«شهید آیتالله مرتضی مطهری و آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، روایت یک تعامل» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمدسعید مهدوی کنی
نخستین خاطراتی که از ارتباط مرحوم آیتالله مهدوی کنی با شهید آیتالله مطهری دارید، به چه دورهای برمیگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مشاهدات شخصیام از رابطه ابوی و شهید مطهری، مربوط به دوره نزدیک به پیروزی انقلاب است، اما درباره ایشان در دهه 1350، سخنانی را از حاجآقا (مرحوم آیتالله محمدرضا مهدوی کنی) شنیده بودم.
آیا آیتالله مهدوی کنی در دروس شهید آیتالله مطهری در قم، شرکت کرده بودند؟
میدانم حاجآقا در جلسات ایشان شرکت کرده بودند، ولی میزانش را نمیدانم. مشاهدات بنده مربوط به سالهای بعد است. در دوران کودکی، سن من چندان اقتضا نمیکرد که متوجه اینگونه امور باشم. فقط یادم هست در روزهای دوشنبه در کانون توحید، جلساتی تشکیل میشدند. اینجا در ابتدا، دفتر کار مرحوم آقای موسوی اردبیلی بود که بعد تبدیل به کانون توحید شد. غیر از حاجآقا، پای ثابت آن جلسات، شهید مطهری و شهید بهشتی بودند و البته به تناوب، افراد دیگری هم میآمدند. گاهی همراه حاجآقا به این جلسات ــ که معمولا دو ساعت طول میکشید ــ میرفتم. البته در آن مقطع، من پنج، شش سال بیشتر نداشتم و از بحثها سر در نمیآوردم و خسته میشدم! یادم هست که حاجآقا، خیلی به این جلسات علاقه داشتند. بحثها هم، بسیار پرشور و داغ بودند و حاجآقا فقط برای نماز، از جا بلند میشدند و جلسه را ترک میکردند و با اتوبوس یا تاکسی، خود را به مسجد جلیلی میرساندیم.
برحسب آنچه بعدها دریافتید، در آن جلسات چه مباحثی مطرح میشدند؟
آنطور که بعدها از حاجآقا شنیدم، مباحثی در باره نظامسازی و سیاست در چهارچوب مکتب اهلبیت(ع) بودند. حاجآقا به مباحث اقتصادی، علاقه زیادی داشتند و در این زمینه، زیاد هم مطالعه میکردند و در نتیجه، به مباحث اقتصاد اسلامی اشراف داشتند. به نظرم در آنجا هم در این زمینه، بحثهای منظم و مفصلی صورت میگرفت.
محور آن جلسه چه کسی بود؟
طبیعتا شهید مطهری که نقش پیشکسوت را داشتند و حاجآقا هم، همیشه به این نکته اشاره میکردند که ایشان از نظر علمی، از دیگران برتر بودند.
دیدگاههایشان هم به شهید مطهری نزدیک بود؛ اینطور نیست؟
همینطور است. در بین بزرگان انقلاب، نگاه و رویکرد حاجآقا بیش از هر کس دیگری، به شهید مطهری نزدیک بود و بهخصوص هر دو در موضعگیریهای عقیدتی و تحلیل رفتار و گفتار افراد، شجاعت و صراحت خاصی داشتند. حاج آقا بارها، به نزدیکی فکری خود به شهید آیتالله مطهری اشاره میکردند.
ظاهرا شهید مطهری و آیتالله مهدوی کنی، در مورد لزوم اصلاح و تغییر برنامههای حوزه هم عقاید یکسانی داشتند؟
بله؛ عدهای از طلاب روشنفکر به سردمداری شهید مطهری ــ که در واقع اصل آنها به حضرت امام میرسید ــ در دورهای از آیتالله بروجردی خواستند که در حوزه تغییراتی بهوجود بیاورند و تأکید داشتند که وضعیت کنونی حوزه، قابل ادامه نیست. آیتالله بروجردی کلیت موضوع را قبول داشتند، ولی چون از پیامدهای این تغییر بیم داشتند، احتیاط میکردند. البته در آن دوره، سن حاجآقا اقتضا نمیکرد که در کنار شهید مطهری قرار بگیرند، اما یکی از دلایل ترک قم، با وجود افسوسی که همیشه از این بابت میخوردند، همین بود. میگفتند: «انگیزههای ما برای ماندن در حوزه کم شده بود! من هم به شیوه اداره حوزه و هم نسبت به محتوای متون و اینکه آقایان علما تلاشی برای تغییر آنها نمیکنند، اشکال داشتم. ما مایل به تحویل بودیم و امام را هم، به دلیل رویکرد اصلاحی و اجتماعی ایشان میپسندیدیم». این همان فکری بود که بعدها حاجآقا را به تأسیس دانشگاه امام صادق(ع) ترغیب کرد. بههرحال، همین موضوع موجب شد که ابتدا شهید مطهری و پس از مدتی ایشان، به تهران آمدند.
مسلما در دوران اقامت شهید آیتالله مطهری در تهران، میان ایشان و آیتالله مهدوی کنی، ارتباط صمیمانهای برقرار بوده و طبعا پدرتان در جریان بسیاری از امور مربوط به ایشان بودهاند. به عنوان نمونه، آیتالله مهدوی در ماجرای اختلاف شهید آیتالله مطهری با دکتر شریعتی، چه رویکردی داشتند؟
قبل از پاسخ به شما، مناسب است به نکتهای اشاره کنم. حاج آقا در زمینه مسائل اعتقادی، ابدا اهل مماشات نبودند وخیلی صریح، نظرات خود را بیان میکردند و به هیچ وجه، سازش تاکتیکی را نمیپذیرفتند. اتفاقا یکی از مصادیقی که میتوانم درباره صراحت حاجآقا ذکر کنم، همین موضوع دکتر شریعتی است. در دورهای که شهید مطهری با دکتر شریعتی درگیری پیدا کردند، کار به جایی رسید که ایشان حتی دیگر حاضر نبودند با دکتر شریعتی دیدار کنند! برخی از آقایان علما سعی کردند تا کمی همگرایی ایجاد کنند و یا دست کم، به دکتر شریعتی تذکر بدهند. من همراه حاجآقا، به چند جلسهای که ایشان با دکتر شریعتی داشتند، رفته بودم. محتوای جلسه را به دلیل سن کم متوجه نمیشدم، ولی میدیدم دکتر شریعتی پشت سر هم سیگار میکشید! از جلسه که بیرون میآمدیم، میپرسیدم: این آقا که بود که اینقدر سیگار میکشید؟ و حاجآقا میفرمودند: دکتر شریعتی است! من ایشان را از آن جلسات شناختم!
بعدها خودتان هم به حسینیه ارشاد میرفتید؟
بله و دیده بودم که در آنجا تلویزیون مدار بسته گذاشتهاند که برایم عجیب بود و فکر میکردم چطور شده است که تلویزیون، سخنرانی دکتر شریعتی را پخش میکند!
بحثهای آیتالله مهدوی کنی با دکتر شریعتی، نتیجهای هم داشت؟
ظاهرا خیر! حاجآقا میگفتند: من بارها در آن جلسات نکاتی را به ایشان تذکر دادم، اما فایده نداشت و بالاخره ناامید شدم! بعد سعی کردند از طریق بعضی از دانشگاهیها، این تذکرات را به گوش دکتر شریعتی برسانند که ظاهرا این هم مؤثر نبود! بسیاری دیگر هم از گفتوگوهای خود با دکتر شریعتی، نتیجه نگرفته بودند.
اشکال عمده آیتالله مهدوی کنی به دیدگاههای دکتر شریعتی چه بود؟
یادم هست حاجآقا میگفتند: دکتر شریعتی خودش هم خوب میدانست که حرفهایش اساس و بنیه قوی علمی ندارند و عجله میکند. خودش هم قبول میکرد، اما مشکل این بود که باز به همان شیوه ادامه میداد و کمتر تجدید نظر میکرد!
یعنی در دکتر شریعتی هیچ نکته مثبتی نمیدیدند؟
چرا؛ اتفاقا میگفتند: اینکه دکتر شریعتی انقلابیگری را از موضع دینداری در بین جوانان ــ که بهشدت داشتند جذب حرکتهای مارکسیستی میشدند ــ رواج میداد، امر پسندیده و قابل تأملی بود، اما در نگاهش، اشکالات فراوانی داشت که روی آنها نقد داشتیم.
در هر حال زمانی که شهید مطهری از دکتر شریعتی فاصله گرفتند، حاجآقا هم همین کار را کردند. همین رویکرد را هم در مورد منافقین داشتند و زمانی که شهید مطهری آنها را تحریم کردند، حاجآقا هم از آنها فاصله گرفتند و دیگر آنها را به مسجد جلیلی راه ندادند. هر وقت هم که آنها به حاجآقا مراجعه میکردند، ایشان به آنها میگفتند: «شما روحانیت را قبول ندارید و فقط میخواهید ما را ابزار و وسیله خود کنید!» حاجآقا میفرمودند: «آقای مطهری انسان بسیار محقق، باهوش و اهل مطالعهای است و حرفی را بیمبنا و بدون سند نمیزند و حتما برای مخالفتی که با فردی میکند، دلایل محکم و متقن دارد». ضمن اینکه خودشان هم در بسیاری از موارد با شهید مطهری هم نظر بودند و مواضع مشترکی میگرفتند.
بیشتر بخوانید:
مسجد جلیلی پایگاه مبارزان با گرایشهای مختلف بود
امام جماعتی که انسان میساخت
ظاهرا آیتالله مهدوی کنی برای سخنرانی در مسجد جلیلی هم، فراوان از شهید آیتالله مطهری دعوت میکردند؟
بله؛ چون ایشان را شاخص دقیقی برای سنجش میزان اصالت و توجه به هویت اصلی اسلامی میدانستند و همانطور که عرض کردم، آرای خود حاجآقا هم خیلی به ایشان نزدیک بودند. همیشه میگفتند: من از ایشان بسیار آموختهام! به همین دلیل هم، از ایشان برای سخنرانی در مسجد جلیلی دعوت میکردند و سخنان ایشان را بسیار میپسندیدند. البته همواره به این دلیل، مورد حمله برخی سلیقههای موجود هم بودند.
تفاوت نگاه شهید مطهری و شهید بهشتی را ــ که هر دو از چهرههای تأثیرگذار در جامعه روحانیت مبارز بودند ــ در چه میبینید؟
شهید بهشتی، نوعی نگاه مدیریتی نظامساز و تشکیلاتی داشتند و طبیعتا افرادی را انتخاب میکردند که اهل اقدام و عمل و مدیریت بودند. شهید مطهری بیشتر نگاه خلوصگرا داشتند و به دنبال کسانی بودند که واقعا و عمیقا به اسلام ومبانی آن و نیز به حرکت امام اعتقاد داشتند. امام خمینی هم این ویژگی را میپسندیدند و به همین دلیل، به آرای شهید مطهری تکیه میکردند؛ چون شناخت عمیق ایشان نسبت به مسائل اسلامی را قبول داشتند.
دیدگاه آیتالله مهدوی کنی دراینباره چه بود؟
حاجآقا اصل ارتباط و تشکل را قبول داشتند، اما کار حزبی را قبول نداشتند و به همین دلیل پس از انقلاب هم، وارد حزب جمهوری اسلامی نشدند. ایشان شخصیت اول و تأثیرگذار جامعه روحانیت مبارز بودند و بسیار در برابر ثبت این نهاد و حزبی شدن آن مقاومت کردند. به همین دلیل هم، با وجود ده سال تفاوت سنی با شهید مطهری، علقه خاصی بین آنها برقرار بود؛ علقهای که در اواخر عمر شریف شهید مطهری، بیشتر هم شد. در ماجرای تعیین رئیس کمیتهها ــ که شهید مطهری یاری خواستند ــ حاجآقا بلافاصله پیشقدم شدند. رفتوآمدهای اواخر عمر شهید مطهری، بیشتر با حاجآقا بود. استنادات مکرر حاجآقا به سخنان شهید مطهری هم این علاقه را کاملا نشان میداد. ایشان هنگامی که برای تأسیس دانشگاه امام صادق(ع) تلاش میکردند، میفرمودند: «ما حتی اگر یک مطهری هم بتوانیم در این دانشگاه تولید کنیم، به هدف خود رسیدهایم!».
خبر شهادت آیتالله مطهری، چگونه به آیتالله مهدوی کنی رسید و ایشان چه واکنشی نشان دادند؟
شب بود که بچههای کمیته، خبر شهادت ایشان را آوردند و حاجآقا فوقالعاده متأثر و بیقرار شدند! در مراسم تشییع هم، آرام و قرار نداشتند و از آن پس هم، مکررا از فقدان ایشان اظهار تأسف میکردند. بارها در مواردی که مشکلی پیش میآمد، از ایشان شنیده بودم که میفرمودند: «اگر آقای مطهری زنده بودند، این مشکلات بهوجود نمیآمد و کارها نظم و نسق مناسبتری پیدا میکردند». همیشه دریغ میخوردند و میفرمودند: «با رفتن ایشان، تنها شدم!». پس از شهادت شهید مطهری هم، خانواده ایشان تا چند سال، سالگردهای ایشان را در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار میکردند. حاجآقا هم بسیار ابراز علاقه میکردند و اصرار داشتند این جلسات در اینجا برگزار شوند. رضوانالله تعالی علیه.