احمد امیراحمدی، نخستین سپهبد دوران معاصر ایران است که نقش او در سایه نام سردار سپه و همچنین تلاش عامدانه رضاشاه برای کمرنگ کردن نام وی، در تاریخ سیاسی و نظامی ایران، آن گونه که باید شناختهشده نیست. نقش او در کودتای 3 اسفند 1299ش1 و سرکوب قیام عشایر لرستان به اندازهای است که شاید اگر نقشآفرینیهای او در فرماندهی سپاهیان سردار سپه نبود، بعید نبود که سرنوشت سیاسی سردار سپه به گونهای دیگر رقم بخورد.
امیراحمدی در طول حیات سیاسی خود هشتبار وزیر جنگ، دوبار وزیر کشور، پنجبار فرماندار نظامی تهران، دوبار فرمانده کل ژاندارمری و نیز مدتی فرمانده سپاهیان رضاشاه در لرستان و آذربایجان بود. امیراحمدی پس از بازنشستگی از مناصب نظامی به دلیل اعتماد ویژهای که پهلوی دوم به وی داشت، مدت هجده سال نیز نمایندگی مجلس سنا را عهدهدار بود.2
نقشآفرینی سپهبد امیراحمدی و جنایتهای او در سرکوبهای لرستان، در دوره رضاشاه به حدی بود که از وی بهویژه در سالهای پس از شهریور 1320ش با عنوان «امیر قصاب لرستان»3 یاد میشد.
از تولد تا کودتای 1299ش
احمد آقاخان امیراحمدی، به نوشته خود در سال 1287ش در تهران متولد شد.4 از ششسالگی به ترتیب در مدارس جدید «افتتاحیه» و «تربیت» به تحصیل پرداخت و در کنار آن به آموختن زبان روسی مشغول شد.
امیراحمدی با توجه به اینکه فرزند یکی از افسران قزاقخانه به نام تقی آقا بود، برای ادامه تحصیل به مدرسه قزاقخانه ورود کرد و در چهاردهسالگی به فوج گارد سوار قزاق منتقل شد.5 این بخش از زندگی امیراحمدی سرآغاز ورود وی به مهمترین حوادث نظامی ایران است؛ به گونهای که از تهران گرفته تا کاشان، و از همدان تا لرستان و گیلان، رد پای وی را میتوان رصد کرد.
نخستین جنگی که امیراحمدی در آن شرکت داشت، جنگ با شیخ محمود ورامینی به فرماندهی سردار افخم بود. امیراحمدی جوان در جریان استبداد صغیر و یکهتازیهای لیاخوف روسی در زدوخوردها حضور داشت، در مقابله با مجاهدین در صف مقابل قرار داشت،6 در جنگ با نایب حسین کاشی تجربهاندوزی کرد، در کردستان، کرمانشاه و در جنگ با سالارالدوله در شورشهای همدان، در حوادث آن روزگار جزء نیروهای میانه قزاق بود و سرانجام در جنگهای پارتیزانی گیلان و در مقابله با
میرزا کوچکخان، کم کم در جرگه فرماندهان مؤثر میدان نبرد قرار گرفت. این نقشآفرینیهای مهم، مقدمات نزدیکی به رضاخان میرپنج و رشد ناگهانی در مناصب بالای نظامی را برای وی فراهم آورد.
شدت عمل میراحمدی در مأموریتهای محوله و قاطعیت وی در برخورد با قیامها و شورشهای سراسر ایران یکی از دلایل ترقی و رشد وی و نیز یکی از دلایل اعتماد سردار سپه محسوب میشد؛ دلایلی که بعدها به یکی از عوامل هراس رضاشاه از وی بدل گردید.
امیراحمدی در جنگ جهانی اول، کنسول انگلیس و روسیه را از کشاکش درگیریهای منطقه نجات داد و به سلامت به همدان رساند و با این کار، از سوی دولت روسیه نشان دریافت داشت، امّا مهمترین نقشآفرینی وی تا رسیدن سردار سپه به قدرت، در کودتای 3 اسفند 1299 بود. امیراحمدی یکی از پنجنفری بود که نام او در کنار نام سیدضیاءالدین طباطبائی، رضاخان میرپنج و ماژور مسعودخان و کلنل کاظمخان سیاح، پشت قرآن به نشانه سوگند، مهر گردید.7
در جریان کودتا، قبل از ورود سید ضیاء و دیگر عوامل کودتا به اردوی قزاقهای تحت فرمان رضاخان میرپنج، در تصمیمگیری ورود ارتش به تهران، تصمیم نهایی و قول و قرارهای اصلی میان میرپنج و امیراحمدی به انجام رسیده بود. امیراحمدی همچنین در جهت پیشبرد کارها و آمادگی برای ورود به تهران، طی سفری به پایتخت، با فرماندهان نظامی دیدار و آنها را در وفاداری به سردار سپه با همدیگر هم قسم کرد8 و با اطمینان به رضاخان به اردوی وی در قزوین پیوست.
پس از به ثمر رسیدن کودتا و ادغام بریگاد مرکزی در نیروهای قزاق توسط سردار سپه، این نیروی جدید در قصر قاجار، محل ییلاقی دیویزیون، تحت فرمان امیراحمدی قرار گرفت.9
کودتا و نزدیکی امیراحمدی به رضاخان سردار سپه موجبات ترقی روزافزون وی را فراهم آورد؛ به گونهای که پس از تشکیل لشکرهای پنجگانه در ایران، سپهبد امیراحمدی به فرماندهی لشکر غرب در همدان منصوب شد که عمده شهرت وی در جریان همین قدرتگیری بود. شدت عمل و جنایتهای امیراحمدی در جریان برخورد با عشایر بهویژه اعدام برخی از سران لر، وی را بعدها به «امیر قصاب لرستان» در میان مردم مشهور کرد؛ اقدامی که وی را به دریافت ذوالفقار از سوی سردار سپه نایل کرد. اهمیت نقشآفرینیهای او در این نبردها به حدی بود که رضاخان درباره او گفته بود که اگر سنگدلیهای امیراحمدی نبود لرستان هیچگاه آرام نمینشست.10
احمد امیراحمدی قبل از رسیدن رضاخان به سلطنت در شهریورماه 1304ش به ریاست ژاندارمری کل کشور رسیده بود و همین نفوذ و قدرت وی بازوی تأثیرگذاری برای رسیدن رضاخان به تاج و تخت بود. اهمیت امیراحمدی برای رضاشاه به حدی بود که سردار سپه آرزو کرده بود که ای کاش میتوانست او را دو شقه کرده و هر کدام را در جایی به مسئولیت وا دارد.11
امیراحمدی در جریان جشن تاجگذاری رضاشاه حامل گرز سلطنتی بود. در همین سالها نیز مأموریتهای جنگی فراوانی از سوی رضاشاه بر عهده داشت که فرماندهی لشکر آذربایجان یکی از آنها بود.
امیراحمدی سردار سپه را در جریان شکست غوغای جمهوریخواهی در تهران نیز مدیون خود کرده بود. پس از تلگراف احمدشاه از اروپا مبنی بر برکناری سردار سپه از رئیسالوزرایی در فروردینماه 1303ش و کنارهگیری ظاهری وی از قدرت و سفر به رودهن در کنار سایر تلگرافهای تهدیدآمیزی که از سوی فرماندهان لشکرها به سوی مجلس روانه شد، تلگراف امیراحمدی، فرمانده لشکر غرب که در کوران سرکوب عشایر لرستان قرار داشت، ضربه محکمی به مخالفان رئیسالوزرا، بهویژه در مجلس، وارد کرد؛ بهگونهای که مجلس را وادار به عذرخواهی و دلجویی از سردار سپه نمود؛12 قدرتنمایی بزرگی که مقدمات ارعاب و تن دادن مجلس به تغییر قانون اساسی و پادشاهی پهلویها در ایران را فراهم آورد.
احمد امیراحمدی در اواخر سلطنت رضاشاه
شماره آرشیو: 2978-1ع
رضاشاه با اشراف به این همه خدمات امیراحمدی در راه قدرتیابی خود همواره به وی «عنایت ملوکانه» داشت؛ به همین دلیل در سال 1308ش امیراحمدی با نظر مساعد رضاشاه به درجه سپهبدی ارتقا یافت.13 این نخستین اعطای درجه سپهبدی در ایران معاصر محسوب میشد. بااینحال چندی نگذشت که سپهبد امیراحمدی مورد بیمهریهای پهلوی اول قرار گرفت و از مشاغل مهم نظامی برکنار گردید، و تنها شاید جهت تحقیر یا جلوگیری از خیانت و افتادن وی در آغوش منتقدان یا بیگانگان، از سوی رضاشاه به سمت کماهمیت ریاست اصلاح نژاد اسب منصوب شد، که امیراحمدی از ترس خشم شاه به این سمت تن داد.
اگرچه برخی تحلیلها دلیل بیمهری رضاشاه نسبت به امیراحمدی را مالاندوزی وی در جریان مأموریتهای جنگی و کسب غنائم بیشمار و عدم تقدیم آن اشیای گرانقیمت به رضاشاه عنوان میکنند،14 اما فاصله زمانی آن حوادث با برکناری امیراحمدی، حکایت از ماجرای دیگری دارد. به نظر میرسد سابقه شدت عمل امیراحمدی در جریان جنگها و قدرت رو به تزاید وی میبایست شاه را از ایجاد یک قدرت رقیب برای خود به هراس افکنده باشد؛ قدرتی که میتوانست با تعامل با بیگانگان، قدرت بالقوه این سپهبد همیشه وفادار به رضاشاه را در کمینگاههای سیاسی کشور و در زمان ضعف وی به رقیب خطرناکی برای وی بدل سازد.
اما حوادث شهریور 1320ش و حمله متفقین به ایران و ضعف پهلویها یک بار دیگر پای امیراحمدی را به حوادث کلان کشور گشود. رضاشاه با اطلاع از شدت عمل و قدرت نظمبخشی وی در بحرانها، قبل از ترک کشور و برای حمایت از تاج و تخت ولیعهد و خاندان خود سپهبد امیراحمدی را به سمت فرماندار نظامی تهران منصوب کرد.
بهرغم حملات گسترده جراید به امیراحمدی و برشمردن قساوتهای وی در مأموریتهای جنگی بهویژه در جریان سرکوبهای لرستان، امیراحمدی در 16 آذر 1320ش به عنوان وزیر کشور وارد کابینه محمدعلی فروغی شد. بعدها نیز در کابینه
قوام در مرداد 1321ش وزیر جنگ شد؛ در کابینه سهیلی نیز وزارت جنگ به وی رسید. در 25 بهمن 1324ش نیز با حمایت محمدرضا پهلوی به عنوان وزیر جنگ وارد کابینه قوام شد. در سال 1326ش نیز در کابینه ابراهیم حکیمی بر مسند وزارت کشور تکیه زد. امیراحمدی همچنین در سال 1327ش در کابینههای
هژیر و
محمد ساعد به عنوان وزیر جنگ برگزیده شد.
احمد قوام، نخستوزیر، و سپهبد احمد امیراحمدی وزیر جنگ
شماره آرشیو: 793-1ع
سمتهای بااهمیت امیراحمدی در دوران پهلوی دوم از اعتماد بیحد محمدرضا پهلوی به وی حکایت دارد؛ بهگونهای که امیراحمدی پس از بازنشستگی از نظام در سال 1328ش و پس از تأسیس مجلس سنا به مدت شانزده سال از سوی شاه به عنوان سناتور انتصابی در یکی از مهمترین ارکان حاکمیت پهلوی به خدمت به این خاندان مشغول بود.
امیراحمدی که یکی از متمولترین رجال دوره پهلوی بود و ظاهرا غنائم بهدستآورده در لشکرکشیها، نقش بسزایی در جمعآوری این اموال داشت، سرانجام در روز 5 آذرماه 1344ش در 77سالگی بر اثر بیماری سرطان خون در تهران درگذشت.
پی نوشت:
1. امیراحمد امیراحمدی، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373، صص 163-174.
2. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 1، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 218.
3. احمد امیراحمدی، همان، ص 1.
4. همان، ص 42.
5. حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج 1، تهران، الهام، 1369؛ احمد امیراحمدی، همان، صص 44–45.
6. احمد امیراحمدی، همان، صص 58-63.
7. همان، ص 7.
8. همان، ص 165.
9. باقر عاقلی، شرح حال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، بیتا، 1380، ص 187.
10. نصرالله شیفته، رجال بدون ماسک، تهران، تابان، 1331، ص 18.
11. احمد امیراحمدی، همان، ص 4.
12. خواجه نوری، بازیگران عصر طلایی، تهران، جاویدان، 1357، ص 48.
13. احمد امیراحمدی، اسناد نخستین سپهبد ایران، سعید سعدوندیان، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ص 231.
14. باقر عاقلی، همان، ص 187.