تاریخنگاری ایرانی از چه دورهای برای نخستینبار، از کوروش سخن گفته است؟
بسم اللَّه الرَّحمن الرَّحیم. برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید به دو نکته توجه کنیم. اگر بخواهیم یک تقسیمبندی سرسری در این مورد انجام دهیم، میتوانیم به دو مکتب تاریخنگاری قبل از اسلام و تاریخنگاری پس از اسلام اشاره کنیم. تاریخنگاری قبل از اسلام، تاریخنگاری ساسانی یا مؤبدان یا زرتشتیان است. در این مکتب و حتی در شاهنامه فردوسی ــ که در قرن چهارم نوشته شد ــ یا در نوشتههای مؤبدان زرتشتی، اصلا چیزی به نام تاریخ هخامنشیان وجود ندارد. تنها چیزی که داریم، سلسله کیانیان است که پادشاهان و اعمالشان بر اساس اطلاعات امروز ما، به هیچ وجه با پادشاهان هخامنشی و اعمال آنها مطابقت ندارد؛ به عنوان مثال در سلسله کیانیان، فردی به نام «همای» داریم که ملکهای است که پادشاهی میکند، ولی در سلسله هخامنشیان پادشاه زن نداریم، یا مواردی از این دست. مسئول تاریخنگاری در مکتب ساسانی، مؤبدان زرتشتی یا مغان بودهاند که در خداینامهها یا منابع دیگر، ذکر آنها آمده و نمونههای بعدی آنها هم، در شاهنامه موجود است. در این آثار، چیزی درباره هخامنشیان گفته نشده و اصلا نامی از کوروش در این منابع نیامده است.
منابع دیگر، تحت تأثیر کتاب مقدس یهودیان، یعنی «تورات» نوشته شدهاند. در این کتاب مقدس، نام کوروش و ماجرای بازگرداندن یهودیان آمده، هرچند که در آنجا، کوروش مسیح خدا دانسته شده است! البته همین اطلاعات، در تاریخنگاری ایرانی بعد از اسلام هم وجود دارد. تاریخنگاران پس از اسلام، با تأثیری که از کتاب مقدس گرفته بودند و بر مبنای اطلاعاتی که نزد یهودیان بود، نام کوروش را در منابع اسلامی آوردهاند؛ لذا در کتب «تاریخ طبری»، «آثار الباقیه» ابوریحان بیرونی، «تاریخ مسعودی» و «تاریخ ابن خلدون» و... اطلاعاتی درباره کوروش وجود دارد. البته ازآنجاکه مسلمانان با تاریخنگاری دوره ساسانی و همین طور آثار یهودیان آشنایی داشتند، گاهی این شخصیتها را با هم ادغام کردهاند!
آیا دین کوروش هخامنشی زرتشتی بوده است؟
ابوالکلام آزاد با سرسری گرفتن مطالب گفته کوروش چون هخامنشی بوده و آنها زرتشتی بودهاند، پس کوروش هم زرتشتی بوده و زرتشتیها خداپرست بودند و کوروش هم همان ذوالقرنین است که از نظر قرآن موحد و یکتاپرست است! یعنی براساس مجموعهای از پیشفرضها این نتیجهگیری را کرده است، درحالیکه در تمام پیشفرضهایش، ان قلت وجود دارد و دلایل بسیار محکمی وجود دارند که چنین نبوده است؛ مثلا در مورد دین هخامنشیان، به دیدگاه چند شخصیت اشاره میکنم. چنگیز مولایی، که از محققان بزرگ امروز ماست، دیاکونوف، مایرهوفر، جورج کامرون، هنیتس، پییر بریان، داندامایف و لوکوک میگویند: هخامنشیان زرتشتی نبودهاند؛ لذا کوروش هم زرتشتی نبوده است. البته همین تعداد دانشمند هم داریم که معتقدند: هخامنشیان زرتشتی بودهاند. بنابراین بهترین روش این است که از منابع و آثاری که از خود کوروش و هخامنشیان باقی مانده، دین آنها را استنباط کنیم. مهمترین مدرکی که از کوروش به جا مانده، کتیبه کوروش است که در آن صراحتا به آباد کردن بتخانهها، پرستش بتها و قربانی برای آنها، به دست خود کوروش اشاره شده است. علاوه بر کتیبه کوروش ــ که سند بسیار مهمی است ــ چند کتیبه دیگر هم از او وجود دارد که در آنها آمده: بتخانهها را آباد و به امور آنها رسیدگی میکرده است. لذا براساس کتیبهای که از او باقی مانده، دینش خداپرستی نیست. من نمیگویم حتما بتپرست بوده، هر چند که ظاهر کتیبه همین است، اما شاید هم براساس مصلحت، چنین کاری کرده است.
یعنی چه که براساس مصلحت عمل کرده است؟
مثلا مانند سکولارهای امروزی، به مردم آزادی دینی داده است. یک شخص سکولار بوده و از آزادی دینی حمایت کرده است. یا اصلا معتقد به دینی نبوده است، ولی به هر حال ذوالقرنین قرآنی نیست. در آیات 83 سوره کهف به بعد که درباره ذوالقرنین است، همه جا از خدا صحبت میکند و ظلم و بتپرستی را میکوبد. بنابراین شخصیتی که مورد قبول قرآن است، با این شخصیتی که بتخانهها را آباد میکند، چه ارتباطی میتواند داشته باشد؟
سندیت کتیبهای که به کوروش نسبت دادهاند، تا چه احد اعتبار دارد؟
مورخان، این کتیبه را متعلق به کوروش قلمداد کردهاند. ممکن است که درباره آن، انقلتهایی وجود داشته باشند، مثل اینکه از کجا معلوم این کتیبه مربوط به کوروش باشد؟ این گمان هست؛ چون شناسنامهای ندارد که به دست ما رسیده باشد. بعد هم، این سندی است که بر اساس نقل قولهای روحانیون بابلی نوشته شده است.
یکی از چهرهپردازیهای دیگری که در مورد کوروش شده، مبارزه او با بردهداری و بهرهمندی یهودیان از عفو اوست. این مسئله چقدر قابل اعتناست؟
بر اساس تورات، یهودیان اجازه یافتند که به اورشلیم بازگردند و مجددا خانه خدا را آباد کنند. نکته مهم این است که اولا: همه یهودیها برنگشتند و فقط عده کمی برگشتند. همین نشان میدهد که یهودیان در بابل، وضع چندان بدی نداشتند؛ ثانیا: باید توجه کرد که هدف کوروش از بازگرداندن تبعیدیها چیست؟ بعضیها گفتهاند که از روی صلحطلبی و انسانیت این کار را کرده است. برخی از مورخین هم معتقدند که انگیزههای سیاسی پشت این اقدام وجود داشته و قصدش این بوده که یهودیها را به کشور خودشان برگرداند تا آنها به عنوان مرزداران کشور بتوانند در برابر حملات سایر کشورها مقاومت کنند. در واقع از آنها، به عنوان یک سپر حفاظتی و امنیتی استفاده کرده است!
این مطلب قابل اثبات است؟
بازگشت یهودیان در تورات آمده، مگر اینکه بخواهیم تمام گزارشها را رد کنیم. همان طور که اشاره شد، تواریخ اسلامی هم از تورات گرفته شدهاند و منابع مستقلی نیستند.
با تمام این تفاسیر، وجود کوروش هخامنشی با مختصاتی که در 150 سال اخیر مطرح شده، تا چه اندازه معتبر است؟
باید در این زمینه به چند نکته اساسی توجه کنیم. آملی کورت ــ که هخامنشیپژوه بزرگی است ــ میگوید: چهرهای که از کوروش ترسیم شده، حاصل گزینش مطالب است؛ یعنی مطالب را به صورت گزینشی و غیرانتقادی برداشت کرده و از آنها یک شخصیت اسطورهای ساختهاند، اما وقتی به منابع رجوع میکنیم، میبینیم با تمام تفاسیری که از کوروش ساختهاند، ممکن است چنین شخصیتی، حتی وجود هم نداشته باشد! مثلا یکی از منابعی که درباره کوروش صحبت کرده و او را خیلی بالا برده، «کوروشنامه» گزنفون است. آملی کورت میگوید: کوروشنامه رمانی فلسفی و مطلقا غیرتاریخی است! شاپور شهبازی هم میگوید: این کتاب اصلا ارزش تاریخی ندارد، در حالی که بسیاری از تصورات امروزی در مورد کوروش و دادگری و رفتار او به عنوان یک فرمانده قابل، از همین کوروشنامه گزنفون گرفته شده است. علاوه بر این، اگر منابعی را که در مورد کوروش وجود دارند، تمام و کمال بررسی کنیم، میبینیم آن اسطورهای که از کوروش ساختهاند، با آنچه در منابع وجود دارند، تفاوت دارد و این طور نیست که کوروش همواره صلحطلب بوده و همه جا بدون جنگ و خونریزی وارد شده باشد. در برخی از منابع، مطالبی آمده که اثبات میکند کوروش جنگهای بیشمار با تعداد کشتههای زیاد داشته است. اصلا ممکن نیست پادشاهی در ظرف چهارده، پانزده سال، امپراتوریای با این وسعت را بدون جنگ و خونریزی ایجاد کند.
چگونه ممکن است حکومتهای بیرون از مرزهای شرقی، شمالی یا غربی ایران، از جمله لیدی و بابل، حکومت خودشان را دو دستی تقدیم کوروش کرده باشند؟ مثلا در مورد حکومت ماد، گزارشهایی داریم که میگوید: سه سال طول کشیده تا کوروش توانست حکومت ماد را در دست بگیرد و حکومت هخامنشی را ایجاد کند. یا هرودوت از جنگ در بابل و یا ساردیها میگوید. مطمئنا در این جنگها، بسیاری کشته شدند. از طرفی بسیاری از کشورها بر اساس همین خشونتها اعلام کردند که ما با شما در جنگ نیستیم، اما کوروش باز هم با آنها جنگید و کشورها و شهرهایشان را فتح کرد! این نکات در منابع هست، اما چون به شخصیت اسطورهای کوروش خدشه وارد میشود، گفته نمیشوند.
در سالهای اخیر، از رویکرد رسانههای ضداسلام و انقلاب اسلامی، در چهرهسازی از کوروش، چه تحلیلی میتوان ارائه داد؟
اینها میخواهند از کوروش، شخصیتی بسازند که در مقابل اسلام باشد! لذا چند ویژگی مثل: صلحطلبی، حقوق بشر، مبارزه با بردهداری و... را در کارنامه او برجسته کردهاند، درحالیکه مستندات محکمی برایش ندارند. ما هرقدر بگوییم که کوروش چهره خوبی داشته، اما نمیشود گفت که تمام کشورهایی که فتح کرده، دشمن ایران بودهاند و همگی میخواستند با ایران بجنگند! این غیرممکن است. علاوه بر آن، چطور ممکن است کسی این همه کشورگشایی داشته باشد و بعد بخواهد از حقوق بشر حرف بزند؟ معنی حقوق بشر، احترام به کشورهای دیگر و حقوق و فرهنگ آنهاست. این نوع حقوق بشر، مرا دقیقا به یاد حقوق بشر آمریکایی میاندازد!
نکته دیگری که اینها با پنهان کردن خودشان پشت سر کوروش مطرح میکنند، آزادی دین یا سکولاریسم است. اینها میخواهند با استفاده از کورورش، سکولاریسم یا پلورالیسم را براساس کتیبه کوروش ــ که مثلا اجازه داد بتپرستی آزاد باشد ــ تبلیغ کنند. اینها میخواهند برای عقاید خودشان، محملی تاریخی و اسطورهای دست و پا کنند، ولی آیا فقط کوروش است که اجازه آزادی ادیان را به مردم کشور داد؟ اصلا پیش از کورش، مردم بابل مجبور به پرستش خدای حکومت بودند؟ ساسانیان که اجازه آزادی ادیان را ندادند، آیا باستانگرایان با آنها مخالف هستند؟
به نظر شما، راه مواجهه صحیح با این هویتسازیهای تاریخی چیست؟
به نظر من مهمترین راه، سعی و تلاش استادان رشتههای تاریخ ایران و تاریخ و فرهنگ و زبانهای باستانی است؛ چون آنها هستند که این عقاید را رواج میدهند. همانطور که عقاید باستانگرایی توسط برخی استادان دانشگاهی و این طیف نظریهپردازان رواج پیدا کرد، باید توسط همانها هم سست شود! غیرممکن است که ما بخواهیم با این عقاید مبارزه کنیم، درحالیکه دانشجویان ما، همین عقاید را از استادان دانشگاهها درس میگیرند! نکته دیگر این است که ما باید، تحقیق بدون طرفداری از افراد را رواج دهیم تا ببینیم شخصیتپردازیای که از کوروش شده، آنقدرها هم با واقعیتهای تاریخی منطبق نیست و با آنها همخوانی و همسانی ندارد.
واقعیت تدفین کوروش چیست؟ و آیا در محلی که هماینک به عنوان محل تدفین کوروش شناخته میشود، دفن شده یا آنجا مدفن مادر سلیمان نبی(ع) است؟
همانطور که به صورت کلی در بحثِ اختلافات تاریخی اشاره کردم، حتی در مورد محل دفن کوروش هم، اختلاف نظر وجود دارد! یکی از مواردی که در مورد کوروش، محل اختلاف اساسی است، این است که مرگ او به چه نحو بوده است؟ مورخین در این زمینه، آرای متفاوتی دارند. هرودوت و سایر مورخین یونانی میگویند: کوروش در جنگ با دربیکها یا ماساژتها کشته شد! ملکه ماساژتها هم، سر کوروش را برید و در تشت خون انداخت! اما گزنفون میگوید: کوروش به مرگ طبیعی مرد! اشاره کردیم که اثر گزنفون، ارزشی تاریخی ندارد و رمانی فلسفی و غیرتاریخی است.
پس در چگونگی مرگ کوروش اختلاف است. بیشتر روایتها حاکی از آنند که او در جنگ کشته شده، ولی نگفتهاند که جنازه به پاسارگاد برگردانده شده یا نه؟ نکته بعدی این است که آرامگاه فعلی کوروش، با مشخصات قبر کوروش که آن مورخان بیان کردهاند، اندکی متفاوت است. آنها گفتهاند که قبر کوروش کتیبه دارد، درحالیکه در مقبره پاسارگاد، کتیبهای وجود ندارد. البته تشابهاتی وجود دارد. مثلا گفته شده که از سنگ ساخته شده و پلکان و سقفِ شیروانیمانند دارد. اما آیا تنها همین یک ساختمان، به این شکل ساخته شده یا ساختمانهای دیگری هم به همین شکل وجود داشته و خراب شدهاند؟ هیچ سندی در دست نیست که نشان بدهد این همان مقبرهای است که نویسندههای یونانی میگویند. نکته دیگر این است که هنوز جسد یک مرد در آنجا پیدا نشده است. برخی از مورخین امروزی هم در اینکه اینجا اصلا آرامگاه باشد یا نباشد، اختلاف نظر دارند، چون بقیه پادشاهان هخامنشی در دل کوه دفن شدهاند. علاوه بر این، آرامگاه تاریخ ساخت ندارد که ما دقیقا مطمئن باشیم که بعد از فوت کوروش ساخته شده است.
از چه دورانی از این مقبره، به عنوان مدفن مادر سلیمان نبی(ع) نام برده شد؟
ابن بلخی در فارسنامه ــ که متعلق به قرن ششم است ــ این مکان را قبر مادر سلیمان میخواند. گویا در دوره اتابکان فارس، در آنجا محرابی ساخته شد و در آنجا نماز میخواندند. حتی کتیبهها و نقش و نگارهای اسلامی، در داخل آن ترسیم شد. علاوه بر این در پایین پلهها، چندین و چند قبر از مسلمانان وجود داشته که در حال حاضر اثری از آنها نیست! اگر به عکسهای قدیمی مقبره کوروش دقت کنید، بسیاری از قبرهای مسلمانان، پایین پلههای آنجا دیده میشوند. بعدها قبرها و سنگ قبرها را از بین بردند تا هر نوع پیوستگی و ربط به اسلام را از این محل حذف کنند.
در تاریخنگاری معاصر، سلسله هخامنشیان از چه دورهای وارد کتب تاریخی شده است؟
در تاریخ معاصر، از اواخر دوره قاجار، با توجه به کشفیات باستانشناسی و آمدن سفرنامهنویسان و سیاحان و کاوشگران و کشف خط میخی، سلسله هخامنشی هم کشف شد؛ لذا ایرانیها تا دو قرن پیش، به خاطر سلطه تاریخ ساسانی یازرتشتیها، اصلا هخامنشیان را نمیشناختند، و از آنها به نام سلسله کیانیان یاد میکردند.
نام کوروش ساخته و پرداخته مورخان است یا این نام، قبلا هم وجود داشته است؟
در تورات و حتی در نوشتههای اسلامی مثل تاریخ طبری، آثار الباقیه، مروجالذهب و... ــ که برگرفته از کتاب مقدس است ــ نام کوروش وجود دارد. هرچند که این مطالب، بسیار گیجکننده است؛ برای نمونه در منابع اسلامی، او همدانی است، یا یهودیزاده است یا همسری یهودی دارد و مطالب بسیار عجیب دیگر!
این احتمال وجود دارد که کوروش وجود داشته و پادشاه هم بوده است، اما اینکه چرا ما او را نمیشناختیم، به خاطر این است که کلا ساسانیان، هیچ شناختی از سلسله هخامنشیان نداشتهاند. اگر به شاهنامه مراجعه کنید، کمدانشی مؤبدان و ساسانیان از تاریخ ایران را میبینید که حتی روی کارآمدن اردشیر بابکان، با افسانه کرم هفتواد آمیخته است؛ کرمی که از پیله درآمد و تبدیل به اژدهای بزرگی شد که اردشیر به جنگ آن رفت! ما حتی با روی کار آمدن بنیانگذار سلسله ساسانی، با افسانهپردازی مواجه هستیم و هیچ اطلاعات درستی نداریم. تاریخ باستان، کم و بیش از همین آسیب رنج میبرد.