلم در ادامه، این مطلب را که جواب خود شیخ به سؤال شماست و در رسالهای آمده که در حرمتِ مشروطه لاییک و ارتداد جریان سکولار نوشتهاند، بخوانم. شیخ ابتدا صورت مسئله را بیان میکند که من از سران و جلوداران انقلاب مشروطه و از رهبران عدالتخواه بر ضد استبداد و دربار بودم، چگونه ناگهان با مشروطهچیها درافتادم؟ شیخ فضلالله در پاسخ مینویسد: «وقتی شروع به اجرای این مقصد شد. (منظور پیگیری مشروطه واقعی) دیدم دستهای که متهم به بعضی از انحرافها بودند، بهتدریج وارد کار شدند؛ کمکم کلمات موهمه از ایشان شنیده شد، حمل بر صحت کردیم تا آنکه یک درجه پرده از آن برداشتند؛ باز هم اغماض شد که شاید اینها برای انتظام امور و بسط عدالت است، تا آنکه رفته رفته بنای قانوننویسی که شد، گاهی با بعضی مذاکره میشد که گویا جعل بدعت میخواهند بکنند (یعنی همعرض قانون دین، قانونگذاری کنند)».
با این وصف، از دیدگاه خود شیخ، نه تنها ایشان جانبدار سلطنت و استبداد نبود، بلکه خط استبداد را کسانی دنبال میکردند که از هر نوع دشمنی با شیخ دریغ نکردند و به دنبال آن بودند که با قلدری، مجاری احوال و اوضاع را مستقیما بر سیاق پارلمانهای اروپایی تنظیم کنند و مجلس امر به معروف و نهی از منکر را به مجلس امر به منکر و نهی از معروف مبدل نمایند. شیخ در لوایح ایام تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم (سلامالله علیه) تصریح دارد که «انگیزهاش از برافراشتن درفش عدالتخواهی در صدر مشروطه، تغییر رژیم خودکامگی و محدود ساختن اختیارات شاه و دولت توسط نمایندگان مردم بوده است» لذا شیخ فضلالله با دو جبهه درگیر بود: یکی جبهه سلطنت و دیگری جبهه روشنفکری غربگرا؛ هرچند در یک مقطع، شیخ خطر غربزدهها را به مراتب بزرگتر از سلطنت قاجار میداند؛ چرا که قاجارها با همه اشکالاتی که داشتند، بالاخره به بخشی از اصول شرع احترام میگذاشتند. درباره قانون اساسی هم باید گفت که داشتند ترجمه قانون اساسی بلژیک و فرانسه را بهعنوان قانون اساسی ایران جا میزدند؛ چیزی که شیخ آن را خیلی زودتر از بقیه فهمید و طبیعی بود که در مقابل آن بایستد و الا شیخ فضلالله با اصل نظامنامه یا قانون اساسی مسئلهای نداشت؛ لذا میگوید: «ای برادر! نظامنامه، نظامنامه، نظامنامه، لکن اسلامی، اسلامی، اسلامی؛ یعنی همان قانون شریعت که هزار و اندی در میان ماست». جالب است در شرایطی شیخ فضلالله را به دروغ مخالف اصل قانون اساسی معرفی میکنند که او پیشنهاددهنده متمم قانون اساسی برای نظارت فقها بر مصوبات مجلس است و طبیعی است که اگر شیخ با اصل قانون اساسی مخالف بود برای آن متمم ارائه نمیکرد.
علت اصلی افزایش دشمنیها با شیخ فضلالله نوری را باید در چه چیزی جست؟
حجتالاسلام غلامی: 111 سال است که از شهادت شیخ فضلالله نوری گذشته، اما بغض و کینه غربزدهها از شیخ فضلالله فروکش نکرده است. سالی نیست که کتابی یا مقالات متعددی علیه شیخ نوشته نشود و فحاشیها نسبت به این شخصیت بزرگ کاهش پیدا بکند. شما نگاه کنید، ۴۱ سال از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شده، اما هنوز کسی جرئت نمیکند منزل مخروبه شیخ فضلالله در پشت ساختمان مرکزی شهرداری تهران را مرمّت کند! در نقطه مقابل، میآیند با کمک یک تاریخنویس ملوّن، برای دو چهره منحرف مشروطه، یعنی ملکالمتکلمین و صوراسرافیل، تطهیرنامه مینویسند و به دنبال تبدیل مقبره آنها به نماد مشروطه در تهران هستند. از نظر غربزدهها شیخ فضلالله هنوز یک شخصیت خطرناک است و نباید به هیچ وجه نام و تفکر او احیا شود.
خُب علت این عناد چیست؟
حجتالاسلام غلامی: به نظر من علت را باید در روشنگریهای شیخ فضلالله نوری و برملا کردن توطئه جریان استعمار در ایران و دنبالههای آنان جستجو کرد. شیخ بهخوبی متوجه شده بود مشروطهای که با شعار عدالتخانه و با پرچمداری علما و متدینین به راه افتاده بود و هدف اصلیاش برقراری عدالت و آزادی حقیقی در ایران بود، چگونه در سفارت انگلیس رنگ عوض کرد و با فریب و نیرنگ به نقطهای در برابر دین تبدیل شد. برای جریان استعمار به سردمداری انگلیس، روشن بود که اگر عدالتخانه در ایران تأسیس شود و با محدودسازی و در گام بعد، کنار زدن سلطنت قاجار، تفکر سیاسی اسلام در ایران حاکم شود، بساط استعمار و استعمارگری برای همیشه در ایران جمع میشود و لذا جریان استعمار با بسیج همه امکانات، تمام تلاش خودش را مصروف منحرفسازی نهضت مشروطه و سکولارسازی آن کرد.
شما نگاه کنید، چه در زمان حیات شیخ و چه بعد از آن تا حالا که ۴۱ سال از انقلاب اسلامی سپریشده، جریان غربزده در ایران که همیشه نقش ظامِ دستگاه استعمار را بر عهده داشته، دست از دروغپردازی و مخدوش کردن چهره شیخ فضلالله نوری برنداشته است. این موضوع در دستور کار آنهاست. لذا من میخواهم بگویم شیخ فضلالله جدای از خدمت بزرگی که در صیانت از اسلام راستین میکند، باید او را یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران دانست که با روشنگریهای خود، مسیر بلع ایران توسط نظام استعمار را بست. البته جریان استعمار بعد از مشروطه، قدمهای بزرگی را برای سرنگونی ایران اسلامی برداشت، اما جاری و ساری شدن اندیشههای شیخ فضلالله در بستر تاریخ ایران، چیزی بود که نهفقط جریان ضد استعماری در ایران را زنده نگه داشت، بلکه زمینه شکلگیری انقلاب اسلامی را فراهم کرد؛ بنابراین من روی این مطلب تأکید دارم که دلسوزیها و خدماتی که شیخ در جهت صیانت از ایران اسلامی داشت، خیلی از مدعیان وطنپرستی تا حالا نداشتهاند.
رابطه شیخ فضلالله نوری با علمای طراز اول چگونه بود؟ آیا علما درک دقیقی از دیدگاههای شیخ داشتند؟
حجتالاسلام غلامی: شیخ فضلالله نوری از شاگردان بزرگ مرحوم میرزای شیرازی است که بهعنوان نماینده ایشان در تهران مستقر میشود و در قضیه تحریم تنباکو هم نقش کلیدی دارد؛ ضمنا مردم او را خوب میشناسند و قبولش دارند. از جهت علمی هم شیخ یک عالم طراز اول است و کسی در مرتبه علمی و اجتهادی او تردیدی ندارد. برای پاسخ به سؤال شما فهم جزئیات مشروطه ضروری است. در واقع نمیتوان بدون در نظر گرفتن جزئیات مراودات علمی و عملی مرحوم شیخ فضلالله نوری با علمای همعصر خود و بحثهایی که در این بین ظهور کرد، به این پرسش مهم پاسخ داد. با اینحال، من معتقدم که در عمده مباحث نظری و مبنایی حقیقتا بین شیخ و علمای بزرگی مانند مرحوم آخوند خراسانی یا مرحوم میرزای نائینی و... اختلاف نظر وجود ندارد. آنچه در آن مقطع به عنوان اختلاف نظر ظهور و بروز پیدا میکند، تطبیق مشروطه بر بنیادهای فکری علماست. به نظر من، شیخ در درک عمق مشروطه سکولاری که ساخته و پرداخته غربزدهها بود و البته با شعارهای زیبا بزک شده بود، از سایر علما جلوتر است؛ یعنی ظرایف و پیچیدگیهای وقایع مشروطه را خوب متوجه شده و میداند که در باطن این الفاظ قشنگ مانند آزادی، مساوات و مردمگرایی و... چه میگذرد. البته نباید از نظر دور داشت که دستگاه اختلافافکنی میان علما و روحانیت هم فعال است و تا میتواند صحنه را غبارآلود میکند.
یک بحثی که از منظر برخی علما، دفاع از مشروطه را لازم میکند، دفع افسد به فاسد است که به نظر من از جهت نظری هم محل اشکال است؛ یعنی با تعالیم و سیره اهلبیت (علیهمالسلام) همخوانی ندارد. اساسا در اسلام تن دادن به فساد جواز شرعی ندارد حتی اگر از این طریق امکان کنار رفتن افسد متصور باشد ضمن اینکه در طول تاریخ، فاسد هیچگاه قادر به کنار زدن افسد نبوده است. با این ملاحظه، ما معتقدیم دفع افسد به فاسد در اندیشههای سیاسی اسلام اعتباری ندارد ضمن آنکه معنای مصلحت در اسلام هم متفاوت است. درعینحال، نباید نقش غوغاگریها و حتی مرعوبسازیهای جریان غربزده در ایران را هم نادیده گرفت؛ یعنی فضا را بهگونهای طراحی کردند که علما را مجبور به امضای چیزی کنند که لااقل درباره آن شفافیت کافی وجود نداشت. بااینحال، من معتقدم جدای از اقدامات بزرگ شیخ برای بیدارسازی علما و مردم، و کنار زدن پرده فریب از اقدامات غربزدهها، شهادت مظلومانه شیخ خودش خیلی از حقایق را برملا کرد؛ لذا خیلی از علمای بزرگ، بعد از شهادت شیخ فضلالله نوری مواجهه خود با مشروطه را تغییر دادند که جزئیات آن در تاریخ موجود است و این تغییر مواجهه، نشاندهنده حقانیت شیخ فضلالله نوری است.
شهادت شیخ فضلالله چه پیامدهایی در ایران داشت و تکفیر یا حکم اعدام شیخ توسط علمای نجف را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این از سنخ شایعات تاریخی بوده یا اینکه واقعیت داشته است؟
حجتالاسلام نعیمیان: شهادت شیخ فضلالله در فضای خاصی رقم خورد؛ یعنی هم در داخل و هم خارج ایران و بخشی از عتبات که جزء عثمانی بود فضای خاصی حاکم بود؛ یعنی رقابت سیاسی میان جریانات مختلف بهشدت در رواج حاکمیت یک دیدگاه تأثیر داشت و نیز خبرسازیها و پذیرش و نقل و انتقال برخی از اخبار سیاسی هم مؤثر بود. مرحوم شیخ فضلالله در فضایی به شهادت رسید که تهران توسط گروههای مختلف فتح شده بود، به گونهای که حتی ریاست نظامی شهر هم در دست فِرَق غیر اسلامی بود و این معنای خاصی داشت. طبیعتا اگر ما به نمادها و نشانههای حاکم بر جامعه توجه کنیم، میبینیم که تهران پذیرای هر خبری نیست، سازنده هر خبری هم نیست، بلکه با فضایی که به راحتی به علما اتهام میزند، شما میتوانید انتظار داشته باشید که تلقی از شهادت شیخ، تلقی دیگری باشد.
ببینید ما اگر به فضاهای قبل برگردیم شاید راحتتر بشود قضاوت کرد. کسانی بودند که گفتمانسازی میکردند. به طور نمونه به خاطرات حاج سیاح محلاتی و این تعبیر اهانتآمیز او دقت بفرمایید؛ او مینویسد: «شیخ فضلالله به واسطه حسدی که به سیدعبدالله و سیدمحمد داشت، مرکز فساد و مخالفتی علیه مشروطیت درست کرده بود». این تعبیر میرساند که جناحهای مشروطهخواه داخل و خارج از تهران اساسا با علما و از جمله شیخ فضلالله سر آشتی ندارند که بخواهند ماجرای شهادت ایشان را به نحو درست حکایت کنند. یا در زمان حیات ایشان آیا زمینه درستاندیشی وجود دارد؟ به نظر میرسد که پاسخ منفی است؛ یعنی لحن سخنان آنها در آن فضا میرساند که به هر حال اینها قصد دشمنی جدی با علما و روحانیتی را دارند که به دنبال حفظ اصالتهای دینی هستند و طبیعتا اختلاف رایج در جامعه را به نحوی میخواهند هدایت کنند که مشروطه غربی از دل آن بیرون آید. ببینید تعبیر دیگری را از شیخ ابراهیم زنجانی میخوانم که آن را ایشان در میان اختلاف عینالدوله با علما گفته است. میگوید: «کاش اختلاف دولت و ملت یعنی درباریان و آخوندها در سر ترتیب اداره مملکت و نفع ملت و بقای استقلال و طرز اداره بود. خیر! بر سر این بود که این مشت رعیت بدبخت را که در خطر مرگ هستند، دولتیان بیشتر بخورند یا ملاّها». آیا آن کسی که لباس روحانیت به تن کرده اما دچار فساد اعتقادی و رفتاری شده و مورد حمایت اجانب و گرایشهای ماسونی شده آیا اصلا این لحن صحبتش در مورد علما مناسب است؟ و آیا ما میتوانیم به خود حق دهیم یک فرد را که از نظر ما دچار مشکل است، به نحو عام تخطئه کنیم و مثلا بگوییم ملاّها بیشتر بخورند یا دولتیان؟ این نشان میدهد عنادی که برخی با روحانیت اصیل مثل مرحوم شیخ فضلالله دارند در تمام این حادثهسازیها و حادثهخوانیها تأثیر اساسی دارد. بنابراین باید ببینیم که خاستگاه مخالفتها با شیخ، خاستگاه درگیری شیخ فضلالله شهید با جریان مشروطهخواهی افراطی و وارداتی چیست؟
همین دو تعبیر میتواند گویای این خاستگاه باشد؛ یعنی اگر درگیریهای نظام قدرت را در صحن داخلی ایران بخواهیم روایت کنیم، طبیعتا باید حضور اجانب و استعمار را محملی بدانیم برای بیان خاستگاههای مشروطهخواهان افراطی؛ یعنی بخشی از آنان در شهادت شیخ فضلالله و کل ماجرای مشروطهخواهی حکایتگر و پیشتاز تأمین اغراض و دواعی سیاسیِ استعماری هستند، چنانکه بخشی از نشانهها حکایت از آن دارد که آنها به دنبال زمینهسازی برای استمرار و نفوذ و بهرهبرداریهای شخصی و اهداف اقتصادی خودشان هستند.
اگر ما برگردیم به فضای درگیری شیخ فضلالله نوری و مقابلین، خواهیم دید که درگیری بین یک فرد با فرد دیگر نیست، بلکه درگیری دو جریان بزرگ است، درگیری مجموعه علما و رجال وطنخواه است که در کنار علما نقشآفرینی سیاسی میکنند، درگیری با مردم و انسانهای متدینی است که در کنار علما و به تبعیت از آنان وارد صحنه مشروطهخواهی شدهاند و از عدالتخواهی شروع کردند و مرحله جدید را با ترقی دینی و با تصرف در معنای مشروطیت تلاش کردهاند که پیش ببرند. بنابراین درگیری را نمیتوان به درگیری شیخ با دیگران تقلیل داد؛ آن طور که به راحتی برخی تعابیر نامناسب اخلاقی را در مورد شیخ بهکار ببرند که در شبنامهها و فحاشیها و معرکهگیریهای جدی که در آن عصر به طور جدی در برابر شیخ مطرح بود، بهکار میبردند.
نکته اساسی این است که در همان دوره تلاش میشد که با تقلیل نزاع به نزاع میان یک فرد به عنوان شیخ فضلالله با انبوه مشروطهخواهان، ماجرا را طوری تحریف و تحلیل کنند که دیگر نیازمند استدلال نباشد؛ یعنی از انبوه علمای حاضر در میدان مشروطهخواهی اصیل این مشروطهخواهی باید تقلیل پیدا کند به مشروعهخواهی یک نفر که بدینترتیب صحنه دعوا به نحو خاصی تغییر میکرد. من اشاره میکنم به گزارش تفرشی که در ماجرای تحصن در حرم عبدالعظیم در حمایت از دیدگاههای مشروعهخواهی اشاره شده است. ایشان میگوید: هجده تن عالم، پنجاه واعظ و قریب سیصد تن طلبه به همراه شیخ بودند. از علمایی که آنجا بودند: «مرحوم آقا میرزا حسن آقا مجتهد بزرگ علمای تبریز که در تهران حاضر شده بود. مرحوم میر سیداحمد طباطبائی برادر سیدمحمد طباطبائی، پیشوای مشروطه، ملا محمد مجتهد آملی، مرحوم حاج آقا علیاکبر مجتهد بروجردی، مرحوم ملامحمد علی مجتهد رستمآبادی؛ فقیهی که نماز جماعتی که پشت سر او میخواندند بسیار شلوغ بود». آیا حضور این خیل بزرگ از علمای مطرح چنین معنا دارد که آنان دنبال اهوای نفسانی باشند و بخواهیم تعبیر رایج را در حق ایشان بپسندیم که مثلا بگوییم علمای مشروطه مستبد؟ آیا کسی که اینقدر مورد اعتماد جامعه مذهبی است و در این تحصن حضور دارد آیا جای تردیدی دارد که ما بگوییم اینها مشروطهخواه اصیل هستند و مشروطهخواهی آنها مقابل مشروطهخواهی افراطی و غربباور است؟ برخی بزرگان دیگر مثل مرحوم سیداحمد طباطبائی، پسر مرحوم صاحب عروه خب هم جزء متحصنین است که یکی از افراد جدی است. پسر یک مرجع بزرگ و از علمای گرانقدر. خب ما میبینیم که در این فضا مثلا در تحصن مرحوم شیخ فضلالله و اطرافیان در حرم حضرت عبدالعظیم لوایحی صادر میشود. این فضا یک فضای جدی است که اوج بیان آنها را به صورت شفاف حکایت میکند. این تعبیر را شما ملاحظه بفرمایید که در یکی از لوایح آمده است: «ایها الناس! من به هیچ وجه منکر شورای ملی نیستم. من و عموم مسلمین بر یک رأی هستیم. اختلاف، میان ما و لامذهبهاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیف هستند».
من شاید با این تعابیر مقداری از فضای سؤال شما به ظاهر دور شدم، اما در واقع میخواهم عرض کنم که شهادت شیخ فضلالله و آن روایتی که از شهادت ایشان شد، صحنهپردازی از شهادت ایشان یک صحنهپردازی خاص بود و فضای تهران هم در آستانه شهادت ایشان به گونهای رقم خورد که هم به شهادت ایشان منجر شود و این شهادت را به مثابه شکست مشروطهخواهی در جامعه تلقی و معرفی کنند و زمینهساز حرکات بعدی باشد؛ یعنی ما اگر شهادت شیخ را صرفا به عنوان رحلت یک فرد حساب کنیم، اینجا مسئله خوب فهمیده نمیشود.
اینجا معنای شهادت شیخ فضلالله نوری و از بین بردن ایشان، هم یک واقعیت بود و هم بر ساختن یک نشانه بزرگ در جامعه دینی و برجستهسازی شکست دین در مقابل شریعتزداییای که مشروطهخواهان غربباور رقم زده بودند، تأکید میکرد. در ادامه برخی از عبارات را خواهم خواند که نشان میدهد نگاه شیخ فضلالله در مورد مخالفتها و هجمهها به شریعتخواهی چگونه رقم خورد؟ اما شهادت شیخ در میانه این خبرسازیها نمیتوانست واقعیت خود را پنهان کند. خبرسازیها نمیتوانست ذهن مردم را به کلی آشفته کند. مردم تهران مرحوم شیخ فضلالله را به خوبی میشناختند. آنهایی که عقد ازدواجشان توسط شیخ فضلالله بود به اعتماد حسّ مثبتی که مردم تهران از شیخ فضلالله و دیگر علمای مشروعهخواه داشتند و در پی چند دهه برای آنها حاصل شده بود میتوانستند با شیخ، تعامل معرفتی داشته باشند و او را بشناسند.
خبرسازیها به راحتی نمیتوانست واقعیتها را در پشت غبار و آسمان تیره و تار قرار دهد و پنهان کند. اما وضعیت شهرهای دیگر تفاوت داشت. آنجا خبرسازیها میتوانست تأثیر دیگری داشته باشد، اما این هم در حد محدودی بود. در فضای نجف، علمایی که از نزدیک مرحوم شیخ فضلالله را میشناختند یا بسیاری از آنها میشناختند و حسن آوازه ایشان از چند دهه قبل به گوش ایشان رسیده بود به یکباره که نمیتوانستند نگاه منفی نسبت به او پیدا کنند. مرحوم آخوند خراسانی به اعتماد شیخ فضلالله و به خاطر حمایت شیخ فضلالله از مشروطه بود که به میدان حمایت از مشروطه آمد، آیا ممکن بود که ایشان یکباره نگاهش به شیخ عوض شود و او را عمله استبداد حساب کند؟! هرگز. بنابراین اگر اتهاماتی در آن دوره رواج پیدا میکرد که مثلا میخواست جا بیندازد که مرحوم آخوند خراسانی و برخی دیگر از علمای نجف از اعدام شیخ حمایت کرده باشند، این به راحتی در همان دوره امکان فهمش وجود داشت و بصیرت دینی، سیاسی مردم میتوانست نشان دهد که واقعیت ندارد. مرحوم شیخ فضلالله معتَمَد علما بود. هر چند در جاهایی ممکن است اختلاف برداشتهایی داشته باشند که حالا آن در بحث دیگری باید عرض شود.
به نظر شما چه نقاط مبهمی همچنان در تفکر و زندگی شیخ شهید وجود دارد که لازم است به آن پرداخته شود تا ابهامزدایی از چهره ایشان صورت پذیرد؟
حجتالاسلام نعیمیان: به نظرم این ابهام در زندگی شیخ فضلالله و دیگر مشروطهخواهان را باید تقسیم کنیم. بگوییم ابهام نزد کسانی که با واقعیت مشروطه آشنا نیستند و صرفا تابع زندگینامهنویسی و حکایتنویسی تاریخی از مشروطه از زبان مشروطهخواهان افراطی هستند و هنوز نوشتهها و تحقیقات رجال مخلص و بیغرض و دور از این نگاههای رایج را درنیافتهاند. این یک مسئله است.
بعضی ابهامها هم ممکن است به صورت جزئی در زندگی شیخ پس از مطالعه عمیق حاصل شده باشد. به نظرم آن قسمت اول الان حاکم است؛ یعنی ببینید هنوز انتشارات امیرکبیر در دوره نظام اسلامی بعد از چهل سال، کتاب کسرویای را که مرتد است بدون هرگونه شرح و توضیح چاپ میکند. کسرویای که عناد او نسبت به دین عیان است و نیز آثار دیگر مشروطهنویسانی که به عنوان جناح غالب تاریخ مشروطه را روایت کردهاند و ۱۱۰-١٢٠ سال در ذهن مشروطهخوانان تلقین کردهاند؛ یعنی عمده کتابها و منابع مشروطه و حکایتگری از مشروطه، توسط جناح غالبی است که برخی از آنها گرایشهای ماسونی داشتهاند، گرایشها و روابط پیدا و پنهان، داشتهاند. من مثالی عرض میکنم. کتاب «وقایع اتفاقیه» اشاره میکند که من به پسر یکی از رجال معمم ــ شاید ملکالمتکلمین ــ که متهم به یاغیگری است، گفتم که به پدر شما گفتم برو در کنار باغ سفارت شما هم یک باغی برای روز مبادا بخر اگر خواستید فرار کنید، ارتباط بگیرید از آن طریق راه باشد و همین کار هم شد.
بعد از ماجرای بمباران مجلس، این فرد ارتباط میگیرد. خیلی از افراد دیگر نیز همچنین بودهاند. کسی دیگر را معرفی میکند میگوید آن فرد که از رجال مشروطهخواه برجسته است خواست به شیراز برود، او نامه نوشت برای کاردار سفارت انگلیس در شیراز که آقا هوای این داماد ما را داشته باش. خب وقتی که ارتباطات پشت صحنه این گونه است، به راحتی رجال انگلوفیل و روس فیل دارند بهرهگیریهای مالی و کامجوییهای اجتماعی سیاسی پیدا میکنند. ما اینجا میبینیم که در نگارش تاریخ مشروطه نیز همانها دست به قلم میشوند. کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» توسط چه کسی نوشته شده است؟ کتاب دیگری را مجدالاسلام کرمانی نوشته است. او هم ارادت به این نگاه مشروطهنویسی تندرو دارد و خودش جزء متهمان گرایشهای انحرافی است. پس بخش اول ابهامات به آن فضا برمیگردد که در دوره پژوهشهای نوین انتظار داریم که این پژوهشها شکل بگیرد و این ابهامات رایجی را که حاصل این کتابنگاریهاست، مرتفع کند. اما بخش دوم ممکن است ابهامهای ریزتر و تخصصی باشد که ممکن است در جزئیات اتفاق افتاده است. من در این بخش نکتهای را عرض میکنم هر چند باز میشود مصداقا آن را به تحلیل قبلی برگرداند. بخش مهم، تفاوتِ نگاه علما در ماجرای مشروطه است. اینجا ما شاهکلید خوبی داریم به عنوان اینکه میتواند به ما در تفکیک فهم و نگاه علمای مشروطه کمک کند. علمایی که در میدان مستقیم مشروطهخواهی یا مشروعهخواهی بودند و حضور مستقیم در صحنه تهران داشتند. مرحوم شیخ فضلالله حضور مستقیم در تهران دارد. این یک معنای عمیقی دارد؛ یعنی حکایت میکند از تاریخ ارتباط مستقیم آن مرحوم با مشروطهخواهان، شیخ شهید، نسل در نسل و چهره به چهره با بسیاری از اینها مواجه بود و با آنها زندگی کرد.
من تعبیری را میخوانم. شما از اینجا نگاه کنید متوجه میشوید که صحنه واقعی را شیخ فضلالله چگونه روایت میکند. ایشان میفرماید: «روزنامهها و شبنامهها پیدا شد، اکثر مشتمل بر سبّ علمای اعلام و طعن در احکام اسلامی است». این زاویه بحث مهم را ایشان برجسته میکنند: سبّ علمای اعلام و عنوان حمله به احکام اسلام. از نزدیک سبّ علمای اعلام را دیدند و دیدند که چه کسانی سبّ علمای اعلام کردند و ریشه این سبّ را از نزدیک حسّ کرده و خاستگاه آن فعالیتها را از نزدیک دیدهاند. او مشاهده کرده که بسیاری از آنها مشکل شخصی داشتهاند، بسیاری از آنها درصدد تغییر صحنه بودند. او حمایتهای اجانب را از نزدیک دیده است. او این بخش دوم (طعن در احکام اسلام و اینکه باید در این شریعت تصرفات کرد) را از نزدیک دیده. یعنی با این جمله که ایشان میفرماید: روزنامهها و شبنامهها پیدا شد، یعنی تصریحاتی که مخالف شریعت بودهاند را به عینه از نزدیک دیدهاند. بسیاری از نویسندگان آنها را از نزدیک میشناسند.
مثال دیگر عرض کنم. وقتی که ایشان به تحصن حرم حضرت عبدالعظیم رفتند و به تعبیری که شاید چندان مناسب نباشد، ایشان به خاطر اینکه میخواستند تصورشان کنند به آنجا فراری شدند و علما هم آنجا گرد آمدند، مرحوم سیدمحمد طباطبائی و سیدعبدالله بهبهانی که خدمت ایشان میروند که ایشان را راضی کنند که برگردند، بحثی را مطرح میکنند که مرحوم سیدعبدالله بهبهانی گریه میکند یا بخشی از روزنامهها و متونی را که علیه اسلام و علما مطرح میکردند میخواند. شاید روزنامهای که ناظمالاسلام یا کسی دیگر دارد که با سیدمحمد طباطبائی کار میکرد، متنی از آن را میخواند که مرحوم سیدعبدالله بهبهانی به گریه میافتد. خب نگاه کنید همان زمان دارند فعالیت میکنند. من این جمله را اگر بخواهم تکمیل کنم نکات ظریفی دارد. ایشان میفرماید که گروهی را از آن تغییر داده و تبدیل به احسن و انسب نمود و آن قوانینی که به مقتضای ۱۳۰۰ سال پیش قرار داده شده، همه را با اوضاع و احوال و مقتضیات روز مطابق ساخت. ببینید بخشی از ابهام برای برخی از علمایی که از صحنه به دور هستند، به این ماجرا بر میگردد.
آیا علمای مشروعهخواه، صد درصد حامی دولت بودند؟
حجتالاسلام نعیمیان: خیر؛ جملهای که من عرض کردم، در فضای تعابیری بود که شیخ فضلالله اشاره داشتند. میگوید ما دنبال مشروطه بودیم. اصلا آخوند خراسانی به خاطر اینکه مرحوم شیخ فضلالله وارد حمایت از مشروطه شد، او به مشروطهخواهی پیوست. مشروطه یعنی چه؟ یعنی محدودسازی حاکمیت. پس معلوم میشود که شیخ فضلالله از اول دنبال محدودسازی حاکمیت در سطوح مختلف بوده، اما چرا از یک الگوی بومی اصیل از عدالتخواهی حمایت کردند؟ عدالتخواهی که در مقابل مفهوم مشروطه بود، بعضی آن اوایل اشاراتی کردند، الگوی عدالتخانه را چرا علما و رجال وطنخواه تعریف بومی کردند؟ چون میخواستند در حکومت تصرف کنند و آن را محدود سازند، اما با یک الگوی بومی. اما وقتی که اصطلاح مشروطه رایج میشود، اینجا ماجرا تغییر پیدا میکند. اینجا بد نیست که یک نقل قول تاریخی را بخوانم. این جمله را از ادیب هروی در تاریخ انقلاب اسلامی یا پیدایش مشروطیت ایران میخوانم: «همسر کاردار انگلیس در ایام تحصن در کاخ سفارت، سمت متحصنین آمد و به آنها گفت: آقایان شما چرا اینجا آمدهاید؟ یک نفر روضهخوان در جواب خانم گفت: اینجا آمدهایم چون مجلس عدالت میخواهیم. خب این یک ایده بومی است، اما اینجا تغییری در آن ایجاد میکند. او گفت: نمیدانم مجلس عدالت چیست؟ گفت: یک مجلس که دانشمندان و ریشسفیدان ما بنشینند و نگذارند که سلاطین به ما ظلم کنند. حتی اینهایی که در سفارت انگلیس در باغ سفارت تحصن پیدا کردند، بعضیهایشان نگاه اصیل را دارند. ولو به اشتباه رفتند با زمینهسازی اجانب در باغ سفارت و سی روز تحصن پیدا کردند. سپس آن زن گفت: پس شما یقین مشروطه میخواهید. اینجا چه کار شد؟ اگر برگردیم به آن مفهوم اول از ابهام به این معنا که در تاریخ مشروطه ما واقعیتها را میبینیم. اما در نگاه گزینشی جریان روشنفکری در دوران معاصر، آن نکتههای خاص برجسته میشود، چرا؟ به انگیزه اینکه مشروطه را پشتوانه تاریخی جمهوریخواهی افراطی در ایران اسلامی در عصر جمهوری اسلامی قرار دهند. چرا آنها برمیگردند و این ابهامسازی را دامن میزنند؟
به خاطر اینکه با نگاه گزینشی میخواهند برای خود یک پشتوانهای از نظر علمی و نظری درست کنند و بخواهند جمهوریخواهی را در برابر اسلامخواهی قرار دهند و بعد وزنه جمهوریخواهی را با ترفند تفکیک پررنگ کنند. خب این نمونه یعنی اگر الان شما میبینید، بعضیها به بازخوانی مشروطه مشغول هستند و نسبتهای ناروا میدهند، اگر با تاریخسازی دروغ مرحوم آخوند خراسانی را مخالف حکومت اسلامی معرفی میکنند، اگر نگاههای گزینشی میکنند و با تفسیر غلط مثلا یک نامه یک تلگراف که معلوم نیست چقدر واقعیت تاریخی دارد، نکاتی را برجسته میکنند و میخواهند این کار را بکنند. خب ببینید الان تلاش این عناصر، عینا تکرار جمله خانم شارژدافر است: پس شما یقین مشروطه میخواهید. مشروطه به چه معنا؟ این ابهامسازی تاریخی است، این نگاه گزینشی است که به این نکته در صدر تاریخ مشروطه برخورد میکنیم. این اولین دفعه بود که لفظ مشروطه را از دهان یک خانم انگلیسی شنیدیم. پس از صحبت همسر سفیر طولی نکشید که یکی فریاد میکرد ما مشربه میخواهیم، یکی فریاد میزد که ما شرطه میخواهیم و آن روحانینما نیز فریاد میکرد که بگویید آنچه را که خانم گفت: ما مشروطه میخواهیم. خب اینجا تاریخسازی است. عین همین ماجرا در دوران معاصر ما نیز هست؛ یعنی آن ابهام وجود دارد که بگویید ما جمهوری میخواهیم. چه نوع جمهوریای؟ یا ما حزب میخواهیم. حزب را هم چه کسی باید تفسیر کند؟ نه شیخ فضلالله! نه علمای اعلام! ببینید تلاش بعضی از این جماعت برای چه کاری است؟ میآید به این ابهامسازی دامن میزند، آرای مرحوم نائینی را تفسیر نمیکند، بلکه مرحوم نائینی را مصادره میکند. کلمه به کلمه اقتباسهای از نائینی را مصادره و بازخوانی جهتدار میکند، برای اینکه این ابهام را تشدید کند و از آن فضا استفاده خود را بکند. «نگاه گزینشی» میکنند؛ یعنی سر بزنگاه میبینی که آقایان، تفسیرهای نادرست و تلقیهای جانبدار میکنند؛ پس بخشی از ماجرا این است که به تفسیر جهتدار از مشروطه برمیگردند؛ چون قرار است در جمهوری اسلامی به تقابل با نظام ولایت بپردازند. من میخواهم در اینجا سندی را به عنوان ابهام سوم برجسته کنم.
آیا شیخ فضلالله نوری الگوی ولایت فقیه را قبول دارد یا نه؟ آقای کدیور در آن آلترناتیو سازیهایی که در کتاب «نظریههای دولت» دارد، میخواهد ٩ نظریه را به عنوان نظریه ولایت فقیه و در عرض ولایت فقیهِ امام خمینی(ره) طرح کند، او میخواهد بگوید که چند نظریه دیگر وجود دارد، اما همراه با تحریفها.
من خاطرم هست که شمارش کردم که کجاها تمسک کرده مثلا به رساله مرحوم آقا نجفی اصفهانی؟ هر جا یک دلیل ولایت فقیه را ایشان میخواهد تنقیص کند، گفته: ببینید مرحوم آقا نجفی این دلیل را قبول نکرده، اما به عنوان مثال عرض میکنم و بعد به ماجرا برمیگردم، مرحوم آقا نجفی، آنجاهایی را که تأیید کرده است را اشاره نمیکند. چرا؟ یک جا مجبور است که بگوید که مرحوم آقا نجفی نوزده نقد و بررسی در بحث رفت و برگشت و تعلیل و استدلال برای تمسک به روایت «العلماء ورثه الانبیاء» دارد. اما وقتی که به گزارش دیدگاه شیخ فضلالله در بحث ولایت فقیه برمیگردد، یک جملهای میآورد و یک جای آن را جوری تقطیع و حذف میکند و سه نقطه میگذارد، که شمای خواننده به این نتیجه برسید که او قائل به تفکیک سلطنت و ولایت است. جمله را با حذف چند کلمه، تغییر معنا داده که مخاطب چیز دیگری میفهمد. اما شما ببینید در لایحه نهم از لوایح تحصن اول در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیهالسلام) شیخ تصریح به بحث ولایت فقیه میکند. من این را به عنوان سند در کتاب «عقلانیت و فقه سیاسی در تجربه تمدن ایرانی» سعی کردم که برجسته کنم. «این مجلس عبارت است از دربار دولتی که سابقا امور در آن بدون مشورت واقع میشد.» [پس ببینید اینجا الان ایشان موافق مشروطه است.] محض تخفیفِ ظلم، مجلسی برپا شد و به عبارت واضح این مجلس از امور واجبالاطاعه نیست، وجوب اطاعت، ثابت است از برای خدا و رسول خدا و ائمه و «کسانی که نیابت از امام داشته باشند» و معلوم است که این مجلس هیچ کدام نیست، بلکه سلطنتی است شورویه که به مکتب جعفری علیهالسلام در صورتی که متصدیاش غیر از خدا و سه طایفه دیگر باشند، واجبالاطاعه نخواهد بود. ولی به مذاهب اربعه دیگران سلطان، اولو الامر و واجبالاطاعه است و ممکن نیست مذهبا که دولت آن شوروی شود. این متن را من از صفحه ۱۹۳ -۱۹۴ در کتاب آقای ستار شهبازی کتاب «بازخوانی روزنامه شیخ فضلالله نوری» اقتباس کردم. عین متن را هم اسکن کردم. خب! شما اینجا هم میبینید که ایشان مخالف اصل سلطنت است و سلطان را واجبالاطاعه نمیداند و آن را مبنای اهل تسنن معرفی میکند و همینطور میگوید که ولی فقیه واجبالاطاعه است.
پس یکی از ابهامات تاریخ به این برمیگردد.
در عرصه مشروطهپژوهی و بهطور خاص تبیین اندیشه و عمل شیخ فضلالله نوری کدام آثار علمی را ممتاز و منصفانه میدانید؟
حجتالاسلام نعیمیان: بهطور مشخص و برجسته کتبی که مرحوم استاد علی ابوالحسنی (مُنذِر) به نگارش درآوردند، ممتاز و منصفانه است. مجموعهای بود که قرار بود در ده جلد منتشر شود، ولی معالاسف ارتحال ایشان انتشار این پژوهشها را متوقف کرد، ولی همین مقدار هم که منتشر شده بسیار مغتنم و راهگشاست:
- شیخ فضلالله نوری و مکتب تاریخنگاری مشروطه؛
- اندیشه سبز زندگی سرخ؛ زمان و زندگی شیخ فضلالله نوری؛
- کتاب خانه بر دامنه آتشفشان؛ شهادتنامه شیخ فضلالله نوری؛
- دیدهبان، بیدار! دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگیِ شیخ فضلالله نوری؛
- کارنامه شیخ فضلالله نوری؛ پرسشها و پاسخها؛
- کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ فضلالله نوری؛ فروش مدرسه چال به بانک استقراضی، رشوهگیری از شاه و امینالسلطان!؟، و...
که این آثار توسط موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر شده است. [برای مطالعه بیشتر رک: استاد ابوالحسنی نهایت استفاده را از تاریخ مجسم برد] همچنین ایشان کتاب جامعی درمورد شیخ شهید به نگارش درآوردند با عنوان: تنهای شکیبا؛ احوال، افکار و آثار شیخ فضلالله نوری که توسط موسسه کتابشناسی شیعه به زیور طبع آراسته شده است. البته مجموعه کتابهای دیگری که ایشان پیرامون مشروطه نگاشته است نیز کتابهای اصیلی است که تلاش کردهاند از این ابهامسازیهای تصنعی و سندسازیهای تاریخی و گزارشهای جهتدار عبور کنند.
برخی از بزرگواران دیگر هم تلاشهایی کردهاند. آنچه عرض شد به عنوان نمونه بود.
منبع: خبرگزاری مهر
کد مطلب: 14037