عبداله رازی مسئول روزنامههای رستاخیز و سودمند، علی دشتی، مسئول روزنامه شفق سرخ، علی اکبر داور مسئول روزنامه مرد آزاد، مرتضی مشفق کاظمی مسئول روزنامه نامه فرنگستان، مجلات کاوه، ایرانشهر و... نمونههایی از گفتمان روشنفکری نسل دوم بودند که در فضای مطبوعات کشور در به قدرت رسیدن رضاخان و ایجاد محیطی مناسب برای رسیدن او به سلطنت نقشی در خور توجه داشتند.
مطبوعات را باید به مثابه یکی از ارکان یاریدهنده رضاخان در به قدرت رسیدنش در سال ۱۳۰۴ قلمداد کرد. در فضایی که مطبوعات کشور و روشنفکران حاضر در عرصه مطبوعات به صورت مداوم از آرمانهایی مانند نظم، تجدد و نوسازی سخن میگفتند، تحقق خواستههای اقتصادی و گذار اقتصاد سنتی ایران به اقتصاد مدرن و افتتاح صنایع و کارخانههای نوین در زمره خواستههایی بود که در فضای مطبوعات کشور مطرح میشد و رضاخان به عنوان چهرهای معرفی شد که میتواند این آرمانها را همراه با آرمانهای محققنشده مشروطه، از آرمانهای سیاسی گرفته تا اقتصادی تحقق بخشد. این نگاه رویکردی بود که جریان روشنفکری ایران در فضای مطبوعاتی کشور در پیش گرفت تا با ترویج گفتمان دیکتاتوری منور پلی شود برای روی کارآمدن و قدرت گرفتن رضاخانی که خود بهسرعت بعد از به قدرت رسیدن با برقراری نظم و امنیت به بزرگترین مانع آرمانهای مشروطه بدل گشت.
تلاش مطبوعات برای پذیرش دیکتاتوری در افکار عمومی
نسل نخست روشنفکران ایرانی در صدر مشروطه بر مفاهیمی کلیدی مانند آزادی، عدالت و برابری در گفتمان این دوره تأکید داشتند. در دوره گذار از قاجار متأثر از شرایط تاریخی و اجتماعی و ناکامی از تحقق آرمانهای مشروطه نوعی دگرگونی در مفاهیم و آرای روشنفکران صورت گرفت. نسل دوم روشنفکران در گفتمانی دیگر اندیشه و فکر خود را به مردم جامعه تزریق کردند و این بار امنیت و نظم، تجدد، تمدن و نوسازی به عنوان مفاهیمی پرتکرار در مجلات و آرای روشنفکران نسل دوم دیده میشد. توافق کلی روشنفکران این دوره بر نارضایتی از وضع موجود و تغییر آن بود، اما در دو نکته اساسی حائز اهمیت است: نخست اینکه همه آنها تعریف متفاوتی از پیشرفت و تجدد داشتند و دیگر اینکه اغلب آنها درک و تصور درستی از مفاهیم فوق نداشتند و بر همین اساس افکار خود را در مجلات اشاعه میدادند. این موضوع بسیار عنوان شده که در استمرار حکومتها بهویژه دیکتاتوری، دیکتاتورهای کوچکتری نیز در اطراف مرکز قدرت جمع میشوند که به شهادت تاریخ جرم این خردهدیکتاتورها گاه بیشتر از شخص دیکتاتور است. باید اعتراف کرد که رشد و توسعه دیکتاتوری تنها به شخص حاکم نیست و مجموعهای از عوامل که در یک جامعه وجود دارند در کوتاه زمان به پلکان ترقی صعود شخص حاکم جابر مبدل میشوند و شخص دیکتاتور را تا جایی بالا میبرند که پایین آوردنش از اریکه قدرت جز با خون و خونریزی و انقلاب فراگیر مردمی امکانپذیر نیست. بروز دوران دیکتاتوری رضاخان و پسر او نیز اگرچه زاییده بیبندوباری، غارتگری و هرج و مرج روزگار قاجار از یکسو و فقر فکری، فرهنگی و مادی مردم از سوی دیگر بود، اما حکومت بیستساله رضاشاه با کمک همین افراد ضد مردمی قوام و دوام پیدا کرد و فساد دولت و خواستههای سیاسی و آزادیخواهانه مردم در طول زمامداری رضاخان محیطی مساعد برای استمرار 37 سال دیگر دیکتاتوری اختناق توسط پسر او را فراهم آورد.1 عبدالله رازی، مسئول روزنامههای «رستاخیز» و «سودمند»، علی دشتی، مسئول روزنامه «شفق سرخ»، علیاکبر داور مسئول روزنامه «مرد آزاد»، مرتضی مشفق کاظمی مسئول روزنامه «نامه فرنگستان»، مجلات «کاوه»، «ایرانشهر» و... نمونههایی از گفتمان روشنفکری نسل دوم بودند که در فضای مطبوعات کشور در به قدرت رسیدن رضاخان و ایجاد محیطی مناسب برای رسیدن او به سلطنت نقشی در خور توجه داشتند.
روشنفکران نسل دوم و برآمدن رضاخان
روشنفکران نسل دوم عمدتا در عرصه مطبوعات فعال بودند و از همین ابزار برای کمک به رضاخان در به قدرت رسیدن بهره بردند. به عنوان مثال میتوان به مشفق کاظمی اشاره کرد که در روزنامه «نامه فرنگستان» تلاش داشت افکار و عقاید جوانان ایرانی مقیم اروپا را به مثابه آرزوی هر ایرانی که مایل به ترقی ایران است ترویج نماید. این روزنامه در مقالهای تحت عنوان «انقلاب اجتماعی، لزوم ظهور دیکتاتور» به قلم کاظمی مینویسد: «مدتی است در ایران فکر انقلاب آمده اما مردم ایران با توجه به بیسوادی، باورهای مذهبی و ناآگاهی قادر به انقلاب نیستند. سؤال اینجاست پس چه باید کرد؟ آیا باید مأیوس شد و امور مملکت را به قضا و قدر سپرد! تنها راهی که در بدو امر به نظر میآید تا بتواند باعث انقلاب شود تربیت و سیر تکامل تدریجی است. البته بهترین و مشروعترین وسیله انقلاب در شرایطی که خرابی اوضاع فعلی، عقبماندگی از دنیای متمدن امروزی دیگر فرصت تحمل باقی نمیگذارد در نتیجه راه درستی نیست. در شرایطی که اکثریت ممکلت را بیسوادان، مردمان عامی تشکیل داده با قانون نمیتوان تغییراتی در امور داد، هر قانونی طرح گردد ایرادی خواهد داشت. وضع قوانین مفید و مقتضی امکان نداشته؛ زیرا با جنجال بیسوادها و مخالفت و تکفیربازی آخوندها از میان خواهد رفت. در چنین شرایطی فقط فکر یک فرد و عمل او میتواند باعث نجات جامعه بشود. تکامل تدریجی وسیله بیفایدهای است و باید مشت آهنین باشد و تصمیم غیر قابل تغییر دیکتاتور میتواند معضلات را حل کند. اگر میخواهید روزی لذت آزادی را که امروز اروپایی در آغوش دارد بچشید دیکتاتور عالم تولید کنید که با هر قدم خود چندین سال سیر تکامل را پیش میبرد. در تحت حکومت مطلقه دیکتاتوری همه چیز قابل تحمل است؛ زیرا بهترین جواب برای اشخاص ناراضی این است که دیکتاتور چنین میخواهد؛ او فعلا قادر و توانا است چه میتوان کرد».2
مشفق کاظمی در تاریخ دیگری در همین روزنامه مینویسد: اکثریت ملت ششهزارساله ما را توده بیسواد جاهل تشکیل میدهد. باید از بروز یک انقلاب اجتماعی صحیح برای بار دوم هم ناامید بود؛ زیرا هنوز با اینکه افراد ایرانی در منتهای ذلت زندگانی مینمایند تمیز سرچشمه بدبختیهای خود را نداده در این صورت نمیتوان جنبه مشترکی را در میان گرفته، در تحت یک مرام و مقصود عملیاتی را اجرا دارند.3 مطبوعاتی مانند نامه فرنگستان با تأکید بر موضوعاتی مانند امنیت به صورت مداوم اینگونه تبلیغ میکردند که برقراری نظم به مثابه اولویت نخست ایران تنها به دست رضاخان امکانپذیر است. گفته میشد: «حکومت مرکزی از چنان قدرتی برخوردار است که میتواند هر طغیانی را در هم شکسته و بر سر جای خود بنشاند. از طرف دیگر دولت متوجه به بعضی از مسائل مهم اقتصادی شده، کوشش دارد راه آهنی در ایران کشیده شود و امیدواریم کامیاب گردد. برکسی پوشیده نیست که امنیت لازمه هر اصلاحی میباشد و خوشبختانه چون شخص مقتدری در رأس حکومت جای دارد بیم تزلزلی هم نمیرود و باید دانست که دیگر شرط لازم هر اقدام اساسی و اصلاحی در این مملکت حکومت مقتدر و بادوام است».4
به این ترتیب روشنفکران در آن دوره به فراخور دیدگاههایی که داشتند راه نجات را در همه عرصهها حتی عرصه اقتصادی دیکتاتوری صالح میدیدند. به همین دلیل در مجله «قلم آزاد» در همین دوره آمده است که آیا متحدالشکل کردن ملت اولین قدم برگردانیدن فالگیر، هوچی، ولگرد به طرف کارهای مشروع و بالنتیجه ایجاد ثروت نیست؟ تسطیح طرق و شوارع تمدید راهآهن یگانه منابع ثروت نمیباشند؟ اعزام محصل به خارجه تزیید و تکمیل مدارس، جلب متخصصین عالم خارجی را نمیتوان بهترین و بلندترین گام عملی و علمی خواند؟5
در استمرار حکومتها بهویژه دیکتاتوری، دیکتاتورهای کوچکتری نیز در اطراف مرکز قدرت جمع میشوند که به شهادت تاریخ جرم این خردهدیکتاتورها گاه بیشتر از شخص دیکتاتور است. باید اعتراف کرد که رشد و توسعه دیکتاتوری تنها به شخص حاکم نیست و مجموعهای از عوامل که در یک جامعه وجود دارند در کوتاه زمان به پلکان ترقی صعود شخص حاکم جابر مبدل میشوند و شخص دیکتاتور را تا جایی بالا میبرند که پایین آوردنش از اریکه قدرت جز با خون و خونریزی و انقلاب فراگیر مردمی امکانپذیر نیست
علاوه بر مجله قلم آزاد در مجله «آینده» نیز اندیشه و فهم روشنفکران آن دوره بازتاب یافته است. در مجله «آینده» مقالهای با عنوان سپاه و سیاست به نگارش درآمده و در آن سپاه و سیاست به معنای قدرت و تدبیر یا قلم و شمشیر بهعنوان دو رکن مهم جهانگیری و جهانداری قلمداد میشد. در ابتدای مقاله نیز خطاب مقاله به رضاخان رئیسالوزاء بود که نشان میدهد بخشی از روشنفکران جامعه بهویژه نخبگان سیاسی کشور به تبلیغ و تشویق اقدامات رضاخان میپرداختند.6
آنچه در مجله آینده به عنوان دو اصل مهم مورد نیاز دولت است علاوه بر انتظام سپاه و برقراری امنیت فراهم نمودن وسایل زندگانی مطابق با عصر امروز است: به این ترتیب دولت باید توجه جدیتری به اصلاح اقتصاد عمومی نماید.7 در بخش دیگری از این مجله نیز آمده است که عصر حاضر یک سعادتی است که از زمان شاه عباس مرحوم تا به امروز قرینه نداشته ایران به این اندازه تشنه اصلاحات نبوده و وسایل اصلاحات نداشته است. آخرین نقطه اصلاح که تنظیم اقتصادیات است و یگانه وسیله سعادت عمومی است همین مقدمات را لازم دارد که امروزه برای ایران فراهم شده است. اول استحکام مرکزیت یعنی اقتدار دولت یعنی قلع و قمع ملوکالطوایفی، یعنی استیلای قدرت دولت مرکزی به کلیه اقطار مملکت، یعنی حکومت حاضره که امروزه در کرسی حکمرانی نشسته و کلیه سرکشان و گردنکشان را مطیع و منقاد خویش نموده است. این اولین تنظیم اقتصادیات است که ایران کنونی داراست.8
بعد از تبعید رضاشاه و ایجاد فضای باز سیاسی، آن لمبتون، نویسنده انگلیسی، در مقالهای که در مجله آینده به چاپ رسید به ترسیم وضعیت ایران در دوره قاجار و بهویژه روی کار آمدن رضاخان پرداخت. از نظر او مخالفت حقیقی و یا رسمی با روی کار آمدن رضاشاه اندک بود؛ زیرا طبقه روشنفکر بر اثر تجربه خود از حکومت مشروطه سرخورده و مردم از ناامنی و هرج و مرج خسته شده بودند. اوضاعی که رضاشاه به زمامداری رسید ایجاب مینمود یک نوع دیکتاتوری نظامی در ایران برقرار گردد. رضاشاه برخلاف سلاطین قاجاریه که نتوانستند به لزوم اعطای مزایای حقیقی به عناصر ترقیخواه کشور پی ببرند و فقط اسما امتیازاتی برای آنها قائل شد، چنین تشخیص داد که تنها از راه موافقت با امیال طبقه روشنفکر دایر به قبول تمدن غرب در ایران میتواند مقام خود را حفظ نماید. با وجود سرخوردگی طبقه مذکور از حکومت دموکراسی که حال آن را یک نوع افسارگسیختگی میدانستند، آرزوی آنان برای ترقیات مادی هنوز قوی بود؛ بنابراین رضاشاه هر چند در حقیقت حکومت دیکتاتوری برقرار نمود اما صورت ظاهر حکومت مشروطه را حفظ کرد. در این دوران خطوط ارتباطی اصلاح، خط راهآهن سراسری ایران از دریای خزر تا خلیج فارس ساخته شد و صنایع توسعه یافت و همچنین کارخانههایی دایر گردید و... اما در برخی موارد این اصلاحات بدون توجه به احتیاجات اقتصادی کشور انجام میگردید و پایه صحیحی برای آنها ریخته نمیشد.9
مجله «پهلوی» نیز در این سالها و در شمارههای متعدد بر اهمیت اقدامات رضاخان در ارتش و برقراری امنیت تأکید مینمود. در یکی از این شمارهها آمده: هر طبقه از این ملت به فراخور توانایی خویش در انجام مساعی و «مقاصد مقدس رضاخان» کمکهایی که لازم است بنماید؛ چنانکه بر نظامیان واجب است که با ازدیاد جدیت در خدمات و جانفشانی در انجام مقاصد مقدسه و نیات عالیه این پدر روحانی موجبات رضایت خاطر محترمش را فراهم نمایند؛ همچنین سایر طبقات ملت نیز نباید فقط به تماشا و تحسین اکتفا کنند. کسانیکه از بیتکلیفی خسته و از تنگی معیشت و سختی اوضاع اقتصادی که نتیجه ناامنی مملکت و بیاعتباری آن نزد اجانب فراهم شده به جان آمدهاند هم عملا باید وظیفه خود را انجام داده و دستهای خائن کسانی که ادامه حیات خود را در بیترتیبی و بینظمی میدانند و عظمت و قدرت قشون را منافی خود میدانند قطع کنند.10 رضاخان نیز پس از رسیدن به فرماندهی کل قوا و ریاست وزرا در بیانیه خود نیز از همان دالهای محوری گفتمان روشنفکران ایرانی نسل دوم که نظم و امنیت بود سخن گفته و آن را بهانهای برای قبول مسئولیت معرفی میکند و میگوید امروز که اصول مرکزیت و امنیت فراهم و اساس هرج و مرج و اغتشاشات داخلی نابود شده لازم شد دومین قدم به طرف آرزوهای ملی که عبارت از سیر به طرف ترقی و تکامل است برداشته شود. بر همین اساس اینجانب با وجود گرفتاری در امر نظام خواست خداوندی، و استظهار به مراحم ملوکانه و احساسات هموطنان را در قبول زمام مملکت استقبال کردم.11
در اوایل دهه 1300 احزاب و گروههای سیاسی مختلفی از شکلگیری دولت مرکزی مقتدر و سیاستهای رضاخان حمایت کردند. احزاب اصلاحطلب، تجدد، سوسیالیست و فراکسیونهای اصلی مجلس چهارم و پنجم در فاصله سالهای 1300 تا 1304 با سیاستهای اصلاحی همراهی کردند. در این میان اگرچه اصلاحطلبان در مجلس چهارم و سوسیالیستها در مجلس پنجم از رضاشاه و سیاستهای او حمایت میکردند، اما تلاش برای سلطه بر منابع قدرت باعث تحمل نشدن فعالیتهای سیاسی سازمانیافته بود. در سال 1300 گروهی از جوانان تحصیلکرده انجمنی به نام «ایران جوان» را با مرامنامهای تشکیل دادند که در واقع همان اصولی بود که رضاشاه در دوران وزارت جنگ، صدرات و پادشاهی خود دنبال میکرد.12 در روزنامه «ایران جوان» که نخستین شماره آن در 5 اسفند 1305 منتشر شد آمده بود که این روزنامه برای دو هدف تأسیس شده است: ترویج مرام ایران جوان و آگاه نمودن افکار عامه به مصالح عالیه مملکت. مرام ایران جوان حاوی مسائل کلی ذیل میباشد: در بخش سیاسی استقرار حکومت پارلمانی، اصل دموکراسی در ایران، حفظ آزادیهای انفرادی، آزادی اجتماعات و آزادی نطق و قلم و عقیده و مطبوعات و... تکمیل و استحکام تشکیلات مملکتی مخصوصا تشکیلات قضائی و کشوری و... در بخش اقتصادی: طرفداری از مالکیت انفرادی و مخصوصا حمایت از خردهمالکان، رفع موانع تجارت، تشویق سرمایههای خارجی، احداث راهآهن و بانکهای فلاحتی، کارخانجات و مؤسسات مهم دیگر، تجدید نظر در قراردادهای تجارتی و مخصوصا قراردادهای گمرکی، تعدیل مالیاتهای فعلی و مخصوصا وضع مالیاتهای مستقیم که تحمیل بر افراد فقیر کشور نباشد، منع تدریجی زراعت تریاک و جلوگیری جدی از استعمال افیون. در بخش اجتماعی: توجه به معارف کشور و توسعه مؤسسات معارفی از هر قبیل، اعزام عده زیادی شاگرد به ممالک خارجه، توجه مخصوص به امور ورزشی و تربیت نسوان و... .
رضاشاه با دیدن مرامنامه انجمن ایران جوان گفت: اینها که نوشتهاید خوب است و میبینم که شما جوانها وطنپرست و ترقیخواه هستید و آرزوهای بزرگ دارید. ضرر ندارد که با ترویج مرام خودتان چشم و گوشها را باز کنید و مردم را با این مطالب آشنا سازید، اما حرف از شما ولی عمل از من خواهد بود.13
از دیگر سو افراد دیگری مانند علی دشتی که داعیه روشنفکری داشتند نیز با شکست جمهوریخواهان و در نتیجه استعفای رضاخان از نخستوزیری در سرمقالهای در روزنامه خود تیتر زد که پدر کشور رفته است.14 در واقع نظام فکری عدهای از روشنفکران ایرانی که در دوره گذار از قاجار به پهلوی حضور داشتند زیر سیطره اندیشههای ناسیونالیستی بود که در مقطع سالهای بین دو جنگ جهانی و در کشوری مانند آلمان و پایتخت آن برلن پرورش یافته بودند و بعدها به برلنیها معروف شدند. مبانی دیدگاهها و جنبشهای ناسیونالیستی در غرب قرار داشت و هدف از آن مشخص بود. متأثر از شرایطی که در آن برهه تاریخی در ایران وجود داشت و به دلیل ناکامی جنبش مشروطه، برخی از روشنفکران ایرانی به پذیرش این ایدئولوژی تمایل نشان دادند و بدون اینکه مبانی نظری آن را کاویده باشند مفهوم ناسیونالیسم و به طور خاص آریاییگرایی را پذیرفته و نوعی ناسیونالیسم سطحی را نیز ترویج کردند. اشخاصی همچون علیاکبر داور، علی دشتی، مرتضی مشفق کاظمی، ابراهیم پورداود و... از جمله روشنفکران فوق بودند که نگاه آنان معطوف به ظهور مردی بود که ایران را از بحران میرهاند و سعادت و امنیت را برای کشور به ارمغان میآورد. در پس چنین دیدگاهی تحقیر ایران و ایرانی ظهور کرد که تن به تجدد نمیدهد؛ بنابراین باید فردی قدرتمند تازیانه به دستی ظهور کند تا با استبداد منور ایران را به سمت تمدن و تجدد سوق دهد.15
نتیجهگیری
با وجود حمایتهای بیدریغ روشنفکران نسل دوم و حلقه برلنیها از رضاخان که با امید حل مشکلات کشور به دست دیکتاتوری به ظاهر مصلح صورت گرفت تازیانه رضاخان نه تنها استبداد را برای ایران ارمغان آورد و هرآنچه در گفتمان انقلاب مشروطه و رهبران مشروطه بود بر باد داد حتی حامیان ایده دیکتاتوری منور را نیز اسیر دست استبداد رضاخانی ساخت و بسیاری از روشنفکران ایرانی نسل دوم که حامی ایده دیکتاتوری منور بودند ــ افرادی مانند تقیزاده، داور و دشتی با وجود حمایتهای گسترده فکری و عملی و سهمی که در به قدرت رسیدن رضاخان داشتند ــ خود از سوی او به زیر کشیده شده و سرنوشتی همچون اعدام، زندانی شدن و تبعید پیدا کردند.
وکلای مجلس و مدیران روزنامهها در انتظار ورود رضاشاه در کارخانه پارچهبافی اصفهان (سال 1310)
شماره آرشیو: 130419-275م
پی نوشت:
1. اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، تهران، نشر گلفام، 1371، ص 394.
2. مجله نامه فرنگستان، سال 1، ش 12-11 (1303)، صص 1-11.
3. همان، ش 1 (1303)، ص 11.
4. مجله آینده، سال 1، ش 1 (1304)، ص 4.
5. مجله قلم آزاد، سال اول، ش 1-10 (1308)، ص 7.
6. مجله آینده، سال 1، ش 2 (1304)، صص 73-74.
7. همان، ص 77.
8. مجله قلم آزاد، سال اول، ش 4 (1308)، ص 1.
9. مجله آینده، سال 3، ش 30 (1323)، صص 335-336؛ به نقل از مجله انجمن سلطنتی آسیای مرکزی چاپ لندن.
10. مجله پهلوی، سال 2، ش 1 (1302)، ص 3.
11. همان، ش 10 (1302)، ص 6.
12. وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران از 1299 تا 1357، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، ص 308.
13. علیاکبر سیاسی، گزارش یک زندگی، تهران، نشر اختران، 1386، ص 70.
14. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، ج 2، تهران، امیرکبیر، 1363، ص 667.
15. حسین آبادیان، «روشنفکری ایرانی در دوره گذار، بررسی دیدگاههای عبدالله رازی و علیاکبرخان داور»، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 3 (1383)، ص 10.