«جستارهایی در خصال علمی و عملی زندهیاد آیتالله محمدعلی تسخیری» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین سیدابوالحسن نواب
در آغاز این گفتوشنود، لطفا بفرمایید که جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با مرحوم آیتالله تسخیری آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در ابتدای این گفتوگو، باید به نکتهای اشاره کنم و آن هم این است که زمانی که از من خواسته شد درباره ایشان حرف بزنم، بیاختیار این شعر به یادم آمد که «یک دهن خواهم به پهنای فلک / تا بگویم وصف آن رشک ملک». حقیقتاً برای من اسباب نهایت خوشوقتی است سخن گفتن درباره این مرد صمیمی، متواضع و باصفا. من سالهاست که با جامعه روحانیت حشر و نشر دارم و اکثر روحانیون را میشناسم و به قول معروف، یک کارشناسِ خبره آخوندشناسی هستم، ولی انصافا آدمی به بیشائبگی، صفا، صمیمیت، بیآلایشی و سلامت نفسِ مرحوم آقای تسخیری کم دیدهام. ایشان با آن همه شأن علمی و توانایی مدیریتی، ذرهای منیّت و تکبر نداشت و اسطوره تواضع و یک فرشته به تمام معنا بود! ایشان در سال 1351 از عراق اخراج شدند و من از سال 1352، بیش از چهل سال در خدمتشان بودم و شاگردی ایشان را کردم. افق فکری ما به هم نزدیک بود و مانند دو برادر و رفیق، با هم زندگی کردیم.
قطعا از این دوران طولانی رفاقت، خاطرات دلنشینی دارید. بد نیست که ما را به چند تایی از این خاطرات میهمان کنید.
همکاری و رفاقت با مرحوم آیتالله تسخیری، هر لحظهاش مشحون از خاطرات فرحبخش است. من سالها، صبحهایم را با آقای تسخیری شروع میکردم. من هر بار که ایشان را میدیدم، روح تازهای میگرفتم و همه جا، در مجمع جهانی اهل بیت(ع) و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، با هم بودیم. متأسفانه جایگاه و قدر ایشان، در کشور ما مجهول است و وسعت و عمق خدمات ایشان را کمتر کسی میشناسد. فصاحت و بلاغت ایشان در زبان عربی، بینظیر بود. شاعری زبردست و در ادبیات عرب، استادی بهکمال بودند. در استدلال و خطابه و سرعت انتقال مفاهیم، نظیر نداشتند. من چندین بار برای شرکت در اجلاسها، با ایشان به مصر و کشورهای مختلف سفر کردم و از نزدیک، مشاهده میکردم که یکتنه به اندازه یک امت، از اسلام و انقلاب اسلامی دفاع میکرد! بهقدری روی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی حساس بود که حاضر بود یکتنه برای دفاع از آنها بجنگد!
در این زمینه، مصداق خاصی در خاطرتان هست؟
بله؛ در سال 1366، حضرت امام حکم ارتداد سلمان رشدی را صادر کردند. در آن دوره، ارتباط ما با عربستان قطع بود. امام به آقای تسخیری حکم کردند که به عربستان بروند و از حکم ارتداد سلمان رشدی، دفاع کنند. مرحوم تسخیری هم ابتدا به بحرین و سپس به اجلاس کنفرانس اسلامی در عربستان رفتند و در آنجا، چنان دفاع جانانهای از این حکم امام کردند که با اینکه همه کشورهای عربی در آن مقطع با ما دشمن بودند و کسی مثل امروز به حقانیت سخن ما پی نبرده بود، اما همگی به اتفاق آرا، این حکم را تأیید کردند! اگر فضای آن مقطع را دقیق در نظر بگیریم که پنجاه کشور عربی با ما دشمن بودند، آن وقت ارزش کار ایشان بهتر معلوم میشود که چگونه مثل یک سرباز فداکار، رفت و تک و تنها و بیآنکه از سوی نهاد و دستگاهی حمایت شود، بهترین دفاع را از اسلام و انقلاب کرد و موفق هم شد. ایشان، انصافا در دنیای اسلام زلزله انداخت!
من در مجموع، هشت بار همراه با آقای تسخیری، به مصر رفتم. یک بار ایشان سکته کرده بود و نتوانست با ما بیاید و ما در خدمت آیتالله جنتی، به مصر رفتیم. تمام کسانی که در کنفرانس شرکت کرده بودند، از ما سراغ مرحوم آقای تسخیری را میگرفتند. یک بار هم شیخالازهر، روی عرشه یک کشتی و روی رود نیل، ضیافتی را برای میهمانان آن همایش ترتیب داده بود. در آنجا دیدم که یک مرد نابینا، دارد به طرف من و آقای جنتی میآید! به آقای جنتی گفتم: او دارد میآید که حال آقای تسخیری را از ما بپرسد و همین طور هم شد!
لطفا در باره فعالیتهای پیش ار انقلاب ایشان هم اشاره و تحلیلی داشته باشید.
مرحوم آیتالله تسخیری، یک فعال به تمام معنای فرهنگی بود، هرچند که به خاطر فعالیتهای سیاسی، یک بار در عراق به زندان افتاد و به اعدام هم محکوم شد، که خوشبختانه نجات پیدا کرد. ایشان قبل از انقلاب، مجلهای به نام «الهادی» به زبان عربی منتشر میکرد و در آن، هشت مقاله به هشت اسم مختلف را خودش مینوشت! گاهی تخلص شعری خود و گاه نام فرزندانش را با پیشوند «ابو»، بالای مقاله مینوشت. یک مؤسسه مخصوص طلاب خارجی هم بود که همه کارهایش را خود ایشان شخصا به عهده داشت. قبل از انقلاب، هم تحصیل و هم تدریس میکرد و در عین حال، به امور طلاب خارجی هم میرسید و مجله هم منتشر میکرد! ایشان یکی از بهترین شاگردان آیتالله وحید خراسانی بود و سر درس شهید آیتالله مطهری هم میرفت. در همان سالها، تفسیر قرآنی هم نوشت که چاپ شد. آثار متعدد و ارجمندی را هم تألیف کرده است. ایشان در خارج از کشور، حافظ و ناشر فرهنگ اسلامی بود و توانست تا حدود زیادی، ایران را با جهان اسلام پیوند دهد. ایشان در واقع، اصلیترین و محوریترین شخصیت ایرانیِ ارتباطدهنده کشور ما با کشورهای اسلامی و بنیانگذار این ارتباط بود.
قدری در باب ویژگیهای شخصیتی ایشان بگویید. ایشان را بیشتر، با چه خصالی به خاطر میآورید؟
تواضع و فروتنی ایشان، کمنظیر و تمام رفتارهایش، منطبق بر آموزههای اسلامی و قرآنی بود. نکتهای که مخصوصا میتواند برای جوانان الگو باشد، پشتکار و همت عالی ایشان است. با اینکه بر اثر سکته قلبی نیمی از بدن ایشان فلج شده بود، باز هم با ارادهای آهنین کار میکرد و هر سال بیش از چهل بار، به سفر میرفت! به نظر من، باید ایشان را به عنوان یک انسان کمنظیر، به نسل نو شناساند تا متوجه بشوند که گاهی یک انسان، به تنهایی میتواند به اندازه یک یا چند نهاد مؤثر باشد، به شرط اینکه قدر و منزلت و جایگاه خود را بشناسد و با انگیزه و ایمان و اعتقاد، کار کند. مرحوم آقای تسخیری، انصافا یکتنه بیش از سازمانهایی که مسئولیت آنها را به عهده داشت، تأثیر میگذاشت و کار میکرد! رفتار ایشان با همه، بسیار صبورانه و مؤدبانه بود و حتی با افرادی که فحاشی هم میکردند، ادب خود را کنار نمیگذاشت! به نظرم برای اینکه تصویر جامعتری از مرحوم آیتالله تسخیری داشته باشید، بهتر است با شخصیت خارجی در جهان اسلام هم صحبت کنید. آنچه من درباره ایشان گفتم، نمی از یمی بود و باید درباره ابعاد مختلف شخصیت ایشان، به شکل مفصلتر و کاملتری صحبت کرد. ایشان یک الگوی مناسب و کامل، از جهاد و ایمان اسلامی و نمونه ارزندهای از پشتکار و صبر و همّت یک مسلمان واقعی است. خدمتی که مرحوم آیتالله تسخیری، در معرفی انقلاب اسلامی به دنیا کرد تا مدتها تکرارنشدنی است! ایشان برای انجام این کار خطیر، به تمام ابزار مادی و معنوی مجهز بود. تسلط بینظیر به زبان و ادبیات عربی، آشنایی با جزئیات خط و مکتب امام و پیروی محض از ولی فقیه، صبر و استقامت و پشتکارِ در میدان ماندن و مبارزه کردن، توانایی اقناع مخاطب در حد اعلی، به گونهای که حتی مخالفان سرسخت انقلاب اسلامی هم، تاب مقاومت در برابر استدلال و منطق ایشان را نداشتند و از همه مهمتر، آگاهی به اوضاع و احوال زمانه، که باعث میشد حرفها و آرای ایشان همواره تازه و بدیع باشند.
در پایان این گفتوشنود، مایلیم نظر شما را به عنوان یک نخبه فرهنگی، در زمینه تحولات فرهنگیای که منجر به انقلاب و تحولات فرهنگی پس از آن شد، بدانیم. آیا این تحولات به مرور زمان، تقویت یا تضعیف شدند؟
انقلاب اسلامی با تکیه بر فرهنگ به ثمر رسید و حضرت امام بر اساس مبانی و احکام اسلامی، این انقلاب را رهبری کردند و به نتیجه رساندند. انقلاب ما بر خلاف اکثر انقلابهای دنیا، با زور سرنیزه و کودتای نظامی و زد و بندهای سیاسی رخ نداد، بلکه حضرت امام در ظرف پانزده سال، یعنی از سال 1342 تا سال 1357، با روشنگری و آگاهیبخشی و ایجاد تحول فرهنگی در مردم، زمینههای آن را بهتدریج فراهم کردند و با افزایش هوشیاری و آگاهی و بیداری مردم، توانستند نهتنها ریشه خاندان پهلوی، که ریشه عمیق و دیرپای نظام شاهنشاهی را از این مملکت برکنند. همواره هم تأکید میکردند که انقلاب ما برای شکم نبود، بلکه برای اجرای احکام اسلام و ارتقای معنویت و دین مردم بود؛ لذا میتوان گفت که انقلاب اسلامی، اساسا یک انقلاب فرهنگی بود و تمام رهبران آن بیشتر صبغه فرهنگی داشتند.
پس از رحلت حضرت امام، کارهای فرهنگی زیادی انجام شدند، اما به نظر من، انقلاب فرهنگی آنگونه که شایسته بود، ادامه پیدا نکرد و در خور شأن انقلاب، کار فرهنگی نشد! افراد زیادی در زمینه فعالیتهای فرهنگی ایثار کردند، اما روند کلی توسعه فرهنگ انقلاب، در شأن انقلاب اسلامی نبوده است. البته در این زمینه، موفقیتهای زیادی هم داشتهایم. از جمله قبل از انقلاب، تعداد حافظان قرآن چقدر بود و حالا چقدر است؟ کانونهای قرآنی در محافل، مدارس، مساجد و...، ابدا قابل قیاس با آن دوران نیست. جمعیت کشور نسبت به قبل از انقلاب دو برابر، اما تعداد دانشجویان، سی برابر شده که این خود بسیار امیدوارکننده است. از این نوع پیشرفتها فراوان داشتهایم، اما شأن فرهنگی انقلاب اسلامی، بسیار فراتر از اینهاست. البته همین روند فرهنگیای که ما به آن انتقاد داریم، در دنیا حرکتهای بزرگی را ایجاد کرده است. اما فضای فرهنگی متناسب با انقلاب اسلامی و مکتب امام، به علم، ایمان، پشتکار، صبر و استقامتی چون روحیه مرحوم آیتالله تسخیری نیاز دارد؛ زیرا ما داعیه جهانی شدن انقلاب اسلامی را داریم و نمیتوانیم در زمینه فرهنگ، به کم قناعت کنیم.