اشتغالات اسدالله علم در مرکز کشور به معنای پایان یافتن فعالیتهای مختلف سیاسی، اجتماعی وی در شرق کشور، که موطن اجدادی وی محسوب میشد، نبود. علم هنوز هم اقتدار فوقالعادهای در بین اهالی این مناطق داشت و از نظر مردم این نواحی وی هنوز هم امیر و حکمران آنها محسوب میشد. در این زمان هنوز اعضای خاندان علم و خویشاوندان نزدیک وی در این نواحی اقتدار سابق خویش...
اشتغالات اسدالله علم در مرکز کشور به معنای پایان یافتن فعالیتهای مختلف سیاسی، اجتماعی وی در شرق کشور، که موطن اجدادی وی محسوب میشد، نبود. علم هنوز هم اقتدار فوقالعادهای در بین اهالی این مناطق داشت و از نظر مردم این نواحی وی هنوز هم امیر و حکمران آنها محسوب میشد. در این زمان هنوز اعضای خاندان علم و خویشاوندان نزدیک وی در این نواحی اقتدار سابق خویش را حفظ کرده بودند و مسائل سیاسی، اداری و امنیتی این مناطق هنوز هم با اعمال نفوذ این خاندان حل و فصل میشد. اسدالله علم در این زمان از نفوذ زیادی در این مناطق برخوردار بود. در این میان به ویژه «مردم بلوچ و روستاییان او را خان یا رئیس خودشان میشناختند». به رغم تأسیس دادگاههای حل و فصل دعاوی و شعبات دادگستری در این مناطق، اسدالله علم جهت استمرار بخشیدن اقتدارش در این مناطق، هنگامی که وارد مناطق شرقی کشور میشد «سنت قدیمی تظلم» را رعایت میکرد، و روستاییان و دیگر افراد به جای ارجاع دعاویشان به دادگاههای رسمی کشور، از وی مساعدت میخواستند.
اسدالله علم، زمانی که به شرق کشور میرفت، به عادت گذشته «هنوز سنت قدیم تظلم را رعایت میکرد و به سایر کارهایش کار وقتگیر ملاقات با مردم مستمند را که به دیدارش میآمدند افزوده بود. آنها در طول راه خراسان میایستادند تا عریضه خودشان را به او بدهند». علم برای این که قدرت خود را نمایش دهد از گماردن محافظان دولتی برای حفظ جانش در این مناطق جلوگیری به عمل میآورد، زیرا «افراد بلوچ خودشان از او محافظت میکردند».1 اسدالله علم در طول زمامداریش در وزارت دربار بارها شاه و فرح را به بیرجند و قائنات و سیستان دعوت کرد. وی در این میهمانیها اسرافکاریهای فراوان انجام میداد و جهت نمایش قدرت، گروههای مختلف و فراوانی از مردم این منطقه را به استقبال شاه و فرح میآورد. در طی این مسافرتها، که غالباً در چادرهای مجلل پذیرایی انجام میشد، کمترین نشانی از غذاهای ایرانی و محلی وجود نداشت؛ بلکه علم پیشاپیش آشپزهای مشهوری از کشورهای اروپایی را به این مناطق میفرستاد تا از خودبیگانگی راحتی در سرزمینی که آن را متعلق به خود میدانست، اشاعه دهد. به برکت اقتدار علم در کشور بود که دیگر اعضای خاندان و دوستانش نیز نفوذ فراوانی در کشور بدست آورده بودند. از جمله این افراد میتوان از محمدحسینخان خزیمه نام برد که در این زمان بارها نماینده مجلس و سناتور انتصابی مجلس سنا شد. امیرحسینخان خزیمه در سیستان و بلوچستان و قاینات اقتدار فراوانی داشت و هرگاه از تهران عازم آن مناطق میشد تمامی مقامات سیاسی، اداری عالیرتبه استان جهت استقبال از وی در فرودگاه زاهدان حاضر میشدند؛ که این حضور و استقبال به خاطر ترسی بود که از او و اسدالله علم داشتند. چنان که در یک مورد یکی از مقامات عالیرتبه استان که بدون دلیل قانعکنندهای از حضور در مراسم استقبال از علم خزیمه طفره رفته بود، از کار برکنار شد. بنابراین اسدالله علم به غیر از قدرت بلامنازعهاش، موقعیت خاندانی خود را نیز در کشور به ویژه در شرق کشور تحکیم میبخشید تا در مواقع لزوم به عنوان یک اهرم فشار بر ضد مخالفانش از آن سود جوید. در این زمان شرق کشور از جمله مناطقی بود که کنترل و امنیت آن مستقیماً به اقتدار و نفوذ اسدالله علم در این مناطق مربوط میشد. این مناطق سالیان طولانی تحت سیطره خاندان علم قرار داشتند. این سلطه و نفوذ هنوز هم در دوره انتصاب علم در وزارت دربار تداوم داشت. در صورتی که علم تشخیص میداد در این مناطق به سرعت ناامنی و اغتشاش صورت میگرفت؛ بدون این که نیروهای نظامی و شهربانی قادر به مهار آن بشوند. فرماندهان ژاندارمری اعزامی به این مناطق که رسماً مسئولیت حفظ امنیت این مناطق را برعهده داشتند، بارها از وقوع سرقت و دزدی گزارش میدادند که در قالب کاروانهای عظیمی از سارقان مسلح انجام میگرفت؛ حتی در این گزارشات قید شده بود که سارقان خود را از مناطق تحت نفوذ اسدالله علم معرفی میکنند، اما به دلیل قدرت فوقالعاده علم هیچگاه فرمانده کل ژاندارمری را یارای عرض اندام و حتی اعتراض و انتقاد نبود. به ویژه این که ارتشبد ازهاری رئیس ستاد ارتش و نصیری رئیس ساواک از منصوبین پیشنهادی اسدالله علم بودند. در نتیجه رؤسای ژاندارمری برای این که از خشم علم دور بمانند، گزارشات ناامنی این مناطق را بهطور غیرمستقیم مطرح میکردند. از جمله این که «برخی موارد عدم امنیت و راهزنی از خارج منطقه تحریک میشود». حتی راهزنان و دستههای مسلحی هم که در همین ارتباط دستگیر میشدند، دستگاههای قضایی چارهای جز آزاد کردنشان نداشتند. بنابراین «کاملاً روشن بود که تحریکات از ناحیه علم است و منظور این است که هم ابواب جمعی خود را حفظ کند و هم دائماً وابستگی امنیت منطقه را به خود و خانوادهاش گوشزد کند» هنگامی که اویسی فرمانده کل ژاندارمری شد، برای این که از نامهربانی اسدالله علم نسبت به خود اجتناب ورزد، از طرح مسائلی نظیر احتمال دخالت طرفداران علم و غیرو، در ناامنیهای منطقه شرق کشور، خودداری میکرد و «این عدم امنیت را به فقر نسبت میداد و نه علم، و نظرش توسط شورای عالی هماهنگی تأیید میشد».2 هرچند سند یا گزارشی که دال بر شرکت اسدالله علم در قاچاق مواد مخدر باشد در دست نداریم، اما از قبل اقتدار و نفوذ او، اطرافیانش بدون واهمه آزادانه به قاچاق مواد مخدر مبادرت میکردند. به ویژه با امکانات وسیعی که از سوی وزارت دربار در اختیار دوستان و آشنایان و بستگان نزدیک علم قرار داده شده بود، قاچاق مواد مخدر برای آنها بسیار سهل مینمود. از جمله این امکانات خودروهای واگذاری به وزارت دربار بود که که با پلاکهای آبی در اختیار دوستان و اطرافیان اسدالله علم قرار داده میشد؛ و بدون این که ژاندارمری یا دیگر نیروهای انتظامی جرأت تفتیش و بازرسی این ماشینها را داشته باشند، محمولههایشان، که عبارت از مواد مخدر بود، از مرزهای شرقی راهی مناطق مختلف کشور میشد. بنابراین دستگیری این افراد، به دلیل ترس از خشم وزیر دربار برای نیروهای امنیتی امکان نداشت و حتی اگر گزارشی هم داده میشد، ترتیب اثری بدان داده نمیشد و نهایتاً به دست فراموشی سپرده میشد، حتی خود شاه نیز کراراً از طریق گزارشات گوناگون در جریان امر قرار داده میشد، اما تصمیمی قاطع اتخاذ نمیکرد.3
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سینتیا هلمز. خاطرات همسر سفیر، ترجمه اسماعیل زند، تهران، نشر البرز، ص494 . 2. حسین فردوست، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، جلد اول، ص494 . 3. محسن مبصر، پژوهش: نقدی بر کتاب خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ص426 .