رضاخان که در عرض چند سال و با حمایت انگلیسیها قدرت را در ایران قبضه و سلسله پهلوی را جایگزین سلسله قاجار کرد تلاش کرد با انجام اقداماتی چهره انگلیسی خود را تطهیر کند و یک چهره ملی و مستقل از خود به نمایش گذارد. اقداماتی که رضاشاه انجام داد چه بود و او چگونه میخواست چهرهای متفاوت از خود به نمایش گذارد تا این وصله ناجور انگلیسی بودن را از خود جدا کند؟
ایران معاصر آکنده از حوادثی است که در آن قدرتهای خارجی نقش بیبدیلی در آن ایفا کردهاند؛ از جنگهای تحمیلی روسیه علیه ایران که به از دست رفتن بخشهای گستردهای از خاک کشورمان منتهی شد تا حوادث منتهی به اشغال خاک کشورمان توسط دول خارجی در جنگهای جهانی اول و دوم. در این میان یکی از رویدادهای مهم که تأثیر بسزایی بر سپهر سیاسی ایران گذاشت دخالت انگلستان در روی کار آمدن رضاشاه بود. در واقع لندن که بیم آن داشت با تحولات انقلابی بلشویکی در همسایه شمالی ایران و پدید آمدن سوسیالیسم در روسیه ایران نیز به دام آن بیفتد درصدد برآمد دولتی مقتدر را که به انگلستان وابسته باشد در ایران بر سر کار بیاورد؛ هدفی که ابتدا تلاش شد از طریق قرارداد 1919م عملی شود، اما با مخالفتهایی که در برابر آن شکل گرفت به نتیجه نرسید. در نتیجه رهبران سیاسی انگلستان به این نتیجه رسیدند که باید این هدف را از طریق دیگری دنبال کنند. سناریویی که لندن برای این هدف طراحی کرد کودتا بود؛ کودتایی که در نهایت به روی کار آمدن رضاخان میرپنج و تبدیل آن به رضاشاه منجر شد.
در این میان، رضاخان که در عرض چند سال و با حمایت انگلیسیها قدرت را در ایران قبضه و سلسله پهلوی را جایگزین سلسله قاجار کرد بر آن شد تا انگ انگلیسی بودن را از چهره خود بزداید. در واقع او که با حمایت لندن بر سریر قدرت نشسته بود تلاش کرد با انجام اقداماتی چهره انگلیسی خود را تطهیر و یک چهره ملی و مستقل از خود به نمایش گذارد. اما اقداماتی که رضاشاه انجام داد چه بود و او چگونه میخواست چهرهای متفاوت از خود به نمایش گذارد تا این وصله ناجور انگلیسی بودن را از خود جدا کند؟ بر این اساس، طی سطور زیر تلاش خواهیم کرد تا اقدامات وی را برای عملیاتی کردن این سیاست مورد ارزیابی قرار دهیم.
تلاش برای تغییر قرارداد دارسی
رضاشاه که میدانست انگلستان پایش به ایران از طریق قرارداد دارسی باز شده است همت خود را بر آن گذاشت تا با تغییر در قرارداد دارسی و افزایش سهم ایران از این قرارداد انگلیسی بودنش را زیر سؤال برد و به نوعی خود را از این اتهام تبرئه نماید. نفت که اهمیت آن بیش از پیش شده بود و نقش راهبردی در معادلات سیاسی ایفا میکرد بهانه خوبی بود تا رضاشاه روی آن دست بگذارد. به خصوص که با گذشت چند سالی از سلطنت وی کشور از هرج و مرج و بیثباتی تا حدودی فاصله گرفته بود و دولت مرکزی با سرکوب تدریجی مخالفان به اقتدار نسبی دست یافته بود.
رضاشاه ابتدا بانک ملی را تأسیس کرد و دو سال بعد حق انتشار اسکناس را که در انحصار بانک شاهی که متعلق به انگلستان بود از آن گرفت و به بانک ملی واگذار کرد. اما مسئله کمپانی نفت ایران و انگلستان تبدیل به معضلی برای وی شده بود؛ چون حتی یک سهم از سهام شرکت متعلق به ایران نبود. رضاشاه برای تغییر در امتیازنامه دارسی عبدالحسین تیمورتاش را برای مذاکره با انگلستان به لندن فرستاد. در مذاکراتی که میان تیمورتاش و کدمن، نماینده دولت انگلستان، انجام گرفت تیمورتاش بر حق 25 درصدی ایران از عایدات نفت و در نظرگرفتن یک درآمد حداقلی برای ایران تأکید ورزید. در مقابل وی پیشنهاد داد که تهران حاضر است امتیاز نفت را برای یک دوره حداقلی بیستساله تمدید نماید. کدمن این پیشنهاد تیمورتاش را نپذیرفت و حل مسئله نفت را به زمان دیگری موکول کرد. چند سال بعد و در سال 1932م دوباره مذاکراتی میان دو طرف انجام شد و در این مذاکرات خواستههای ایران کمتر شد و دولت ایران دیگر خواسته شریک شدن در سهام شرکت را روی میز قرار نداد و تنها به افزایش درصد درآمد نفت که از 16 درصد به 20 درصد بود بسنده کرد. اما همین که زمینه و بستر برای انعقاد قرارداد فراهم شد تیمورتاش متوجه شد که جمع مبلغ دریافتی دولت ایران از درآمد نفت در سال قبل کمتر از نیمی از آن مبلغی است که باید پرداخت میشده است؛ موضوعی که با عصبانیت رضاشاه همراه شد و وی قرارداد دارسی را به آتش انداخت و دولت را مکلف کرد تا به هر طریق ممکن قرارداد جدیدی را طرح کند و به امضا رساند.1
هنگامی که قدرتهای بزرگ جهانی درگیر جنگ جهانی دوم شدند رضاشاه به آلمانها روی آورد و هرچند به نوعی اعلام سیاست بیطرفی کرد اما در عمل جانب آلمانها را گرفت. این عمل رضاشاه را برخی به عنوان چرخش به طرف آلمان تعبیر میکنند اما این تمام ماجرا نبود
سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان و با وساطت جامعه ملل بود که دو طرف برای انعقاد قرارداد جدید پای میز مذاکره نشستند. وزرای ایرانی که از نحوه برخورد رضاشاه میترسیدند تلاش کردند به مذاکرات وارد نشوند. کدمن از رضاشاه خواست خود ریاست مذاکرات را بپذیرد؛ مذاکراتی که در نهایت با کمی بالا و پایین شدن امتیازات میان دو طرف، منعقد شد. مدت امتیاز جدید شصت سال بود، مناطق مورد امتیاز از پانصدهزار مایل به صدهزار مایل کاهش پیدا کرد و عواید ایران به تلفیقی از مجموع تولید و شرکت در درصدی از منافع خالص تعیین میشد. ایران هیچ کنترلی بر محاسبه میزان سود شرکت نداشت و این به انصاف شرکت نفت ایران و انگلستان باز میگشت. نکته جالب این است که اگر ایران قرارداد دارسی را لغو نمیکرد امتیاز دارسی در سال 1961م به پایان میرسید و تمام اموال کمپانی به ایران تعلق میگرفت، اما با قرارداد جدید ایران خود را تا سال 1993م متعهد ساخت. به گفته مصطفی علم نیاز شدید رضاشاه شاه به پول و نگرانی عمیق او از حضور ناوگان جنگی انگلستان در خلیج فارس و به علاوه ماهیت انگلیسی او سبب شد وی در نهایت با انعقاد این قرارداد موافقت کند.2
لغو کاپیتولاسیون
اما اقدامات رضاشاه برای ضد اجنبی نشان دادن خود به انعقاد قرارداد جدید نفتی با انگلستان محدود نیست. لغو کاپیتولاسیون (پیش از لغو قرارداد دارسی) از دیگر اقداماتی است که توسط رضاشاه انجام گرفت؛ امتیازی که ابتدا در پی جنگهای ایران و روسیه به اتباع روسیه واگذار شد و پس از آن و با شکست ایران در پس گرفتن هرات زمینه واگذاری آن به انگلستان بهوجود آمد. در پی انقلاب مشروطه در ایران و شکلگیری جنبشهای عدالتخواه مبارزه با این امتیازها شدت گرفت. اما با رخ دادن انقلاب بلشویکی در روسیه و روی کار آمدن اتحاد جماهیر شوروی زمینه برای لغو آن فراهم شد. سرانجام این امتیاز در سال 1306ش توسط حکومت رضاشاه لغو گردید هرچند علیاکبر رنجبر کرمانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، بر این باور است که لغو کاپیتولاسیون دو سال پیش از روی کار آمدن رضاشاه توسط نجفقلیخان صمصامالسلطنه، که مردی وطنپرست بود، صورت پذیرفت.3
در هر صورت اگر حتی این کار در دوره رضاخان (پیش از پادشاهی) و توسط وی نیز صورت پذیرفته باشد بیشتر تحت تأثیر شرایط بینالمللی و داخلی بوده است. در واقع به عبارتی میتوان گفت که در این مقطع زمانی دیگر کاپیتولاسیون محلی از اعراب نداشت و وجهه بینالمللی خود را از دست داده بود و به نوعی تاریخ مصرف آن گذشته بود؛ به عنوان نمونه قدرتهای اروپایی همچون فرانسه رسما به انگلستان اطلاع داده بودند که دیگر تمایلی به حفظ کاپیتولاسیون ندارند.4
نزدیک شدن به آلمان و فاصله گرفتن از انگلیس
اما اقدامات رضاشاه تنها به این موارد محدود نماند و در صحنه سیاست بینالملل نیز مشهود بود. در واقع رضاشاه که با حمایت انگلیسیها روی کار آمده بود تلاش کرد نشان دهد با فاصله گرفتن از این قدرت جهانی و روی آوردن و نزدیک شدن به آلمان میخواهد چهره انگلیسی خود را به نحوی تطهیر نماید. این امر بهخصوص در مقطع منتهی به جنگ جهانی دوم آشکار شد. در واقع هنگامی که قدرتهای بزرگ جهانی درگیر جنگ جهانی دوم شدند رضاشاه به آلمانها روی آورد و هرچند به نوعی اعلام سیاست بیطرفی کرد اما در عمل جانب آلمانها را گرفت. این عمل رضاشاه را برخی به عنوان چرخش به طرف آلمان تعبیر میکنند اما این تمام ماجرا نبود. در واقع به نوعی نزدیک شدن رضاشاه به آلمان با چراغ سبز لندن انجام شد و به نوعی موافقت لندن با آن همراه بود.5
اما دلیلی که لندن از این سیاست دنبال میکرد ریشه در تحولات منتهی به جنگ دوم جهانی داشت. در واقع در ابتدا حتی انگلستان و فرانسه رضاشاه را تشویق کردند که به آلمانها کمک نیز بکند. این امر بهخصوص زمانی اهمیت دو چندان پیدا میکرد که در آن مقطع جهان غرب با یک رکود و بحران اقتصادی دست و پنجه نرم میکرد و بیم آن میرفت که اروپای غربی و در رأس آن انگلستان به دام کمونیسم بیفتند به خصوص که مارکس نیز پیشبینی کرده بود خروسخان انقلاب از لندن خواهد بود. به هر صورت آنچه در این باب میتوان گفت این است که نزدیکی رضاشاه به آلمان به نوعی با تأیید لندن صورت گرفته بود و نمیتوان آن را در چهارچوب سیاست مستقل ملی که بر اساس منافع ایران باشد در نظر گرفت. حوادث جنگ جهانی دوم و برکناری خود رضاشاه به خوبی گواه بر این مدعاست.6
در مجموع آنچه میتوان گفت این است که رضاشاه از تأسیس بانک ملی و قراردادن آن به جای بانک شاهی تا حمایت از آلمان در جنگ جهانی دوم به نوعی به دنبال تطهیر چهره انگلیسی خود بود؛ سیاستی که همانطور که در بالا نیز مطرح شد چندان کارگر نیفتاد.
کارگران در حال احداث بنای ساختمان بانک ملی در خیابان فردوسی
شماره آرشیو: 130408-275م
پی نوشت:
1. مصطفی علم، نفت، قدرت و اصول: ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، انتشارات اطلاعات، 1371، ص 58.
2. مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران، نشر علم، 1384، ص 128.
3. لغو کاپیتولاسیون دو سال پیش از کودتای رضاخان رخ داد. رک:
https://www.javanonline.ir/fa/news/999641
4. نیلگون دریایی، «کاپیتالاسیون از مشروطه تا پهلوی»، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 39 (1391)، ص 240.
5. علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلستان در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، انتشارات پروین و معین، 1372، ص 95.
6. همان، ص 97.