کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بررسی جریانات درون‌حزبی رستاخیز؛

در درون حزب رستاخیز چه می‌گذشت؟

16 مرداد 1399 ساعت 8:00

مولف : محمدرضا چیت سازیان

در سال 1353ش فعالیت تمام احزاب سیاسی ممنوع و حزب رستاخیز وارد عرصه سیاسی ایران گردید، اما علی‌رغم تشکیلات حزبی واحد و فراگیر، اختلاف نظر درونی اعضا و رهبران حزب اجتناب‌ناپذیر می‌نمود


 
احزاب سیاسی در دوران پهلوی دوم شامل گروه‌های مختلفی می‌شدند؛ از گروه‌های چپ همچون حزب توده گرفته تا احزاب ملی‌گرا و لیبرال همچون جبهه ملی. در این میان اما احزاب دولتی نیز دیده می‌شدند. در واقع فلسفه کار حزبی که بر اساس ارتباط ارگانیک جامعه و دولت بنا شده بود دیگر معنایی نداشت و این گونه احزاب به واسطه رابطه یک‌سویه با نظام حاکم درکی از خواست‌ها و نیازی‌های عامه مردم نداشتند. این امر ناشی از انسداد سیاسی بود که به‌ویژه پس از کودتای 25 مرداد 1332ش روندی شتابان به خود گرفته بود.
 
محمدرضا پهلوی برای کنترل سپهر سیاسی ایران ابتدا به تشکیل دو حزب ملیون به رهبری اقبال و حزب مردم به رهبری علم اقدام نمود. اما فعالیت این دو حزب پس از آشکار شدن تقلب گسترده در انتخابات مجلس شورای ملی در سال 1339ش رو به افول نهاد. با این حال محمدرضا پهلوی بیکار ننشست و زمینه تشکیل حزب رستاخیز را فراهم کرد تا به این وسیله بتواند سلطه خود را بر جریانات و روندهای سیاسی در کشور بگستراند. این کار در سال 1353ش روند عملی به خود گرفت. شاه به‌یکباره فعالیت تمام احزاب سیاسی همچون حزب ایران، پان‌ایرانیست، حزب مردم و دیگر احزاب را که بیشترشان جنبه نمایشی داشتند ممنوع اعلام کرد و به صورت رسمی حزب رستاخیز را وارد عرصه سیاسی ایران نمود.1
 
جناح‌های محتلف حزب رستاخیز
محمدرضا پهلوی بر این امر واقف بود که علی‌رغم تشکیلات حزبی واحد و فراگیر، اختلاف نظر درونی اعضا و رهبران حزب اجتناب‌ناپذیر است و به همین دلیل موافقت خود را با تشکیل جناح‌هایی در حزب اعلام کرد. مضاف بر این، حزب باید نشان می‌داد که فضای نقد و انتقاد در فعالیت‌های تشکیلاتی‌شان وجود دارد و فعالیت حزبی جنبه نمایشی ندارد. در نتیجه دو جناح در حزب شکل گرفت: جناح اول به رهبری جمشید آموزگار، وزیر کشور، شکل گرفت که تحت نام روشنفکران مترقی فعالیت می‌کردند و جناح دیگر که نام روشنفکران سازنده را یدک می‌کشید وزیر دارایی وقت، یعنی هوشنگ انصاری، رهبری آن را در دست داشت. البته در اواخر عمر فعالیت حزب، جناح سومی به‌وجود آمد که ریاست آن را هوشنگ نهاوندی، رئیس دانشگاه تهران، بر عهده داشت.2
 
دبیر کلی حزب نیز بر عهده شخص نخست‌وزیر امیر عباس هویدا بود. هویدا در تأیید تشکیل جناح‌ها در حزب به این نکته اشاره کرد که جناح‌ها سمبل و نماد تنوع اندیشه و نظرات مردم است و هر اندیشه و نظری که ریشه در فرهنگ اصیل ما داشته باشد محترم خواهد بود و امکان ارائه و تبادل نظر در مورد آن مسیر است.3
 
خطوط کلی نگرش و فعالیت دو جناح
یک روز پس از تشکیل دو جناح، مانیفست هر یک از جناحین درون حزب منتشر شد. بر اساس این مانیفست، جناح جمشید آموزگار، که خود را مترقی و بعدا پیشرو می‌خواند، به دنبال نوسازی و توسعه کشور بود، گسترش سریع و بی‌وقفه ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های اقتصادی را دنبال می‌کرد و به دنبال عدم تمرکز و انجام اصلاحات ساختاری اداری بود. این جناح همچنین، مبارزه با مفاسد اقتصادی و حیف و میل کردن منابع مالی، دفاع از منابع و ثروت طبیعی کشور، توزیع عادلانه ثروت و فرصت برای پیشرفت، بهبود و ارتقای کیفیت زندگی اقشار مختلف جامعه، بالا بردن سطح زندگی طبقات آسیب‌پذیر و به‌ویژه کارگران و کشاورزان و برابری کامل زن و مرد را دنبال می‌کرد. علاوه بر همه اینها جناح به‌‎اصطلاح پیشرو به دنبال مبارزه با تبعیض و کاستن از فاصله روستا و شهر برای جلوگیری از مهاجرت روستاییان به شهر، تقویت روحیه شاه‌دوستی و میهن‌پرستی و مبارزه با گرایش‌های ضد ملی و بعضا جدایی‌طلب بود. در نهایت این جناح به دنبال پیشرفت توأم با صداقت و اخلاق‌محوری بود.4
 
اما جناح دیگر حزب که لیبرال سازنده و بعدا سازنده نام گرفته بود، مهم‌ترین هدف و در واقع اولویت اول جناح را توسعه کلیه بخش‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی قلمداد می‌کرد. این جناح که انصاری را در رأس کار قرار داده بود، تعریف خود از توسعه را چنین بیان می‌کرد: توسعه به طور کلی اعم از نیروی انسانی و به صورت خاص نسل آینده، ساختن زیربنای بخش‌های مختلف اقتصادی، کشاورزی و روستایی با تکیه بر توزیع عادلانه درآمد و همچنین تکیه کامل بر سازندگی جنبه‌های مختلف اجتماعی زندگی مردم. تهیه طرح‌های نوسازی به معنی تهیه و ارائه طرح‌ها پس از تصویب حزب بر عهده این جناح از حزب رستاخیز بود. در عین حال این جناح یک کارویژه خاص دیگر نیز داشت و آن اینکه در صورت عدم اجرای صحیح و مناسب برنامه‌ها و طرح‌های کلی حزب وظیفه انتقاد سازنده را نیز بر عهده گیرد.5
 
با آنکه جناح‌های حزب به صورت رسمی در تیر 1354ش تشکیل شدند، تا آخرین روزهای سال 1354ش در عمل فعالیت چندانی از این جناح‌ها دیده نشد. برخی بر این باورند که بیشترین فعالیت جناح‌های حزب به سال 1355ش باز می‌گردد  
آنچه در عمل اتفاق افتاد
با آنکه جناح‌های حزب به صورت رسمی در تیر 1354ش تشکیل شدند، تا آخرین روزهای سال 1354ش در عمل فعالیت چندانی از این جناح‌ها دیده نشد. برخی بر این باورند که بیشترین فعالیت جناح‌های حزب به سال 1355ش باز می‌گردد. با وجود این، در طول سال 1355ش نیز فعالیت چندانی از دو جناح حزب دیده نشد. این روند به خصوص از آن رو بود که در طول این سال نیز توجه حزب معطوف به گسترش تشکیلات حزبی در سراسر کشور بود و جناح‌ها کمتر مجالی برای فعالیت‌ پیدا می‌کردند. بیشتر وقت حزب در سال 1355ش به کارهای تشکیلاتی و آماده‌سازی برنامه‌ها برای برگزاری کنگره دوم حزب در آبان این سال مصروف شد. مضاف بر این، برای مسئولین دو جناح وظایفشان چندان روشن و مشخص نبود و نمی‌دانستند در چه چهارچوبی باید وظایف حزبی و تشکیلاتی خود را انجام دهند. اعضای مؤثر و شناخته‌شده حزب نیز که به یکی از این دو جناح‌ها پیوسته بودند و وابستگی خود را به صورت صریح و علنی مشخص کرده بود حد و مرز فکری‌شان چندان مشخص نبود. در نتیجه در هیچ یک از دو جناح بستر و زمینه فکری خاصی به‌وجود نیامده بود که بر اساس آن بتوان تمایزی میان آنها قائل شد. این را از صحبت‌های خود شخص شاه هم می‌توان درک کرد. وی در 12 اردیبهشت سال 1355ش با تأکید بر اینکه جناح‌های حزبی نباید دامنه اختلافات فکری خود را از حد مشخصی فراتر برند، به صورت تلویحی گفت که جناح‌های حزبی با ابراز برخی مخالفت‌های جزئی که آن هم باید در هماهنگی با تصمیمات کلان باشد از گسترش اختلاف نظر در درون حزب بپرهیزند.6   
 
نقد جناح‌بندی درونی‌حزب رستاخیز
با این حال آنچه با قاطعیت می‌توان گفت این است که این جریانات درون‌حزبی رستاخیز تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند و از آنجا که رهبران حزب عملا تحت اوامر و نواحی امور به اصطلاح ملوکانه شخص شاه بودند تضارب آرا و افکار و اندیشه‌های گوناگون در حزب امکان بروز و ظهور نداشت. این امر از برنامه‌های هر یک از دو جناح که در بالا به صورت مفصل مورد ارزیابی قرار گرفت نیز به وضوح قابل مشاهده است.
 
در حقیقت وقتی به برنامه‌های دو جناح حزب به دقت نگاه می‌شود این مسئله به ذهن خطور می‌کند که رئوس و خطوط کلی هر یک از دو جناح حزب تفاوت چندانی در عمل با یکدیگر نداشت. به عبارت ساده می‌توان گفت که هر دو جناح حزب به دنبال نوعی توسعه و نوسازی غربی بودند که از بالا نشئت می‌گرفت و کمتر نقشی برای آحاد و اقشار مختلف جامعه مد نظر قرار می‌داد. مضاف بر این، دیگر افکار و عقاید نیز همچون اندیشه اسلامی و چپ در برنامه حزبی جایی برای بحث و بررسی نداشتند و حتی این امکان برای آنها فراهم نشده بود که بتوانند برنامه‌های حزب را مورد نقد و ارزیابی قرار دهند. در نهایت می‌توان گفت که دو جناح برنامه تقریبا واحدی را به پیش می‌بردند و سر هر دو جناح از یک شیپور بیرون می‌آمد؛ شیپوری که نظرات و دیدگاه‌های محمدرضا پهلوی را ملاک عمل خود قرار داده بود. این درست است که برای توسعه و پیشرفت نیاز به اجماع نخبگان می‌باشد، اما این اجماع نه از بالا بلکه باید از عمیق‌ترین لایه‌های اجتماعی و طیف وسیعی از نخبگان سیاسی نشئت گیرد و نه صرفا از عوامل و افراد شاغل در دستگاه‌های حاکمیتی.7
 
در پایان می‌توان این‌گونه نتیجه کرد که روندی که از سال 1332ش و بعد از کودتای 28 مرداد شروع شده بود در سال 1353ش به اوج خود رسید؛ روندی که حاکی از افزایش روزافزون تمرکز قدرت در دست شاه و شیوه حکمرانی اقتدارگرایانه وی بود. در واقع محمدرضا پهلوی با این کار خود تلاش می‌کرد مخالفت‌ها علیه خود را به کمترین حد ممکن برساند؛ امری که در نهایت نه تنها امکان‌پذیر نشد، بلکه از تشکیل حزب رستاخیز دیری نپایید که مردم با انقلاب خود طومار رژیم پهلوی را در هم پیچیدند. ایجاد جناح‌بندی درونی در حزب نیز بیشتر جنبه نمایشی داشت، از صورت ظاهر فراتر نمی‌رفت و نقدهای جدی به دستگاه سلطنت و عملکرد رژیم را شامل نمی‌شد. بدین‌ترتیب، شاه با تشکیل حزب رستاخیز تلاش داشت اقتدارگرایی را نهادینه، سلطنت خود را تضمین و عمر رژیم پهلوی را طولانی‌تر نماید، اما در عمل آنچه اتفاق افتاد انسداد سیاسی بود که با انقلاب اسلامی دچار انفجار گردید.
 
هوشنگ انصاری، رئیس جناح سازنده حزب رستاخیز ایران، در تبریز
هوشنگ انصاری، رئیس جناح سازنده حزب رستاخیز ایران، در تبریز
شماره آرشیو: 1-828-111م
 
پی نوشت:
1. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا عزیزی و کامبیز نفیسی، تهران، 1393، ص 280.
2. هوشنگ نهاوندی، آخرین روزها: پایان سلطنت و درگذشت شاه، ترجمه مریم سیحون و بهروز صوراسرافیل، تهران، شرکت کتاب، 1383، ص 60.
3. مظفر شاهدی، حزب رستاخیز اشتباه بزرگ، ج 1، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 151.
4. همان، ص 152.
5. همان، 154.
6. همان، 160.
7. محمود سریع‌القلم، اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی، تهران، انتشارات گاندی، 1397، چ دوم، صص 239-240.


کد مطلب: 14049

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/14049/درون-حزب-رستاخیز-می-گذشت

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir