جشنهای 2500ساله شاهنشاهی، عظیمترین برنامه تبلیغی محمدرضا پهلوی برای نشاندادن شوکت و عظمت پادشاهی پهلوی بود. او کوشید از طریق برگزاری جشنهای پرهزینه، از یکسو با پیوند سلطنت خود با شاهنشاهی باستانی ایران بر مشروعیت خود بیفزاید و از سوی دیگر به ناظران خارجی و سران حکومتهای غربی اقتدار خود را نشان دهد، اما چه شد که این برنامه تبلیغی به ضد تبلیغ تبدیل شد؟
جشنهای 2500ساله شاهنشاهی، عظیمترین برنامه تبلیغی محمدرضا پهلوی برای نشاندادن شوکت و عظمت پادشاهی پهلوی بود. اواخر دهه 1340 و اوایل دهه 1350ش، سالهای تثبیت قدرت حکومت پهلوی بود و محمدرضا پهلوی که با استفاده از ابزارهای اطلاعاتی و سرکوبگر خود، همه مخالفان را محدود کرده بود، کوشید از طریق برگزاری جشنهای پرهزینه، از یکسو با پیوند سلطنت خود با شاهنشاهی باستانی ایران بر مشروعیت خود بیفزاید و از سوی دیگر به ناظران خارجی و سران حکومتهای غربی اقتدار خود را نشان دهد، اما این هزینههای گزاف هیچکدام از نظرات حکومت پهلوی را برآورده نساخت. در این نوشتار کوتاه با نگاهی به انتقادهای پنهان مردمی و مخالفتهای آشکار روحانیت، واکنشهای موجود به این جشنها را موردتوجه قرار خواهیم داد.
انتقادهایِ پنهان
اوایل دهه 1350 درآمدهای نفتی سرشاری به ایران سرازیر شد و شاه ایران که پس از سه دهه مقابله با گروههای مختلف مردمی، در توهم تثبیت ارکان سلطنت خود بهسر میبرد، کوشید با استفاده از درآمدهای ملی، ضمن ایجاد ارتباط با شاهان باستان وجههای بینالمللی نیز کسب کند. محمدرضا پهلوی به خاطر پیشرفت کلی کشور به خود میبالید و در میان انبوه آمارها و تملقگوییهای اطرافیانش آرامش یافته بود؛ غروری که به جنون خودبزرگپنداری کشیده بود. او تصور میکرد برای ایرانیان منادی سپیدهدم بزرگ است؛ اوهامی که نویسندههای حقوقبگیر وی بدان شاخ و برگ میدادند. حتی اعضای محفل داخلی وی تمدن بزرگ را بهعنوان توهم مسخره میکردند.1 محمدرضا پهلوی با این جشنها قصد داشت به جهانیان بگوید: «پدر من ثابت کرد ما با شما برابریم، ولی من میگویم ما از شما برتریم». او با تظاهر به اینکه رعایت حقوق بشر در ذات سلطنت در ایران است بیرحمی حکومتش را لاپوشانی میکرد.2 اما این اقدامات دومین پادشاه پهلوی چوب لای زخم گذاشتن بود؛ چراکه علیرغم افزایش درآمدها، وضعیت عمومی مردم چیزی جز دستوپنجه نرمکردن با فقر و فلاکت نبود. اگرچه شاه ادعا میکرد که این جشنها برای مردم است، اما نه در برگزاری و نه حتی در طی مراسم خبری از حضور مردم نبود. برای مردم ایران نهاد سلطنت در ایران اهمیت چندانی نداشت. پیشازاین تاریخ، درباره چنین سالگردی هیچ حرفی زده نشده بود. برگزاری جشن که دیگر جای خود دارد.3 حتی برای تهیه نشریه بیستوپنجمین سده بنیانگذاری شاهنشاهی، سه متخصص کانادایی، انگلیسی و هندی به کار گرفتهشده و به ایرانشناسان ایرانی اطمینان نشد.4
باری، درمیان شرکتکنندگان در این مراسم نیز خبری از تودههای مردم نبود و دعوتشدگان تنها شامل صدها تن از میهمانان خارجی و گروهی از نخبگان مورد اعتماد شاه بودند. همه راهها که به تخت جمشید و پرسپولیس منتهی میشد، بهوسیله نیروهای نظامی و انتظامی بسته شده بود و صدها زن و مرد ایرانی که به آنها سوءظن میرفت، دستگیر شده یا تحت نظر بودند.5 درواقع، میتوان گفت که وجه غالب موضعگیریهای مردمی بر ضد جشنها را انتقادهای پنهان و عدم همکاری مردم در برگزاری آن تشکیل میداد.6 این مسئله، خشم مردم را سبب شده بود، اما آنها که پیشازاین و در سال 1342 ضربات چوب استبداد را لمس کرده بودند، شهامت ابراز مخالفت و انتقاد را نداشتند. در چنین دورانی، این روحانیت و در رأس آنها امام خمینی بود که بار دیگر و از فرسنگها دورتر علم مخالفت با شاه را برافراشت.
مخالفتهایِ آشکار
جشن سال 1350 در تخت جمشید، مشخصه آغاز اسارت شاه در تار و پود خودبزرگبینی شخصی و وسوسه اقتدارطلبی نظامی بود که تا حدود زیادی در سرنگونی او تأثیر داشت. اسراف غیرمسئولانه در کشوری که اکثریت جمعیت همچنان در فقر خردکننده بهسر میبردند و ابتذال این جشنها و نمایش ظاهری شکوه پادشاهان ایران، حتى خارجیانی را که تحت تأثیر فعالیتهای شاه قرار گرفته بودند از این نمود خودبزرگبینی شگفتزده میکرد. امام خمینی که از اهداف پلید و ضد اسلامی رژیم در برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله آگاه بود، از همان سال 1349 دراینباره به روشنگری پرداخت و از هزینه سرسامآور این جشنها و غارت کشور توسط بیگانگان تحت عنوان مبارزه با اسلام به بهانه برگزاری این جشنها و... سخن به میان آورد. امام(ره) همچنین با انتشار اعلامیهای قبل از برگزاری جشنها ضمن برشمردن جنایات رژیم پهلوی درباره این جشنها بیان میکند: «درحالیکه اکثریت مردم ایران در فقر و محرومیت به سر میبرند شاه و دستگاهش در تدارک عظیمترین و پرخرجترین مراسم یعنی جشنهای 2500ساله شاهنشاهی بودند. جشنی برای ما نمانده است، برای ملت ایران جشنی نمانده است، از خانههای خود بیرون نیایید وقتی این جشنها برگزار میشود در آن شرکت نکنید. جایز نیست».7
امام (ره) همچنین با انتشار اعلامیهای قبل از برگزاری جشنها ضمن برشمردن جنایات رژیم پهلوی درباره این جشنها بیان میکند: «درحالیکه اکثریت مردم ایران در فقر و محرومیت به سر میبرند شاه و دستگاهش در تدارک عظیمترین و پرخرجترین مراسم یعنی جشنهای دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی بودند. جشنی برای ما نمانده است، برای ملت ایران جشنی نمانده است، از خانههای خود بیرون نیایید وقتی این جشنها برگزار میشود در آن شرکت نکنید جایز نیست».
امام خمینی این جشنها را جشنهای نامشروع نامید. به دنبال سخنرانی امام بر ضد جشنهای بیستوپنجمین سده شاهنشاهی و فراخوانی عالمان اسلامی و روحانیون به اعتراض و رویارویی، بیدرنگ از سوی علما و روحانیونی که در حوزه نجف میزیستند و روحانیون سراسر کشور و دیگر کشورها مانند بلخ، افغانستان، لبنان، پاکستان و... سیل تلگرامهای اعتراضآمیز بهسوی ایران سرازیر شد.8 پس از اعلام رسمی مخالفت امام با این جشنها، اعلام مخالفت در اماکن و معابر مختلف، پخش شبنامه، تهیه و توزیع اعلامیههای حضرت امام(ره) و شعارنویسی در معابر عمومی به منصه ظهور رسید. نقطه آغاز انتقادات روحانیت به جشنها از آنجا نشئت میگرفت که از نظر آنها برگزاری این جشنها نمایانگر مغایرت و اختلاف عظیمی بود که در ثروت ظاهرا نامحدودی که شاه برای خرج کردن در اختیار داشت، و فقر اکثریت عظیم تودههای مردمی که زیر سلاله و حکومت وی بودند، به چشم میخورد. مردم از وضعیت موجود بسیار ناراضی بودند؛ زیرا مشاهده میکردند با میلیاردها دلار درآمد نفتی که در اختیار شاه قرار داشت کارهای بسیاری میشد انجام داد (این درآمدها پس از افزایش قیمت نفت در دهه آخر حکومت شاه به حدود سالی بیستمیلیارد دلار میرسید). آنها همچنین میدیدند آزادی سخن گفتن و مطبوعات بسیار محدود میباشد و مخالفین شاه به گونه وحشیانهای سرکوب میشوند.9
از سوی دیگر، در سلطنت ایرانی، حتی در دوره باستان، هرگز پیوند مذهب با دیانت از هم گسسته نشده بود، اما شاه با برگزاری این جشنها بیاعتنایی کامل خود به مذهب را آشکار کرده و در چرخشی علنی بهسوی تجدد غربی، نهتنها روحانیت را که دارای پایگاههای مردمی قدرتمندی بودند نادیده میگرفت، بلکه به مبارزهای آشکار علیه آنان میپرداخت. او با نادیده گرفتن هویت اسلامی جامعه ایرانی، کوشید از طریق صرف هزینههای هنگفت، جایگزینی باستانی برای آن یافته و ارتباط مردم را در مسیری که او غربی شدن میخواند، از مذهب بگسلاند؛ مسئلهای که نهتنها هیچ توفیقی برای او به بار نیاورد، بلکه زمینه را برای سقوط هرچه سریعتر او نیز آماده نمود. درواقع با پیش گرفتن این سیاستها بود که پیوندهای دولت و جامعه مدنی بهتدریج فرسوده شد. دولت خود را از جامعه مدنی مستقل میدانست و نتوانست هیچگاه هژمونی ایدئولوژیک خود را بر کرسی بنشاند. با چنین پیشینهای هنگامیکه دولت نتوانست به وعدههای بسیار بلندپروازانهای که به بخشهای گوناگون مردم داده بود جامه عمل بپوشاند، بحران مشروعیت بهسرعت حکومت را فراگرفت. هنگامیکه تودههای ناراضی دریافتند که تغییر دادن وضع موجود امکان دارد، سرکوب سیاسی نتوانست آنان را سر جای خود بنشاند.10
فرجامِ سخن
جشنهای 2500 ساله پادشاهی با هدف کسب پرستیژ بینالمللی و مشروعیت داخلی از سوی محمدرضا پهلوی پهلوی و دربار او برگزار او شد. علیرغم صرف هزینههای هنگفت، مردم که هیچ سنخیتی میان وضعیت خود، با آن چیزی که شاه نزدیکی به دروازه تمدن مینامید، نمیدیدند، با درنظر داشتن قوه سرکوبگر شاه به ابراز انتقادهای پنهان از طریق عدم اعتنا به گفتههای وی و بیان مخالفتهای ضمنی پرداختند؛ زیرا این هزینههای گزاف هیچ تناسبی با وضعیت بد اقتصادی جامعه نداشت و گروههای مخالف، این مسئله را برنمیتابیدند. در این میان، امام خمینی با گفتهها و بیانات روشنگرانه خود، همه برنامههای دربار برای جلوهگری دربار پادشاهی ایران را نقش بر آب کرد. امام خمینی که به فراست دریافته بود هدف از برگزاری این جشنها شدت بخشیدن بر غربیسازی جامعه و تضعیف مذهب و جایگاه روحانیت است مخالفت خود را نسبت به برگزاری این جشنها و هدررفت منابع ملی اعلام نمود. با نامشروع خواندن این جشنها از سوی امام خمینی، آخرین سنگرهای سلسله پهلوی برای نشان دادن اقتدار خود به مردم و کسب مشروعیتی بر پایه تاریخ باستانی فروریخت.
دورنمای چادرهای جشن 2500ساله شاهنشاهی در محوطه تخت جمشید
شماره آرشیو: 4227-3ع