«جستارهایی در خصال اجتماعی و سیاسی شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعائی
به عنوان آغازین سؤال، لطفا بفرمایید که از چه مقطعی و چگونه با شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی آشنا شدید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. آشنایی من با ایشان، یکی از خاطرات جالب و شیرین زندگی من است. نوجوان بودم و در کرمان در سایه ارشادات بزرگان و اساتید مبارزی که داشتم، با علاقه خاصی به مبارزه، به قم رفتم. در کرمان، از آقای محمدجواد حجتی کرمانی و یاران ایشان، چیزهایی یاد گرفته بودم و نسبت به مبارزه و احساس وظیفه، ذهنیت نسبتا روشنی داشتم. وقتی به قم رسیدم، حضرت امام را دستگیر و زندانی کرده بودند. با روحیه مبارزهجوییای که در کرمان پیدا کرده بودم، طبیعتا به عنوان یک نوجوان معتقد و علاقهمند به مبارزه، اولین جایی را که میخواستم پیدا کنم و بفهمم موضوع از چه قرار است، بیت امام و آشنایی با نزدیکان ایشان بود. در آنجا بود که برای اولینبار شهید آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی را زیارت کردم. صمیمیت و تواضع آن بزرگوار با من ــ که یک طلبه جوان شهرستانی بودم ــ مرا سخت مجذوب او کرد. یادم هست که دستم را به گرمی فشرد و مرا در آغوش گرفت و با لبخند و نگاهی محبتآمیز، برای همیشه خودش را در دلم جا کرد!
پس از چندی، حضرت امام به صورت موقت از زندان آزاد شدند، اما دیری نپایید که بار دیگر دستگیر و اینبار به ترکیه تبعید شدند. حاج آقا مصطفی قصد داشت که هر چه سریعتر خود را به امام برساند، اما ترجیح میداد صورت ظاهر قضیه، مقاومت در برابر رژیم و دستگیری و سپس تبعید باشد و همینطور هم شد. در این مدت، ملاقاتهای ما بسیار کوتاه بودند و نهایتا ایشان، بازداشت و زندانی و سپس به ترکیه تبعید شد.
و پس از چندی، خود شما هم به نجف رفتید؟
بله؛ خدا توفیقی را نصیب من کرد که در دورانی که حضرت امام به نجف رفتند، توانستم خود را به عراق برسانم و از آن پس در خدمت آن بزرگوار باشم.
شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی در دوران تبعید حضرت امام به نجف، چه نقشی داشت و این نقش را چگونه ایفا کرد؟
میشود به صراحت، او را «بازوی حضرت امام» دانست. رژیم پهلوی به خیال خودش، با تبعید امام به ترکیه و سپس نجف ــ که در آنجا مراجع بزرگی حضور داشتند ــ میخواست درس و بحث و جایگاه امام را تضعیف و علاقهمندان به نهضت ایشان را دلسرد کند. از سوی دیگر، ساواک میخواست اینگونه جلوه بدهد که امام به خواست خود به نجف رفتهاند تا علاقهمندان به ایشان، با علم به اینکه ایشان در یک محیط علمی مشغول تدریس و پاسخگویی به مسائل علمی هستند، آرام بگیرند! مضافا بر اینکه فاصله بین ایران و عراق، سبب میشود که بسیاری از یاران امام، امکان و وُسع رفتن به نجف را نداشته باشند و در نتیجه امام، از آنان دور میافتند و نهضت ایشان، در همان ابتدا از حرکت میافتد.
سیاسی بودن حضرت امام هم در حوزه نجف، هم مسئله بود. اینگونه نیست؟
همینطور است. حوزه عملیه نجف، اصولا با سیاست کاری نداشت و رژیم پهلوی این احتمال را میداد که امام خمینی به عنوان یک روحانی سیاسی، قهرا منزوی خواهند شد و تشکلها و کانونهای علمی و روحانی موجود در حوزه علمیه نجف، افکار امام را برنمیتابند و ایشان عملا بایکوت میشوند! در چنین فضایی حاج آقا مصطفی نقش بسیار باارزشی را ایفا کرد.
لطفا این نقش را با ذکر مصادیقی بیشتر تبیین کنید.
مراجع گرانقدر نجف، خودشان از هر پیرایهای مبرا بودند، اما اطرافیان آنها، نسبت به اطرافیان بیوت دیگر، حساسیتهای وحشتناکی داشتند و سعی میکردند تا پیرایههایی را به آنها ببندند! حضرت امام برای کاستن از این حساسیتها، اجازه این نوع کارها را به اطرافیان خود نمیدادند. ایشان در آغاز، حتی شهریه هم نمیدادند که حساسیتی ایجاد نشود. در این میان، شخص حاج آقا مصطفی نقش ممتازی را ایفا کرد. از جمله در کلاسهای درس مراجع نجف شرکت میکرد و با اشکال کردن در درسها، استعداد و توان علمی خود را آشکارا نشان میداد. بسیاری از فضلا و شاگردان دروس، میخواستند بدانند این فرد کیست که میتواند با این همه تبحر و توانایی، وارد بحث شود و اساتید و حتی مجلس درس را تحتتأثیر قرار دهد؟ همین بنیه علمی قوی در محافل علمی و حوزوی آن زمان، باعث شده بود که بسیاری بخواهند بدانند که ایشان در مکتب چه کسی درس خوانده که اینقدر تواناست؟ و طبیعتا توجهات به سوی حضرت امام جلب و ارتباطات برقرار میشدند.
ظاهرا آیتالله سیدمصطفی خمینی، بسیار شوخطبع و بذلهگو هم بودهاند و همین هم عاملی برای جذب بسیاری از افراد به ایشان بوده است؟
بله؛ انسان واقعا در کنار ایشان، اندوهش را فراموش میکرد! همیشه چهرهای گشاده داشت و با همه، صمیمی و متواضع برخورد میکرد. یادم هست ایشان در درس آیتالله شاهرودی ــ که در آن مقطع پیر بودند و حال مطالعه نداشتند ــ هم شرکت میکرد. کسانی هم که به درس ایشان میآمدند، اکثرا معمر بودند و صرفا به خاطر تبرکجویی و کسب فیض حضور پیدا میکردند و معمولا هم، توجهی به درس نداشتند و چندان هم پایبند به مطالعه نبودند! وقتی از ایشان میپرسیدند: حضور شما در این درس چه نتیجهای دارد؟ میگفت: «گاهی لابهلای سرفههای آقای شاهرودی، یک بحث جدید و دقیق و جالب پیدا میشود!» و با این تعبیر جالب، منظور و همچنین شوخطبعی خود را نشان میداد.
چه شد که حضرت امام در نجف، تدریس را شروع کردند؟
بهتدریج و بر اثر مساعی مرحوم حاج آقا مصطفی، ذهنیتها متوجه کانون نهفته و جوشان علمی حضرت امام خمینی شد و یاران ایشان، با اصرار امام را وادار کردند که درس را شروع کنند. امام خمینی در معقول تبحر بیشتری داشتند و طبیعتا اگر درس اصول را شروع میکردند، جلوه بیشتری داشت، اما خودشان که به هیچوجه قصد نداشتند مورد توجه قرار بگیرند، درس فقه را شروع کردند. در این مرحله نیز حاج آقا مصطفی به اتفلاق چند تن از شیفتگان امام، در محضر ایشان حاضر میشدند و مخصوصا حاج آقا مصطفی که مستشکل زبده و مطرحی بود، با اشکال کردنهای دقیق و فراوان، به درس امام رونق میداد. مدرسهای بزرگ حوزه، به هر میزان که مستشکلهای قوی داشته باشند، قدرت علمی و فقهیشان نمایانتر میشود. برخی از مدرسین مانع از این کار میشوند، ولی امام خمینی اصرار داشتند که این شیوه ادامه پیدا کند. چهرههای شاخص درسهای امام هم، عموما از کسانی بودند که قدرت درگیر شدن در مباحث علمی با امام را داشتند و حاج آقا مصطفی در این زمینه پیشتاز بود.
غیر از جا انداختن درس حضرت امام به عنوان یک درس مهم در حوزه نجف، آیتالله سیدمصطفی خمینی دیگر در چه زمینههایی ایفای نقش میکرد؟
ادامه نهضت و مبارزه، تعهد دیگری بود که ایشان بر عهده داشت و باید با درایت و دقت ادامه میداد؛ زیرا محیط نجف نسبت به فعالیتهای سیاسی، بسیار حساس بود و احساسات کسانی که مسئله را درک نمیکردند، بهسرعت برانگیخته میشد! در آن محیط، مرحوم حاج آقا مصطفی، عملا سپر بلای امام خمینی بود. او سعی میکرد با کانونهای فعال و مبارز و تشکلهای اسلامی خارج از کشور در تماس باشد، بهخصوص تشکلهای دانشجویی در اروپا و آمریکا، که نقش تعیینکنندهای داشتند. در مرحله بعد، کانونهای مسلمان ایرانی متشکل از تجار و کسبه یا شخصیتهایی بودند که با رژیم پهلوی مخالف بودند و در خارج از کشور زندگی میکردند و ارتباط با آنها، بسیار مهم و کارساز بود. از سوی دیگر، ارتباط مستمر و مطمئن با مبارزان ایرانی مقیم نجف هم، از اهمیت خاصی برخوردار بود. حاج آقا مصطفی با شجاعتی بینظیر و سعهصدر بالا، با تمام این کانونها ارتباط برقرار میکرد و بدون ترس از اینکه در محیط بسته نجف به او اتهامی بزنند، به مبارزه ادامه میداد.
ظاهرا راهاندازی رادیو در عراق را هم، با صلاحدید ایشان انجام دادید. ماجرا از چه قرار بود؟
در آن ایام، رابطه رژیم بعث با ایران خوب نبود. یک روز مرحوم حاج آقا مصطفی به من گفت: «مسئولین عراقی آمده و پیشنهاد دادهاند که اگر بخواهید از طریق امواج رادیویی، پیامی را به مردم ایران برسانید، ما این امکان را در اختیار شما قرار میدهیم! خود من در مفید بودن استفاده از این امکان تردیدی ندارم، ولی شما بروید و مطالعه کنید و ببینید آیا کسانی هستند که بتوانند این کار را انجام بدهند و یا خودتان آمادگی استفاده از این امکان را دارید؟». من در صلاحیت تصمیمگیری و درایت حاج آقا مصطفی، کمترین تردیدی نداشتم، اما در درونم این دغدغه را داشتم که نکند امام خمینی از این مسئله راضی نباشند و گفتم: آیا بهتر نیست که موضوع را با امام در میان بگذاریم؟ حاج آقا مصطفی گفت: «مانعی نیست، ولی اگر ایشان از همین ابتدا مخالفت کنند، دیگر نمیشود از این امکان استفاده کرد! به نظر من از آنجا که امکان ریسک و تبعاتی وجود دارد و ممکن است نسبتهایی به ما بدهند که اگر امام در جریان باشند در شأن ایشان نیست، من ترجیح میدهم ایشان بیاطلاع باشند. وقتی کار شروع شد و واکنشها را دیدیم، طبیعتا ایشان هم متوجه خواهند شد. اگر نظرشان این باشد که ادامه ندهیم، قطع خواهیم کرد».
واکنشها نسبت به فعالیت رادیو چه بود؟
دو نوع موضعگیری کاملا متناقض و متضاد! یک عده آدم متعصب، بهشدت علیه آن حرف زدند و یکعده آمدند و ریاکارانه و با این امید که رادیو آیندهای خواهد داشت، از آن تعریف و تمجید کردند!
حضرت امام چه واکنشی نشان دادند؟
بعد از حدود یکماه، کسی به حضرت امام گفته بود: دوستان و یاران شما دارند از رادیوی بعثیها، علیه شاه حرف میزنند و این تضعیف جایگاه شماست! ایشان حاج آقا مصطفی را خواستند و پرسیدند: قضیه از چه قرار است؟ حاج آقا مصطفی توضیح داده بود. امام گفته بودند: باید متن این برنامهها را ببینم! من مجموعه نوشتههای برنامههای قبل را جمع کردم و خدمت ایشان بردم. امام خمینی آنها را مطالعه کردند و بعد از دو روز مرا خواستند و فرمودند: «من شما را دعا میکنم، ولی سعی کنید مبالغه نکنید!» پرسیدم: «کجا این کار را کردهام؟» فرمودند: «گفتهاید که من با اصلاحات ارضی مخالف نیستم و شاه این نسبت را به من داده که چون زمیندار و فئودال هستم، با اصلاحات ارضی مخالفم! بعد گفتهاید که من حتی یک وجب زمین هم ندارم، در حالی که اینطور نیست و از مرحوم ابوی، یک قطعه زمین به من رسیده که اخوی ادارهاش میکنند. بنابراین، اینطور نیست که من زمینی نداشته باشم!» امام این زمین را به مرحوم آقای پسندیده واگذار کرده و فرموده بودند منافع آن صرف کارهای خیریه بشود. خلاصه در خلال این کار، که به صلاحدید مرحوم حاج آقا مصطفی آغاز شد و پس از آن، با توصیه و تصحیح امام ادامه یافت، ارتباط خوبی با مردم ایران و نیز ایرانیان مخالف رژیم پهلوی، در سراسر جهان برقرار و زمینه انتشار افکار امام خمینی و یاران ایشان در نجف فراهم آمد.