نصرتالدوله فیروز یا فیروزمیرزا که در سال 1264 متولد شد، جزء شخصیتهای اثرگذار در تاریخ معاصر ایران در عهد قاجار است که با سه پادشاه اصلی این دوره، یعنی فتحعلیشاه، محمدشاه و ناصرالدینشاه همدوره بوده و در دوره رضاخان نیز ایفای نقش کرده است.
فرزند فرمانفرما
فیروزمیرزا، فرزند
عبدالحسین فرمانفرما، شخصیت برجسته دوران قاجار بود که به علت مغضوب واقع شدن به نجف تبعید شد و همین تبعید به نوعی زندگی فیروزمیرزا را نیز دگرگون کرد. وی که از کودکی زبان فرانسه را آموخته بود در مدرسه فرانسویان بیروت و در دوران تبعید پدر، به تحصیل ادامه داد.
مظفرالدینشاه با وساطتهای صورتگرفته، فرمانفرمای مغضوب را بخشید و اجازه بازگشت وی به ایران را صادر کرد؛ فیروز نیز اینک از سوی مظفرالدینشاه مورد لطف قرار گرفته و به نصرتالدوله ملقب شد.۱ وی بلافاصله به عنوان حاکم ایالات کرمان و بلوچستان منصوب و این گونه وارد عالم سیاست قجری شد.۲
نصرتالدوله وقایع و رخدادهای مشروطه را به واسطه جایگاه پدر و ورود خود به عرصه سیاست، درک کرد هرچند که در همان بحبوحه، تحصیل حقوق در فرانسه را به حضور در ایران و چرخش مداوم استبداد و مشروطه ترجیح داد.
قرارداد ۱۹۱۹
بازگشت دوباره به ایران پس از پایان تحصیلات حقوقی، سرنوشت دیگری را برای نصرتالدوله رقم زده بود؛ وی این بار در کابینه وثوقالدوله عهدهدار سمتهایی همچون وزیر عدلیه و وزیر خارجه شد.
اما نام فیروزمیرزا یا همان نصرتالدوله در تاریخ معاصر ایران بیش از هر چیز دیگری
قرارداد ۱۹۱۹ را به ذهن متبادر میکند؛ قراردادی که وی نقش مهمی در نهایی کردنش در قالب کابینه وثوق داشت. این قرارداد ایران را عملا تحتالحمایه انگلستان قرار میداد، اما نکته تراژیک ماجرا برای نصرتالدوله صرفا ایفای نقش در نهایی شدن این قرارداد نبود، بلکه اسناد متعدد تاریخی بر رشوه گرفتن وی و وثوقالدوله برای انعقاد این قرارداد شهادت میدهند؛ از جمله سر دنیس رایت، سفیر پیشین انگلستان، که به این موضوع صحه میگذارد۳ و یا در اسناد دیگری که وی متهم به دریافت شصتهزار پوند به حوالهکرد شرکت نفت شده است.۴
قمار سیاسی
برخی نیز در این میان معتقدند نصرتالدوله با ایفای نقش در قرارداد ۱۹۱۹، با انگلیسیها برای آینده سیاسی خود قمار کرده و مناصب بالاتری را از آنها وعده گرفته و حتی نظر مساعد لرد کرزن را نیز در جریان سفرهای خود به اروپا برای زمامداری بر ایران جلب کرده است؛ قماری که البته نصرتالدوله بعدها قافیه را در جریان آن به سیدضیاء میبازد.
رویای نخستوزیری
نصرتالدوله در برهه نزدیک به کودتای 3 اسفندماه ۱۲۹۹، بار دیگر در اروپا بهسر میبرد؛ وی در این برهه البته روابط بسیار نزدیکی نیز با انگلیسیها داشت و گمان میکرد به واسطه این ارتباط و سوابق خوشخدمتی در قرارداد ۱۹۱۹ میتواند عهدهدار نخستوزیری شود؛ هرچند که گزینه نهایی انگلیسیها سیدضیاء شد و وی با کودتای 3 اسفندماه، عهدهدار این سمت گشت.
نصرتالدوله احتمالا از سر ضرورت در مجلس پنجم شورای ملی جزو «سمپات»های اصلی رضاخان بود و برای پادشاه شدن وی تلاشهای بسیاری را صورت داد. نصرتالدوله در کنار افرادی همچون داور، تیمورتاش و سردار معظم در امر انتقال سلطنت به پهلوی تلاش وافری صورت داد و البته مطامع شخصی وی نیز در این میان اثرگذار بود
عاقبت اشرافزادگی
این بار اما نصرتالدوله علاوه بر از دست دادن نخستوزیری، چوب اشرافزادگیاش را نیز خورد؛ انگلیسیها کودتای 3 اسفند را با برجستهسازی خطر روسها و نفوذ آنان صورت دادند و بیش از هر چیز ژست ضدسرمایهداری گرفتند و لازم بود تعدادی از اشراف هم به این بهانه توسط سیدضیاء در شب کودتا دستگیر شوند که در این میان قرعه فال به نصرتالدوله نیز خورد.
دستگیری نصرتالدوله وی را بسیار زخمخورده کرد؛ به نحوی که وی در مقطعی بهویژه در دوران پس از کودتا با انگلیسیها دیگر میانه خوبی نداشت؛ هرچند که مقامات انگلیسی تلاش کردند نقش خود در دستگیری اشرافزادگانی همچون نصرتالدوله و پدرش را در شب کودتای 3 اسفند، تطهیر کنند. از جمله نورمن، وزیر مختار بریتانیا در تهران، همان زمان اعلام کرد که بابت دستگیر شدن افرادی همچون نصرتالدوله و پدرش که مورد حمایت انگلستان بودهاند بسیار غضبناک شده و در نزد سیدضیاء وساطت کرده تا آنها سریعتر آزاد شوند.
کینه از سیدضیاء
نصرتالدوله قافیه نخستوزیری را به سیدضیاء باخته بود و فراتر از این آبرو و حیثیت اشرافزادگی خود را نیز با دستگیر شدن توسط وی از میان رفته میدید و اینها بهانههای خوبی بود تا وی کینه عمیقی از سیدضیاء به دل بگیرد؛ وی توسط سیدضیاء به گوشه زندان افتاده بود و به همین دلیل به محض آزادی درصدد انتقام گرفتن از سیدضیاء برآمد؛ هرچند که این انتقام از انتشار چند بیانیه پرشور علیه سیدضیاء و تلاش برای تطهیر خود فراتر نرفت.
محک مجلس
پس از دوران کودتای 3 اسفندماه و برکناری سیدضیاء و روی کار آمدن
قوامالسلطنه، نصرتالدوله زخم خورده و اعتبار از دست داده، این بار کسوت نمایندگی مجلس را برای تداوم حیات سیاسی خود برگزید و در ردیف اعتدالیون مجلس چهارم شورای ملی قرار گرفت؛ وی سپس وارد مجلس پنجمی شد که مهمترین دستور کارش تصویب طرح جمهوریت پیشنهادی رضاخان و سپس زمینهسازی سلطنت وی بود؛ البته که در لابهلای مجلس چهارم و پنجم، نصرتالدوله والیگری فارس را نیز تجربه کرد.
تلاش برای پادشاهی رضاخان
نصرتالدوله احتمالا از سر ضرورت در مجلس پنجم شورای ملی جزو «سمپات»های اصلی رضاخان بود و برای پادشاه شدن وی تلاشهای بسیاری را صورت داد. نصرتالدوله در کنار افرادی همچون
داور و
تیمورتاش در امر انتقال سلطنت به پهلوی تلاش وافری صورت داد و البته مطامع شخصی وی نیز در این میان اثرگذار بود.
وی این نقش را در 9 آبان 1304 با رأی مجلس مبنی بر انقراض سلسله قاجاریه مجددا تکرار کرد؛ به این امید که در دوران رضاخانی زخمهای قجری را التیام بخشیده و مناصب بالاتری را تجربه کند.
تکرار نقشهای پیشین
به رغم رویاپردازی نصرتالدوله و ایفای نقش به سود رضاخان و ریلگذاری مسیر سلطنت وی، اما بار دیگر نصرتالدوله عهدهدار همان سمتهای پیشین شد. وی در شهریور ۱۳۰۵ در کابینه
مستوفیالممالک و پس از کنارهگیری وی در کابینه
مخبرالسلطنه، وزیر مالیه، شد و تمام اینها بیانگر این بود که رضاخان که پیشتر نیز گویا از نصرتالدوله دل خوشی نداشته از وی نیز مشابه بسیاری دیگر در مسیر رسیدن خود به سلطنت بهره ابزاری جسته است؛ هرچند که رویه بعدی رضاخان نشان داد وی نه تنها با نصرتالدوله بلکه اساسا با بازماندگان قاجار مشکل دارد.
فرجام سیاسی
از همان ابتدا نیز مشخص بود که رضاخان با بازماندگان قجر میانه خوبی ندارد؛ وی آمده بود تا قجر را از اعتبار بیندازد و مشخص بود که شاهزادگان و نوادگان آن دوران، یادگاران خوبی برای رضاخان نیستند و صرفا از آنها برای هموار شدن مسیر سلطنت بهره گرفته است.
اما رضاخان همواره بهانههای دهانپرکن برای حذف سیاسی مخالفان خود نیز نیاز داشت؛ وی پیش از حذف نهایی نصرتالدوله البته بار دیگر از وی بهرهای اساسی برد و آن هم اخراج میلسپو از ایران توسط نصرتالدوله بود. با توجه به سوابق نسبتا مناسبی که نصرتالدوله در امور مالی داشت، این اخراج به نام وی تمام میشد و بهانه نیز ناکارآمد بودن میلسپو بود.
حذف به نام ارتشا
اینک اما زمان حذف خود نصرتالدوله نیز فرا رسیده بود و رضاخان وی را به جرم ارتشا، چهار ماه حبس کرد و از تمامی خدمات اجتماعی نیز محروم شد.۶ اما تقدیر برای نصرتالدوله عاقبتی شومتر را رقم زده بود.
فیروزمیرزا پس از آزادی از زندان رضاخانی به کار سرکشی به املاکش مشغول شد. همه چیز تا میانههای نیمه دوم دهه ۱۳۱۰ خوب پیش میرفت تا اینکه جراید غربی مطالبی در مورد زمینخواری رضاخان منتشر کردند و غوغایی در مطبوعات غرب در این زمینه به راه افتاد.
نصرتالدوله که مدتها بود از عرصه سیاست به صورت دگرخواسته، کنارهگیری کرده بود متهم به در اختیار قرار دادن اطلاعات به رسانههای غربی و شانتاژ آنها برای مخدوش کردن چهره رضاخان شد و این گونه بود که بار دیگر به زندان افتاد و این بار آزادی در کار نبود؛ زیرا قتلی فجیع در زندان انتظارش را میکشید. این گونه بود که او در سال 1316 توسط شاهی که خود در به مسند رسیدنش نقش داشت برکنار شد.