نهادهایِ قانونی و بهویژه مجلس، نقش بیبدیلی در فرآیند قدرتگیریِ رضاخان ایفا نمودند. احزاب و تشکلهای سیاسی در مجلس بهطور مستقیم یا غیرمستقیم بر سرنوشت رضاخان بهعنوان اصلیترین بازیگر صحنه سیاسی ایران اثر گذاشته و مقدمات ورود او به عرصه سیاسی را فراهم کردند. در واقع ظهور رضاخان در عرصه سیاسی ایران و تصدی مقام سلطنت توسط وی نه اتفاقی بود و نه صرفا خواست یک قدرت خارجی، بلکه نقش نخبگان و مجلس و اصولا نیاز به استقرار یک حکومت مرکزی قوی بهعنوان ضرورت تاریخی بسیار مهم و اثرگذار میباشد. بر این مبنا در این مقاله سعی شده است به این پرسش، پاسخ داده شود که چگونه مجلس شورایِ ملی، بهعنوان یکی از مهمترین نهادهایِ مشروطیت، به خاستگاه قدرتگیری رضاخان تبدیل شد.
مجلس چهارم؛ مخالفتهایِ حداقلی با حکومت رضاخانی
مجلس چهارم، پس از یک دوره طولانی فترت بازگشایی شد و علیرغم تلاشهای کابینه وثوقالدوله برای گزینش کاندیداها، تنی چند از مخالفان رضاخان ازجمله محمد مصدق و آیتالله مدرس بهعنوان نماینده مردم منتخب شدند. در حقیقت، قانون اساسی مشروطه مهمترین مانع برای به قدرت رسیدن رضاخان بود. اصل 36 متمم قانون اساسی مشروطیت، سلطنت را در خاندان قاجار منحصر کرده بود؛ اگرچه خلع محمدعلیشاه سلطنت دودمان قاجار را در واقعیت منقرض کرده بود و چند سال سلطنت احمدشاه بهمنزله بارانهای ریزهای شد که بعد از بارندگیهای شدید فرود میآیند.1
رضاشاه و نخبگانی که حامی وی بودند باید این مانع رسیدن به سلطنت را کنار میزدند. چنین عملی از جانب آنان، قانون اساسی و آینده آن را در وضعیتی شکننده قرار میداد و هرلحظه بیم آن میرفت که دستاورد مهم انقلاب مشروطه از بین برود. درنتیجه آنها تمام تلاش خود را برای تغییر متمم قانون اساسی به کار گرفتند. بر همین اساس طیفی از هواداران رضاخان شروع به کار کرده و بهعنوانمثال داور در روزنامه خود آشکارا از نیاز به دیکتاتوری طرفداری میکرد. همچنین روزنامهنگاران جوان و برجستهای چون زینالعابدین رهنما به کارزار رضاخان پیوستند. آنها، همراه گروه تازهتأسیس دموکراتهای مستقل ایران (که در مجلس به فراکسیون تجدد معروف بود)، به رهبری سیدمحمد تدین، شروع به طرفداری از تغییر رژیم به جمهوری به نفع رضاخان کردند و از حمایت سوسیالیستهایی مانند سلیمانمیرزا نیز برخوردار شدند.2
باری، علیاکبر داور بهعنوان حامی رضاخان و موافق تغییر، آن را نقض قانون اساسی نمیداند، بلکه به صلاح مملکت میداند.3 پرواضح است که نمایندگان موافق و در رأس آنان علیاکبر داور در دفاع از سلطنت رضاخان، مخالفان را به ناکارآمدی قاجارها ارجاع میدهند و در توجیه دست بردن در قانون اساسی مشروطه، به ضعف و ناکارآمدی و معضلاتی که قاجارها ایجاد کردهاند اشاره میکند؛ زیرا به نظر او، ملت ایران با میل و رضای خود «آدم» نخواهد شد، بلکه باید سعادت و پیشرفت را بر او تحمیل کرد. داور مانند سایر تجددگرایان و ملیگرایان روزگار خود، تحت تأثیر اندیشه و گفتمان اقتدارگرایانه بود؛ بنابراین نمیتوانست برای مشارکت مردم در سرنوشتتان بهویژه با توسل به تجربه مشروطیت در ایران نقشی قائل شود.4 از سوی دیگر، با توجه به ناکارآمدی آشکار قاجارها و اقدامات نمایشی رضاخان در هواداری از مردم، مانند ایجاد امنیت، دلجویی از علمای مذهبی و تظاهر به دینداری، راه برای اعلام مخالفت مخالفان بسیار دشوار شده بود. بر همین اساس، اغلب نمایندگان مجلس چهارم اگرچه هواداران اصلی رضاخان بودند، اما ورود مخالفان قدرتمندی همچون آیتالله مدرس، رضاخان را به ایجاد یک انتخابات فرمایشی و گزینشیتر ترغیب کرد.
نمایندگان محافظهکار مجلس با حفظ رضاخان در مقام وزارت جنگ و نیز دفاع از افزایش بودجه نظامی برای سرکوبی عشایر، به او اجازه دادند با گردآوری درآمدهای حاصل از فروش زمینهای دولتی و مالیاتهای غیرمستقیم، هم مورد قدردانی قرار گیرد و هم موقعیت رو به رشدش تثبیت شود
مجلس پنجم؛ خوشامدگویی به حکومتِ رضاشاهی
دوره پنجم مجلس شورای ملی یکی از حساسترین و مهمترین ادوار قانونگذاری ایران است که فصل جدیدی را هم در تاریخ مشروطیت و هم در تاریخ سیاسی ایران گشود. این دوره موجد یک سلسله وقایع بسیار مهمی بوده که در سایر ادوار پیشین مشاهده نمیشود؛ زیرا تصمیمات و مصوبات آن تأثیری عمیق و عینی در تاریخ ایران گذاشت.5 در آستانه انتخابات مجلس پنجم شورای ملی همانند ادوار گذشته، فعالیتهای حزبی دوباره جان گرفت تا جایی که برخی احزاب همسو با اهداف سیاسی رضاخان تأسیس شدند، ازجمله آنها «حزب رادیکال» توسط علیاکبر داور ایجاد شد و عدهای از اعضای آن به نمایندگی مجلس پنجم درآمدند.6
یکی دیگر از این احزاب جدید که پا به عرصه سیاست نهاد «حزب تجدد» بود. این حزب و جریان سیاسی ـ اجتماعی هوادار آن، اساسا ساختهوپرداخته محافل نزدیک به رضاخان و بهطور مشخص مشاوران فکری و سیاسی او بود. تجددگرایان به علت ناامیدی از نرسیدن نظام مشروطه به اهدافش سعی داشتند بهمنظور ایجاد دگرگونیهای اساسی در نهادها و ساختار سیاسی ـ اجتماعی کشور، ترکیبی تندرو و هوادار اصلاحات در مجلس پدید آورند.7 همچنین به علت فضای حاکم بر کشور جمعیتهای بسیاری چون جمعیت معارف و جمعیت سوسیالیستها پدید آمده و آشکارا مردم را به حمایت و پشتیبانی از رضاخان دعوت میکردند.8 اینگونه احزاب و گروهها اصولا در امور داخلی مملکت تأثیر فراوانی نداشتند و معمولا بهعنوان وسیلهای جهت تأمین منافع شخصی، دسیسهگریهای مختلف و تحریک و فشار در پیشبرد خواستهها بهشمار میآمدند.9
هنگام برگزاری انتخابات مجلس پنجم، رضاشاه با اقداماتی پایههای قدرت مطلق خود را در بین نهادهای گوناگون و مردم تحکیم بخشید.10 او با پی بردن به نقش و اهمیت مجلس، بر آن شد تا با تطمیع و تهدید، نمایندگان مجلس را در اختیار بگیرد؛ لذا به آنها وعده مقامهای والای دولتی داد و همچنین کسانی مانند داور و تیمورتاش را که افکاری همسو با وی داشتند، برای تشکیل احزاب طرفدار خویش و در اختیار گرفتن مجلس پنجم ترغیب نمود.11 در آغاز قدرتطلبی رضاخان، نخبگان مجلس به دلیل بدبینی نسبت به بازگشت شرایط هرجومرجآمیز پیشین به گزینهای جز قدرت سرکوبگر رضاخان فکر نمیکردند. آنان معتقد بودند: باید بهجای حکومت متنفذین به نفوذ اقتدار دولت کمک کرد؛ زیرا حکومت متنفذین دیر یا زود رخت بر خواهد بست و در آینده آنچه برای حتی فرزندان همین افراد مفید خواهد بود، نفوذ دولت است که میتواند پشتیبانی عادل برای همین دسته افراد باشد. نمایندگان محافظهکار مجلس با حفظ رضاخان در مقام وزارت جنگ و نیز دفاع از افزایش بودجه نظامی برای سرکوبی عشایر، به او اجازه دادند با گردآوری درآمدهای حاصل از فروش زمینهای دولتی و مالیاتهای غیرمستقیم، هم مورد قدردانی قرار گیرد و هم موقعیت رو به رشدش تثبیت شود.12 با توافق مجلس در بیشتر نواحی عشایرنشین و یا ناآرام، حکومت نظامی برقرار شد و مقامات نظامی عملا حکومت آن نواحی را در دست گرفتند که همین امر زمینه را برای مداخله در انتخابات دوره پنجم مجلس فراهم آورد. تفکر سیاسی و اجتماعی تجددطلبانه نخبگان، بیشتر معطوف به تمرکزگرایی در ساخت قدرت، وحدت ملی، و نوعی عملگرایی در امور سیاسی بود و کانونیترین مفهوم آنان برای اداره حکومت در چهارچوب «استبداد منور» قالببندی میشد.13 اعتقاد به نخبهگرایی و التجا به اندیشه شخصگرایی شخصی که قادر به دفع بحران ناشی از ناکامی مشروطه و جنگ جهانی باشد در این دوره سویه اندیشه دولتسازی را به محاق برد. در چنین فضایی، حمایت از رضاخان که عمدتا نتیجه اندیشههای ملیگرایانه، دنیوی، و تجددخواهانه این طیف از روشنفکران بود، توانست خود را در سطح جامعه، هژمون کند.14 درنتیجه، مجلس به بازیچهای در دستان رضاخانی که با حمایت همین مجلس شاه شده بود، تبدیل گردید و در تمام دوره سلطنت رضاشاه، این نهاد از اعتبار افتاد.
فرجامِ سخن
مجلس، بهعنوان مهمترین نهاد مشروطیت، حلقه انتقال رضاخان به سلطنت به شمار میرود. رضا سوادکوهی، بهعنوان یکی از فرماندهان بریگاد قزاق، بدون داشتن پیشینه خانوادگی، مذهبی، سیاسی و تاریخی برای بهدست آوردن قدرت، ناگزیر به کرنش در برابر نهادهای مشروطیت بود. بر همین اساس بهجای حذف این نهادها، از آنها برای رسیدن به اهداف خود، به ازای از دست رفتن استقلال و اختیار این نهادها و تبدیلشان به نهادهای پوشالی، بهره گرفت. درنتیجه مجلس پنجم آخرین مجلسی بود که توانست اقدام مؤثری انجام دهد که آنهم در جهت تقویت قدرت رضاخان و بیاعتنایی به قانون اساسی بود. از این دوره به بعد جامعه زیرِ سیل «زوری قانون» غرق شد و آنچه باقی ماند حکومتِ زور عریان بود؛ فارغ و فراتر از قانون.
علیاکبر داور (نماینده مجلس شورای ملی در دوره پنجم) در میان علیمحمد بنیآدم (شریفالدوله) استاندار آذربایجان و جمعی دیگر از مقامات استان
شماره آرشیو: 1-1059-172ع
پی نوشت:
1. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران: انقراض قاجاریه، ج 2، تهران، امیرکبیر، 1363، صص 61-62.
2. تورج اتابکی، تجدد آمرانه، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، انتشارات ققنوس، 1396، صص 33- 34.
3. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج 4، تهران، انتشارات عطار، 1362، ص 492.
4. علیرضا ملایی توانی، مشروطه و جمهوری، تهران، گستره، 1381، ص 216.
5. حسین مکی، مصدق و نطقهای تاریخی او، تهران، انتشارات جاویدان، 1362، ص 451.
6. باقر عاقلی، نخستوزیران ایران، تهران، انتشارات جاویدان، 1370، ص 349.
7. نیکی کدی، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان (1175 - 1304)، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1392، ص 146.
8. ا. اس ملیکف، استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران، ترجمه سیروس ایزدی، تهران، سهامی، 1357، ص 77.
9. الول ساتن، احزاب سیاسی ایران، ترجمه حسین ترابیان، تهران، اطلاعات، 1356، ص 18.
10. محمود شفیعی، جامعهشناسی سیاسی ایران، تهران، دانشگاه امام صادق، 1389، ص 166.
11. ا. اس ملیکف، همان، ص 58.
12. محسن خلیلی و دیگران، «فرهنگ سیاسی نخبگان؛ زمانه برآمدن و برافتادن پهلوی اول»، پژوهشنامه علوم سیاسی، ش 1 (زمستان 1393)، ص 27.
13. جمشید بهنام، «دولت ـ ملت، هویت فردی و تجدد»، ایراننامه، ش 72 (1379)، صص 377-378.
14. سیدحامد اکبری یاسوج، علیاکبر گرجی ازندریانی، «واکاوی تاریخی نظریه تعدیل قدرت در کشاکش مطلقهگرایی و مشروطهخواهی»، تاریخ ایران، ش 3 (زمستان 1396)، ص 166.