کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

رضاشاه به روایت اسناد لانه جاسوسی؛

تحلیل سفارت‌نشینان آمریکایی از نوسازی رضاشاهی

7 دی 1399 ساعت 11:50

مولف : زهرا سعیدی

بسیاری از تحلیلگران، در تبیین تغییراتی که در دوره رضاشاه در زمینه‌های مختلف رخ داد به موارد متعددی از اقدامات مثبت و منفی اشاره می‌کنند، اما اسناد لانه جاسوسی روایت دیگری از این اقدامات ارائه می‌کند


 
دوره حکومت رضاشاه از نظر سیاسی بستر تحولات اساسی در کشور بود. این تحولات طیف وسیعی از تغییرات مهم را در زمینه‌های مختلف شامل می‌شود. بسیاری از تحلیلگران، در تبیین این تغییرات به موارد متعددی از اقدامات مثبت و منفی اشاره می‌کنند. علی‌رغم آنکه دیدگاه‌ها در زمینه تغییرات اصلاحی متفاوت و گاه ضدونقیض است، اما در رابطه با اقدامات منفی و ضدتوسعه‌گرایانه رضاشاه تردید کمتری وجود دارد؛ چنان‌که بسیاری از اسناد و منابعی که با رویکرد حامیانه از رضاشاه سخن گفته‌اند نیز به این اقدامات اشاره کرده‌اند. اسناد لانه جاسوسی از زمره این منابع است که گرچه تحولات دوره حکومت محمدرضا پهلوی را پوشش داده است، اما در مواردی نیز به حکومت رضاشاه و اقدامات او پرداخته است.
 
تمرکزگرایی و ایجاد ساخت قدرت مطلقه
بسیاری از تحلیلگران، حکومت رضاشاه را حکومتی با ساخت متمرکز تعریف نموده و معتقدند رضاشاه اولین کسی بود که ساخت قدرت مطلقه را در ایران پایه‌گذاری کرد. «رضاشاه با قدرت تمام حکومت را متمرکز نمود و ارگان‌های جدا و پراکنده ارتش را در قالب ارتشی یکپارچه درآورد و اولین گا‌م‌ها را برای درهم شکستن قدرت مذهبیون برداشت.»1 البته از نظر برخی تحلیلگران ساخت قدرت متمرکز از نظر سیاسی، تحولی ضدتوسعه محسوب نمی‌شود، بلکه حتی یکی از مراحل اصلی گذار از ساخت سیاسی سنتی به ساخت سیاسی جدید و مدرن، ایجاد قدرت متمرکز است، اما واقعیت این است تحولاتی که در زمینه ساخت قدرت توسط رضاشاه آغاز شد با اشکالات زیادی همراه بود. از جمله آنکه در فرایند تغییرات، بسیاری از گروه‌های مخالف و منتقد، حذف و یا سرکوب شدند که از جمله آنها می‌توان به حذف قدرت‌های پراکنده همچون عشایر و نیز گروه‌های مذهبی اشاره کرد.
 
سرکوب عشایر و سایر گروه‌های پراکنده قدرت
یکی از سیاست‌های رضاشاه در راستای تمرکز قدرت، سرکوب قدرت‌های محلی و پراکنده بود. رضاشاه این قدرت‌ها را به بهانه تهدید قدرت مرکزی، با خشونت هر چه تمام سرکوب نمود، اما درواقع بسیاری از این گروه‌ها، تهدیدکننده قدرت شخصی رضاشاه بودند. از جمله این گروه‌ها می‌توان به بختیاری‌ها اشاره نمود که حمایت تسلیحاتی آنها نقش مهمی در پیروزی مشروطه‌خواهان داشت. بااین‌حال قدرت نظامی آنها توسط رضاشاه شکسته شد... و بسیاری از آنها تبعید و یا مجبور به ترک کشور شدند؛ چنان‌که در بین بختیاری‌ها ثریا (بختیاری اسفندیاری)، همسر دوم شاه نیز بوده‌اند.2
 
ثریا بختیاری خود نیز در کتاب خاطراتش به این موضوع به طور تلویحی اشاراتی داشته و به برخی از اهداف رضاشاه در سرکوب بختیاری‌ها پرداخته است. او در بخشی از این خاطرات و در زمانی که محمدرضا در حال تعریف از اقدامات پدرش بوده است، آورده: «محمدرضا از پدر با احترام فوق‌العاده‌ای برایم حرف می‌‌زد و با غرور می‌گفت: در ده سال اول سلطنت او ‌ایران بیش از 120 سال حکومت سلسله قاجار ‌ترقی و رشد کرد. پدرم جاده‌ها کشید، بیمارستان‌ها ساخت، جوانان را برای ادامه تحصیل به خارج فرستاد... جرئت نمی‌کردم حرفش را قطع کنم و به وی بگویم که رضاشاه ‌ایلات و قبایل را هم برای غصب زمین‌هایشان کشتار کرد، بختیاری‌ها را برچید، بختیاری‌هایی که من از میان آنها بیرون آمده‌ام و امروز، از طریق من، یک پهلوی با آنها پیوند می‌‌بندد».3
 
درواقع به باور ثریا بختیاری، رضاشاه علاوه بر ساخت قدرت مرکزی، مطامع شخصی را نیز دنبال می‌کرد. او با سرکوب عشایر و قدرت‌های پراکنده محلی زمین‌های زیادی را از آن خود کرد و از این جهت آسیب زیادی به آنان وارد نمود. علاوه بر این «منابع مالی عشایر و قبایل مورد دست‌اندازی قرار گرفت، قسمت عمده‌ای از اراضی و املاک رؤسای قبایل و عشایر نیز با استفاده از قانون جدید ثبت اسناد و املاک از دست آنها خارج شد و به تصرف ارتشیان و هواداران حکومت درآمد».4 به عبارتی بر اثر اقدامات رضاشاه که خود از آنها به عنوان نوسازی یاد کرده است، موقعیت بسیاری از ایلات و عشایر متزلزل شد و موقعیت بسیاری از گروه‌های سنتی و ذی‌نفوذ همچون روحانیون و علما نیز به خطر افتاد.
 
ثریا اسفندیاری می‌گوید: «محمدرضا از پدر [رضاشاه] با احترام فوق‌العاده‌ای برایم حرف می‌‌زد و با غرور می‌گفت: در ده سال اول سلطنت او ‌ایران بیش از صد و بیست سال حکومت سلسله قاجار ‌ترقی و رشد کرد. پدرم جاده‌ها کشید، بیمارستان‌ها ساخت، جوانان را برای ادامه تحصیل به خارج فرستاد... جرئت نمی‌کردم حرفش را قطع کنم و به وی بگویم که رضاشاه ‌ایلات و قبایل را هم برای غصب زمین‌هایشان کشتار کرد...»  
 رضاشاه روحانیت را نیز تضعیف می‌کند
رضاشاه بر این باور بود که مدرنیزاسیون با حذف سنّت و مذهب امکان‌پذیر است. او طی سفری که به ترکیه داشت، با تقلید از ظواهر و بدون پی بردن به فلسفه توسعه سیاسی، به این نتیجه غیرمنطقی رسید که مذهب مانع از توسعه‌گرایی است. رضاشاه «آداب مذهبی را خلاف تجدد دانست، لباس روحانیت را خلاف رویه مملکت شناخت، محاضر شرعی را به محاضر رسمی تبدیل کرد و کم‌کم روحانیون را از اموری که داشتند کنار گذاشت».5 رضاشاه مبارزه با مذهب را هم با مکانیسم قانونی و هم اقدامات خشونت‌آمیز و سرکوب‌گرایانه آغاز کرد.
 
در بعد قانونی، ظاهرا بسیاری از اقدامات بعد از آنکه در مجلس به تصویب رسیدند، اجرا شدند، اما عملا تصویب قوانین توسط نمایندگانی بود که مطیع رضاشاه بودند و یا رضاشاه آنها را انتخاب نموده بود. بر این اساس شاهد هستیم که بعد از کودتای 1299، شورای مذهبی ناظر بر قانون اساسی حذف شد. این شورا در جریان قانون اساسی و بر اثر فشار بر دولت برای گنجاندن یک ماده در قانون اساسی جدید وضع شده بود و قدرت الغای تمامی قوانین مصوبه مجلس را که با تعلیمات دینی مغایرت داشت، دارا بود.6 رضاشاه بسیاری از اقدامات خود را با عنوان رفرم و یا اصلاحات سیاسی ـ اجتماعی اجرا نمود، اما ثمره نهایی آن، دشمنی با افکار مذهبی و سنتی در ایران بود.  «درواقع از زمان ظهور رضاشاه، جامعه مذهبی ایران خود را با تغییرات پشت سر هم مواجه یافته است. هر یک از یک تغییرات انحصار روحانیت را در مورد آموزش و پرورش، روابط اجتماعی و خانوادگی، قانون، رسوم و اخلاق عمومی کاهش داد.»7 اقدامات رضاشاه در راستای دین‌زدایی در حالی صورت گرفت که «منبع قدرت روحانیون نفوذ آنان در مسائل اجتماعی و فردی بود؛ زیرا آنجا که مسلمانان در بیشتر اعمال فردی و اجتماعی، خود را مقید به رعایت اصول شرعی می‌دانند، برای داشتن ملاک و معیار در مشروع بودن کارهایشان به مراجع رجوع می‌کنند و این امر نفوذ مراجع را در حیطه وسیعی از مسائل اجتماعی و فردی مردم گسترش می‌دهد».8
 
اقدامات رضاشاه در تضعیف سنّت و مذهب، ضربه بزرگی بر موقعیت آنان و نیز ساخت فرهنگی و اجتماعی مردم وارد ساخت؛ زیرا اسلام، دین اصلی بخش مهمی از مردم جامعه بود و ضدیت با آن عواقب جبران‌ناپذیری بر فرهنگ مردم وارد ساخت. البته اقدامات رضاشاه در این زمینه حامیان معدود و خاص خود را در آن دوره و دوره‌های بعد داشت. حامیان و ستایشگران رضاشاه که عمدتا از وابستگان به غرب بودند، همواره اقدامات رضاشاه در مقابله با جریانات مذهبی را تحسین می‌کردند. او در راستای تقویت قدرت مرکزی، سایر نهادهای قدرت را نیز سرکوب و یا وابسته به خود کرد؛ چنان‌که مجلس، ارتش، قوه قضائیه و سایر نهادهای قانونی، عملا تحت کنترل او قرار داشتند. درواقع رضاشاه رویکردی نظامی داشت و به باور بسیاری، قابل انتظار بود که او با طرز فکر نظامی خود مخالف حکومت پارلمانی باشد.9 چرا که حکومت پارلمانی، قدرت او را به یک پادشاه مشروطه محدود می‌کرد و می‌توانست مانعی در برابر قدرت مطلقه او باشد. رضاشاه با درک این موضوع، گرچه «چهارچوب تشریفاتی حکومت مشروطیت و قلب آن یعنی مجلس را از بین نبرد، ولی سبک حکومت اقتدارگرایانه او قانون اساسی را نادیده گرفت و مجلس را به صورت تشکیلاتی فرمایشی به منظور تأکید بر تصمیمات خود درآورد... با تضعیف مجلس از سوی شخص شاه، نهادهای مشارکت قانونی از کار افتادند و جناح مخالف قدرت، حضور خود در صحنه سیاسی را از دست داد».10 بدین ترتیب رضاشاه ساختاری سیاسی به‌وجود آورد که استبداد پادشاهی تعیین‌کننده تمام امور سیاسی و اقتصادی آن بود.
 
سخن نهایی
بسیاری از رضاشاه به عنوان پدر اصلاحات نوین یاد می‌کنند و معتقدند که اقدامات او نقش مؤثری در آغاز مدرنیزاسیون ایران داشت، اما واقعیت آن است که رضاشاه آسیب زیادی به بخش‌های سیاسی و اجتماعی وارد کرد؛ چرا که تمرکز قدرت در دست رضاشاه، مانع از ایجاد مکانیسم‌های مشارکت سیاسی شد و باعث شد تا بسیاری از گروه‌های قدرت که می‌توانستند عامل مهمی در تسریع روند توسعه باشند، حذف گردند. درواقع اقدامات توسعه‌گرایانه رضاشاه خود عامل ضدتوسعه بود و در نهایت توسعه‌ای نامتوزان را رقم زد.
 
رضاشاه و محمدرضا پهلوی (ولیعهد) هنگام سان دیدن از رژه نظامیان در سالگرد کودتای 3 اسفند سال 1299، در میدان جلالیه تهران
رضاشاه و محمدرضا پهلوی (ولیعهد) هنگام سان دیدن از رژه نظامیان در سالگرد کودتای 3 اسفند سال 1299، در میدان جلالیه تهران
شماره آرشیو: 1-1640-124ط
 
پی نوشت:
 
1. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج 6، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص 687.
2. همان، ج 1، ص 370.
3. ثریا اسفندیاری بختیاری و لوئی والنتین، کاخ تنهایی، ‌ترجمه نادعلی همدانی، تهران، مترجم، 1370، صص 79- 80.
4. حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، گام نو، چ پنجم، 1384، ص 71.
5. سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ هفدهم، 1391، ص 243.
6. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، همان، ج 9، ص 106.
7. همان، ج 1، ص 363.
8. سیدعلیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (1320-1357)، تهران، نشر سمت، ۱۳۸۴، ص 133.
9. همان، ج 2، ص 814.
10. علیرضا ازغندی، نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، تهران، نشر قومس، چ سوم، 1385، صص 131- 132.


کد مطلب: 19424

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/19424/تحلیل-سفارت-نشینان-آمریکایی-نوسازی-رضاشاهی

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir