در دوره ریاستجمهوری ریچارد نیکسون و فعالیت هنری کیسینجر نخست بهعنوان مشاور امنیت ملی و سپس در سمت وزیر امورخارجه آمریکا، عبارتی در ادبیات روابط بینالملل رواج یافت تحت عنوان «دیپلماسی مسافرتی» که روابط ایران و آمریکا را دگرگون کرد
نگاهی به روابط کسینجر و محمدرضا پهلوی؛
نقش دیپلماسی مسافرتی در سیاست خارجی ایران
25 شهريور 1399 ساعت 8:00
در دوره ریاستجمهوری ریچارد نیکسون و فعالیت هنری کیسینجر نخست بهعنوان مشاور امنیت ملی و سپس در سمت وزیر امورخارجه آمریکا، عبارتی در ادبیات روابط بینالملل رواج یافت تحت عنوان «دیپلماسی مسافرتی» که روابط ایران و آمریکا را دگرگون کرد
سیاست خارجی رژیم پهلوی پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 و بهویژه با آغاز دهه 1340، کاملا در سیطره محمدرضا پهلوی بود و براساس منویات شخصی او پیش میرفت. شاه از سالهای پایانی این دهه و با حضور ریچارد نیکسون جمهوریخواه در کاخ سفید، فرصتی مناسب پیدا کرد تا با برقراری پیوندهای شخصی و راهبردی با دولتمردان آمریکایی، هم منابع مالی و تسلیحاتی لازم برای اجرای برنامههای اقتصادی و نظامی را تأمین نماید و هم به زعم خود، تکیهگاهی مناسب برای دولت ایران در صحنه روابط بینالملل دست و پا کند. در این میان، نقشآفرینی برخی چهرههای سیاسی از هر دو کشور به عنوان واسطه و یا بازوی اجرایی این سیاست قابل توجه است. یکی از این شخصیتها هنری کیسینجر، دیپلمات، سیاستمدار، وزیر امورخاجه و مشاور امنیت ملی رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا در نیمه اول دهه 1970م است.
مهاجری که وزیر و تاریخساز شد
هنری آلفرد کیسینجر در 27 ماه مه سال 1923م در خانوادهای یهودی در شهر «فورث» آلمان به دنیا آمد. پانزدهساله بود که به همراه خانوادهاش برای در امان ماندن از آزار نازیها به ایالات متحده آمریکا رفت. کسینجر جوان در جریان جنگ جهانی دوم در نیروی ضد جاسوسی ارتش آمریکا خدمت کرد. او با پایان جنگ، زندگی علمی خود را با تحصیل رشته علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد آغاز نمود. کیسینجر پس از اخذ مدرک دکترا، از سال 1957 تا 1971م به تدریس در دانشکده حکومت دانشگاه هاروارد مشغول شد. او از سال 1958 تا 1969م مدیر برنامه بررسیهای دفاعی این دانشگاه نیز بود.
هنری کیسینجر از سال 1973 تا 1977م و در دوران ریاستجمهوری ریچارد نیکسون و جرالد فورد، وزیر امورخارجه ایالات متحده آمریکا بود. او از ژانویه 1969 و همزمان با آغاز ریاستجمهوری نیکسون، سمت مشاور امنیت ملی رئیسجمهور را نیز در اختیار گرفت و این مقام را پس از استعفای نیکسون در جریان رسوایی واترگیت نیز حفظ کرد.
به این ترتیب، در دورهای کیسینجر به صورت همزمان هم وزیر امورخارجه و هم مشاور امنیت ملی رئیسجمهور بود. این خود نشاندهنده تمایل و توانایی او برای کنترل سیاست خارجی آمریکا و هرچه متمرکزتر ساختن قدرت اجرایی در ساختار تصمیمگیری سیاست خارجی بود. بسیاری از کارشناسان دوران وزارت کیسینجر را دورهای میدانند که در آن وی کوشید رویکرد واقعگرایانه تازهای را در زمینه هدایت امور خارجی به اجرا گذارد.1
این دو سِمت در ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا بسیار مهم و تعیینکننده هستند؛ آن هم در یک بازه زمانی حساس که آمریکا درگیر مسائلی همچون جنگ سرد و رقابت با شوروی، جنگ اعراب و اسرائیل، حضور نظامی در ویتنام و بازنگری در روابط سیاسی با جمهوری خلق چین بود. از سوی دیگر، کیسینجر را معمار اصلی سیاست تنشزدایی آمریکا در اوایل دهه 1970م میدانند؛ همچنین نقش کیسینجر در احیای رابطه سیاسی با چین و حل و فصل جنگهای اعراب و اسرائیل نیز مورد توجه صاحبنظران بوده است.
سفرهای متعدد به کشورهای خاورمیانه برای میانجیگری بین اعراب و اسرائیل و حضور در چین و دیدارهای پیاپی با مقامات پکن با هدف بهبود روابط آمریکا با این کشور باعث شد تا دو عبارت «دیپلماسی رفت و برگشتی» یا «دیپلماسی مسافرتی» در ادبیات روابط بینالملل رواج یابد. علاوه بر این، او در گفتوگوهایی محدودسازی جنگافزار راهبردی آمریکا و شوروی در سالهای 1969 تا 1972م که منجر به امضای «پیمان سالت یک» شد نیز نقشآفرین بود.
کیسینجر و نیکسون؛ دو بال راهبرد سیاست خارجی آمریکا در دهه 1970م
آغاز دوران ریاستجمهوری ریچارد نیکسون در سال 1969م و نقش فعالی که هنری کیسینجر نخست بهعنوان مشاور امنیت ملی و سپس در سمت وزیر امورخارجه در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بازی کرد، نقطه عطفی در روابط ایران و آمریکا محسوب میشود. ایران که تا اواسط دهه 1960م در سیاستهای آمریکا در خاورمیانه نقش فرعی و درجه دو داشت، در این دوران به یکی از بازیگران اصلی سیاست منطقهای این کشور تبدیل شد.
چنین جایگاهی در پرتو راهبرد جدید سیاست خارجی آمریکا معنا پیدا کرد. این راهبرد که بعدها با عنوان «دکترین نیکسون» و «استراتژی منطقهای کیسینجر» نیز معروف شد، نخستینبار در ژوئیه 1968م (مرداد 1348) در سخنرانی نیکسون در جزیره «گوام» طرح شد. البته راهبرد او پدیده تازهای نبود و تفاوت چندانی با دکترینهای قبلی دولت آمریکا برای نفوذ در کشورهای در حال توسعه و مقابله با کمونیسم نداشت؛ شاید وجه تمایز آن تأکید بیشتر بر هزینههای نظامی و مسئولیتهای دفاعی دولتهای منطقهای بود. براساس این راهبرد، سیاست خارجی و دفاعی آمریکا برمبنای ایجاد و تقویت قدرتهای وابسته پرتحرک و قوی تعریف میشد.2
نیکسون در سخنرانی سالانه خود برای نمایندگان کنگره آمریکا در ژانویه1972م (بهمن 1350ش) دراینباره گفت: «سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا باید واقعیتها و تحولات نظامی و سیاسی در جهان را در نظر بگیرد. ما فقط آن تعهداتی را میپذیریم که بتوانیم اجرا کنیم و برای اجرایش آماده هستیم. تعهدات ما نسبت به آزادی همچنان مستحکم باقی میماند، اما دیگران نیز باید سهم خود در دفاع از آزادی در جهان را به عهده گیرند. ما به کشورهای دیگر کمک خواهیم کرد ظرفیتی که بدان نیاز دارند را بسط دهند تا قادر باشند از خودشان دفاع کنند».3 طرح این راهبرد با خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس که در سال 1968م رخ داد همزمان شد.
وظیفهای که به عهده کیسینجر گذاشته شد
دکترین نیکسون نیازمند تقویت همزمان روابط اقتصادی، نظامی و سیاسی آمریکا با کشورهای هدف و از جمله ایران بود. میتوان گفت فرماندهی این بخش از راهبرد جدید سیاست خارجی آمریکا به عهده هنری کیسینجر گذاشته شد؛ چهرهای که با تکیه بر ابزار دیپلماسی، در کوتاهترین زمان ممکن این پیوندهای دوجانبه را از ابتدا ایجاد و یا تقویت میکرد.
راهبرد «صلح در خلال همیاری» نیکسون و کیسینجر، خودبهخود جایگاهها و مسئولیتهای نوینی را به همپیمانان منطقهای آمریکا از جمله ایران واگذار میکرد. بر این مبنا، ایران میبایست به عنوان نیروی نیابتی آمریکا، هزینههای مهار کمونیسم در فصای خلأ ژئوپلتیکی ناشی از خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس را میپرداخت؛4 پدیدهای که ایران را به «ژاندارم منطقه خلیج فارس» تبدیل کرد.
نیکسون در سخنرانی سالانه خود برای نمایندگان کنگره آمریکا ... گفت: سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا باید واقعیتها و تحولات نظامی و سیاسی در جهان را در نظر بگیرد. ... تعهدات ما نسبت به آزادی همچنان مستحکم باقی میماند، اما دیگران نیز باید سهم خود در دفاع از آزادی در جهان را به عهده گیرند
این روند در حالی رخ داد که محمدرضا پهلوی نیز در سالهای دهه 1340ش، پس از تبعید امام خمینی(ره)، به عنوان جدیترین و سرسختترین چهره مخالف رژیم پهلوی به نجف، سرکوب گروههای مخالف سیاسی از جمله حزب توده و جبهه ملی و تسلط بر مجلس و بیاثر ساختن تصمیمات آن، به قدرت بلامنازع و مسلط در ساختار سیاسی ایران تبدیل شده بود. از سوی دیگر افزایش قیمت نفت دست او را برای خریدهای تسلیحاتی و انجام برنامههای صنعتی و عمرانی مربوط به انقلاب سفید باز کرده بود. در نتیجه، شاه در عرصه سیاست و اقتصاد داخلی با اطمینان خاطر به دنبال تأمین مالی اجرای برنامههای جاهطلبانه خود بود.
در حوزه سیاست خارجی، شاه بازگشت به سلطنت و احیای قدرت ازدسترفته خود در سالهای پس از کودتا را مدیون واشنگتن میدانست. فضای ضدانگلیسی حاکم در بین اغلب نخبگان سیاسی، فشار افکار عمومی مبنی بر حفظ فاصله با استعمار انگلیس در سالهای پس از ملی شدن نفت و ظهور ابرقدرتی به نام آمریکا از ویرانههای جنگ جهانی دوم، از این کشور در ذهنیت شاه قدرتی مهم و قابل احترام ساخته بود.5 با وجود تأکید وی بر راهبرد برقراری توازن در روابط خارجی، راه همه سیاستهای عملی او به آمریکا ختم می شد.
سفرهای دیپلمات کارکشته آمریکایی به تهران
در پاسخ به این عطش و اعلام آمادگی محمدرضا پهلوی، در سال 1351ش نیکسون و کیسینجر در سفر به تهران قول مساعد دادند که شاه میتواند هرگونه سلاح متعارف غیرهستهای را از آنها بخرد و حتی با اعمال نفوذ خود، ایران را از دستور کار کمیته بررسی سفارشات تسلیحاتی مجلس سنای آمریکا خارج کردند.6 پس از رسوایی واترگیت در جولای 1974 (مرداد 1353ش) که به استعفای نیکسون و به قدرت رسیدن معاون اول او، جرالد فورد، انجامید، تغییر چندانی در سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران رخ نداد؛ به ویژه اینکه هنری کیسینجر همچنان سکاندار وزارت امورخارجه بود و بهشدت از سیاست حمایت نظامی و اقتصادی از رژیم شاه حمایت میکرد.7
سفرهای مکرر هنری کیسینجر به ایران به عنوان شخصیتی که نقش اصلی را در روابط سیاسی و اقتصادی دو کشور ایفا میکرد، سهم قابل توجهی در نفوذ اقتصادی ایالات متحده آمریکا در ایران داشت.8 او در ماه نوامبر سال 1974م (آبان 1353ش) به ایران آمد. نتیجه سفر و دیدارهای متعدد کسینجر با مقامات ایرانی، تشکیل کمیسیون مشترک همکاریهای اقتصادی ایران و آمریکا در تهران بود. این کمیسیون در زمینه انتقال تکنولوژی و کمک فنی به ایران پنج کمیته شامل کمیتههای اقتصادی و مالی، نیروی انسانی، کشاورزی، انرژی، علوم و آموزش تشکیل داد.
چهار ماه بعد و در اسفند سال 1353ش (4 مارس 1975) قراردادی بین هنری کیسینجر و هوشنگ انصاری، وزیر اقتصاد و دارایی ایران، امضا شد. ارزش این قرارداد اقتصادی بدون در نظرگرفتن صادرات نفتی، پانزدهمیلیارد دلار و مدت آن نیز پنج سال بود. فروش هشت نیروگاه اتمی به ایران از جمله مواردی بود که در این قرارداد ذکر شده بود. از جمله موارد دیگر این قرارداد که با پیگیریهای کیسینجر به امضا رسید، اختصاص پنجمیلیارد دلار برای ساخت یکصدهزار دستگاه آپارتمان و 25 بیمارستان با ظرفیت سههزار تخت، تأسیس یک مجتمع الکترونیک، ساخت کارخانه تولید مواد حشرهکش، تأسیس کارخانه ساخت ماشینآلات کشاورزی، احداث بزرگراهها و مراکز آموزش حرفهای بود.9
کیسینجر در ادامه سفرهایش به ایران، بار دیگر در مرداد سال 1355ش (آگوست 1976م) در رأس هیئتی به ایران آمد. دستاورد این سفر نیز امضای بزرگترین قرارداد منعقده در تاریخ روابط دو کشور بود که در نتیجه آن ایران به یکی از شرکای بزرگ آمریکا تبدیل شد. براساس این قرارداد حجم مبادلات دو کشور تا سال 1359 (1981) به چهلمیلیارد دلار بالغ میشد.10
کیسینجر در دیدارهای خود با محمدرضا پهلوی همواره بر منافع همراستا و درک مشترک دو کشور از تحولات منطقهای و بینالمللی تأکید و شاه را همپیمان بدون قید شرط و خاصترین رهبر دنیا معرفی میکرد.11 این درک متقابل باعث شد تا ایالات متحده آمریکا علاوه بر ایفای نقش حامی برای رژیم پهلوی به نوعی شریک اقتصادی و سیاسی آن نیز محسوب شود؛ رویکردی که تاحد زیادی ثمره اقدامات هنری کیسینجر و رایزنیهای مداوم او بود.
رابطه دوستانه محمدرضا پهلوی و کیسینجر به دوران ریاستجمهوری جمهوریخواهان محدود نماند. پس از راهیابی جیمی کارتر به کاخ سفید در سال 1976م، شاه که از مواضع متفاوت و انتقادی او نسبت به همکاریهای نظامی و مالی ایران و آمریکا نگران بود، برای تداوم این پیوندهای حیاتی به تکاپو افتاد. او شخصا و یا به واسطه اردشیر زاهدی (سفیر ایران در آمریکا) از دوستان خود در کنگره آمریکا و مقامات عالیرتبه حکومتی این کشور از جمله هنری کیسینجر کمک گرفت و به سرعت توانست نظر کارتر را نسبت به این موضوع تعدیل کند.12
به این ترتیب میتوان گفت هنری کیسینجر به عنوان معمار و چهره کلیدی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در سالهای دهه 1970م (دهه آخر حکومت پهلوی) نقشی کلیدی در تقویت و چندجانبه شدن روابط رژیم پهلوی و آمریکا ایفا کرد؛ نقشی که علاوه بر جایگاه رسمی او، به ارتباط قوی و گستردهاش با شاه و دولتمردان ایرانی نیز بازمیگشت. کیسینجر علاوه بر بازوی فکری و اجرایی واشنگتن در سیاستهای منطقهای، تکیهگاه محمدرضا پهلوی در حوزه سیاست خارجی نیز به حساب میآمد؛ تکیهگاهی که البته برخلاف ظاهر مستحکم خود در مقایسه با قدرت انقلاب اسلامی، همچون خانه عنکبوت سست و شکننده بود.
مصاحبه محمدرضا پهلوی و هنری کیسینجر با خبرنگاران
پی نوشت:
1. مارتین گریفیتس، دانشنامه روابط بینالملل و سیاست جهان، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر نی، 1388، ص 801.
2. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران «دولت دستنشانده» 57-1320، تهران، قومس، 1376، ص 336.
3. همان، صص 334-336.
4. حمیدرضا ملک محمدی، از توسعه لرزان تا سقوط شتابان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 173.
5. محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، تهران، بینا، 1347، ص 611.
6. جیمز بیل، شیر و عقاب، ج 1، ترجمه مهوش غلامی، تهران، نشر کوبه، 1371، ص 323.
7. علیرضا ازغندی، همان، ص 349.
8. همان، ص 356.
9. همان، ص 359.
10. همان، ص 350.
11. جیمز بیل، همان، ص 327.
12. علیرضا ازغندی، همان، ص 359.
کد مطلب: 16159