سیاستهایِ دولتسازی رضاشاه از ابتدا در چنبرهای از پارادوکسهایِ اساسی گرفتار آمد. این پارادوکس، تداوم سنگ بنایِ کجی بود که در دوره مشروطیت بنیان نهاده شده بود
امنیتِ ملی و دشواره شکنندگیِ دولت پهلوی اول؛
ناامنی ناشی از گسترش امنیت!
22 آذر 1399 ساعت 8:57
مولف : سیدمرتضی حافظی
سیاستهایِ دولتسازی رضاشاه از ابتدا در چنبرهای از پارادوکسهایِ اساسی گرفتار آمد. این پارادوکس، تداوم سنگ بنایِ کجی بود که در دوره مشروطیت بنیان نهاده شده بود
فروپاشیِ سریع دولت در شهریور 1320 پژوهشگر را به تردید در صحت نظریات موافق موفقیت دولتسازی رضاشاه در سطح امنیت ملی وامیدارد. سیاستهایِ دولتسازی رضاشاه از ابتدا در چنبرهای از پارادوکسهایِ اساسی گرفتار آمد. این پارادوکس، تداوم سنگ بنایِ کجی بود که در دوره مشروطیت بنیان نهاده شده بود. نظام مشروطیت بدون دست یازیدن به بنیانهای جامعه شبکهای ایرانی و فائق آمدن بر تعارضهای درونی و بیرونی خود، نقش خودکامگی شاه را محدود کرد و سنّت پادشاهیِ استبدادی را به پادشاهیِ مشروطه تغییر داد. این اقدامات میانپرده گمراهکنندهای بود که چند سال بعد به قلمرو وهم فرو رفت. اقداماتِ عملی رضاشاه در ساخت دولت مدرن نیز به همان قاعده منطق همیشگیِ ایرانی، وارونه طراحی شده بود. ویژگی اساسیِ دولتهای شکننده رضاشاه در سطح امنیت، ناتوانی ساختاریِ آن در مقابل یک جامعه پرشکاف، دارای پیوندها و تعلقات درونی و شبکههایِ درهمتنیده محلیگرایانه و از سوی دیگر نفوذپذیریِ بالای آن در برابر مداخلات بود. بااینکه حکومت رضاشاه نهادهایِ استبدادی را در اختیار داشت، اما ضعیف بود، چون نتوانست نهادهایِ استبدادیاش را بر ساختارِ طبقانی استوار کند و سرانجام در تأمین امنیت کشور در مقابل حمله نظامی بهکلی ناتوان ماند و کشور را بهراحتی تسلیم بیگانگان کرد. در این مقاله شکنندگیِ فرایندِ دولتسازیِ پهلوی اول در سطح امنیتِ ملی مورد مداقه و بررسی قرار گرفته است.
بقایِ وضعیت ترسِ فراگیر
در گفتمان امنیت رضاشاه، امنیت ملی محدود به دایره تنگ صاحبان قدرت بهویژه شاه و دربار و خاندان سلطنتی بود. چنین گفتمان و برداشتی از امنیت، با مفهوم امنیت مبتنی بر پیشرفت و آزادی فاصله عمیقی دارد و نهتنها نمیتواند امنیت عمومی را تأمین کند، بلکه در بلندمدت موجب گرفتاری نظام سیاسی در ناامنی و نهایتا سرنگونی و فروپاشی میشود. رضاخان، قبل از گذاشتن تاج شاهی بر سر خویش، زمانی که رئیس دیویزیون قزاق بود، از همان ابتدا و در بیانیه خود که در روز دوم کودتا منتشر کرد بر اعدامِ خیانتکارانِ داخلی بهعنوان «منشأ و مبدأ تمام بدبختیهای ایران و ذلت و فلاکت قشون»، ایجاد «حکومتی که تجلیل و تعظیم قشون را از اولین شرایط سعادت مملکت بهشمار آورد، نیرو و راحتی قشون را یگانه راه نجاتِ مملکت بداند» تأکید ورزید.1 او امنیت نسبی را در اوایل پادشاهی خود به ایران بازگرداند، اما همواره تاریخ توسط فاتحان نوشته شده و این عقیده که وی دولت مدرن ساخت از منظر تاریخی و نظری قابل دفاع نمیباشد. منصفانهتر این است که گفته شود او یک دولت متمرکز ساخت؛2 هرچند که دولت متمرکز وی نیز شکننده بود.
ترتیبات مدرنِ نظامی که رضاشاه آنها را ایجاد کرد اگرچه از اغتشاش و سلبِ امنیتِ محلی که توسط حکام و به سرکردگیِ خوانین انجام میشد ممانعت به عمل آورد، اما در طول سلطنت شانزدهساله رضاشاه پلیس و سازمانهای اطلاعاتی امنیتی مخوف او در نقص صریح حقوق فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اقشار و گروههای مختلف مردم کشور گامهای استواری برداشتند و موجبات دستگیری، بازداشت، شکنجه و قتل دهها تن از ایرانیان را فراهم آوردند. از همان آغاز کلِ ترکیب و بافت ارتش جدید حولِ محور وجود شخص رضاخان متمرکز شده بود.3
نظام اطلاعاتیِ امنیتی که پیش از آن بخش کماهمیتتری از تشکیلات نظمیه و شهربانی بود در دوره رضاخان گسترش بیشتری یافت و گستره عملیاتی آن فعالیت شهربانی را سخت تحتالشعاع قرار داد و آن را قسمتی از سیاستهایِ کلی عملیاتی و اجراییِ خود ساخت. ارتش و نیروهایِ آن از 29 هزار نفر در آغاز راه به 183 هزار در سال 1320 رسید؛4 نظامی از ایجاد رعب و وحشت که بهوسیله دستگاههای شهربانی و نظام اطلاعاتیِ امنیتی آن ایجاد میشد؛ بهطوریکه تعداد نیروهای پلیسی و شهربانی در اواسطِ دوره رضاشاه به هفدههزار نفر رسید. حکومت وی هرگونه مخالفت با روش غیراصولی حکومت را سرکوب و از عرصه سیاسی و اجتماعیِ کشور حذف میکرد. رضاشاه شخصا در 11 آذر 1308 زندان قصر را افتتاح کرد؛5 زندانی که نام آن لرزه بر اندام مخالفان حکومت میانداخت.
در دوره رضاشاه در اثر قوانینی که علیاکبر داور، وزیر عدلیه رضاشاه، اجرا نمود، کریدورهایِ خالی زندان قصر مملو از زندانی شد
زندانهای دوره رضاشاه عمدتا به کشتارگاهی غیررسمی تبدیل شد و صدها تن در آنها به انحای غیرقانونی به قتل رسیدند. باید خاطرنشان ساخت که میان قانون و زندان ارتباط وثیقی وجود دارد. در دوره رضاشاه در اثر قوانینی که علیاکبر داور، وزیر عدلیه رضاشاه، اجرا نمود، کریدورهایِ خالی زندان قصر مملو از زندانی شد.6 کریستین دلانوآ شمار کشتهشدگان مخالف رژیم رضاشاه در جنگهایِ داخلی و سرکوب عشایر را بیش از 24000 نفر عنوان میکند.7 همگام با تمرکزِ امور سیاسی، سازمانهایِ نظامی و انتظامی رو به توسعه نهاد و بهمثابه یکی از پایههای اصلی رژیم بهتدریج شئون مختلف حیات اجتماعی و سیاسی و حتی خصوصیِ افراد را تحت نظارت گرفت. دو راهبرد ترساندن و ناتوان ساختن8 رویکرد عملیاتی پلیس در دوره پهلوی اول بود. در این دوره برایِ اولینبار قدرت حکومت بدل به زیست ـ قدرت شد و به همان نحو، سیاستهای مربوطه زیست ـ سیاست ایرانی را شکل داد.
امنیتزدایی از شهروندان
در دوره رضاشاه ارتش از موقعیتِ بسیار بالایی در جامعه برخوردار بود و علیرغم سطح پایین تولید ملی، بخش عمده بودجه کشور مصروف ارتش و نوسازیِ آن میشد؛ به حدی که در اوایل دهه 1300، تقریبا 40 درصد هزینه بودجه کشور صرفِ ارتش میشد.9 رضاشاه با دادن این امتیازاتِ ویژه به نظامیانْ آنها را به بازوهایِ اعمال قدرت خود تبدیل کرد و از طریق آنها به سرکوبی سیاسی و اجتماعی گستردهای دست زد و یک دولت فردی کاملا متمرکز بهوجود آورد که بهشدت برضدِ امنیتِ عمومی عمل میکرد. رضاشاه هیچ نوع نارضایتی سازمانیافتهای را نمیپذیرفت و بیرحمانه هر نوع نارضایتی را سرکوب مینمود.10 حکومتی که امنیت و بقای آن با امنیت مردم در تضاد باشد نمیتواند کارکرد امنیتی خویش را به نحو مطلوب ایفا نماید. مجموع این عوامل موجب شد که رژیم رضاشاه از کمترین مشروعیتی در بین مردم برخوردار نباشد و همین نبود مشروعیت عمیق در نظام پهلوی اول موجب اتکای کامل وی به نیروی نظامی گردید.11 نهایتا هم سبک خودکامه رضاشاه تضادهای بیشتری بین جامعه و رژیم سیاسی بهوجود آورد و ثبات سیاسی ـ اجتماعی کشور را با تجاوز خارجی دچار مخاطره ساخت که این امر نیز بهطور عمده ناشی از ماهیت استبدادی حکومت وی بود. ناامنیهای دوره رضاشاه ویژگیهای خاص خودش را داشت: اول اینکه عامل این ناامنیها افراد معمولی جامعه نبودند، بلکه حکومتی بود که با استفاده از نیروهای پلیس و شهربانی این ناامنیها را ایجاد میکرد؛ ازاینرو مردم در برابر این ناامنیها امکان دفاعِ مؤثری از خودشان نداشتند؛ ویژگی دیگر اینکه قدرتِ مطلقه حکومتْ افزون بر مال و جان، اعتقادات، ارزشهای عمومی و هویتِ جامعه را تهدید میکرد. هنگامیکه قدرت مطلق حاکمیت حوزه گسترده هویت عمومیِ جامعه را تهدید میکرد درواقع امنیتِ اجتماعی را در معرض انهدام قرار میداد.
بنابراین میتوان گفت بااینکه شمار نیروهایِ مسلح از چهلهزار در دهه 1300 به 127 هزار نفر در سال 1320 میرسید،12 دوران حکومت رضاشاه پیش از امنیتسازی، ابتدا به امنیتزدایی میپرداخت؛ به عبارت دیگر، نظام سیاسی پهلوی نه در عرصه امنیت داخلی و نه در عرصه امنیت خارجی، چه بر اساس مفهوم سنتی امنیت و چه بر اساس مفهوم نوینِ امنیت، نتوانست آنچنانکه باید امنیت را در ایران فراهم سازد؛ زیرا ارتش او کمابیش ناکارآمد و سیاستزده از کار درآمد و پس از هجومِ متفقین به ایران عملا آب شد و در زمین فرورفت. به نظرمیرسد هرچه بر تمرکز منابع قدرت سیاسی در شخصِ شاه، افزوده میشد این مسئله بهطور آشکارتری رخ مینمود؛ تا جایی که حتی قدرتمندترین چهرههای سیاسی در آن مقطعِ زمانی نیز از این قدرت افسارگسیخته در امان نبودند.
فرجامِ سخن
رضاشاه اگرچه با تمرکز قوا بهوسیله تأسیس ارتش مدرن، جلوگیری از حرکت ایلات، سرکوب کردن خوانین و شاهزادگان ظالم برای همیشه به طغیانهایِ محلی پایان داد، اما نتوانست با تقویت بنمایههایِ دولت مدرن، که به باور نظریه دولت شکننده تنها از طریق اقتدار، مشروعیت و ظرفیت (توانایی برای اداره امور عمومی) قابل تحقق است، به مناقشه دولتسازی در ایران پایان دهد. سیاستهایِ او از نظر شاخصهای امنیتساز، توانست شرِّ حُکام محلی را که در دوران قاجار بلایِ جان مردم شده بودند دفع کند، اما بهجای آن نتوانست از ظلم شهربانیها و تعدیات دربار به جان و مال افراد بکاهد؛ همچنین از نظر امنیت خارجی دولت او در اولین مواجهه در برابر هجومِ خارجی در شهریور ۱۳۲۰ به ضعیفترین شکل ممکن عمل کرد.
رضاشاه و محمدرضا پهلوی هنگام استماع گزارش عزیزالله ضرغامی (رئیس ستاد ارتش) در مراسم بازدید از دانشگاه جنگ
شماره آرشیو: 130597-275م
پی نوشت:
1. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357 ــ 1299)، تهران، کویر، 1384، ص 230.
2. رضا ضیا ابراهیمی، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی نژاد و سیاست بیجاسازی، تهران، نشر مرکز، 1396، ص 278.
3. استفانی کرونین، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثابتفر، تهران، جامی، 1383، ص 72.
4. وحید سینایی، همان، صص 282-283.
5. محمدجواد مرادینیا، حکایت قصر، از قاجار تا پهلوی، تهران، موسسه انتشارات نگاه، 1398، ص 42.
6. یعقوب خزائی، فرایند ساختیابی نهاد زندان از مشروطه تا پایان پهلوی اول، تهران، نشر آگه، 1395، ص 130.
7. کریستین دلانوآ، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، تهران، طرح نو، 1371، ص 21.
8. جاناتان روزنبام، پیشگیری از جرم، ترجمه احمد حبیبی، تهران، انتشارات سپهر، 1382، ص 25.
9. استفانی کرونین، همان، ص 68.
10. جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران)، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1380، ص 23.
11. مقصود رنجبر، «امنیت رضاخانی»، مجله زمانه، ش 24 (1383)، ص 20.
12. مهدی نجفزاده، جابهجایی دو انقلاب، چرخشهای امر دینی در جامعه ایرانی، تهران، انتشارات تیسا، چ دوم، 1397، ص 286.
کد مطلب: 18402