«بررسی ادعاها درباره نقش آیتالله کاشانی در کودتای ۲۸ مرداد 1332» در گفتوگو با دکتر موسی حقانی
«نقش آیتالله کاشانی در کودتای ۲۸ مرداد چه بود؟»، «دلیل بیطرفی و عدم حمایت فدائیان اسلام از مصدق در برابر کودتاگران چیست؟»، «آیا آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام موافق کودتا بودند؟» اینها سؤالاتی است که در چند سال گذشته، در سالروز کودتای ۲۸ مرداد مطرح میشود. ازهمینرو به سراغ دکتر موسی فقیه حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر و نویسنده کتابهای «تاریخ تحولات سیاسی ایران»، «تاریخ فراماسونری در ایران» و همچنین «خاندان پهلوی به روایت اسناد» رفتهایم تا از ایشان درباره نسبت آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام با کودتای ۲۸ مرداد بپرسیم.
ریشه پیوند و ارتباط آیتالله کاشانی، فدائیان اسلام و دکتر مصدق با یکدیگر در کدام مقطع و چه حادثهای است؟
نهضت ملی شدن صنعت نفت، نهضتی بزرگ در تاریخ ملت ایران محسوب میشود. با توجه به اینکه انگلیسیها تقریبا از سال ۱۹۰۱ با قرارداد دارسی (William Knox D'Arcy) در حوزههای نفتی ایران حضور پیدا کردند و از سال ۱۹۱۰ عملا به نفت هم دسترسی پیدا کردند، این مقدمه و آغازی بر دخالتهای مختلف و نامشروع انگلیسیها در عرصههای گوناگون کشور ما بود.
دولت انگلیس توانست امتیاز دارسی را که به شخص واگذار شده بود، به نفع خودش تمام کند؛ یعنی ما با شخص قرارداد بستیم، اما دولت انگلیس توانست سهام را از دارسی بگیرد و خود را در این قرارداد شریک ایران کند. دخالتهای انگلستان از قبل هم وجود داشت، اما از این مقطع به بعد، گستردهتر شد و رنگ و بوی نفتی به خود گرفت. تا آنجایی که پیروزی انگلیسیها در جنگ جهانی اول هم مرهون نفت ایران بود و خود آنها بهصراحت میگفتند که نفت ایران مانند خونی در رگهای فسرده یا خشکیده امپراتوری انگلیس جریان پیدا کرد و حیاتی دوباره به قلب آن داد. در همین راستا بود که انگلیسیها کودتا کرده و رضاخان را روی کار آوردند؛ چرا که یکی از اهداف کودتا این بود که رژیمی در ایران روی کار بیاید که غارت نفت همچنان ادامه داشته باشد و رضاخان با تمدید قرارداد دارسی این خدمت را به آنها کرد. حالا به هر انگیزهای وارد این ماجرا شده بود، بماند، ولی وضع را بدتر کرد و انگلیسیها همچنان نفت ایران را غارت میکردند.
تا اینکه به جنگ جهانی دوم رسیدیم. انگلیسیها در این جنگ نقشههای شومی برای ایران داشتند و میخواستند با همکاری روسها، کشور ایران را تجزیه کنند. نقشهشان از این قرار بود که روسها مثل قرارداد ۱۹۰۷، شمال ایران و آذربایجان را صاحب شوند و انگلیسیها نیز جنوب ایران را تصرف کنند که موفق نشدند.
در آن مقطع بحث واگذاری امتیاز نفت به شوروی مطرح شد و مجلس چهاردهم مصوبهای را گذراند که هر نوع مذاکرهای برای دادن امتیاز نفتی ممنوع است. این حرکت خوبی بود و همان موقع هم این موضوع مطرح شد که ما به سمت استیفای حقوق ملت ایران برویم. بعضی از نمایندگان با توجه به اینکه ایران تحت اشغال بود گفتند که حالا موقعیت خوبی برای مطرح کردن این موضوع نیست. بعد از جنگ، این دغدغه و خواسته ملی همچنان دنبال میشد تا اینکه مرحوم آیتالله کاشانی در سال ۱۳۲۷ از تبعید لبنان برگشتند.
ایشان در اولین مصاحبهای که داشتند، به دو نکته اشاره کردند؛ یکی بحث رژیم نامشروع اسرائیل بود که تشکیل شده بود و متأسفانه در ایران هم دولت ساعد با دستور محمدرضا پهلوی، آن را به رسمیت شناخته بود. بحث دوم هم غارت نفت ایران بود. آیتالله کاشانی در آن مصاحبه میگوید که اولا ما از قضیه فلسطین نخواهیم گذشت؛ ثانیا ما نخواهیم گذاشت نفت ایران از گلوی انگلیس پایین برود و واقعا هم ایشان در این زمینه جدیت به خرج دادند.
دکتر مصدق و افرادی که بعدا جبهه ملی را تشکیل دادند نیز در مجلس این مسئله را پیگیری میکردند. البته میدانستند که نمیتوانند مردم را به صحنه بکشانند؛ چرا که در تحولات بزرگ این کشور، همواره روحانیت و مرجعیت شیعه بود که توانسته بود مردم را پای کار بیاورد. به همین دلیل بود که دکتر مصدق با آیتالله کاشانی دیدار کرده و از ایشان اطلاعیهای را در حمایت از ملی شدن صنعت نفت دریافت و آن را در مجلس قرائت میکند.
وقتی این اتحاد و اتفاق صورت میگیرد، میبینیم که مردم به طور گسترده وارد صحنه میشوند. فدائیان اسلام هم اتفاقا به دنبال از بین بردن نفوذ بیگانگان و اجنبی در ایران بودند. شهید خلیل طهماسبی و شهید نواب صفوی در خاطرات خود به نکات مهمی اشاره میکنند؛ از جمله سلطه اقتصادی بیگانه که بیشتر هم منظورشان انگلیس است؛ چون در آن مقطع انگلیس بود که حرف اول و آخر را در ایران میزد. سلطه فرهنگی و سیاسی انگلیس را مطرح میکنند و میگویند باید از بین برود و به همین خاطر فدائیان اسلام هم خود به خود، همراه با مردم وارد این جریان مبارزه میشوند و نقششان هم واقعا مثالزدنی بود.
نقش فدائیان اسلام در ملی شدن صنعت نفت چه بود؟
نهضت ملی شدن صنعت نفت در همان مراحل اولیه با مخالفت گسترده انگلیس و عواملش در ایران مواجه شد و دست به کار شدند که نگذارند این اتفاق (ملی شدن صنعت نفت) بیفتد. از افرادی که بسیار در این زمینه مؤثر بودند، عبدالحسین هژیر و دیگری حاج علی رزمآرا بودند که هر دو از مخالفان ملی شدن صنعت نفت به شمار میرفتند. علی رزمآرا ظاهرا در تلاش بود تا یک طرح ۵۰-۵۰ را به تصویب برساند؛ یعنی ۵۰ درصد عایدی نفت متعلق به ایران و ۵۰ درصد هم متعلق به انگلیسیها باشد که این طرح اساسا با روح ملی شدن صنعت نفت در تضاد بود.
از همین رو تمام گروهها اعم از مذهبی و ملی به این نتیجه رسیدند که تا رزمآرا هست، مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت، سرانجامی نخواهد داشت؛ چرا که رزمآرا هم از سوی انگلیسیها و هم از سوی آمریکاییها برای طرح 50-50 تأییدیه گرفته بود و از حمایت هر دو کشور برخوردار بود. در این مقطع است که اعضای جبهه ملی از فدائیان اسلام تقاضا کردند تا این دو مانع، یعنی هژیر و رزمآرا را از سر راه بردارند و فدائیان اسلام نیز این کار را کردند.
با حذف هژیر و رزمآرا، عملا موانع ملی شدن نفت ایران از سر راه برداشته شد که این امر نقش فدائیان اسلام در قضیه ملی شدن صنعت نفت را نشان میدهد. البته باید بدانیم که خواسته آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام ورای ملی شدن صنعت نفت بود. آنها میخواستند که دست بیگانگان به طور کلی از ایران کوتاه شود و کاری به این نداشتند که آن بیگانه، انگلیس یا روسیه یا هر کشور دیگری باشد.
اختلافها از کجا آغاز شد؟
دکتر مصدق میگفت مأموریت من صرفا پیاده کردن قانون ملی شدن نفت است. فدائیان اسلام برای از میان برداشتن رزمآرا با جبهه ملی شرط گذاشته بودند که در صورت انجام این کار، زمانی که قدرت به دست ملیها افتاد، احکام اسلام را اجرا کنند که این موضوع مورد توافق قرار گرفت. اما هنگامی که مانع رزمآرا از سر راه برداشته شد، دولت مصدق به این وعده عمل نکرد و با شیطنت شبکههای جاسوسی انگلستان در ایران، بین فدائیان اسلام و دکتر مصدق اختلاف افتاد و متأسفانه در دوره نخستوزیری دکتر مصدق، بین او و فدائیان اسلام برخوردی پیش آمد که تا قبل از آن محمدرضا پهلوی و دستگاه امنیتی او جرئت چنین برخوردی را با فدائیان اسلام نداشتند.
فدائیان اسلام دستگیر شدند و به شدت مورد شکنجه قرار گرفتند. ظاهرا دکتر فاطمی اصرار زیادی برای تحت فشار قرار دادن و شکنجه فدائیان اسلام داشت که اخبارش به بیرون درز میکند و بالاخره مرحوم آیتالله کاشانی وساطت میکنند و دکتر مصدق دستور میدهد که فشار حداکثری را از روی فدائیان اسلام بردارند.
این برخوردها باعث میشود که مناسبات فدائیان اسلام با دکتر مصدق به هم بخورد؛ هم دستگیریها و خشونتی که در دوره زندان بر فدائیان اسلام اعمال شده بود و هم وفا نکردن به وعدههایی که به آنها داده شده بود در این رابطه مؤثر بود. به همین دلیل است که میبینیم که در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد فدائیان اسلام با کودتا همراهی نمیکنند، اما مخالفتی هم به این معنا که وارد عرصه بشوند و بخواهند با کودتاگران مقابله بکنند، نداشتند.
دولت دکتر مصدق هم در مقابل کودتا منفعل بود. هیچ سندی دال بر همکاری فدائیان اسلام با کودتای ۲۸ مرداد نداریم. البته عدهای که از فدائیان اسلام جدا شده بودند، همکاریهایی دارند که هیچ ربطی به فدائیان اسلام ندارد. فدائیان اسلام در برابر این قضیه منفعل بودند و علت انفعالشان هم آن برخوردهای خشن و بیاعتمادی به دولت دکتر مصدق بود.
برخیها از بیطرفی فدائیان اسلام در کودتای ۲۸ مرداد انتقاد میکنند.
کسانی که از انفعال فدائیان اسلام انتقاد میکنند، به این سؤال پاسخ نمیدهند که چرا دولت خود دکتر مصدق که هدف کودتا بود تا این حد منفعل برخورد کرد؟ با کودتاگران مقابله نکرد و مردم را به صحنه فرانخواند؟
آیتالله کاشانی در کودتای ۲۸ مرداد چه موضعی داشت؟
آیتالله کاشانی تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱ محکمترین پشتوانه دولت دکتر مصدق بودند. حتی بعد از آن هم وقتی اختلاف پیش آمد، یکی دو نفر وساطت کردند و باز هم آیتالله کاشانی حمایت کردند. آیتالله کاشانی تا ۳۰ تیر بزرگترین حامی دکتر مصدق هستند. به واسطه تلاشهای آیتالله کاشانی است که دکتر مصدق بعد از ۳۰ تیر به قدرت برمیگردد.
آیتالله کاشانی است که مردم را به خیابانها میکشاند و شاه را تهدید میکند و میگوید که اگر دکتر مصدق برنگردد، کفن میپوشم و مردم را به سمت کاخ هدایت میکنم؛ یعنی ایشان آماده بود تا سرنگونی شاه هم پیش برود تا دکتر مصدق را به قدرت برگرداند. فردی با چنین ویژگی هایی که تمام حیثیت و سابقه و قدرت مبارزات استعماریاش را پای دکتر مصدق و نهضت ملی شدن نفت گذاشته، آیا میتواند با کودتاگران همراهی و همگامی داشته باشد؟ این نکتهای است که باید به آن پاسخ بدهند.
نظرتان درباره شایعاتی که علیه آیتالله کاشانی مطرح است چیست؟
متأسفانه در مقاطع مختلف و بهویژه در سالهای اخیر، هر وقت به سالروز کودتا نزدیک میشویم، شایعاتی را در سایتها راه میاندازند. چند سال پیش بی.بی.سی حرفها و اسنادی را از زبان اردشیر زاهدی منتشر کرد که آیتالله کاشانی در روز ۲۸ مرداد پول گرفته بود. بعدا اردشیر زاهدی این حرف را تکذیب کرد و گفت آیتالله کاشانی با توجه به موقعیتی که در بین مردم داشت، نیازی به اینجور پولها نداشت.
اخیرا به مقالهای که در یکی از نشریات آلمانی منتشر شده استناد کردهاند که آیتالله کاشانی بعد از اینکه دکتر مصدق، اشرف را تبعید کرده بود، از او دعوت کرد برای هماهنگی کودتا به ایران برگردد. وقتی که خود محمدرضا پهلوی در ایران هست، چه نیازی هست که آیتالله کاشانی از اشرف دعوت کند که برای کودتا به ایران بیاید؟
اولا خود این سند، یعنی مقالهای که در یک روزنامه آلمانی چاپ شده و تحلیلی از یک روزنامه آلمانی مشکوک به ارتباط با شبکههایی است که آمریکاییها در کشورهای مختلف از جمله قبرس، ایران و برخی از کشورهای دیگر برای تخریب شخصیتهای دخیل و درگیر در نهضت ملی نفت به راه انداخته بودند و موج گستردهای از شایعات را علیه آیتالله کاشانی و دکتر مصدق از سوی انگلیسیها و آمریکایی ها را راهاندازی کردند، چه ارزشی میتواند داشته باشد؟
وقتی این شایعات را مشاهده میکنیم، میبینیم که هر دو شخصیت را تخریب میکنند. تحلیل یک نشریه، بدون هیچ سندی، واقعا میتواند برای اینکه بگوییم آیتالله کاشانی با کودتا همکاری داشته و سعی کرده اشرف پهلوی را برای همراهی با کودتا به ایران دعوت کند، مستند قرار بگیرد؟
مضافا بر اینکه آیتالله کاشانی به طور جدی پای نهضت ملی نفت ایستاده بود و تمام تلاشش مصروف به این امر میشد که دکتر مصدق را متقاعد کند که تکیه بر آمریکا، برای نهضت نتیجهای نخواهد داشت و نمیشود کشور را معطل گذاشت و نخستوزیر ایران بیش از ۴۵ روز در آمریکا بماند تا نظر و حمایت آمریکاییها را جلب و همه چیز را منوط به اقدامات آنها کند.
اینها باعث شد که فرصتها در کشور از دست بروند و کودتاگران در روز ۲۸ مرداد خیلی راحت به اهدافشان برسند.
عملیات خود کودتا ساده بود، اما عملیات جنگ روانی و جنگ نرمی که اینها از هجده ماه قبل از کودتا آماده کرده بودند، بسیار پیچیده و سنگین و حسابشده بود. در پایان آن جنگ بین سران نهضت اختلاف افتاده و صفوف متحد مردم متأسفانه دچار انشقاق شده بود. چهرههای کاریزماتیک نظیر آیتالله کاشانی که میتوانستند مردم را بسیج کنند، بهشدت مورد تخریب واقع شده بودند.
با توجه به تشدید فشارهای اقتصادی و تهدیدهای نظامی، امید به آینده، کمسو و کمرنگ شده و یأس و ناامیدی در بین مردم که هم اختلافات سران و هم درگیریهای گروهها و احزاب و عملیات تخریبی مطبوعات و نزاع فیزیکی نمایندگان در مجلس را میدیدند و از آنطرف هم فشار اقتصادی و گرانی ارز را احساس میکردند، بسیار زیاد شده بود و همه اینها باعث شد که تبلیغات دشمن دائر بر بزرگنمایی مشکلات و لاینحل نشان دادن مشکلات با تداوم نهضت ملی شدن نفت به نتیجه برسد و متأسفانه ما در یک و نیم روز شاهد سقوط و شکست یک نهضت بزرگ شدیم.
کسانی که ادعا میکنند که آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام با کودتا همراهی کردند، بر فرض که قبول کنیم این ادعا صحیح است، باید به این سؤال پاسخ بدهند که چرا دولت دکتر مصدق و شخص وی با کودتا برخورد نکردند؟ علت اینکه از ۲۵ تا ۲۸ مرداد انفعال عجیب و غریبی بر دولت حاکم بود، چه بود؟
البته در ۲۷ مرداد آیتالله کاشانی درباره احتمال وقوع کودتا برای دکتر مصدق یادداشتی میفرستند.
یادداشت مرحوم آیتالله کاشانی به دکتر مصدق بسیار یادداشت مهم و گویایی است. به همین دلیل است که وقتی این نامه منتشر شد، هجمه سنگینی از سوی جبهه ملی و طرفداران دکتر مصدق علیه اصالت این یادداشت صورت گرفت.
آقای دکتر حسن سالمی که این یادداشت را از طرف مرحوم آیتالله کاشانی برای دکتر مصدق برده بودند، هنوز زنده هستند و چندین بار در سمینارهای مختلف توضیح دادهاند که در چه شرایطی و با چه وضعیت این یادداشت را نزد دکتر مصدق بردند.
بعدها این یادداشت چه از نظر جنس کاغذ، چه از نظر جوهر و چه از نظر خط شناسی مورد واکاوی خطشناسان قرار گرفت و صحت آن تأیید شد؛ چون یادداشت بسیار گویایی است و نشان میدهد که دکتر مصدق واقعا به آمریکاییها امید بسته و تصور کرده بود که میتواند به وسیله آنها، شرِّ انگلیسیها را از سر ایران کم کند، ولی وقتی با پاسخ سرد آنها مواجه شد، دچار یک انفعال جدی و اساسی شد و میشود گفت که نهضت را تسلیم آمریکاییها کرد.
دکتر مصدق از کودتا و طرح براندازی اطلاعی نداشت؟
دولت مصدق از فروردین سال 13۳۲ میدانست که قرار است در ایران کودتا شود؛ در خرداد ۱۳۳۲ دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور دکتر مصدق، در کرج سخنرانی میکند و نسبت به وقوع کودتا در ایران هشدار میدهد؛ چند ماه برای مقابله با کودتا فرصت وجود دارد، اما متأسفانه نه تنها از این فرصت استفاده نمیشود، بلکه در این فاصله اتفاقات عجیبی رخ میدهد؛ از جمله انحلال مجلس هفدهم و برگزاری رفراندوم به آن شکل غیرمرسوم و غیردموکراتیک. درگیریها به اوج میرسد و در روز کودتا به رغم اینکه به دکتر مصدق توصیه میشود از مردم بخواهد که در صحنه حاضر شوند، ایشان از فراخواندن مردم به خیابانها خودداری میکند.
همین چند سال پیش موقعی که در ترکیه کودتا رخ داد، اردوغان با یک موبایل از طرفدارانش خواست در خیابانها حضور پیدا کنند و کودتا با حضور طرفداران او شکست خورد. اگر آقای دکتر مصدق به نامه آیتالله کاشانی پاسخ مثبت میداد و یا خودش اطلاعیهای صادر و مردم را به خیابانها دعوت میکرد، قطعا کودتا به آن سادگی پیروز نمیشد و حتی شکست شاید شکست میخورد.
گشتزنی فضلالله زاهدی در خیابانها پس از احراز موفقیت کودتا
نقش فرزند آیتالله کاشانی در کودتا چه بود؟ با توجه به صحبتهایی هم که در رادیو میکند
مصطفی کاشانی در کودتا نقش نداشت، بلکه در خیابان با میراشرافی مواجههای دارد. البته صددرصد مخالف دکتر مصدق هم بود و شاید بعد از اتفاقی که آن روز افتاده بود، به همراه میراشرافی به رادیو میروند و پیام میدهند.
به هر جهت شاهدان و ناظران منزل آیتالله کاشانی، از جمله آقای دکتر سالمی میگویند در آن روز آیتالله کاشانی بهشدت عصبانی بود و علیه مصطفی کلماتی را به کار برد که ما تا آن روز از ایشان نشنیده بودیم. آیتالله کاشانی با عصبانیت میگوید که میخواهی آبرو و حیثیت مرا ببری و حالا خواهند گفت که من هم در کودتا دخیل بودهام.
رفتارهای بعدی مصطفی کاشانی و پیامدهای بعدی کودتا که دامن آیتالله کاشانی را میگیرد، کاملا نشان میدهد که آیتالله کاشانی کاملا از این اتهاماتی که هنوز بعضی از دستگاههای جنگ نرم بیگانگان و بعضی از دستگاههای فعال در داخل کشور به ایشان میزنند، بری است.
مصطفی کاشانی بعدها نماینده مجلس هجدهم میشود. هنگامی که قرار است کنسرسیوم تشکیل شود، آیتالله کاشانی به فرزندش میگوید بین من و دوستی با محمدرضا پهلوی و نمایندگی مجلس یکی را انتخاب کن. مصطفی کاشانی ظاهرا مناسبات دوستانهای با محمدرضا پهلوی داشت. نتیجه این هشدار آیتالله کاشانی آن نطق معروف مصطفی کاشانی در مجلس هجدهم علیه کنسرسیوم و انگلستان است.
این قضیه مربوط به بعد از کودتا و زمانی است که زاهدی در رأس امور است و هر نوع مخالفتی قطعا با خشونت و برخورد جدی مواجه خواهد شد. به همین دلیل هم مصطفی کاشانی به شکل مشکوکی کشته میشود و خود آیتالله کاشانی هم ابتدا مورد بیاعتنایی قرار میگیرد و علیه ایشان از رادیو اطلاعیهای خوانده میشود.
بعد به منزل ایشان میریزند و آیتالله کاشانی دستگیر میشود که مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. بعد محاکمه و اعدام مرحوم آیتالله کاشانی مطرح میشود که اگر دخالت آیتالله العظمی بروجردی نبود، شاه آیتالله کاشانی را اعدام میکرد، کما اینکه بحث اعدام مطرح شده بود و فدائیان اسلام اعدام شدند.
به نظر من دکتر مصدق میتوانست بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با تکیه بیشتر بر آیتالله کاشانی و حفظ انسجام داخلی و تکیه بر مردم از موانع و بحرانها عبور کند.
سرانجام آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام هم گواه بر این است که حامی کودتا نبودند
کسانی که در کودتا مشارکت داشتند، همگی اعم از داخلی و خارجی تا پایان عمرشان از نعمات رژیم پهلوی بهرهمند شدند. اینها یا پستهای مهم دولتی و سیاسی و یا امتیازات عالی اقتصادی گرفتند. مثلا شاپور ریپورتر تا مدتها هم در معاملات تسلیحاتی و هم در حوزه قند و شکر از یک رانت جدی برخوردار بود. اکثر نظامیها درجه و پستهای بالا گرفتند. سیاسیها توانستند چه در مجلس سنا، چه در مجلس شورای ملی حضور پیدا کنند.
در حوزههای اقتصادی هم از کرمیت روزولت (Kermit "Kim" Roosevelt Jr.) بگیرید تا شاپور ریپورتر و دیگران تا پایان عمر رژیم پهلوی از امتیازاتی که رژیم به آنها میداد منتفع بودند.
چگونه میشود آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام در کودتا شرکت داشته باشند و آن وقت سرنوشت یکی از آنها یعنی شهید نواب صفوی و یارانش اعدام بشود و سرنوشت دیگری، یعنی آیتالله کاشانی دستگیری و ضرب و شتم و رفتن تا پای اعدام و انزوا تا پایان عمر؟
اینها نشان میدهد تحلیلهایی که داده میشود، عمدتا مبتنی بر نشریات و مکتوباتی است که از اندیشکدهها و شوراهای فکریای بیرون میآید که انگلیسیها و آمریکاییها توسط عوامل داخلیشان علیه نهضت ملی نفت به راه انداخته بودند و همچنان ادامه دارد.
نکتهای را هم درباره شایعه دعوت اشرف پهلوی توسط آیتالله کاشانی که مستند به مقاله آن نشریه آلمانی است عرض کنم. این مقاله در ۲۵ مرداد 13۴۲ در نشریه «خواندنیها» چاپ میشود. ۱۵ خرداد 13۴۲ نهضت حضرت امام آغاز شد. شعبان جعفری (شعبان بیمخ) در ظهر ۲۸ مرداد از زندان آزاد میشود و به کودتاگران میپیوندد و در روز ۱۵ و ۱۶ خرداد در خیابانهای تهران عربدهکشان به همراه دوستان خودش فریاد میزند که روده آخوند میخریم. تقریبا ۳۵ روز بعد از ۱۵ خرداد میبینیم که این مقاله ترجمه و در مجله «خواندنیها» که ارگان ساواک بود، چاپ میشود که هدف آن کوبیدن تیپ روحانیت مجاهدی است که وارد عرصه مبارزه میشود.
در سالهای 13۴۲ و 13۴۳ هم سیدجمالالدین اسدآبادی و هم آیتالله کاشانی بهشدت از طرف ساواک و ارگانهای انتشاراتی و مطبوعاتی آن مورد هجمه قرار میگیرند تا اینگونه القا کنند که حضرت امام هم از همین نمونه علما و روحانیون سیاسی است.
این تحلیلها کاملا حسابشده صورت میگیرند و متأسفانه بدون هیچ اندیشهای و تأملی مورد استفاده بعضی از روزنامهها و سایتها هم قرار میگیرد.
با توجه به توضیحات شما میتوان نتیجه گرفت که مقدمات سقوط دکتر مصدق از وقتی فراهم شد که رابطه وی با آیتالله کاشانی به هم خورد و به سمت آمریکا رفت.
روش دکتر مصدق روش پارلمانتاریستی بود؛ یعنی میخواست در داخل از طریق روشهای مسالمتآمیز و پارلمانی و در خارج از طریق نهادهای بینالمللی و مذاکره کار را پیش ببرد. آمریکاییها در ابتدای امر به بعضی از عناصر جبهه ملی چراغ سبز نشان داده بودند که اگر شما نفت را ملی کنید، ما از شما حمایت خواهیم کرد و بعضی از آنها واقعا فریب آمریکا را خوردند و تصور کردند که آمریکا در این وعدهاش صادق است.
محمد مصدق دردیدار با آورل هریمن در حاشیه سفر به آمریکا. درتصویر اللهیار صالح و کاظم حسیبی نیز دیده میشوند
آمریکاییها تقریبا از سال ۱۳۰۲ تلاش میکردند در حوزههای نفتی ایران حضور پیدا کنند و انگلیسیها همیشه آنها را از حوزههای نفتی ایران میراندند. در سال ۱۳۲۷ آمریکا یک بار دیگر خیز برداشت که بیاید و در حوزههای نفتی ایران حضور پیدا کند. با توجه به اینکه انگلیس روی حوزههای نفتی ایران چنبره زده بود، تنها راه برای آمریکا این بود که بتواند از ظرفیتی در داخل کشور برای عقب راندن انگلیس استفاده کند تا انگلیس مجبور شود بعدا به آنها امتیاز بدهد. این بیصداقتی آمریکاییها بود و بعضیها هم فریب آنها را خوردند. البته آمریکاییها در آن موقع شعارهای ضداستعماری هم میدادند و خیلیها فریفته آنها و شعارهایشان شدند، ولی باطن اقداماتشان این بود که میخواستند از انگلیس امتیاز بگیرند و دنبال مشارکت بودند.
دکتر مصدق، هم به خاطر نوع تفکرش و هم به دلیل نوع تفکر مبارزاتیاش و هم اعتمادی که به آمریکا کرده بود، در همان ۲۵ تیر ۱۳۳۱ کلا به بنبست رسیده بود و استعفا داد. منتها آیتالله کاشانی با آن حضور باشکوه و دعوت مردم به راه انداختن قیام 30 تیر دکتر مصدق را به نخستوزیری برگرداند.
دکتر مصدق چون به آمریکا تکیه کرده بود و روشهای پارلمانتاریستی و تکیه به آمریکاییها برایش اصل بود و با دیدن کارهایی که انجام میدادند، از جمله کودتا و فعالیتهای شبکههای جاسوسی مواجه شد، به نظر من اساسا منفعل شد و بدترین راه را هم برگزید.
به نظر من دکتر مصدق میتوانست بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با تکیه بیشتر بر آیتالله کاشانی و حفظ انسجام داخلی و تکیه بر مردم از موانع و بحرانها عبور کند. البته در چنین شرایطی احتمال برخوردهای سخت با دشمن هم وجود دارد. دکتر مصدق به نظر من نه آمادگی این را داشت و نه شاید فکر میکرد که از این راه میشود به موفقیت رسید.
مرحوم مصدق بعد از ۳۰ تیر در مقابل آمریکا و انگلیس کاملا منفعل شده بود و وقتی از آمریکا ناامید شد، این انفعال به اوج خودش رسید. براساس گزارشهایی که اطرافیان دکتر مصدق و اعضای جبهه ملی میدهند، ایشان کمتر از ۲۴ ساعت بعد از کودتا به اطرافیانش فشار میآورد و میگوید که من میخواهم خودم را تسلیم کودتاگران کنم.
محمد مصدق سه روز پس از کودتا خود را تسلیم فرمانداری نظامی کرد
یعنی به آخر خط رسیده بود.
بله، دچار انفعال کامل شده بود. اطرافیانش مینویسند که ما او را با اصرار نگه داشتیم، ولی در روز ۳۰ مرداد فشارهای دکتر مصدق به قدری زیاد میشود که با جعفر شریفامامی تماس میگیرند و او به زاهدی اطلاع میدهد و چند ماشین میآیند و دکتر مصدق را به باشگاه افسران منتقل میکنند.
نحوه رفتار دکتر مصدق در ۲۸ مرداد و اصرارش به تسلیم شدن نشان میدهد که این شخصیت به آخر راه رسیده و هرگز نمیخواهد مقاومت کند. در این شرایط متهم کردن آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام به همکاری در کودتا به نظرم نوعی فرافکنی است که از سوی برخی از جریانات صورت میگیرد.
اگر برای پایان بحث نکتهای دارید، بفرمایید
شرایط فعلی ما در مقابله با آمریکا از جهت نوع توطئههایی که دشمن دارد انجام میدهد، شبیه به شرایط قبل از ۲۸ مرداد است. البته فقط از جهت نوع توطئهها، وگرنه ملت ما با توجه به آگاهی تاریخیای که پیدا کرده و نظام انقلابی و جمهوری اسلامی به خاطر ۴۲ سال مقاومتی که در برابر انواع و اقسام توطئههای دشمن کرده، بسیار آبدیده و مستحکم است.
قوای دفاعی ما در بالاترین و عالیترین سطح قرار دارد و مهمتر از همه اینها ما یک رهبر بادرایت داریم که تمام رفتارهای دشمن را رصد میکند و به موقع به جامعه، مسئولین و نخبگان هشدارهای لازم را میدهد که منجر به اتفاقاتی شبیه به ۲۸ مرداد نشود.
ولی دشمن همانطور که مقام معظم رهبری در روز عید قربان هم اشاره کردند، با سلاح تحریف به دنبال این است که سلاح تحریمش کارآیی بیشتری پیدا کند. همین اتفاق در ۲۸ مرداد افتاد و متأسفانه آنها موفق شدند.
در حال حاضر فشار اقتصادی به کشور در اوج خودش است. آنها خودشان هم از واژه فشار حداکثری استفاده میکنند. بارها گفتهاند تحریمی که علیه ایران اعمال میشود، در طول تاریخ بیسابقه بوده. ما ۴۲ سال است که زیر فشار این تحریمها بودهایم و در حال حاضر هم داریم در اوج این تحریمها با آمریکا مقابله میکنیم.
برای اینکه این تحریمها و فشارهای حداکثری جا بیفتند و مؤثر واقع شوند، دارند از سلاح تحریف استفاده میکنند. آنها تمام دستاوردهای انقلاب اسلامی در ۴۲ سال اخیر را یا نادیده میگیرند و یا کمرنگ و یا معکوس جلوه میدهند. این کارها میتواند در ناامید کردن یک ملت بسیار مؤثر باشند.
یک باند رسانهای گستره و عظیم پشت این ماجراست. مثل مستند انقلاب سال ۵۷ که تمام حرفش این است که مردم بیخود انقلاب کردند؛ یعنی اساس انقلاب را زیر سؤال میبرند.
متأسفانه بعضی از شخصیتهای نادم و پشیمان هم همین حرفها را تکرار میکنند. بنابراین آنها نسبت به اساس و چرایی انقلاب تردید ایجاد میکنند.
مردم را نسبت به آینده انقلاب و دستاوردهای ارزشمندی که در حوزههای مختلف بهدست آوردهایم ناامید میکنند. نسبت به مشکلات، بزرگنمایی گسترده صورت میگیرد.
ما باید در این مرحله در اوج هوشیاری باشیم. نسبت به توطئههای دشمن اطلاعرسانیهای دقیق و خوب داشته باشیم و جلوی هر نوع حرکتی را که منجر به درگیری و نزاعهای حاشیهای بشود بگیریم و اختلافات را کنار بگذاریم و با تبعیت از رهنمودهای مقام معظم رهبری، توطئههای دشمن را که به نظر من دارند آخرین تلاشهای خودشان را میکنند، با اتکا به تجربهای که از نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد کسب کردهایم، انشاءالله خنثی کنیم و ناکام بگذاریم.
منبع: رجانیوز