در حالی که برف آرامی خیابانهای تهران را سفید کرده بود رضاشاه از منزل شخصی خود به عمارت وزارت دربار آمد و دستور داد که درب اتاق تیمورتاش را گشودند و کلیه اثاثیه اتاق را به انبار حمل کردند و رضاشاه فریاد کشید: من اصلا وزیر دربار نمیخواهم، اما رضاشاه در سالهای پایانی حکومت خود به بازتأسیس این وزارت اقدام کرد
پس از تبدیل شدنِ «رضاخان» به «رضاشاه» تحولات در هسته قدرت آغاز شد. او که در کسب مقام سلطنت از نفوذ و تلاشهای افراد زیادی بهره برده بود آنها را در پستهای مختلف به کار گرفت. از مشهورترین چهرهها باید به عبدالحسین تیمورتاش اشاره کرد که در وزارت دربار به کار گرفته شد. تیمورتاش پس از چندین سال فعالیت در این پست برکنار و نهاد وزارت دربار نیز منحل شد. اگرچه همزمان با برکناری تیمورتاش پست وزارت دربار منحل شد، اما رضاشاه در سالهای پایانی حکومت خود به بازتأسیس این پست اقدام کرد. این نوشتار به چرایی انحلال و باز تأسیس وزارت دربار اختصاص یافته است.
انحلال وزارت دربار؛ دفع هراس
یافتنِ پاسخی برای چرایی انحلال وزارت دربار از جانب رضاشاه بدون بررسی رابطه میان عبدالحسین تیمورتاش با نهاد سلطنت و شخص رضاشاه تقریبا غیرممکن است. عبدالحسین تیمورتاش (سردار معظم خراسانی)، وزیر مقتدر دربار رضاشاه، نفوذ و قدرت فراگیری داشت. او آدمی با هوش و ذکاوتِ فوقالعادهای بود و بهآسانی به کنه نکات پی میبرد. در اوایل سلطنت رضاشاه که لااقل بهحسب ظاهر کلیه امور کشوری به او سپرده شده و شاه فقط در امور لشکری مداخله مستقیم داشت، تیمورتاش یکتنه به همه امور میرسید و در جزئیات مداخله و اظهارنظر مینمود.1 نفوذ و قدرت تیمورتاش تا حدی بالا رفت که یکبار سفیر بریتانیا در نامهای به وزارت امور خارجه کشورش نوشت: «در واقع این تیمورتاش است که بر مملکت حکومت میکند و نه شاه. به هر حال، شاه و وزیر دربارش با همکاری نزدیکی عمل میکنند».2
رضاشاه از قدرتگیری تیمورتاش به هراس افتاده بود. نگرانی او از آینده فرزندش که ولیعهد و جانشین شاه محسوب میشد بر هراسش افزود. بدین ترتیب دور کردنِ تیمورتاش از صحنه قدرت در دستور کار قرار گرفت. رضاشاه میپنداشت که تیمورتاشِ قدرتمند مجال حضور به ولیعهد سیزدهساله را نخواهد داد و خود جانشین پهلوی میشود.3 روحیه سوءظن رضاشاه باعث شد تا با بسیاری از همعصران خود ابتدا طرح الفت بریزد و سپس رشته محبت آنها را پاره کند. شاه پهلوی خود غالبا از عدم وفاداری بسیاری از دستیاران کشوری در بیم و هراس بود و این بیم و هراس نیز علتی جز توهم و تصور بیهوده نسبت به نزدیکان نداشت.4 اکنون نوبت به وزیر دربار رسیده بود. تیمورتاش را پس از سفری به انگلستان و توقفی دوروزه در مسکو، ظاهرا با توطئهای از سوی انگلیسیها، که او را عامل شورویها و تلقینکننده فکر لغو قرارداد دارسی به رضاشاه میپنداشتند، به بهانه رشوه و فروش مقداری ارز در بازار آزاد از اریکه قدرت به پایین کشیدند.5 هنگامیکه نامه عزل تیمورتاش به او داده شد، در هنگام باز کردن قسمتی از آن پاره شد؛ سرهنگ بهرامی به سرتیپ آیرم گزارش داد که تیمورتاش نامه را پاره کرده است. با این گزارش کینه شاه نسبت به تیمورتاش مشتعلتر شد و درصدد برآمد همراه عزل تیمورتاش، وزارت دربار را نیز منحل کند. چند روز پس از آن و در حالی که برف آرامی خیابانهای تهران را سفید کرده بود شاه از منزل شخصی خود به عمارت وزارت دربار آمد و دستور داد که درب اتاق تیمورتاش را گشودند و کلیه اثاثیه اتاق را به انبار حمل کردند و رضاشاه فریاد کشید: «من اصلا وزیر دربار نمیخواهم و تیمورتاش دیگر وزیر دربار نیست».6 بدین ترتیب در دیماه سال ۱۳۱۱ وزارت دربار منحل شد.
همانطور که انحلال آن [: وزارت دربار] در بستر مشخص یعنی تحت شرایطی که وزارت دربار با محوریت شخص تیمورتاش در حال قدرتگیری بود، قابل تحلیل است، بازتأسیس آن را نیز باید در بستر و سالهای منتهی به سال 1318 بررسی نمود
تداوم انحلال؛ سروریت پادشاه
اگرچه رضاشاه درصدد برآمد که همراه عزل تیمورتاش وزارت دربار را نیز منحل کند، اما بازتابِ عزل و تحت کنترل قرار گرفتنِ تیمورتاش در جامعه او را مصمم ساخت که وزارت دربار را بسته نگه دارد. زندانی شدن تیمورتاش و تداوم تعطیلی وزارت دربار رعب شاه را در دلها چندین برابر کرد و اراده و تصمیم او را صد بار زیادتر از سابق در دیدهها کشید. این در حالی بود که جامعه ادامه حکمرانی رضاشاه بدون تیمورتاش را ناممکن میدانست؛ زیرا در طی مدتِ وزارت دربار فعالیتهای تیمورتاش مخصوصا تظاهر بسیاری که در قدرتنمایی میکرد، رفتهرفته در فکر غالب اشخاص اربابرجوع اینطور جلوه داده شده بود که تمام یا قسمت عمده کارهای پیچیده این کشور همه به نخی بسته و سرنخ هم به دربار منتهی شده و فقط به سرانگشت تیمورتاش اداره میشود و حتی بعضیها اکثر تصمیمات شاه را کاملا متأثر از نظریات تیمورتاش میپنداشتند، تا به حدی که میگفتند رضاشاه هرگز درصدد زمین زدن وزیر دربار برنخواهد آمد؛ زیرا اوست که سیاست خارجی را میچرخاند و نکاتِ مرموز دیپلماسی را تنظیم میکند.7 اما رضاشاه در مقابل واکنش جامعه نسبت به بازداشت تیمورتاش ایستادگی کرد تا نشان دهد که حکمران اصلی اوست و نه تیمورتاش یا وزارت دربار. ازاینرو وزارت دربار را که در سالهای متوالی بهعنوان تحکیمکننده پایههای سلطنت او ایفای نقش میکرد، دستگاهی زائد و پرهزینه اعلام داشت و دستور داد که از آن پس نامههای ارسالی، از طریق یک منشی نظامی به اطلاع وی برسد.8
بازگشتی برای بقا
رضاشاه پس از عزل تیمورتاش، عنوان وزارت دربار را دیگر به کسی اعطا نکرد و افرادی که در این جایگاه قرار میگرفتند، عنوان رئیس تشریفات را داشتند، اما بعد از چندین سال عنوان وزارت دربار به محمود جم داده شد. همانطور که انحلال آن در بستر مشخص یعنی تحت شرایطی که وزارت دربار با محوریت شخص تیمورتاش در حال قدرتگیری بود، قابل تحلیل است، بازتأسیس آن را نیز باید در بستر و سالهای منتهی به سال 1318 بررسی نمود.
دلیل اول برای احیای وزارت دربار را باید در نتیجه برخورد رضاشاه با نیروهای بوروکراتی دانست که در ابتدا حامی آن بودند، اما بهتدریج به دست او از صحنه سیاست ایران محو شدند و بارِ سنگین حکومت بر دوش خود رضاشاه افتاد و پیشرفت اقتصادی که از ابتدا کار آسانی نبود، دشوارتر شد.9 دو سال قبل از احیای وزارت دربار وضعیت بغرنجی بر حکمرانی کشور حاکم بود. در سال 1316، شمار کمی از اصلاحطلبان پیشین در صحنه عمومی باقی مانده بودند. داور، وزیر عدلیه، شاید به این دلیل که پیشبینی میکرد به بهانهای رسوا یا کشته شود، خودکشی کرد؛ تقیزاده، از مقام خود (سفیر ایران در لندن) برکنار شد و به ایران بازگشت. علی دشتی، نویسنده برجستهای که روزنامه «شفق سرخ» او از سال 1301 در خدمت رضاشاه بود، از مصونیت پارلمانی محروم و در یک آسایشگاه دولتی نگهداری شد. کسروی نیز در سالهای بعد تأکید کرد که نسل معاصر در سالهای انتهایی حکومت رضاشاه دیدگاه منفی به او پیدا کرده بودند. آنان اقدامات شاه را در تمرکز دولت، آرام کردن قبایل، محدود کردن روحانیون، تضعیف قدرتهای فئودال، پایمال کردن قانون اساسی مشروطه، ترجیح ارتش بر سایر نهادهای دولتی و در نهایت کشتار روشنفکران مترقی سرزنش میکردند.10
رضاشاه مهرههای همراه حکومت را از خود رانده بود و احساس میکرد که بهتنهایی و بدون وزارت دربار تداوم حکمرانی موردنظر او امکانپذیر نیست. علاوه بر این، نیروهایی که رضاشاه از آنها هراس داشت دیگر در صحنه سیاست ایران نبودند؛ ازاینرو تصمیم به راهاندازی مجدد وزارت دربار بهوسیله افرادی گرفت که کاملا مطیع او بودند و خطری برای تاجوتختش بهحساب نمیآمدند. انتخاب محمود جم بهعنوان وزیر دربار نیز این ایده را تقویت میکند؛ چرا که جم از نزدیکان و در واقع محرم رضاشاه بود؛ یاری که حتی او را هنگام ترک وطن تا بندرعباس مشایعت نمود.11
فشرده سخن
رضاشاه در مسیر دستیابی به قدرت و تکیه زدن بر تخت سلطنت از نیروهای بوروکرات متعددی بهره برد، اما در مسیرِ تحکیم قدرت شخصی بهتدریج اقدام به حذف این نیروها از صحنه سیاست ایران کرد. تیمورتاش با وزارت دربار گره خورده بود و همزمان با عزل او پست وزارت دربار را نیز در سال 1311 حذف کرد. جامعه باور داشت که رضاشاه بدون وزارت دربار نمیتواند کاری از پیش ببرد، اما او برای بازنمایی خود بهعنوان قدرت مسلط اصرار به تداوم تعطیلی وزارت دربار داشت. حذف بوروکراتهای توانمند و همزمان سنگینی مسئولیتهای اداره حکومت بر دوش رضاشاه باعث شد تا دوباره در سال 1318 پست وزارت دربار احیا شود. به عبارتی دیگر رضاشاه دیگر نمیتوانست بهتنهایی امورات کشور را پیش ببرد و در فکر تعیین کسی بهعنوان وزیر دربار بود که به او اطمینان کامل نیز داشته باشد. برگزیدن محمود جم بهعنوان وزیر دربار که محرم شاه بود نیز این ایده را تقویت میکند که رضاشاه از بابت احیا دوباره نهاد وزارت دربار مطمئن بود که چیزی جز دستورات او را اطاعت نخواهد کرد و برخلاف تیمورتاش به جم سوءظن نداشت.
مراسم میهمانی در محوطه کاخ سعدآباد با حضور رضاشاه و عبدالحسین تیمورتاش و سفرای خارجی مقیم ایران
پی نوشت:
1. خاطرات نصرالله انتظام، به کوشش محمدرضا عباسی و بهروز طیرانی، تهران، دفتر انتشارات و پژوهش، 1371، صص 104-105.
2. محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، تهران، نشر نی، چ سوم، 1397، ص 303.
3. سیدحسین تقیزاده، زندگی طوفانی (خاطرات سید حسین تقی زاده)، به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات محمدعلی علمی، 1368، صص 234-235.
4. جهانگیر آموزگار، فرازوفرود دودمان پهلوی، ترجمه اردشیر لطفعلیان، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، چ دوم، 1376، ص 257.
5. همان، ص 290.
6. باقر عاقلی، تیمورتاش در صحنه سیاست ایران، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، چ دوم، 1372، ص 296.
7. ابراهیم خواجهنوری، بازیگران عصر طلائی (داور، تیمورتاش، آیرم، امیر طهماسبی، دشتی)، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1357، صص 62-63.
8. سیروس غنی، ایران؛ برآمدن رضاخان/ برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد، تهران، انتشارات نیلوفر، چ ششم، 1392، ص 423.
9. همانجا.
10. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، چ بیستوششم، 1397، ص 191.
11. خاطرات نصرالله انتظام، همان، ص 43.