از اوایل دهه 1350 و هر چه رژیم پهلوی بیشتر در کامِ انقلاب فرو میرفت، تلاش محمدرضا پهلوی نیز بیشتر میشد تا به هر وسیله و ابزاری فاصله زیادی که میانِ حکومت او و جامعه ایران افتاده بود را ترمیم کند. در 25 شهریور 1357 و در فضایی که وحشت و نگرانی بر سر حکومت سایه افکنده بود زمینلرزهای به بزرگی 7/4 ریشتر شهر طبس را به ویرانهای تبدیل کرد؛ زلزلهای که حدود ۶۵۰۰ کشته به همراه شد و شهر طبس و سی روستای پیرامون آن را کاملا ویران ساخت.1 آزمونِ بزرگی برای رژیم پهلوی فرا رسیده بود تا مشخص شود که آیا جامعه به حکومت اطمینان دارد و دست یاری بهسوی آن دراز میکند و گذشته خونین (کشتار 17 شهریور) را میبخشد یا خیر. این نوشتار به مبارزه کارکردی شاه (با هدفِ فراموشی انقلاب) و انقلابیون (با هدفِ اثبات بیکفایتی نظام حاکم) اختصاص یافته است.
تَرَک سر تا پای نظام
در ابتدای بحث باید به این نکته اساسی توجه کرد که تا پیش از زلزله طبس، سر تا پای حکومتِ پهلوی ترک برداشته بود. ازاینرو شاه پیش از اینکه به بازسازی طبس بیندیشد باید خیلی پیشتر به بازسازی خرابهای به نام تهران میاندیشید که زیر زنجیر تانکها لرزیده بود. بنای سیاسی او در ایران و بهطور ویژه در پایتخت سر تا پا تَرَک برداشته بود و دیگر تعمیرکردنی هم نبود. زیر گرمای سوزان، در سایه نخلهایی که تنها برپا مانده بودند، آخرین بازماندگانِ طبس با خشم ویرانهها را جستوجو میکردند. مردمی که چشم به زمین دوخته بودند شاه را لعنت میکردند. بولدوزرها از راه رسیده بودند و فرح پهلوی نیز به همراه آنان بود. ویرانههای تهران و نظام سیاسی سبب شد تا از فرح به سردی استقبال شود. در نقطه مقابل این رویکرد به فرح و شاه، روحانیان مورد استقبال مردم قرار میگرفتند. از هر سو آنان به شتاب فرا میرسیدند و در تهران جوانان محرمانه از خانه این دوست به خانه آن دوست میرفتند تا کمکی جمع کنند و خود را به طبس برسانند. کمکرسانی جهادی در راستای پیامی بود که امام خمینی بعد از وقوع زلزله دلخراش طبس از نجف منتشر کرد؛ امام ضمن احساس همدردی با زلزلهزدگان به افشای ماهیت رژیم پهلوی پرداختند. پیامِ ایشان بدون تردید خشم مردم نسبت به حکومت پهلوی را افزایش داد؛ پیامی که در آن آمده بود: «به برادران خود کمک کنید، اما نه از طریق حکومت. هیچچیزی به دولت ندهید».2
این پیام بر جانِ مردم نشست و به نارضایتی از حکومت افزود؛ چرا که دولت در این حادثه نتوانست کارایی بالایی از خود نشان دهد. فرح در سفری که به منطقه زلزلهزده داشت، شدیدا از کمبود دکتر، پرستار، چادر و پتو برای افرادِ خسارتدیده تعجب کرد. در چنین شرایطی، گزارشهای مفصل مطبوعاتی که راجع به نارسایی در امور امدادی برای زلزلهزدگان منتشر میشد، زنگ خطر را برای رژیم به صدا درآورد3 و بهتدریج کمکرسانی جهادی افرادی که از هواداران امام خمینی بودند جای کمکرسانی دولت را گرفت. ترک خوردنِ بنیانهای مشروعیت نظام به آشکار دیده میشد و گرایش مردم به سمتِ انقلابیون، دولتمردانِ رژیم پهلوی را سخت به وحشت انداخت؛ بهعنوانِ نمونه پرویز راجی که در آن برهه زمانی بهعنوان سفیر ایران در بریتانیا فعالیت میکرد با دیدنِ فیلمی هولناک از زلزله طبس به شک افتاده بود که «آیا این زلزله نمیتواند درست مثل حادثه آتشسوزی سینمای آبادان نشانه دیگری از خشم خداوند نسبت به اعمال رژیم باشد؟».4
پرویز راجی که در آن برهه زمانی بهعنوان سفیر ایران در بریتانیا فعالیت میکرد با دیدنِ فیلمی هولناک از زلزله طبس به شک افتاده بود که «آیا این زلزله نمیتواند درست مثل حادثه آتشسوزی سینمای آبادان نشانه دیگری از خشم خداوند نسبت به اعمال رژیم باشد؟»
خشم بر نظام عمیقتر از خشم بر بلایای طبیعی
زمینلرزه طبس که این شهر را به ویرانهای تبدیل کرد و چیزی از آن بر جای نماند مردمان را گرد هم جمع کرد و سیاستمداران را از هم جدا و دو اردوی متخاصم را بهتر از همیشه مشخص ساخت. در این شرایط فرصتی برای شاه فراهم شده بود و گمان میکرد که میتواند لبه تیز خشمِ مردم را که با کشتارِ جمعه سیاه (کشتارِ 17 شهریور) از حیرت خشکشان زده بود اما خلع سلاح نشده بودند، به سمت بلاهای طبیعی برگرداند.5 رژیم پهلوی برای دستیابی به این مقصود، در سراسر کشور سه روز عزای عمومی اعلام کرد. امام خمینی در پیامی که از نجف منتشر کردند، در جهت مقابله با تلاشهای تبلیغاتی حکومت پهلوی خاطرنشان ساختند: «آنهایی که هزاران نفر از بهترین فرزندان ما را قتلعام کرده و ملتی را به عزا نشاندهاند امروز برای انحراف افکار عمومی، برای زلزلهزدگان اشک تمساح میریزند و عزای ملی اعلام میکنند». علاوه بر این با اشاره به خسارات زلزله طبس تأکید کردند: «بر برادرانِ ایمانی لازم است هرچه بیشتر به سرپرستی بازماندگان و تهیه وسایل آسایش برای آنان بشتابند و به جاروجنجال دولت اکتفا نکنند و به صندوق اعانه آنان کمک نکنند که جز زراندوزی برای مجریان امور هیچ حاصلی نمیتواند داشته باشد».6
پیام امام خمینی داغِ جامعه ایران (کشتارِ 17 شهریور) را دوچندان کرد. مردم طبس در صف قربانیانِ میدانِ ژاله قرار گرفتند و خونخواه آنان شده بودند. زنی بیپروا میگفت: «سه روز عزای ملّی برای زمینلرزه بد نیست، اما نکند معنیاش این باشد که خونی که در تهران به زمین ریخته شد خون ایرانی نبود؟».7 کارگزاران حکومت نیز متوجه خشمِ عمیق مردم نسب به خود شده بودند و در تلاش برآمدند تا این خشم سرکش را کاهش دهند. پرویز راجی از لندن طی تلگرافی به امیرخسرو افشار (وزیر خارجه جدید) هشدار داد که نسبت به بهرهبرداریهای سیاسی از ماجرای زلزله غافل نباشید. همچنین پیشنهاد کرد که هر چه سریعتر شخص لایقی برای سرپرستی کمکرسانی به زلزلهزدگان تعیین شود تا نارساییها بیش از این ادامه پیدا نکند.8 راجی از این مهم غافل شده بود که خشم مردمِ ستمدیده نسبت به حکومت چیزی نبود که از نارساییهای مربوط به زلزله ریشه گرفته باشد بلکه خشمی بود که از کشتارِ ایرانیان توسط حکومت شدت گرفته بود و ازاینرو مردم بلای طبیعی را قابلتحملتر از حکومت پهلوی یافتند.
تثبیتِ مبارزه مردم با حکومت
فرصتِ بسیار حساس و مهم برای حکومت شاه فرا رسیده بود تا با امداد و کمکرسانی به زلزلهزدگان طبس و با تغییر چهره خود، زنجیره مبارزه مردمی در فضای انقلابی را قطع کند. طبق معمول ارتش و شیر و خورشید سرخ به یاری زلزلهزدگان شتافتند. در جریان این زلزله، مردم، اصناف و بازاریان تهران و سایر شهرها، فعالیت چشمگیری کردند و با تشکیل گروههای اعزامی مجهز به یاری مردم شتافتند؛ بهطوری که ابتکار از دستِ ارتش و شیر و خورشید خارج شد. این روند نشان میداد که مردم کاملا در مقابلِ حکومت ایستادهاند. با پیامهای روحانیون برای کمک به زلزلهزدگان که در مردم وظیفه شرعی و دینی ایجاد کرد، مبارزه و ایستادگی در مقابل حکومت پهلوی تثبیت شد. در واقع مشارکتِ فعالانه مردم نوعی دهنکجی و بیاعتنایی به دولتی بود که مشروعیتش را بین مردم از دست داده و از اعتبار نیز افتاده بود. در پی پیامِ امام خمینی، شهید آیتالله صدوقی، شهید علمالهدی، شهید باقری، آیتالله خامنهای، مرحوم آیتالله رفسنجانی و دهها فعال انقلابی در منطقه حضور پیدا کردند، کنترل را در دست گرفتند و به ساماندهی آسیبدیدگان پرداختند و کمکهایی که از مساجد و سایر انقلابیون در سراسر ایران جمع کرده بودند به مردم طبس رساندند.9
زلزله طبس و حوادثی که در جریان آن رقم خورد نشان میداد که بیاعتمادی مردم به دولت در نزدیکیهای پایان کار به اوج خود رسیده بود. کار بدبینی مردم به دولت یا بهتر است گفته شود دولتها بهجایی رسیده بود که یکی از نخستوزیران در یک گفتوگوی تند در مجلس شورای ملی، درباره عملیاتِ نجات در زلزله طبس اظهار داشت: «مردم چنان به ما و کارهایمان بدبین شدهاند که حتی ممکن است باور کنند که مسئول زلزله طبس هم ما بودهایم!».10
فشرده سخن
کارگزارانِ حکومتِ پهلوی هر چه به سالِ سرنوشتساز 1357 نزدیکتر میشدند بحرانِ مشروعیت حکومت و مبارزه جدی مردم برای سرنگونی آن را بیشتر درک میکردند. در فضای انقلابی و پس از کشتارِ 17 شهریور محمدرضا پهلوی از هر فرصتی برای دلجویی از جامعه و بازگشتِ آرامش استفاده میکرد. زلزله طبس آزمونی بزرگ برای حکومت پهلوی بود تا ببیند میتواند با عزای عمومی اعلام کردن و حضور کارگزاران آن در میان مردم از تندباد انقلاب جلوگیری کند یا خیر. در جدالِ میان انقلابیون و حکومت شاه مشخص شد که تَرَک سر تا پای نظام پهلوی را فرا گرفته و خشمِ مردم نسب به این حکومت از خشم بر بلایای طبیعی عمیقتر است. در کنار این عوامل، پیام امام خمینی از نجف مبنی بر عدم همکاری با رژیم و کمکهای پیدرپی انقلابیون به زلزلهزدگان، مردم را مصمم ساخت که باید گامهای بلندتر و استوارتری بهسوی انقلاب برداشت.
شماره آرشیو: 3303-121پ
پی نوشت:
1. خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، چهل و یکمین سالگی زلزله طبس، بازیابیشده در تاریخ 14 شهریور 1399، قابلدسترس در:
https://b2n.ir/497861
2. میشل فوکو، ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟، ترجمه حسین معصومی همدانی، تهران، هرمس، چ ششم، 1392، صص 9-10.
3. پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح.ا. مهران، تهران، اطلاعات، 1365، ص 263.
4. همان، ص 262.
5. میشل فوکو، همان، ص 10.
6. پایگاه اطلاعرسانی انقلاب اسلامی، انتشار پیام امام خمینی(ره) درباره زلزله طبس، بازیابیشده در تاریخ 14 شهریور 1399، قابلدسترس در:
https://b2n.ir/532305
7. میشل فوکو، همان، ص 10.
8. پرویز راجی، همان، ص 263.
9. سعید حیدری کلده، اشرف السادات موسوی، الهام ملکزاده و نواب شمسپور، «یک قرن نوعدوستی (۴): جمعیت هلال احمر در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷»، فصلنامه امداد و نجات، ش 1 (1394)، ص 136.
10. جهانگیر آموزگار، فرازوفرود دودمان پهلوی، ترجمه اردشیر لطفعلیان، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، چ دوم، 1376، صص 389-390.