علم همواره خود را نوکر و زیردست محمدرضا پهلوی خطاب میکرد و خود را صرفاً مجری دستورات و فرامین او میدانست و همیشه در سخنرانیها و نوشتهها و مصاحبههای خود شاه را تحسین و از اقدامات به اصطلاح اصلاحی وی تمجید میکرد و تا حدود زیادی به شاه و اقداماتش اعتقاد داشت. وی در برخی مصاحبههایش شخصیت شاه را حتی غیر زمینی و ماورایی ...
علم همواره خود را نوکر و زیردست محمدرضا پهلوی خطاب میکرد و خود را صرفاً مجری دستورات و فرامین او میدانست و همیشه در سخنرانیها و نوشتهها و مصاحبههای خود شاه را تحسین و از اقدامات به اصطلاح اصلاحی وی تمجید میکرد و تا حدود زیادی به شاه و اقداماتش اعتقاد داشت. وی در برخی مصاحبههایش شخصیت شاه را حتی غیر زمینی و ماورایی توصیف کرده بود.
... مردی که در روی زمین سایه خداوند و مأمور انجام خواستههای یزدان است چگونه میتواند از میان آدمهای دیگر برای خود مدل انتخاب کند ...1 نمیتوانم بگویم ایشان در این دنیا هیچ عیب و نقصی ندارند اما من چیزی را به شما خواهم گفت که ایشان ]شاه[ ممکن است خوششان نیایند. شاید برای خود من هم بد باشد که این حرف را بزنم و در عین حال ممکن هم هست چاپلوسی تعبیر شود، اما آنچه میخواهم بگویم (و شما هم ممکن است بخندید) این است که تنها عیب ایشان را میتوان اینطور خلاصه کرد که برای این مردم ما زیاده از حد بزرگ و عالی است و آرمانهایشان هم برای این مردم زیاده از حد بزرگ و عالی است که درک کنند.2 بنابراین چنین کردار و رفتاری از سوی اسدالله علم طبعاً سخت مورد رضایت شاه قرار میگرفت. به ویژه شخصیت متزلزل و در عین حال جاهطلبانه شاه وجود فردی مانند اسدالله علم را لازم داشت. علم در اقصی نقاط کشور دارای نفوذ و اقتدار زایدالوصف بود؛ به ویژه در مناطق شرقی کشور، که خاندانش اقتدار چندین صدساله در آن جا داشتند. همچنین ایالات جنوبی کشور به خصوص استان فارس از حوزههای نفوذ اسدالله علم بود. وی املاک و داراییهای فراوانی در نقاط مختلف کشور برای خود فراهم آورده بود و اغلب متنفذین محلی، استانداران و نمایندگان مجلسین سنا و شورای ملی از دوستان و آشنایان نزدیک وی بودند. علم از سالها پیش در انتخابات مجلس شورای ملی دخالت میکرد؛ بنابراین نمایندگان مجلس غالباً از ابواب جمعی او محسوب میشدند. اسدالله علم باند قدرتمندی از گروههای مختلف سیاسی، اجتماعی، دانشگاهی را در سراسر کشور در اختیار داشت که از مهمترین عوامل نفوذی و اطلاعاتی او به شمار میرفتند و به نوعی جاننثار وی بودند. از سوی دیگر اسدالله علم تنها کسی بود که با کشورهای انگلستان و امریکا بیشترین روابط را داشت، از این رو نمایندگان این کشورها اسدالله علم را تنها حلاّل مشکلات و برآورنده تقاضاهای خود میدانستند. محمدرضا شاه نیز کاملاً به عمق روابط اسدالله علم با مأموران و نمایندگان مختلف امریکا و انگلستان آگاهی داشت. به ویژه این که در این دوره مسائل و روابط خارجی از جمله مهمترین مواردی بود که شاه قصد داشت خود مستقیماً، و بدون شرکت فعالانه هیئت دولت، در آن دخالت داشته باشد. به همین دلیل وزارت خارجه ایران در این دوره هیچگونه کارکرد جدی نداشت و نمایندگان خارجی نیز کاملاً واقف بودند که اگر بخواهند امور مختلف سیاسی و اقتصادی ... خود را از طریق وزارت خارجه ایران و براساس سلسله مراتب اداری ـ سیاسی به انجام رسانند، راه به جایی نخواهند برد. به همین دلیل اسدالله علم که هم از سوی شاه و هم از طرف کشورهای خارجی شاخص تشخیص داده شده بود، بسیاری از کارها را شخصاً حل و فصل میکرد. در دوره تصدی اسدالله علم، وزارت دربار دارای سلسله مراتب متعددی بود. پس از مقام وزارت یک معاونت دربار قرار داشت. نفر سوم رئیس کل تشریفات بود. پس از وی رئیس دفتر مخصوص قرار داشت. بعد از این مقامات، تعداد نسبتاً زیادی از مدیران کل تشریفات جای داشتند که از نظر اداری زیر نظر رؤسای تشریفات و دفتر مخصوص خدمت میکردند. تا این دوره منصب معاونت دربار وجود نداشت. امّا اسدالله علم به دلیل اشتغالات فراوانی که به عهده داشت، برای وزارت دربار یک معاونت نیز درنظر گرفت. آجودانهای لشکری و کشوری شاه که به نوعی جزو ابواب جمعی وزارت دربار محسوب میشدند، در این تشکیلات زیر نظر رئیس کل تشریفات دربار عمل میکردند. این آجودانها تقریباً به طور دایم شاه را در مسافرتهای داخلی و خارجی همراهی میکردند.3 اسدالله علم، وزیر دربار، برای این که قدرت فائقه و بلامنازع خود را در کشور تثبیت کند اقدامات دامنهداری را برای حذف سایر رقبا انجام داد تا راه هرگونه امکان رقابت را بر دیگران سد کند. وی این سیاست را تقریباً از دوران نخستوزیریاش آغاز کرده بود و تنها افرادی را که سرسپردگیشان به وی قابل تردید نبود و هیچگونه ادعایی نیز در مورد قدرت بلامنازع او نداشتند به عنوان ابواب جمعی خود پذیرفته بود. علم علاقهمند بود به همان میزان که خود در مقابل شاه موضعی ضعیف و چاکرانه اتخاذ میکرد، زیردستانش نیز همان شیوه را در قبال او برگزینند. علم از تحقیر دیگران در حضور شاه هیچگونه ابایی نداشت و بارها هیئت دولت و در رأس آنها شخص امیرعباس هویدا، نخستوزیر، را در حضور شاه به سخره میگرفت و از عملکرد دولت هویدا شدیداً انتقاد میکرد. در راستای اتخاذ چنین سیاستی بود که رقبای اصلی علم نظیر دکتر منوچهر اقبال، جعفر شریف امامی، هویدا و دیگران هرگز نتوانستند به اندازه وی در نزد شاه اعتبار کسب کنند. از جمله اقدامات اسدالله علم در راه حذف رقبای خود از قدرت، میتوان از عزل ارتشبد فریدون جم از ریاست ستاد ارتش و عزل سرلشکر حسن پاکروان از ریاست ساواک نام برد. با برکناری این دو تن که با دخالت مستقیم اسدالله علم صورت گرفته بود، به ترتیب ارتشبد ازهاری به عنوان رئیس ستاد ارتش و ارتشبد نعمتالله نصیری به عنوان رئیس ساواک منصوب شدند.4 بنابراین اسدالله علم همواره درصدد بود تا در تمام عزل و نصبهای مهم کشور سهمی عمده داشته باشد. هر چند در واقع از این قدرت برخوردار بود و در اغلب رایزنیهای شاه، مشاور اصلی وی به شمار میرفت. با این حال در مواقعی که بنا به دلایلی در تصمیمگیریهای مهم کشوری نمیتوانست نقشی قاطع ایفا کند خود را مغبون احساس میکرد و همواره درصدد بود تا روند امور را در مسیر دلخواه خود هدایت کند. برای نمونه، درباره جمشید آموزگار که به دلیل ویژگیهایش بارها به مناصب مختلف گمارده شده بود مینویسد: «... آیا درست است حالا که آموزگار وزیر کشور شده همچنان عهدهدار مسائل نفتی و روابط با اوپک باقی بماند؟ ... نمیتوانم بفهمم چرا شاه ما با چنین انتصابات عمداً نابجا امور را از مسیر واقعی خود خارج میکند ...».5 اسدالله علم به ویژه نسبت به هویدا، نخستوزیر، سخت حسادت داشت و همواره جهت تضعیف موقعیت وی در نزد شاه در تلاش بود. علم بارها در حضور شاه او را به بیعرضگی و تحملناپذیری متهم ساخت. علم در تاریخ 27 اردیبهشت 1353/م1974 در اینباره مینویسد: «امروز صبح با شاه صحبت میکردم نظرم تأیید شد که هویدا از موقعیت بسیار مستحکمتری برخوردار است ... ترسم از این است که باید سالهای سال او را تحمل کنیم. با این که خدا میداند راز بقایش در چیست. دعا میکنم که اگر هویدا نخستوزیر باقی بماند به شاه یا پایههای رژیم ما صدمه نرساند. از این بابت امید کمی دارم. فقط اگر میتوانستم به گونهای بدگمانیم را به گوش شاه برسانم ...».6 علم بارها دولت هویدا را به بیلیاقتی و عدم کارآیی در انجام امور محوله متهم میکرد، و در شرایطی که خود او و شاه تصمیمگیرنده اصلی امور کشور بودند، تلاش میکرد تمام امور مثبت و اقدام شده را به خود و شاه نسبت دهد و خرابیهای موجود را از چشم دولت هویدا ببیند. علم ادعای رسیدن به «دروازههای تمدن بزرگ» را با روی کار آمدن کابینهای نظیر دولت هویدا بس عبث میدانست. چرا که به نظر علم هویدا حتی قادر نیست برای تأمین آب و برق پایتخت چارهاندیشی کند. علم در تاریخ 20 تیرماه 1355/1975م ضمن نثار لعنت بر هویدا تهدید میکند که «تصمیم دارم این دولت را ظرف دوازده ماه آینده تعویض کنم. نه به خاطر جاهطلبی شخصی بلکه به خاطر این که وفاداریام به شاه آن را ضروری میسازد».7 از سوی دیگر خود هویدا هم که از وضعیت و میزان اختیاراتش در نزد شاه آگاهی داشت، خود را صرفاً مجری دستوراتی میدانست که از سوی شاه به او دیکته میشد و بدینترتیب از پذیرفتن هر گونه مسئولیتی طفره میرفت. در واقع هم هویدا آلت فعلی بیش نبود و هیأت دولت او حق کوچکترین ابراز نظر درباره مسائل مهم کشور نداشتند. علم با این که خود از این وضعیت آگاه بود، اما برای این که خود و شاه را از بروز خرابیها برکنار بداند و بیگناه قلمداد کند، نوک حمله خود را متوجه هویدا میساخت و او را به بیلیاقتی و حتی خیانت متهم میساخت. برای این که اعتبار هویدا را در نزد شاه پایین بیاورد او را متهم میساخت که شاه را فریب میدهد. علم از هر فرصتی برای تحقیر هویدا و دیگران استفاده میکرد. چنان که در یک مورد در هنگام سخنرانی شاه، علم دستور داد تا اقبال و هویدا را از صرف چای باز دارند. خود علم در اینباره مینویسد: «خیلی به آقایان گران آمد. در هیچ جای دنیا چنین کاری نمیکنند که این بیادبها کردند».8 علم بارها هویدا را در انتظار ملاقات با شاه معطل میکرد و از اینگونه اعمال احساس غرور و لذت میکرد؛ و هرگاه هویدا و دیگر بلندپایگان رژیم مورد بیمهری شاه قرار میگرفتند، اسدالله علم نمیتوانست خوشحالی خود را پنهان کند. در اینباره مینویسد: «بیچاره نخستوزیر و دکتر اقبال رئیس هیئت مدیره شرکت نفت میل داشتند سر شام بیایند. البته اجازه نفرمودند».9 انتقادات و حملات اسدالله علم به هویدا و کابینه او به ویژه در سالهای پایانی عمر حکومت محمدرضا شاه شدت بیشتری یافت. علم تلاش میکرد تا شاه را از وضعیت وخیمی که در کشور در حال شکلگیری بود مبرا و بیگناه نشان دهد. وی شاه را فردی توصیف میکرد که تمام زندگیاش را وقف پیشرفت و آبادانی کشور کرده است. علم، هویدا و دولتش را متهم میساخت که تلاشی جّدی برای توسعه کشور صورت نمیدهد و صرفاً در فکر بقای خویش است. او در تاریخ 14 مهر ماه 1355/1975م در یک هشدار جدّی در اینباره به شاه میگوید: «... اعلیحضرتا! شما کارهایی کردهاید که در تاریخ این ملت بیهمتاست. چه قدر باعث تأسف خواهد بود که زحمات رهبری با کفایت مثل شما در اثر عملکرد مفتضحانه مشتی خائن یا اگر ترجیح میدهید مشتی نالایق به هدر میرود. اگر مایل نیستید اجازه دهید که من از سخنرانیام برای اتمام حجت آنها استفاده کنم. حداقل اجازه دهید که برای مردم توضیح دهم که اعلیحضرت به هیچوجه مسئول وضعیت نابسامان کنونی نیستند. سرانجام به این کار رضایت داد».10 اسدالله علم در مقام وزیر دربار پا به پای رقابت با دولتمردان عالیرتبه کشور، شبکه وسیعی از دوستان و همکاران خود را در سراسر کشور پراکنده بود تا در مواقع لزوم بتواند از یاری آنها بهرهمند شود. ازجمله، به هنگام انتخابات مجلس شورای ملی و مجلس سنا، اغلب نمایندگان با نظر اسدالله علم و شاه انتخاب میشدند. به این منظور قبل از انتخابات، محفل کوچکی از مشاورین شاه به سرپرستی اسدالله علم تشکیل میشد تا اسامی افرادی را که قرار بود در انتخابات آتی رأی بیاورند مورد مداقه قرار دهند. در این جلسه ظاهراً مشورتی، نظر نهایی را اسدالله علم ابراز میکرد و دیگران صرفاً مجری دستورات وی بودند.11 اسدالله علم که خود طراح بسیاری از اقدامات خودسرانه شاه بود و در فرمایشی شدن سلطنت مشروطه شاه و تبدیل آن به خودکامگی او، نقش اساسی را ایفا کرده بود، در یک اعتراف و محاکمه از خود، به ریشههای بحران چنین اشاره میکند: ... اولین قدم در راه تربیت اجتماعی احترام گذاشتن به حقوق دیگران است و ما در جهت این که این اولین قدم را برداریم نیستیم ... هیئت حاکمه هم که در زیر سایه قدرت اعلیحضرت مصون از هرگونه انتقادی است. تکلیف احزاب و مجلسین هم که معلوم است. عدهای از مردم به این حزب و عدهای دیگر به آن حزب رفتهاند و کشور را بین خود تقسیم کردهاند. وکلای آنها هم میدانند به جای فکر آراء مردم باید مسئولین حزب را خایهمالی کنند. دیگر مردم چه معنا دارند. فرماندار و استاندار هم که حزبی هستند. دستور حزب را اجرا میکنند. اینست که وکیل هم کار ندارد به آراء مردم. مردم هم به او کار ندارند و در نتیجه بین مردم یک نوع بیاعتنایی به وجود آمده است و روزبهروز بیشتر میشود. علم در ادامه گفتارش ضمن انتقاد از عملکرد خود و شاه در بکار بستن برنامههای خودسرانه و مستبدانه و عدم در نظر گرفتن قانون اساسی و مردم، در تاریخ 19/9/1348ش/1969م خطاب به شاه میگوید: من کار ندارم که برای پیشرفت مردم کشور واقعاً این رویه لازم بود ولی حالا که کارها روی غلطک خودش است چرا اجازه نمیفرمایند انتخابات واقعاً متکی بر آراء مردم باشد. گور پدر این حزب یا آن حزب. انتخابات شهرداریها آزاد باشد. انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی و ... آزاد انجام شود. آن دوره شربالیهود که اینها واقعاً بتوانند به اساس مملکت صدمه بزنند که در زیر سایه شما از بین رفت. لااقل دستگاههای دولتی یاد بگیرند که دیگران هم حق دارند.12 اسدالله علم در جایی دیگر اعتراف میکند که به علت عملکرد ناصحیح رژیم که خود او نیز در آن سهیم است، هرگونه قانونمندی از کشور رخت بربسته است. وی مجلس شورای ملی و مجلس سنا را به مجالس فاتحهای تشبیه میکند که گروهی مغرض و سودجو و فاسد از طبقات فوقانی «که خودم هم جزء آنها هستم» کشور را به سراشیبی سقوط سوق دادهاند.13 ازجمله کسانی که اسدالله علم دشمنی خود را با او نتوانست حتی تا لحظه مرگ او فراموش کند سیدحسن تقیزاده بود. اسدالله علم بنا به دلایل عدیده با وی روابط خوبی نداشت. اولاً این که تقیزاده در خاطراتش از اوایل مشروطیت بارها از رشوهپردازی شوکتالملک پدر اسدالله علم و عمویش حشمتالملک دوم به حکومت عینالدوله سخن به میان میآورد و یک وجهه بسیار بدی از پیشینه خانوادگی علم ارائه میداد. از سوی دیگر هنگامی که علم در کابینه حسین علاء وزیر کشور بود، و همزمان با آن نیز سیدحسن تقیزاده رئیس مجلس سنا بود، برخوردهای تندی میان علم و تقیزاده درگرفته بود. در آن جلسه تقیزاده بخاطر موقعیت ممتازش، علم را تحقیر کرده بود. به این دلایل اسدالله علم تا هنگام مرگ تقیزاده در 15 بهمن 1348/1969م از وی رنجیده خاطر باقی ماند. علم در سالروز مرگ تقیزاده با توجه به سوابق یاد شده میگوید: ... حسن تقیزاده از مشروطهخواهان صدر مشروطیت بود. مدتی هم در دستگاه رضاشاه کار کرد. تقیزاده گفت من تقصیر نداشتم زیرا آلت فعل بودم ]اشاره علم به قرارداد نفت در دوره رضاشاه است[. تو ]تقیزاده[پدرسگ اگر میدانستی قرارداد بد است و اسیر چنگ دیکتاتور (به قول خودت) هستی چرا در دستگاه دیکتاتور خوشخدمتی کردی؟ من از آن تاریخ از این مرد نفرت داشتم و هر کجا با هم برخورد میکردیم غیر دوستانه بود تا وقتی که او رئیس مجلس سنا و من وزیر کشور شدم. برای من مشکلات زیادی فراهم کرد ... یکی از سناتورها به نام نیکپور را واداشت که علیه من اعلام جرم کند. او هم جرأت نکرد.14 اسدالله علم به رغم این که تا آخر عمر از وفاداریاش نسبت به شاه کاسته نشد؛ با این حال کاملاً واقف بود راهی را که رژیم در پیش گرفته است انحراف از راه صواب است. وی در برخی از نوشتههایش بهطور پنهانی از سیستم حکومت سلطنتی خودکامه انتقاد کرده و عمر حکومتهای سلطنتی نظیر شاه را نهایتاً محکوم به زوال ارزیابی میکند. علم انتخاب شاه را از راه موروثی نابجا و آن را برخلاف عقل و منطق میداند. وی سیطره شاه بر تمام شئون کشور را برخلاف قانون اساسی میداند؛ هر چند که خود او نیز بازوی قدرتمند شاه در به کار بستن اعمال خودسرانه و غیرقانونی او است. با این حال طبق عادتی که دارد نتیجه میگیرد که در مورد ایران غیر از دخالت شاه در تمام امور چاره دیگری وجود ندارد. به عقیده علم در غیر این صورت «پادشاهی که بپذیرد فقط نقش نمادین اجرا کند حکم مرگ خودش را امضا کرده است». وی در اینباره احمد شاه قاجار را مثال میزند که نقش نمادینش در حکومت باعث سقوطش شد. بنابراین علم درباره مردم ایران به تز اصلیاش رجوع میکند و رژیم شاه را کاملاً ضروری تشخیص میدهد. چرا که به عقیده علم «ملت ما هنوز به بلوغ سیاسی نرسیده است که گناهی هم ندارد. تجربه دموکراسی را هم نداشته ...».15 علم که در اغلب موارد توجیهگر قدرت استبدادی و روش دیکتاتوری رژیم پهلوی است و در بیشتر سخنرانیها و مصاحبههایش روش سیاسی شاه را بهترین نوع حکومت برای کشور میداند، خود اعتراف میکند که سخنان وی دراین باره کاملاً عوامفریبانه و غلط است. چنانکه در یک مورد درباره مصاحبهاش با خبرنگار دیلیتلگراف درباره عدم وجود آزادی در ایران، میگوید: «... پاسخ دادم حالا که انقلاب سفید به مردم امکان داده به کلیه اهدافشان دست یابند دیگر چیزی برای گفتن یا ابراز عقیده ندارند. این پاسخ شرمآوری بود که تماماً یادآور شعارهای کمونیستی است اما آخر چه چیز دیگری میتوانستم بگویم؟».16 اسدالله علم اعتراف میکند که برنامههای توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی رژیم پهلوی، به ویژه در روستاها، با شکست مواجه شده است و دولت در اجرای تعهدات خود در قبال وعدههای توخالی به مردم با مشکلات عدیده روبهرو شده است و «شرمآورتر این است که از هر بیست و پنج دهکده فقط یکی برق دارد. رقم مسخرهای باتوجه به توسعه ملی. باید شاه را آگاه کنم».17 اسدالله علم هر از چند گاه نابسامانیهای موجود در عملکرد دولت را به گوش شاه میرسانید و او را از عواقب ناخوشایند آن آگاه میساخت، زیرا علم در جایگاهی قرار گرفته بود که وظیفه اصلیاش را حفظ شاه و ادای دین نوکریش به او میدانست. علم بارها شاه را هشدار داده بود تا جهت جلوگیری از نارضایتی عمومی اقدامات لازم را به عمل آورند و از انجام اقداماتی که به نوعی اعتراضات عمومی را به دنبال دارد، پرهیز کنند. برای نمونه وی ضمن انتقاد از دولت هویدا که قیمت آب را 70 درصد افزایش داده بود، آن را برای تثبیت پایههای حکومت شاه مضر تشخیص میدهد و هشدار میدهد: «... به هر حال 70% قیمت آب را بالا بردن صحیح نیست. مثل بالا بردن قیمت نفت در زمان مرحوم یا غیرمرحوم منصور میشود که بالاخره به قیمت جان او تمام شد ... این دولت احمق ]هویدا[ نمیداند چه میکند. خدا رحم کرد که یک نفر تلفات داد و مردم حسنعلی منصور را در چهار سال پیش کشتند. باز هم درس نمیگیرند. خودشان به جهنم به ارباب محبوب عزیز من به طور نهایی صدمه وارد میشود».18 بعید مینماید که اسدالله علم در عالم واقع به فکر تغییر سیستم سیاسی رژیم پهلوی افتاده باشد، اما به دلیل تجربیات فراوانی که در عالم سیاست و روابط خارجی اندوخته بود و خود بارها شاهد تحولات فراوان سیاسی در کشورهای مختلف بود، در تداوم طولانی نظام سیاسی ایران، دوره محمدرضا شاه پهلوی، سخت در تردید بسر میبرد و برای بقای رژیم شاه انجام برخی اصلاحات سیاسی، اجتماعی را در درون نظام ضروری میدانست. علم در اینباره معتقد بود: «اگر شاهنشاه بتوانند اصول دموکراسی را در 1970ـ 1980]1349ـش1359[ برقرار سازند به آینده و به سلطنت ولیعهد انشاءالله میتوان امیدوار بود». علم با زیرکی تمام دریافته بود که «در دنیای امروز حکومت فردی نه قابل دوام و نه قابل قبول است». اما در نهایت، احیاناً برای این که نوشتههایش برای او دردسری ایجاد نکند و موقعیت ممتازش در نزد شاه محفوظ بماند با تمجیدی تلخ از عملکرد شاه که با هشداری برای چارهیابیاش در آینده همراه است، نتیجه میگیرد که: «بگذریم از این که شخص محمدرضا شاه مردی خوشقلب به علاوه دوراندیش و دنیادیده و فکور است و هرگز از قدرت خویش بهرهبرداری به نفع خود نمیکند و تمام در راه کشور به مصرف میرسد».19 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. مارگارت لاینگ، مصاحبه با شاه. ترجمه اردشیر روشنگر، تهران، نشر البرز، ص 15 . 2. همان، ص 179. 3. احمدعلی مسعود انصاری، من و خاندان پهلوی. به کوشش محمد برقعی و حسین سرفراز، تصحیح و مقدمه از حسین ابوترابیان، چاپ دوم، تهران، نشر فاخته. 1371، ص 47-48 . 4. محسن مبصر، پژوهش: «نقدی بر کتاب خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست» .Iran ”Books” INC” 80140Ld. ”George town Road. ”Bethesda, ”Md20814.” U.S.A. p 428 . 5. اسدالله علم، گفت وگوهای من با شاه. جلد دوم، ص 597 . 6. همان، ص 587 . 7. همان، ص 797 . 8. اسدالله علم، یادداشتهای علم. جلد اول، ص 296 . 9. همان، ص 310 . 10. اسدالله علم، گفت وگوهای من با شاه. جلد دوم، ص 857 . 11. احمدعلی مسعود انصاری، پیشن، ص 47 . 12. اسدالله علم. یادداشتهای علم. ج 1 ص 339-340 . 13. همان، ص247 . 14. همان، ص 391 . 15. اسدالله علم. گفت وگوهای من با شاه. ج 1، ص 236 . 16. همان، ج 2 ص 476 . 17. همان، ص 578 . 18. اسدالله علم. یادداشتهای علم. ج 1، ص 157 . 19. همان، ص 368 .