«مواجهه حزب بعث عراق با حوزه علمیه نجف، زمینهها و پیامدها» در گفتوشنود با زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد رئیسی گرگانی
مناسب است که این گفتوشنود از این نقطه آغاز شود که حزب بعث عراق چگونه بهوجود آمد و نقش روحانیت در خنثیسازی فعالیتهای آن چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از پرداختن به نحوه پیدایش حزب بعث عراق، باید کمی به عقبتر برگردیم و نگاهی به جریانات گذشته عراق بیندازیم. حکومت عراق در ابتدا پادشاهی بود و توسط کودتایی به رهبری عبدالکریم قاسم سقوط کرد. پس از آنکه او رئیسجمهور عراق شد، با تمام احزاب کمونیست و ناسیونالیست عربی و حزب بعث اتحاد کرد و توانست قدرت زیادی پیدا کند، ولی با فتوای آیتالله حکیم و مراجع دیگر، از صحنه کنار رفت. پس از مدتی، کودتای دیگری توسط جوانان حزب قوی ناسیونالیست و حزب بعثت صورت گرفت و عبدالکریم قاسم کشته شد و عبدالسلام عارف ــ که تازه از زندان آزاد شده بود ــ رئیسجمهور عراق و احمد حسن البکر نخستوزیر شد. عبدالسلام عارف از حزب بعث حمایت کرد و نیرویی شبهنظامی به نام «حرس قومی» را تشکیل داد. حزب بعث نسبت به ملیگرایی و قومیت عربی، تعصب زیادی داشت و با دین مبارزه میکرد. کارهای شبهنظامی حزب بعث و آزار و اذیت مردم، باعث شد که صدای اعتراض و شکایتنامههای زیادی از طرف مردم به آیتالله حکیم برسد.
به فتوای آیتالله حکیم علیه عبدالکریم قاسم اشاره کردید. واکنش ایشان نسبت به تعدیات حزب بعث چه بود؟
آیتالله حکیم سالها بود که به سامرا و کاظمین نرفته بود و در پی این شکایات، تصمیم گرفت به زیارت آن عتبات برود. سفر ایشان به بغداد و جریانات بعد از آن، به سقوط حزب بعث منجر شد که گفته میشود اولین اقدام حزب الدعوه الاسلامیه پس از تأسیس بوده است. آیتالله حکیم در کاظمین، در منزل پسرش سیدمهدی حکیم اقامت کرد و اقشار مختلف مردم از نقاط مختلف عراق، به دیدن ایشان آمدند. آیتالله حکیم نماز مغرب و عشاء را در صحن مطهر حضرت موسی بن جعفر(ع) اقامه میکرد و پس از آن به سخنرانی میپرداخت و از حزب بعث و دولت حاکم عراق انتقاد مینمود. این سخنرانیها هر روز تندتر میشدند و همین امر سبب گردید که حزب بعث، از مواضع خود عقب بنشیند و حزب ناسیونالیسم که از حزب بعث دل خوشی نداشت، از این فرصت استفاده و کودتا کرد و حسنالبکر را به زندان انداخت و حزب بعث را از صحنه خارج کرد! به این ترتیب عبدالسلام عارف به قدرت رسید. سرنگونی بعثیها پس از پیروزی آیتالله حکیم بر کمونیستها، موفقیت دیگری برای روحانیت نجف بود. عبدالسلام عارف رئیسجمهور مقتدری بود، به همین دلیل هنگامی که بر اثر سقوط بالگرد در جنوب عراق کشته شد، اوضاع عراق به هم ریخت! پس از او برادرش، عبدالرحمن عارف به حکومت رسید. او یک افسر ارتشی و فردی بسیار خونسرد و راحتطلب بود و بهشدت از خشونت پرهیز میکرد. به همین دلیل دوران حکومت او، آرامترین و متعادلترین دوران عراق بود. امام خمینی هم در سال 1344 و در دوره حکومت او، از ترکیه به عراق آمدند. در دوره عبدالکریم قاسم و بعد از براندازی کمونیستها هم، عراق در آرامش به سر میبرد و علما و روحانیون احترام خاصی داشتند. در دورهای که آیتالله حکیم بیمار و در بیمارستانی در بغداد بستری شد، عبدالکریم قاسم شخصا به عیادت وی رفت. برخی میگفتند که او در اصل شیعه بود، منتها برای اینکه اقشار و گروههای مختلف عراق را به خود جلب کند، خود را شخصی لائیک معرفی میکرد و شیعه بودنش را بروز نمیداد!
حزب بعث، دشمنی با مراجع و روحانیت را از چه زمانی شروع کرد؟
حزب بعث عراق پس از چند سال اختفا، علیه عبدالرحمن عارف کودتا کرد و عارف به خارج گریخت. در آن زمان مرجعیت اعلا در اختیار آیتالله حکیم بود و ایشان در عراق، کشورهای خلیج فارس و ایران، مقلدین بسیار زیادی داشت. پس از قدرت گرفتن حزب بعث، احمد حسنالبکر رئیس دولت و صدام حسین مشاور او و عضو شورای فرماندهی انقلاب عراق شدند. بعثیها که پیش از این از روحانیت ضربات سنگین خورده و حزب آنها توسط آیتالله حکیم از دولت کنار زده شده بود، با احتیاط زیاد وارد عرصه حکومت شدند و هر کسی را که کمترین احتمال مخالفت را در او میدیدند، از صحنه قدرت کنار زدند. بعثیها، ناسیونالیستهای متعصبی بودند و یکی از اهدافشان این بود که خارجیها، مخصوصا ایرانیها را از عراق خارج کنند. بعثیها بهشدت با دین مخالف بودند و با آن مبارزه میکردند، به طوری که در سازمان امنیت آنها، بخشی به عنوان مبارزه با ارتجاع وجود داشت و نخستین فردی را هم که هدف قرار دادند آیتالله حکیم بود؛ زیرا از وی کینه دیرینه داشتند و میخواستند از او انتقام بگیرند و به همین دلیل با وی به مواجهه پرداختند.
به اخراج ایرانیها از عراق اشاره کردید. در این مورد توضیح بیشتری بدهید.
پس از آنکه حزب بعث به انتقام کنار گذاشته شدن از حکومت قبلی توسط آیتالله حکیم، با ایشان به مقابله پرداخت، تصمیم گرفت عدهای از ایرانیها، مخصوصا طلاب حوزههای علمیه را از عراق بیرون کند و بر همین اساس، چندین هزار تن از ایرانیهای مقیم عراق و دو سوم طلاب و مدرسین حوزه علمیه نجف را از عراق اخراج کرد.
واکنش روحانیت عراق نسبت به اخراج ایرانیها چه بود؟
آیتالله حکیم به عنوان پشتیبانی از ایرانیها و طلاب و مدرسین اخراجی، با دولت بعثی درگیر شد و جشن سالانهای که هر سال به مناسبت تولد امام حسین(ع) در نجف برگزار میشد، تبدیل به کانونی برای ارسال پیامهای تند و انتقادآمیز به حزب بعث شد و شعرا و ادبا در مجالس مختلفی که در سراسر عراق برگزار شد، دولت بعث را مورد انتقاد شدید قرار دادند. اما بعثیها هر روز اقدامات تندتری علیه اسلام انجام میدادند و اقدامات آنها به همه مدارس دینی کشیده بود! این امر خشم آیتالله حکیم را برانگیخت و بیانیهای را صادر کرد که پسرش سیدمهدی حکیم در صحن مطهر حرم حضرت علی(ع) قرائت کرد. ایشان در این بیانیه گفته بود: «اگر دولت بعث دست از مبارزه با دین برندارد و بخواهد علما و فضلای حوزه نجف را به جرم ایرانی بودن اخراج و حوزه نجف را تضعیف کند، ما هم به تکلیف الهی خود عمل خواهیم کرد!». در بیانیه آمده بود که عشایر نجف تا کنون چندین بار قصد قیام علیه حکومت را داشتهاند که آقای حکیم به آنها اجازه نداده است، ولی اگر حکومت به رفتارهای غلط خود ادامه بدهد و شرایط تغییر نکند، ایشان اجازه این کار را صادر خواهد کرد.
به نقش عشایر عرب در حمایت از روحانیت عراق هم اشارهای داشته باشید.
یکی از این عشایر، قبیله «بنی تمیم» بود که قبلا در بیرون راندن بعثیها از حکومت، نقش اساسی داشت. رئیس این قبیله در بغداد زندگی میکرد و از مریدان سرسخت آیتالله حکیم بود و حتی ماشینی را هم که آیتالله حکیم از آن استفاده میکرد، او در اختیار ایشان قرار داده بود. عده زیادی از ساکنان و زمینداران حاشیه شطالعرب از این قبیله بودند و وجوهات و خمس خود را به رئیس قبیله میدادند و او هم تحویل آیتالله حکیم میداد. رئیس قبیله چندین هزار تفنگدار مسلح داشت و از نظر دفاعی و مالی، بسیار قوی بود. یک سرمایهدار بزرگ اهل پاکستان به نام حاجی جتیا هم در بصره زندگی میکرد و مقلد و مرید آیتالله حکیم بود و وجوهات زیادی را به ایشان میداد.
واکنش حکومت بعث نسبت به بیانیه آیتالله حکیم چه بود؟
حکومت بعث متوجه شد که این مرجع شیعه میتواند با حمایت طرفداران بیشمارش در عشایر، علیه حکومت قیام کند. از این گذشته قدرت اقتصادی آیتالله حکیم زیاد است و مبارزه با او میتواند ضربه شدیدی به اقتصاد آنان وارد کند. به همین دلیل دولت بعث درصدد برآمد تا با اجرای نقشهای، این دو قدرت بزرگ آیتالله حکیم را خنثی کند. در این فاصله آیتالله حکیم بیمار و عازم بغداد شد. برخی تصور کردند که ایشان به بهانه بیماری به بغداد رفته تا مثل دفعه قبل، ریشههای حکومت ظالم بعث را سست کند. عشایر هم به دیدن ایشان رفتند، ولی آیتالله حکیم در عین حال که بدش نمیآمد در بغداد مانور قدرت بدهد، اما قصد هم نداشت با دولت بعثی بجنگد!
این مانور قدرت به چه نحو صورت گرفت؟
شیعیان عراق در ماه محرم، همبستگی زیادی با آیتالله حکیم نشان دادند و علیه رژیم بعثی شعار «سید محسن رهبر ما/ نجف پایتخت ماست» سر دادند. آنها در بعضی از اشعارشان، از حکومت بعثی انتقاد میکردند و از آیتالله حکیم میخواستند فتوای جهاد علیه حزب بعث را صادر کند و حاضر بودند به محض صدور فتوا، جان خود را در راه مبارزه با رژیم عراق نثار کنند.
دولت بعث چه عکسالعملی نشان داد؟
دولت بعث تا مدتی فقط نظارهگر بود، ولی بعد تصمیم گرفت با نقشه دقیقی به مبارزه با آیتالله حکیم بپردازد. دولت ابتدا در اقدامی ناگهانی رئیس قبیله بنیتمیم و حاجی جیتا، حامیان بزرگ آیتالله حکیم را دستگیر کرد. رئیس قبیله تمیم بعد از دستگیری، به شدت شکنجه شد و حکومت بعث او را وادار کرد که در تلویزیون ظاهر شود و بگوید که با آمریکاییها ارتباط داشته و سیدمهدی حکیم جاسوس آمریکاییهاست و از آنها پول میگیرد و میخواست با همکاری ما علیه حزب بعث قیام کند! مردم عراق که هنوز با دروغپردازیهای رسانهها آشنایی نداشتند، از شنیدن این حرفها حیرتزده شدند و آنها را باور کردند! پس از پخش این موضوع از تلویزیون، مأموران بعثی به خانه سیدمهدی حکیم ریختند و منزل او را بازرسی کردند. سیدمهدی حکیم فرار کرد و به عربستان و سپس به پاکستان رفت. دولت بعثی بیانیهها و تلگرافهای دروغینی را که پیشاپیش علیه سیدمهدی حکیم تهیه و آماده کرده بود، پشت سر هم از تلویزیون پخش میکرد که مثلا فلان قبیله او را به جاسوسی متهم کرده و خواهان مجازات سریع اوست!
نتیجه این دروغپراکنیها چه بود؟
نتیجه این شد که آیتالله حکیم تنها ماند و دیگر هیچ کسی به دیدن ایشان نمیرفت! سرانجام ایشان تصمیم گرفت از بغداد به نجف برگردد و با محافظت خاصی به کوفه برگشت و به خانهاش رفت. از آن روز دیگر ایشان در هیچ مجلسی حاضر نشد و فقط هفتهای یک بار حرم امام علی(ع) را زیارت میکرد و عدهای از طلاب دور ایشان را میگرفتند و صلوات میفرستادند. حتی مردم نجف هم به سراغ ایشان نمیآمدند و طلابی که از ایشان استقبال میکردند، همه ایرانی بودند! یکی از کسانی که استقبال از آیتالله حکیم را انجام میداد، شیخ موسی زاهد قمی بود که با همکاری آقای شیخ محمود انصاری، طلاب ایرانی را به استقبال آیتالله حکیم میبردند. حتی مراجع وقت هم در این قضیه واکنشی نشان ندادند و فضای عراق کلا علیه آیتالله حکیم شکل گرفت!
سرنوشت رئیس قبیله بنیتمیم و حاجی جیتا به کجا کشید؟
دولت بعث هر دوی آنها را به دار آویخت! و تمام تجار و شخصیتهایی را که به آیتالله حکیم وجوهات شرعی داده بودند و یا با ایشان ارتباط داشتند، دستگیر و بازداشت کرد!
رفتار حزب بعث نسبت به سایر مراجع چگونه بود؟
حزب بعث پس از آزار و اذیتهایی که به آیتالله حکیم روا داشت، نوک پیکان حمله خود را متوجه شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، از علمای فعال حوزه نجف، کرد. ایشان افکاری انقلابی داشت و حزب الدعوه عراق، پشتیبان وی بود و عدهای از طلاب این حزب با او همکاری میکردند. حزب بعث، جوانان مرتبط با شهید صدر و حزبالدعوه را دستگیر و شکنجه میکرد. اوضاع به قدری غیر قابل تحمل شد که کسبه و بازاریهای ایرانی، گروه گروه از نجف خارج شدند! بعثیها آیتالله شاهرودی را نیز تحت فشار قرار دادند و داماد ایشان، سیدجواد شاهرودی را بازداشت و مدتی زندانی کردند. وی پس از رهایی از زندان بلافاصله به کویت رفت و تا آخر عمر در همان جا ماند. با قدرت گرفتن حزب بعث در عراق، مراجع تحت فشار و مزاحمت زیاد قرار گرفتند و هرچند وقت یک بار عوامل مهم آنها به بهانهای دستگیر، زندانی و اعدام میشدند. شاید بتوان گفت که این روند با افت و خیزهایی، تا سقوط صدام حسین ادامه یافت.