«نظری بر بسترهای شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین سیدعلیاکبر محتشمیپور
از چهلوسومین سالروز شهادت عالم مجاهد و عارف، آیتالله سیدمصطفی خمینی عبور کردیم. این فرصت، موسمی مغتنم برای آشنایی با سیره سیاسی و مبارزاتی آن بزرگ بهشمار میرود. در گفتوشنودی که پیش روی شماست، حجتالاسلام والمسلمین سیدعلیاکبر محتشمیپور در باب زمینههای تصمیم ساواک برای از میان برداشتن فرزند امام سخن گفته است.
شما سالها از نزدیک با شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی آشنایی داشتید. از پسِ گذر چند دهه از رحلت آن بزرگ، ایشان را با چه ویژگیهایی به یاد میآورید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. الان فکر میکنم که نکات مهم در شخصیت شهید بزرگوار آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی (رضوانالله تعالی علیه)، بزرگواری و همچنین آزادمنشی او بودند. اگر افراد ضعیف، به او جسارتی میکردند، گذشت میکرد، اما در مقابل، اگر کسی قصد قلدری داشت و میخواست زور بگوید، ابدا تعارف نداشت و برخورد قاطع میکرد! علاوه بر این، روحیه عارفمسلکی داشت و تهجدش قطع نمیشد. اهل سیر سلوک بود و این امر، در زندگی او جریان داشت و اغلب دوستانش، از آن مطلع بودند.
ایشان چه تأثیری در فعالیتهای مبارزاتی حضرت امام داشت؟
به نکته مهمی اشاره کردید. در برخی از خانوادهها، زن و فرزند، مانع از حرکتهای انقلابی فردِ مبارز میشوند و لذا آنها غیر از دشواریهایی که در راه فعالیت سیاسی با آنها دست و پنجه نرم میکنند، از سوی خانواده و بستگان هم، با موانعی روبهرو میشوند که کار آنها را دوچندان سختتر میکند. در مورد حضرت امام، قضیه برعکس بود و وجود حاج آقا مصطفی به عنوان یک پشتوانه قوی در کنار ایشان، به حرکت نهضت شتاب بیشتری میداد و بسیاری از موانع را با درایت و هوشمندی از سر راه برمیداشت.
در سالهای پایانی حضور حضرت امام خمینی در نجف و دشوار شدن کار مبارزات، در پی توافقِ رژیم بعثی با ایران، شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی چگونه به ایفای این نقش پرداخت؟
در سال 1354 یا 1355، شاه با صدام در الجزایر ملاقات کرد و روابط ایران و عراق ــ که تا آن زمان حسنه نبود و لذا مبارزین میتوانستند به فعالیتهای خود در عراق، علیه رژیم پهلوی ادامه بدهند ــ تغییر کرد و کار بر اطرافیان حضرت امام خمینی دشوار شد. آمریکا و شوروی براساس منافعی که در ایران و عراق داشتند، سعی کردند بین دو کشور مصالحه برقرار کنند و تجدید رابطه بین این دو رژیم، شرایط را بر نیروهای مبارز خارج از کشور، بهخصوص کسانی که در عراق و نجف بودند، سخت کرد. [: برای مطالعه بیشتر رک: چرا قرارداد الجزایر پاره شد؟] برنامههای رادیو بغداد ــ که جناب آقای دعایی آن را اداره میکرد و در زمینه روشنگری ماهیت رژیم پهلوی، بسیار مؤثر بود ــ قطع شد و مأموران ساواک، به همراه کاروانهای زوار ایرانی، به عراق آمدند و مخصوصا آخوندهای وابسته به دربار، با پشتیبانی ساواک، به شدت فعال شدند، اما آمدن این کاروانها، یک حسن هم داشت و آن هم آمدن نیروهای مبارز داخل کشور به عنوان زیارت و ایجاد ارتباط آنها با حضرت امام خمینی بود.
در ایجاد این ارتباط، شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی چه نقشی داشت؟
مرحوم حاج آقا مصطفی در واقع، یکی از سرپلهای خوب مبارزاتی در نجف بود. ایشان حقیقتا نقطه امید کسانی بود که به عراق میآمدند و دسترسی به حضرت امام خمینی برایشان دشوار بود؛ چون نیروهای امنیتی ایران و عراق، بهشدت مراودات امام را زیرنظر داشتند و هر کسی جرئت نمیکرد به امام نزدیک شود، اما ارتباط با حاج آقا مصطفی، این دشواریها را نداشت. اینگونه افراد، به راحتی در صحن و حرم حضرت علی(ع) یا در مدرسه آیتالله بروجردی و جاهای دیگر، با حاج آقا مصطفی دیدار و گفتوگو میکردند. بعضیهایشان هم به خانه ایشان رفتوآمد داشتند و به این ترتیب، زمینه مناسبی برای کار و فعالیت ما در نجف و همچنین ارتباط با داخل ایران فراهم میشد.
با توجه به نقش تعیینکننده حضرت امام خمینی در رهبری نهضت، قطعا رژیم پهلوی درصدد آسیب رساندن و یا حتی از بین برداشتن ایشان بود. ارزیابی شما دراینباره چیست؟
قطعا. رژیم پهلوی پس از مصالحه با رژیم بعث عراق، امکانات زیادی بهدست آورده بود و سخت تلاش میکرد تا حضرت امام خمینی را از بین ببرد! حتی گفته میشد: گروهی برای ترور امام از ایران به عراق آمدهاند! گزارشهای متعددی هم به ما میرسید که به هر حال، رژیم پهلوی درصدد آسیب رساندن به امام است. در اینجا بود که طرفداران عراقی امام خمینی، از ما خواستند که گروهی را مأمور حفاظت از ایشان کنیم. همیشه در فاصله 10، 20 متری بیت امام، افرادی با لباس شخصی و مسلح حرکت میکردند! خود امام خمینی معتقد بودند: اینها برای حفاظت نیامدهاند، بلکه میخواهند کنترل کنند و ببینند چه کسانی به خانه ایشان رفتوآمد میکنند تا در فرصت مقتضی، به آنها آسیب برسانند! در این میان بیش از همه، مرحوم حاج آقا مصطفی نگران جان امام بود. به همین دلیل هم اصرار داشت که برادران روحانی اطراف امام، هر چه سریعتر بروند و در لبنان یا حتی در خود عراق، در جاهایی که امکاناتی وجود داشت، آموزشهای نظامی ببینند تا بتوانند از جان امام خمینی حفاظت کنند. به این ترتیب بود که اکثر دوستان ما در نجف، دورههای آموزشی نظامی دیدند و بعضیها هم توانستند اسلحه تهیه کنند. مرحوم حاج آقا مصطفی، این دوستان را جمع میکرد و از آنها میخواست که امام خمینی را در تمام اوقات، بهخصوص در هنگام رفتن به حرم و بازگشت از آنجا و هنگام نماز جماعت و تدریس در مسجد شیخ انصاری، لحظهای از نظر دور نکنند و با تمام توان، مراقب ایشان باشند.
در فرآیندی که بدان اشاره کردید، شما هم آموزش دیدید؟
بله، من و چند نفر دیگر، در لبنان آموزش دیدیم. به این دلیل هم به لبنان رفتیم که دستگاه امنیتی عراق، متوجه نشود که چه کسانی در اطراف امام، آمادگی نظامی برای دفاع از ایشان را دارند. به این ترتیب از سال 1355 به بعد، هفت، هشت نفر از برادران روحانی، روی حفاظت از امام خمینی متمرکز شدند؛ مخصوصا موقعی که امام برای نماز به مدرسه آیتالله بروجردی یا برای تدریس به مسجد شیخ انصاری میرفتند، حفاظت جدیتر و دقیقتر میشد.
به نظر شما چه عاملی موجب شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی شد؟
به نظر من، رژیم پهلوی متوجه شد که کارگردانی و مدیریت تمام این جریانات، به عهده حاج آقا مصطفی است و اگر او را از سر راه بردارد، دست و بال امام بسته میشود و از آنجا که سن ایشان هم بالاست، دیگر روحیه قبل را برای ادامه مبارزه، از دست خواهند داد! از اینجا بود که حاج آقا مصطفی از طرف سرویسهای امنیتی ـ جاسوسی ایران، هدف قرار گرفت و برای از میان برداشتن او برنامهریزی شد.
آیا نشانه خاصی هم مبنی بر سوء قصد به آیتالله سیدمصطفی خمینی وجود داشت؟
بله؛ چند ماه قبل از شهادت حاج آقا مصطفی، ایشان شبی به عیادت آیتالله سیدنعمتالله جزایری، از معمرین نجف، میرود. حاج آقا مصطفی به این عالمِ عارف و بزرگ، علاقه خاصی داشت و از نزدیکان ایشان به شمار میرفت. پسر آقای جزایری میآید و به حاج آقا مصطفی میگوید: دو نفر آمدهاند و میگویند با شما کار دارند! حاج آقا مصطفی میرود و با یک مرد مسن و یک جوان روبهرو میشود. آنها میگویند: «ما عضو تیمی هستیم که برای ترور شما از ایران به عراق آمدهایم، ولی وقتی به اینجا آمدیم و زندگی شما و پدرتان و مراتب ارادت شما را به حضرت امیر(ع) دیدیم، بر خود لرزیدیم و تصمیم گرفتیم بیاییم و شما را از این نقشه شوم آگاه کنیم. ما دو نفر از این تصمیم پشیمان شدهایم، ولی از بابت دیگر اعضای گروه نگرانیم. حالا هم آمدهایم به شما بگوییم که مراقب خودتان باشید».
ارزیابی آیتالله سیدمصطفی خمینی از اظهارات این دو نفر چه بود؟
ایشان میگفت: «تصور نمیکنم این خبر درست باشد؛ به نظرم اینها آمدهاند که در ما ایجاد رعب و وحشت کنند تا من و امام، دست از مبارزه برداریم و ملاقات با کسانی را که از ایران یا خارج میآیند قطع یا دستکم کمتر کنیم. اینها قصد دارند ما را نسبت به هر تحرک و هر فردی، مردد کنند تا خودبهخود در مبارزه، وقفه ایجاد شود. نباید اعتنا کرد!».
به هر حال ایشان به شکل مشکوکی از دنیا رفتند. تحلیل شما از تأثیرات این شهادت چیست؟
به نظر من یکی از بزرگترین رویدادها در تسریع زمینههای پیروزی انقلاب اسلامی، شهادت حاج آقا مصطفی بود. مدتی بود که شور و شوق انقلابی در ایران فروکش کرده بود. این شهادت، ناگهان آتش زیر خاکستر را شعلهور کرد و از آن پس، انقلاب شتاب گرفت تا به پیروزی منتهی شد. همان گفته امام که شهادت مصطفی از الطاف خفیه الهی بود، در تمام حرکتهای انقلابی آن مقطع، مصداق عینی پیدا کرد. برگزاری مراسم ترحیم ایشان و چهلمهای بعدی در شهادت شهدای تبریز، یزد و سایر شهرها، پیوستگی بارزی را در میان تودههای مردمی ایجاد کرد و با رهبری هوشمندانه حضرت امام خمینی، این حرکتها به پیروزی رسیدند.