زندهیاد احمد شهاب از مبارزان دیرین تاریخ معاصر، در دو مقطع نهضت ملی و انقلاب اسلامی بهشمار میرود. آنچه در گفتوشنود پیآمده میخوانید، شمهای از خاطرات وی از دوران فعالیت در جمعیت فدائیان اسلام است.
«فدائیان اسلام در بستر مبارزات نهضت ملی» در گفتوشنود با زندهیاد احمد شهاب
من تبعیدی دکتر مصدق به کرمان بودم!
9 آذر 1399 ساعت 12:00
زندهیاد احمد شهاب از مبارزان دیرین تاریخ معاصر، در دو مقطع نهضت ملی و انقلاب اسلامی بهشمار میرود. آنچه در گفتوشنود پیآمده میخوانید، شمهای از خاطرات وی از دوران فعالیت در جمعیت فدائیان اسلام است.
جنابعالی از چه مقطعی و چگونه وارد فعالیتهای مبارزاتی شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده از سال 1324 با شرکت در جلسات فدائیان اسلام، با فضای مبارزه آشنا شدم.
در آن جلسات، با چه کسانی بیشتر دوست بودید؟
با حاج اسدالله صفا، ابوالقاسم رفیعی و شهید حاج مهدی عراقی.
اولین حرکت جدی مبارزاتی شما چه بود؟
احمد کسروی علیه مسلمات اسلام و تشیع تبلیغ میکرد و در کتابها و نشریات خود، به تمسخر اعتقادات مسلمانها و احکام دین میپرداخت. ما مطالب او را برای علمای نجف و تبریز فرستادیم و بعضی از آنها، حکم ارتداد کسروی را صادر کردند. ما نظر علما را به اطلاع دولت رساندیم و خواستیم واکنش مناسب نشان بدهد. نخستوزیر و به تبع او وزارت دادگستریاش، حاضر نشد حکم شرعی را درباره کسروی اجرا کند؛ به همین دلیل فدائیان اسلام تصمیم گرفتند خودشان کسروی را از بین ببرند. نهایتا سه نفر از اعضای فدائیان، یعنی شهید سیدحسین امامی، جواد مظفری و ابوالقاسم رفیعی، برای این کار مأموریت پیدا کردند. جواد مظفری خود را به دادگاهی که کسروی را محاکمه میکرد، رساند و به سمت او تیری را شلیک کرد. رئیس دادگاه از ترس بیهوش شد و زیر میز افتاد! حسین امامی نزدیک رفت تا مطمئن شود که کسروی مرده و بعد که مطمئن شد، از دادگاه بیرون آمد و ندای اللهاکبر سر داد و فریاد زد: «کسی را که قرآن میسوزاند و دین را مسخره میکرد، از بین بردیم!» سیدحسین امامی را دستگیر کردند، ولی ما ضارب اصلی، یعنی مظفری را با ماشین از معرکه در بردیم و در چالوس، تا چند سال مخفی کردیم!
شهید سیدحسین امامی چگونه آزاد شد؟
بعد از دستگیری او، نزد علما رفتیم و گفتیم: کسروی بر حسب حکم بسیاری از شما، مرتد بود و باید کشته میشد. سرانجام با تلاش مرحومان: سیدعلینقی فیضالاسلام و شمسالدین ابهری و چند تن از علمای دیگر، به دفتر نخستوزیر وقت، یعنی قوامالسلطنه رفتیم و بالاخره با دستور او، حسین امامی آزاد شد. این اولین اقدام عملی و جدی فدائیان اسلام بود و نام آنها را بر سر زبانها انداخت.
عدهای از تاریخنگاران سکولار یا وابسته به جبهه ملی، فدائیان اسلام را به خشونت و ترور متهم میکنند. نظر شما دراینباره چیست؟
ابدا این گونه نیست! از این تبلیغات منفی، علیه فدائیان اسلام زیاد به راه انداختند و سعی میکردند آنها را گروهی بیمنطق و خشن جلوه بدهند که سر خود کار میکنند، درحالیکه ما به هر کسی که اصرار داشت اعمال خلاف دین را گسترش بدهد و به اعتقادات مردم آسیب برساند، هشدار میدادیم و از او میخواستیم دست از این رویه بردارد، ولی وقتی نصیحت اثر نمیکرد و او همچنان در به انحراف کشاندن افراد جامعه اصرار میورزید، اقدام عملی میکردیم. در عین حال تمامی این اقدامات، با اخذ حجت شرعی و فتاوی علما صورت میگرفت.
آیا فدائیان اسلام، افکارشان را برای مردم تبیین میکردند؟
بله؛ در فدائیان اسلام، بخشی بود که مسئولیت تبلیغ را به عهده داشت و به شکلی منظم، اهداف و برنامههای این تشکل را برای مردم تشریح میکرد. ابدا این طور نبود که ما بخواهیم با زور و خشونت، کسی را وادار به پذیرش دین کنیم. تمام حرف ما این بود که باید احکام اسلام، در کشور اجرا شود. یک بار از مسجد شاه (امام خمینی) تا چهارراه مخبرالدوله راهپیمایی کردیم و در طول مسیر فریاد زدیم: «ما فدائیان اسلام/ بگذریم از جان/ در ره قرآن/ تا که شود اجرا/ دین احمدی/ در کشور محمدی». ما میگفتیم: بر حسب قانون اساسی مشروطیت، باید چند تن از علما در مجلس باشند تا مصوبات آن را با قوانین اسلامی تطبیق بدهند و چنانچه مغایرتی نداشت، اجرا کنند، ولی همه دولتها، با این اصل مهم قانون مخالفت میکردند!
با شدت گرفتن فعالیت فدائیان اسلام، در سالهای 1327 و 1328، گروهی به نام «جبهه ملی ایران» نیز تشکیل شد. اعضای این جمعیت چه کسانی بودند و چه افکاری داشتند؟
اعضای این حزب، نمایندگان اقلیت مجلس شانزدهم از جمله: دکتر محمد مصدق، عبدالقدیر آزاد، سیدابوالحسن حائریزاده، مظفر بقائی، حسین مکی و... بودند. اینها معتقد به حرکت در چهارچوب قانون اساسی بودند و البته پس از تقلب در دور نخست انتخابات مجلس شانزدهم، به بن بست رسیده بودند و تنها اقدام آنها، تحصن بیفایده در برابر کاخ مرمر بود!
ظاهرا در آن دوره، تنها نیروهای فعال، مبارز و مؤثرِ در میدان، نیروهای مذهبی بودند؛ اینطور نیست؟
همین طور است. نیروهای ملی، اهل مبارزه با دربار و حتی مبارزه جدی با دولتها هم نبودند. در سال 1328 یا 1329 بود که اعضای این تشکل، در اعتراض به تقلب در انتخابات، به مقابل کاخ مرمر رفتند و متحصن شدند. در آن موقع عبدالحسین هژیر وزیر دربار بود. او آمد و پرسید: با شاه چه کار دارید؟ دکتر مصدق گفت: ما با تو کاری نداریم، ما با پدر ملت یعنی شاه کار داریم! بعد به حضور شاه رسیدند! از جنبهای میتوان گفت: مذاکره با شاه، منجر به تشکیل جبهه ملی شد! در جبهه ملی احزاب گوناگونی شرکت داشتند، از جمله حزب ملت ایران با رهبری داریوش فروهر، حزب زحمتکشان با رهبری دکتر بقائی، حزب وحدت با رهبری عبدالقدیر آزاد و چند خرده گروه دیگر.
یکی از فرازهای مهم دوران فعالیت فدائیان اسلام، بروز مناقشه بین آنها و دکتر مصدق بود. این مناقشهها چگونه روی دادند و نهایتا کار به کجا کشید؟
دکتر مصدق قبل از اینکه به نخستوزیری برسد، با فدائیان اسلام رابطه خوبی داشت، ولی همین که به نخستوزیری رسید، آنها را طرد کرد! حاجیعلی رزمآرا، نخستوزیر و عامل انگلیس بود و بهشدت با ملی شدن صنعت نفت، مخالفت میکرد. فدائیان اسلام در جلسهای با سران جبهه ملی، توافق کردند که رزمآرا را از سر راه بردارند، به شرط آنکه آنها پس از به دست گرفتن دولت، احکام اسلام را اجرا کنند. فدائیان اسلام توسط شهید خلیل طهماسبی، به عهد خود وفا کردند و رزمآرا را از سر راه برداشتند. پس از وی، حسین علاء سر کار آمد. در این موقع شهید نواب صفوی اطلاعیه داد و خطاب به علاء گفت: تو لیاقت حکومت بر مردم را نداری و باید فورا کنار بروی! درنتیجه دوره نخستوزیری علاء، بیش از ده روز طول نکشید و کنارهگیری کرد و دکتر مصدق به نخستوزیری رسید و اندکی پس از رسیدن به قدرت، بسیاری از اعضای فدائیان اسلام را بازداشت و عدهای را به بندرعباس، قلعه فلکالافلاک در خرمآباد و مرا به کرمان تبعید و نهایتا شهید نواب صفوی را زندانی کرد! ایشان در زندان، اعتصاب غذا کرد و ما هم به پیروی از او، اعتصاب غذا کردیم. بالاخره بعد از شانزده روز، مجبور شدند ما را آزاد کنند.
علت تغییر رفتار دکتر مصدق در قبال فدائیان اسلام چه بود؟
همانطور که اشاره کردم، فدائیان اسلام در منزل مرحوم آقایی، با اعضای جبهه ملی درباره زدن رزمآرا، برنامهریزی کردند. فدائیان اسلام در مسجد شاه، جمع شدند و شهید سیدعبدالحسین واحدی سخنرانی کرد و گفت: رزمآرا محکوم به مرگ شده و ما این کار را خواهیم کرد! این گردهمایی، در روز جمعه انجام شد و روز دوشنبه، موقعی که رزمآرا در مجلس ختم آیتالله فیض شرکت کرد، شهید خلیل طهماسبی او را زد. بعد هم در بازجویی، خودش را «عبدالله موحد رستگار» معرفی کرد! از همان روز، دکتر مصدق مخالفت خود را با فدائیان اسلام شروع کرد، درحالیکه قبلا به شهید نواب ابراز علاقه میکرد، ولی از آن روز به بعد، با فدائیان اسلام دشمن شد و با آنها همراهی نکرد!
علت زندانی کردن شهید نواب صفوی در دوره صدارت دکتر مصدق چه بود؟
با یک اتهام مسخره گفتند: شهید نواب صفوی در ساری، سخنرانی کرده و گفته: مشروبفروشیها از کتاب فروشیها بیشتر است... و این حرف، باعث شده که مردم بریزند و مشروبفروشیها را تخریب کنند و اوضاع شهر به هم بریزد! با این اتهام واهی، شهید نواب را به هیجده ماه حبس محکوم کردند!
شهید سیدمجتبی نواب صفوی در کنار شهید سیدحسین امامی، سیدهاشم حسینی، ابوالقاسم رفیعی و سیدمرتضی مستجابی (سال 1327)
برداشت کلی شما از شخصیت دکتر مصدق چیست؟
دکتر مصدق فردی ملیگرا و لیبرال بود و نهایت مبارزاتش، در چهارچوب قانون اساسی وقت بود. من به چند نمونه از رفتارهایش اشاره میکنم، خودتان قضاوت کنید که چه شخصیتی داشت. یک بار در ماه رمضان، دکتر مصدق که وکیل مجلس بود، در حال نطق در مجلس لیوان آبی را سر کشید! یکی از نمایندگان، به او تذکر داد: روزهخواری در ملاء عام، از نظر شرع مقدس صحیح نیست! دکتر مصدق گفت: من پیرمرد هستم! آن نماینده در جواب او گفت: اگر عذر داری، میتوانی در خفا آب بخوری و نباید تجرّی کنی!... از همین رفتار، میشود میزان پایبندی مصدق به آداب و احکام شرعی را حدس زد. قبلا هم، یک بار در مورد حجاب در مجلس گفت: «روش رضاشاه برای کشف حجاب غلط بود، من با بیحجابی مخالف نیستم، ولی فکر میکنم با سرنیزه نمیشود این کار را انجام داد، برای قبول بیحجابی باید روی افکار مردم کار و آنها را آماده کرد تا خودشان بیحجابی را بپذیرند! من با روش او که سرنیزه و زور بود، مخالف هستم!» این هم نظر او درباره حجاب ــ که از ضروریات اسلام است ــ بود! در مورد مشروبفروشیها هم وقتی فدائیان اسلام و هیئتهای مذهبی اعتراض کردند، مصدق حاضر نشد دستور بسته شدن آنها را بدهد و گفت: دولت از این طریق کسب درآمد میکند و مالیات میگیرد!
مورد دیگر هم عکسی است که نشان میدهد دکتر مصدق، تا کمر خم شده و دارد دست ثریا، همسر شاه را میبوسد! از این عکس هم خیلی چیزها دستگیر انسان میشود، مخصوصا اینکه یک مسلمان واقعی، جلوی یک فرد نامحرم و فاسد، تا کمر خم نمیشود و دست او را نمیبوسد! همین چند مثال، میزان تعهد دکتر مصدق به احکام شرعی و ارزشهای دینی را نشان میدهد.
اشارهای هم به برخوردهای دکتر مصدق با مرحوم آیتالله کاشانی داشته باشید؟
آیتالله کاشانی در مقاطع مختلف، از اعتبار، آبرو و حتی جان خود، مایه گذاشت و از دکتر مصدق حمایت کرد، اما او قدر آن همه لطف و خوبی را ندانست و روزنامههای طرفدارش، انواع تهمتها را به آیتالله کاشانی زدند و ایشان را که عمری با انگلیسیها مبارزه کرده بود، انگلیسی خواندند! در مجموع دکتر مصدق و نیروهای ملی، با آیتالله کاشانی و نیروهای مذهبی، میانه خوبی نداشتند و از هر امکانی، برای تخریب چهره آنها استفاده میکردند. شهید نواب صفوی در واقع، قربانی مخالفتها و عدم حمایتهای دکتر مصدق شد! فدائیان اسلام در هیچ دورهای به اندازه دوره حکومت دکتر مصدق، صدمه نخوردند.
کد مطلب: 17373