«انقلاب اسلامی در آیینه بهاصطلاح پژوهشهای مؤسسات آمریکایی» در گفتوشنود با پروفسور حامد الگار
جنابعالی به عنوان یک پژوهشگر مسلمانِ علاقهمند به انقلاب اسلامی ایران، قطعا در جریان پژوهشها و آثاری که در این زمینه منتشر میشوند هستید. از جمله مراکزی که به این امر میپردازند، مؤسسات تحقیقاتی آمریکایی از قبیل: مرکز نیکسون، مؤسسه خاورمیانه، مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل، شورای روابط خارجی، مرکز بروکنیگز و... هستند. ارزیابی کلی شما از عملکرد این مؤسسات چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با توجه به اینکه پژوهشها و آثار منتشره درباره ایران و خاورمیانه، بسیار زیاد هستند و همه آنها هم واقعا ارزش مطالعه ندارند، لذا من هم نمیتوانم اکثرشان را بخوانم. اما در یک بررسی کلی، قطعا این مراکز بهوجود نیامدهاند که منافع ایران و کشورهای خاورمیانه را تأمین کنند و پژوهشهای آنها، بیتردید در جهت منافع خودشان است. به همین دلیل وجه علمی این پژوهشها، غالب نیست و من هم علاقهای به مطالعه آثار جهتدار ندارم. رؤسای این مراکز، اغلب سفرای سابق آمریکا در کشورهای خاورمیانه بودهاند. پژوهشگران ایرانی این مراکز هم، چون پس از پیروزی انقلاب به دلایلی مجبور به ترک ایران شده و در واقع از انقلاب ضربه خوردهاند، طبیعتا خواهان سقوط نظام جمهوری اسلامی هستند و در پژوهشهایشان، به نقاط ضعف نظام اسلامی میپردازند و آنها را برجسته و از حقایق چشمپوشی میکنند! بدیهی است که اینگونه ارزیابیها، از واقعیتهای موجود دور و تنها منعکسکننده خواستها و آرزوهای پژوهشگران آن مرکز یا مؤسسه هستند. در یک بررسی اجمالی، برخورد با مسائل ایران چه در پژوهشکدهها و چه در گردهماییهایی که من گاهی در آنها شرکت میکنم، معمولا بیطرفانه و علمی نیست و هر مجموعهای به دنبال منافع خود است!
آیا به نظر شما، این مراکز با نهادهای اطلاعاتی امنیتی آمریکا از قبیل سازمان سیا هم ارتباط دارند؟
احتمال دارد؛ منتها من چون نه عضو سیا هستم و نه در هیچیک از این مراکز فعالیت میکنم، طبیعتا نمیتوانم به این پرسش شما، پاسخ قاطع بدهم، اما نکته مهم در این گردهماییها، این است که افرادی که از ایران میآیند و در آنها شرکت میکنند، غالبا کسانی هستند که میخواهند بین عناصری در ایران و مسئولین آمریکایی، پل ارتباطی بزنند!
آیا این مراکز پژوهشی، نتایج تحقیقات خود را در اختیار وزارت خارجه آمریکا یا سیا قرار میدهند؟
دقیقا نمیدانم، ولی احتمالش هست. البته وزارت امورخارجه و سیا، کارشناسان زبدهای دارند که ادعای تخصص درباره مسائل ایران را میکنند، اما به نظر من کلا برداشت کارشناسان آمریکایی از انقلاب و مسائل ایران، تا حد زیادی سطحی است. علت هم دارد. اینها دسترسی مستقیم به ایران ندارند و با فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران هم، زیاد آشنا نیستند. اغلب اطلاعاتشان را هم، از ایرانیهای مقیم آمریکا میگیرند. موقعی هم که به ایران میآیند، با مردم بالای شهر تهران ــ که از طبقات مرفه و برخیشان بقایای رژیم پهلوی هستند ــ تماس میگیرند و پای درد دل آنها مینشینند و لذا اطلاعاتشان از ایران، ناقص و دور از واقعیت است. در یک جمعبندی کلی، اطلاعات بهدستآمده توسط این افراد، آمیخته به اهداف و اغراض موردنظر آنها و غالبا سادهانگارانه است. یک نمونهاش این است که میگویند: چون در دوره حضرت امام خمینی، استبداد محض حاکم بود، مردم و مسئولین دستورات ایشان را اجرا میکردند!... درحالیکه رابطه مردم و حضرت امام، ابدا از این جنس نبوده است، اما درک ماهیت این رابطه برای غربیها و بهویژه این کارشناسان، ممکن نیست. آنها در مورد اوضاع کنونی هم، معتقدند: چون دیگر استبداد حضرت امام وجود ندارد، جناحها و گروهها توانستهاند منویات واقعی خودشان را بروز بدهند و نظام را در آستانه سقوط قرار دادهاند! به نظر من هیچیک از این تحلیلها درست نیستند.
نمونه دیگر، جریانی است که در کوی دانشگاه پیش آمد. در آن زمان، رسانههای غربی اینگونه تحلیل کردند که حرفهای رهبر و رئیسجمهور ایران، با هم یکی نیست و هریک از آنها نماینده جناحی است که با جناح دیگر سر سازش ندارد! موقعی هم که آقای خاتمی به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد، اینگونه تفسیر کردند که ملت با رأی دادن به ایشان، نشان داد که از انقلاب و نظام و اسلام روی برگردانده است، درحالیکه حوادث بعدی نشان داد که اینگونه نیست و اکثر مردم ایران، پای آرمانهای انقلاب ایستادهاند.
در مورد وضعیت زنان در اسلام هم، کتابهای زیادی در غرب نوشته میشوند. ظاهرا این کار در غرب تبدیل به نوعی مُد شده! دراینباره چه تحلیلی دارید؟
بله؛ سیاه کردن وضعیتِ زن در خاورمیانه و بهخصوص کشورهای اسلامی، تبدیل به یک مد شده است! من هربار که برای خرید کتاب میروم، میبینم پنج، شش کتاب جدید در این زمینه منتشر شدهاند! منتها نویسندگان این کتابها، نه اسلام را میشناسند و نه دلشان به حال زنان مسلمان میسوزد. آنها در واقع از این موضوع، حربهای علیه اسلام ساختهاند تا القا کنند که زنان در کشورهای اسلامی، زیر فشار هستند. از جمله کسانی که در این زمینه بسیار فعال بود و آثارش هم تأثیر زیادی داشت، خانم نیکی کدی است که در ایران هم نویسنده شناختهشدهای است.
درباره آثاری که درباره ایران نوشته و منتشر شدهاند، چه نظری دارید؟
یکی از این افراد، گری سیک هست که در کنگرهای در لسآنجلس، به من گفت: ما آمریکاییها در زمان انقلاب اسلامی، برای ایران برنامه خاصی نداشتیم و فقط میخواستیم تدابیری را اتخاذ کنیم که اوضاع بدتر نشود! او ابدا به این موضوع اشاره نکرد که اتفاقا آمریکا برای برگرداندن شاه و سرنگونی انقلاب، برنامه مبسوط و دقیقی داشت و نهایت تلاش خودش را هم کرد، اما در برابر حرکت سریع و گسترده انقلاب ایران، کاری از دستش برنیامد!
در ربع قرن گذشته، برخی از نویسندگان و پژوهشگران غربی، برای شرکت در کنفرانسهایی به ایران دعوت شدهاند. دیدگاه شما درباره این دعوتها و نیز هویت برخی از مدعوین چیست؟
دعوت از بعضی از اینها، برای من خیلی عجیب است! مثلا یادم هست که یکبار، آقای بیل را دعوت کرده بودند. در آن موقع، حرف از تجدید روابط ایران و آمریکا بود! من یکشب او را در هتل آزادی دیدم که داشت با کسی صحبت میکرد که تلاش کند او به عنوان سفیر آمریکا در ایران انتخاب شود و بیاید که خوشبختانه این اتفاق نیفتاد! یکی دیگر از آنها، فردی است به اسم ماروین زوئیس که قبل از انقلاب، کتابی در تجلیل از خدمات اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر نوشته است! همچنین رابین رایت که خبرنگار است و چند باری به ایران آمده و با چند نفری صحبت کرده، کتابی بسیار سطحی، درباره انقلاب ایران نوشته است. من واقعا دلیل دعوت از این افراد به ایران را نمیفهمم! بسیاری از اینها از انقلاب ایران صدمه دیدهاند و میخواهند خود را کارشناس اوضاع ایران نشان دهند، درحالیکه کلا از اوضاع ایران بیخبرند!
یراوند آبراهایمان هم درباره انقلاب ایران آثار زیادی دارد. ارزیابی جنابعالی درباره نوشتههای او چیست؟
بله؛ یک کتاب عجیب و غریب هم، به اسم «خمینیزم» دارد که من فقط نگاهی گذرا به آن انداختهام و کل آن را نخواندهام. از نظر او ایدئولوژی اسلامی، مخلوطی است از افکار اسلامی و چپ و همان چیزی که در ایرانِ پس از انقلاب، از آن به عنوان التقاط تعبیر شد. به نظر من بسیار کتاب سطحی و بیمبنایی است، به ویژه که این افراد به فارسی هم تسلط ندارند و در نتیجه نمیتوانند از منابع فارسی استفاده و یا با افراد متخصص در ایران صحبت کنند.
فردی به نام شاهرخ اخوی هم هست که کتابی به نام «مذهب و سیاست در ایران معاصر» نوشته که سفرنامه او در دوره قبل از انقلاب اسلامی است و درباره اوضاع حوزه علمیه و نهضتهای اسلامی در دهههای قبل از انقلاب، میتوان در آن نکات جالبی را پیدا کرد. همزمان با او فردی به نام مایکل فیشر، کتابی درباره انقلاب ایران نوشته که مملو از اشتباهات مضحک است. از جمله کلمه آیتالله العظمی را عثمان شنیده! جالب اینجاست که با چنین اشتباهات فاحشی، باز هم درباره ایران و انقلاب آن کتاب نوشته است!
فردی به اسم جی. بروجردی هم ترجمه مضحک و بسیار بدی، از توضیحالمسائل امام را به انگلیسی انجام داده که کلا باید آن را دور ریخت! این فرد یا کلا احکام و مباحث اسلامی را نمیشناسد و یا استاد تحریف است؛ مثلا سوره «یس» را به بله (yes) ترجمه کرده است!
فردی به اسم باقر معین هم کتاب زندگینامه حضرت امام را نوشته که من به تصور اینکه نیّتش خیر است، به او کمک کردم، ولی وقتی کتاب چاپ شد، حقیقتا پشیمان شدم، چون دیدم که او هم آدم مغرضی بوده و علمی کار نکرده است! حرف من این است که قرار نیست درباره شخصیتی که مطلب مینویسیم، او را صددرصد قبول داشته باشیم، اما قطعا باید به عنوان یک پژوهشگر، انصاف علمی را رعایت کنیم. اکثر قریب به اتفاق این افراد، این کار را نمیکنند؛ مثلا آقای باقر معین مثل بسیاری از غربیها، قیاس به نفس کرده و در مورد جریان سلمان رشدی گفته: چون جنگ تمام شده بود، امام خمینی دنبال دستاویزی میگشت که بار دیگر، یکجور هیجان انقلابی در کشورش ایجاد و بار دیگر خود را در سطح جهان مطرح کند و لذا علیه کتاب کذائی آیات شیطانی فتوا داد!؟ درحالیکه نحوه تفکر و زندگی حضرت امام خمینی، نشان میدهد که به اینجور بازیهای دیپلماتیک، اصلا فکر نمیکند. همه اینها برمیگردد به عدم شناخت از اسلام و بهویژه عدم درک جایگاه و نگرش یک مرجع شیعه. حضرت امام چه نیازی به شهرت و سر و صدا بلند کردن داشتند؟! همه زندگی ایشان نشان میدهد که همواره از شهرت و حتی مرجعیت، گریزان بودند و در واقع این شهرت و مرجعیت بود که به سراغ ایشان آمد و نه بالعکس. موضوع مسخره دیگر در کتاب آقای باقر معین، این است که طرفداران حضرت امام پس از رحلت ایشان، پیکرشان را از کشور خارج کردند و در جای گمنامی در نزدیکی شهر وان ترکیه به خاک سپردند! کسی نمیپرسد: خاصیت این کار چیست؟ و مردم مسلمان و علاقهمند به امام، چرا باید این کار را بکنند؟ از این نوع لاطائلات در کتابهای بهاصطلاح پژوهشی درباره امام و انقلاب ایران فراواناند. در این میان، من فقط یک نفر پژوهشگر فرانسوی به نام یانریشا را میشناسم که به زبان فارسی تسلط دارد و آثاری نسبتا خوبی درباره تشیع به طور کلی و تشیع در ایران نوشته است و مهمتر از همه، غرض و بغض کینه دیگران را نسبت به این موضوعات ندارد.