اسماعیلخان صولتالدوله قشقایی در سال 1257 در منطقه چاه کاظم (در حوالی شهرستان خنج) دیده به جهان گشود.1 پس از تربیت ایلی و آموختن تحصیلات متعارف به تیراندازی و سواری و جنگهای پارتیزانی پرداخت؛ بهطوری که در جوانی در میان ایل به رشادت و تهور مشهور شد. در اواخر سلطنت مظفرالدینشاه به او لقب صولتالدوله داده شد و از طرف پدر، ایل بزرگ قشقایی را اداره میکرد و همین ایل بود که امنیت جنوب ایران را از هر جهت حفظ مینمود. پس از مرگ پدر، مستقلا ریاست ایل به او داده شد و تقریبا تمام ایلات جنوب ایران از او تمکین میکردند.2
مشروطه؛ تلاشها و دشمنیها
صولتالدوله پس از قدرتیابی توانست با بهرهگیری از اقتدار و بینش سیاسی خویش در بین ایل قشقایی، محبوبیت و مقبولیت کمنظیری بهدست آورد. وی با تکیه بر این سرمایه سیاسی، توانست دامنه نفوذ ایل قشقایی را بهطور بیسابقهای گسترش دهد. در این میان، پیشامدِ مشروطیت و حمایت وی از مشروطهخواهان در فارس و جنوب، فرصت طلایی و نقطه عطفی در زندگی سیاسی او بهوجود آورد تا یک چهره محلی به یک قدرت منطقهای و حتی ملی مبدل گردد. از آنسو نیز حمایت همهجانبه صولتالدوله از مشروطهخواهان با تکیه بر نیروی نظامی قابلتوجه وی موجب افزایش قدرت مشروطهخواهان در برابر مخالفان گردید. موفقیت مذکور برای وی کمهزینه نبود؛ زیرا قدرتها و رقبایی از جمله رقبای درونایلی (برادران صولتالدوله و کلانتران طوایف)، محلی (خاندان قوام و هوادارانش)، منطقهای (سران متنفذ ایل بختیاری) و خارجی (انگلیسیها) برای مقابله با او وارد عمل شدند؛ گرچه مخالفان با اتحاد و همفکری با یکدیگر و طرح و اجرای دسیسههای مختلف و پیدرپی توانستند ضربات بیشمار و جبرانناپذیری به وی وارد سازند، لیکن وی توانست ضمن خنثیسازی دسیسههای مزبور و تعامل با شخصیتها و گروههای سیاسی متنفذ تا حدود زیادی قدرت و اقتدار سابق خویش را بازسازی نماید.3
تنگناهای دولت؛ اقتدار صولتالدوله
از سال 1291ش و همزمان با اوجگیری هرجومرج برآمده از مشروطیت قدرت و اقتدار صولتالدوله در حال افزایش بود. تنگناهای مالی بعد از هرجومرج برآمده از مشروطیت موجب شد تا متنفذان محلی قدرت خود را گسترش دهند. صولتالدوله، ایلخان قشقایی، راههای تجاری فارس به خلیجفارس را در اختیار گرفته بود. نماینده سیاسی بریتانیا در خلیج فارس گزارش داد که صولتالدوله به بزرگترین منتفذ فارس تبدیل شده، برای افراد ایلیاش مالیات وضع میکند، بزرگترین ارتش خصوصی را تشکیل داده و از مزایای بهاصطلاح مشروطه بهرهبرداری میکند.4
جنگ جهانی اول؛ مقابله با انگلیسیها
صولتالدوله در طول جنگ جهانی اول نیز فعال بود. در این جنگ، برخلاف سیاست ایران که اعلام بیطرفی بود، قوای نظامی انگلیس، روسیه، عثمانی و آلمان خاک ایران را مورد تاختوتاز قرار دادند، از جمله جنوب ایران توسط قوای نظامی انگلیس اشغال گردید و سازمانی به نام پلیس جنوب در آنجا تشکیل شد که فرماندهی آن با افسران انگلیسی و هندی بود و افسران جزء و سربازان از میان ایرانیان انتخاب میشدند. پلیس جنوب در اجرای خواستههای خود دست به یک سلسله اقدامات حاد زد و از جمله مخالفین خود را دستگیر و اعدام نمود. صولتالدوله که وطنپرست بود، در مقام اعتراض به انگلیسیها برآمد و با همکاری سایر ایلات با انگلیسیها به جنگ پرداخت. روحانیون و سایر طبقات نیز با او همکاری نموده اعلامیه جهاد دادند و جنگ بین قوای عشایر ایران و انگلیسها درگرفت و شیراز و مواضع حساس فارس از قبضه قوای بیگانه خارج گردید. انگلیسیها در تهران دولت مرکزی را تحت فشار قرار دادند و دولت نیز برای سرکوبی ایلات از درِ مخالفت با عشایر برآمد و طبعا صولتالدوله نتوانست عملیات استقلالطلبانه خود را ادامه دهد، مخصوصا اختلافی که بین صولتالدوله و برادرش که متمایل به انگلیسیها بود موجب شد صولتالدوله از ریاست ایل برکنار شود و چندی در جنگوگریز باشد. پس از خاتمه جنگ جهانی اول و تخلیه ایران از قوای بیگانه، او به میان ایل برگشت و مجددا ریاست ایل قشقایی را بر عهده گرفت.5
رضاشاه، انگلیس و صولتالدوله؛ بر مدار همکاری
رضاخان توفان جمهوریت را تا اواخر فروردین پشت سر گذاشته و موقعیت خود را در تهران استوار ساخته بود و از آن پس شروع به تدارک کارها کرد. نخستین اقدام او کسب اطمینان از این بود که قبیلههای دیگر جنوب با شورش شیخ خزعل همدست نشوند و بیطرف بمانند. رضاخان در گذشته هم بیش و کم با موفقیت گاه از قبیلهای علیه قبیله دیگر استفاده کرده بود. در اواسط دیماه 1301 گروه کوچکی از بختیاریها را برای آرام کردن ترکمنها در خراسان به کار گرفته بود و از قشقاییها برای سرکوبی بویراحمدیها در جنوب غربی فارس بهره برده بود. رضاخان با صولتالدوله رئیس قشقاییها روابط نسبتا خوب داشت. صولتالدوله در اواسط شهریور 1303 برای احراز کرسی نمایندگی خود در مجلس پنجم به تهران آمد.6 پس از آن به توصیه
مستوفیالممالک که وی را از درگیری نظامی بر حذر داشته بود، از حالت فعال و حمایتآمیز از شیخ خزعل دست برداشت.7
در سال 1305 لورین، که در تاجگذاری رضاشاه شرکت کرده بود، مصمم گشت تا پیش از عزیمت خود مسائل معوقمانده بین بریتانیا و ایران را هر چه بیشتر کاهش دهد و روابط دو کشور را در جهت تأمین منافع انگلیس دوستانه سازد. در اوایل دیماه لورین میهمانی ناهاری ترتیب داد و از صولتالدوله، رئیس ایل قشقایی، شیخ خزعل، و ابراهیم قوام (قوامالملک)، رئیس اسمی پنج عشیره عرب فارس، در سفارتخانه دعوت کرد. تاریخچه روابط صولتالدوله با انگلستان چندان مساعد نبود. وی قبیله خود را بارها علیه تفنگداران جنوب برانگیخته بود و در آخرین روزهای جنگ جهانی اول شیراز را به اشغال درآورده بود. رضاشاه عشایر را بهتدریج خلع سلاح کرده بود و صولتالدوله اکنون نماینده مجلس پنجم ولی عملا اسیر دولت در تهران بود. لورین با صولتالدوله ارتباط برقرار کرده بود، و منظور از دعوت او رفع کدورت و دست کشیدن از خصومت زمانِ جنگ و همراهی با دولت مرکزی بود.8
زمانی برای تسویهحساب
در اواسط سال 1307، خلع سلاح عشایر در فارس شروع شد و تندرویهای امیر لشکر محمود آقا آیرم و بعضی از افسران، آنها را به شورش و قیام علیه حکومت مرکزی ترغیب نمود. عشایر خواستههای خود را عنوان نمودند و از جمله خواستار لغو نظاموظیفه در مورد عشایر شدند. امیر لشکر جنوب تحریکات جنوب ایران را نتیجه اقدامات صولتالدوله دانسته و از مرکز تقاضای دستگیری او را نمود و مرکز نیز با آن موافقت نمود و صولتالدوله دستگیر شد و به تهران انتقال یافت و زندانی شد. دستگیری او شتاب عشایر را بیشتر کرد و جنوب ایران و منطقه فارس وضع بحرانی به خود گرفت. حبیباللهخان شیبانی با درجه امیر لشکری فرماندهی قوای جنوب را بر عهده گرفته عازم شیراز شد. یکی از پیشنهادهای وی آزادی صولتالدوله بود. صولتالدوله از زندان آزاد شد و به شیراز بازگشت و سرانجام با کمک و مساعدت او، شورش عشایر تا حدی فرو نشست.9 حسن نیّت صولتالدوله در فارس باعث شد تا در 1309 و در مجلس هشتم شورای ملی از جهرم به وکالت انتخاب شود و ناصرخان پسرش نیز در همان دوره از آباده به وکالت مجلس شورای ملی رسید. رضاشاه در این سالها به انتقامجویی از عاملین گذشته اقدام کرده بود تا رؤسای ایلی دردسرساز را تماما به اطلاعت مجبور کند.10
همزمان با اقدامات انتقامجویانه رضاشاه، در 6 شهریور 1311 مستوفیالممالک درگذشت. او یار و یاور صولتالدوله بود و نیز مانع مؤثری در مقابل تندرویها و تسویهحسابهای رضاشاه با شخصیتهای پرنفوذ. دو روز بعد علی منصور، وزیر داخله، در 8 شهریور لایحه سلب مصونیت صولتالدوله و ناصرخان را به مجلس تقدیم کرد که برخلاف قانون اساسی مشروطه بود؛ چرا که نمایندگان در دوره نمایندگی خود از مصونیت برخوردار بودند و این اولین سلب مصونیت در تاریخ مجلس ایران بود. در نتیجه در 15 شهریور 1311 صولتالدوله و پسرش به اتهام امنیتزدایی از جامعه و شرکت در شورشها بازداشت شدند. صولتالدوله پس از چند ماه حبس در زندان قصر قجر، سرانجام در مرداد 1312 درگذشت. برخی بر این باورند که وی را با تزریق سم یا با قهوه سمی موسوم به قهوه پهلوی مسموم ساختهاند. دولت حتی اجازه نداد جسد صولتالدوله در فارس دفن شود. جسد وی را ابتدا در جوار امامزاده عبدالله در شهر ری به امانت سپردند تا در فرصت مناسب به خاک بسپارند، اما مدتی بعد شایع شد که مأموران امنیتی رضاشاه قصد دارند جسد وی را از بین ببرند؛ لذا قشقاییهای تبعیدی در تهران، جسد صولتالدوله را در جوار بقعه امامزاده عبدالله دفن کردند.11