ظهر شنبه 17 دی 1356، در صفحه هفت روزنامه اطلاعات، بخش «نظرها و اندیشهها»، مقالهای دوستونی به چشم میخورد با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که در آن، به امام خمینی، مرجع تقلید انقلابی مردم، توهین شده بود. اینکه چرا شاه به انتشار چنین مقالهای دست زد و با آن، به نوعی انتحار سیاسی کرد پرسشی است که برای پاسخ به آن باید به یک هفته پیش از تاریخ انتشار مقاله بازگشت
قیام مردم قم در 19 دی 1356 یکی از وقایع تأثیرگذار در آغاز خیزش انقلابی مردم ایران علیه رژیم پهلوی بود. جرقه این اعتراض و رخدادهای زنجیرهای پس از آن، با یک اقدام جنجالی زده شد و آن انتشار یک مقاله توهینآمیز علیه امام خمینی(ره) در روزنامه اطلاعات بود. امام خمینی(ره) در آن مقطع چهره شاخص و سازشناپذیر مخالف شاه محسوب میشد. این اقدام آتشی را برافروخت که شعلههای آن بهتدریج سراسر ایران را دربرگرفت و سرانجام طومار سلسلهپهلوی و نظام پادشاهی ایران را درهم پیچید.
مقالهای توهینآمیز که آتش به پا کرد
در سالهای دهه 1350 که هنوز بخش عمده جمعیت شهری و تقریبا تمام روستاهای کشور از داشتن تلویزیون محروم بودند، در کنار رادیو، روزنامهها مهمترین ابزار اطلاعرسانی به نقاط دور و نزدیک محسوب میشدند.
در این دوران، «کیهان» و «اطلاعات» دو روزنامه پرمخاطب، باسابقه و دارای شمارگان بالا بودند که حوزه توزیع آنها نیز سراسر کشور بود. ظهر شنبه 17 دیماه 1356، در صفحه هفت روزنامه اطلاعات که با عنوان صفحه «نظرها و اندیشهها» شناخته میشد، مقالهای دوستونی به چشم میخورد. عنوان این مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» بود که با نام «احمد رشیدی مطلق» منتشر شده بود.
این مقاله با این جمله آغاز شده بود: «این روزها به مناسبت ماه محرم و عاشورای حسینی بار دیگر اذهان متوجه استعمار سیاه و سرخ یا به تعبیر دیگری اتحاد استعمار کهن و نو شده است». به این ترتیب، نویسنده ناشناس مقاله به دنبال این بود که با بسترسازی مذهبی، مقصود خود را به مخاطب القا کند؛ هرچند چاپ این مقاله با 27 محرم 1398 (هفده روز پس از عاشورای آن سال) مصادف بود، اما مقاله در پی آن بود که از هر امکان و بهانهای برای تحریک ذائقه مذهبی مردم بهره ببرد.
در ادامه مقاله، نویسنده ضمن اشاره به انقلاب سفید و اصلاحات ارضی در سال 1342 و ارائه تصویری بهشدت منفی از مخالفان آن، با ذکر مستقیم نام امام خمینی(ره) رشتهای از توهینهای بیپایه و زشت را به ایشان نسبت میدهد.
این مقاله همه مخالفان اصلاحات ارضی را به یک چوب رانده و آنان را آلت دست مالکان ظالمی معرفی میکند که «سالیان دراز میلیونها دهقان ایرانی را غارت کرده» و آن مالکان «دست به دامن عالم روحانیت زدند؛ زیرا میپنداشتند که مخالف عالم روحانیت که در جامعه ایران از احترام خاصی برخوردار است، میتواند برنامه انقلاب را دچار مشکل سازد».
از نگاه نویسنده مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، مالکانی که از اجرای اصلاحات ارضی ناراضی بودند «درصدد یافتن یک "روحانی" برآمدند که مردی ماجراجو و بیاعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و بهخصوص جاهطلب باشد و بتواند مقصود آنها را تأمین نماید و چنین مردی را آسان یافتند».
این توصیفات زشت و گستاخانه خطاب به آیتاللهالعظمی سیدروحالله خمینی بود. مرجع تقلید انقلابی مخالف شاه و ساکن نجف که از چهارده سال پیش به خاطر مخالفت با دیکتاتوری و وابستگی شاه در تبعید به سر میبرد.
در دیماه 1356 و در شرایطی که دوماه قبل از این تاریخ امام خمینی(ره) عزادار رحلت مشکوک فرزند برومندش، حاج مصطفی خمینی بود، چاپ این مقاله توهینآمیز باردیگر نام این مرجع مبارز را بر سر زبانها انداخت.
مقالهای که در بخشی از آن از ایشان «مردی که سابقهاش مجهول بود و به قشریترین و مرتجعترین عوامل استعمار وابسته بود» تعبیر میشد که «چون در میان روحانیون عالی مقام کشور موقعیتی بهدست نیاورده بود در پی فرصت میگشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند». درنهایت نیز پس از چند عبارت توهینآمیز و بیمایه نسبت به امام خمینی، ایشان را مهره «ارتجاع سرخ و سیاه برای مقابله با انقلاب سفید» و «عامل واقعه ننگین ۱۵ خرداد» معرفی میکند.
چه کسی این آتش را به پا کرد؟
در اغلب اظهارنظرها و منابع تاریخی، داریوش همایون، وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی کابینه جمشید آموزگار و سخنگوی دولت، نویسنده این مقاله معرفی شده است. در این منابع، البته گاهی به نقشآفرینی شخص محمدرضا پهلوی و اصرار او به انتشار سریع آن نیز اشاره میشود.1 عباس قرهباغی، آخرین رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی، در خاطرات خود، داریوش همایون را نویسنده این مقاله دانسته و این اقدام را عامل اصلی وقایع 19 دیماه سال 1356 و سلسله رخدادهای پس از آن میداند.2 باری روبین نیز چاپ آن مقاله را در شرایط آن روز کشور، همچون نخستین جرقه در انبار باروت نظام شاهنشاهی ارزیابی میکند.3
کارتر در ملاقات با محمدرضا پهلوی، از ایران به عنوان «جزیره ثبات در منطقهای پرآشوب» یاد کرد و از نقش محمدرضا پهلوی در ایجاد این ثبات تقدیر نمود. به نظر میرسد شاه، سرمست از این ابراز اعتماد و اینکه تلاشها برای جلب رضایت دولت کارتر جواب داده است، کمتر از یک هفته بعد مانور قدرت خود را آغاز کرد
بااینحال، داریوش همایون با رد این ادعاها، مسئول اصلی این مقاله را امیرعباس هویدا، به عنوان وزیر دربار، و در نهایت خود شاه دانسته و خود را صرفا واسطهای برای نشر آن و در نتیجه یک «قربانی» معرفی میکند. او در خاطراتش میگوید که مقاله محرمانه و درون پاکت مهرومومشده به دست او رسیده و او نیز متن را برای چاپ در اختیار روزنامه اطلاعات گذاشته است. همایون با تأکید بر اینکه «مقاله روزنامه اطلاعات نه نخستین و نه آخرین اشتباه در سلسله دراز اشتباهات بود» دفتر مطبوعاتی وزیر دربار را منبع ارسال این مقاله معرفی کرده و مینویسد: «[این دفتر] مرتبا از سالها پیش مقالاتی برای انتشار در مطبوعات تهیه میکرد و به چاپ میرساند. متن اولیه مقاله به دستور خود شاه تغییر یافت و تندتر نوشته شد. مطالب اساسی، همانها بود که خود شاه چند سالی پیش در مصاحبه با یک مجله آمریکایی درباره [آیتالله] خمینی گفته بود. مقاله از دفتر وزیر دربار پس از مذاکره تلفنی خود او، برای من در یک کنگره حزبی فرستاده شد و من در شرایطی که امکان خواندن آن مقاله هم نبود، بلافاصله آن را به خبرنگار اطلاعات که اتفاقا در همان نزدیکیها بود دادم».4
همایون در توضیح اینکه چرا در همان زمان به ابهامات دراینباره پاسخ نداده است نیز میگوید: «پیش از سقوط رژیم، هرگونه توضیحی از این دست مایه ناتوانی بیشتر رژیم و لطمه خوردن به خود شاه میشد؛ ازاینرو من هیچ پاسخی به اتهامات ندادم و به رئیس دفتر مخصوص شاه نیز گفتم که خاطر شاه را از این بابت مطمئن سازد که واقعیت مربوط به چاپ آن مقاله محفوظ خواهد ماند. اکنون دیگر آن ملاحظات در میان نیست».5
سابقه برچسبزنیهای موهوم شاه در مواجهه با مخالفان
اما فارغ از اینکه داریوش همایون را نویسنده آن مقاله جنجالی بدانیم یا صرفا یک واسطه، به نظر میرسد ادبیات توهینآمیز و محتوای تند آن مورد تأیید شاه نیز بوده است. حتی اگر این ادعای همایون را که متن اولیه مقاله به دستور خود شاه تغییر یافت و تندتر نوشته شد کنار بگذاریم، سابقه شاه در بهرهگیری تبلیغاتی از مفهوم «اتحاد استعمار سرخ و سیاه» این گزاره را تأیید میکند که مقاله اطلاعات، نگرش شاه به مخالفان سیاسی او و به طور مشخص امام خمینی(ره) را منعکس میکند.
در 4 بهمن 1341 و دو روز پیش از برگزاری همهپرسی اصول انقلاب سفید، شاه در اقدامی تبلیغاتی و برای اثبات محبوبیتش به عنوان بانی این حرکت اقتصادی و اجتماعی، به قم رفت. این در حالی بود که در همان زمان امام خمینی(ره) در سخنرانیهای افشاگرانه خود، اصلاحات محمدرضا پهلوی را دروغین و عاملی برای نفوذ اقتصادی و فرهنگی آمریکا دانسته بود.
درحالیکه تبلیغات و تدارک گستردهای برای حضور محمدرضا پهلوی در قم انجام شد، استقبال چندانی از طرف مردم و علمای طراز اول صورت نگرفت. شاه نیز در واکنش به این بیاعتنایی، در سخنرانی خود در این شهر به تندی به مخالفان تاخت و گفت: «یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده، همیشه سنگ در راه ما میانداختند. ارتجاع سیاه اصلا نمیفهمد و از هزار سال پیش تاکنون فکرش تکان نخورده. مفتخوری دیگر از بین رفته، در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده. اما چه کسانی با این مسائل مخالفت میکنند؟ ارتجاع سیاه! مخربین سرخ تصمیمشان روشن است و اتفاقا کینه من نسبت به آنها کمتر است.... منظور من از ارتجاع سیاه است همینها بودند که چند روز پیش در تهران جمعیت کوچک و مضحکی از مشتی بازاری ... در بازار راه انداختند که سروصدا بکنند. اینها صد برابر خائنتر از حزب توده هستند».6
محمدرضا پهلوی بعدها در کتاب «انقلاب سفید» هم بر این نکته تأکید کرد و با همان لحن توهینآمیز و عصبی نوشت: «غائله 15 خرداد به تحریک عوامل ارتجاع توسط شخصی صورت گرفت که مدعی روحانیت بود... بلوای 15 خرداد 1342 بهترین نمونه اتحاد نامقدس دو جناح ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ بود که با پول دستهای از ملاکین که مشمول قانون اصلاحات ارضی شده بودند انجام گرفت».7
شباهت بخش زیادی از مقاله روزنامه اطلاعات با گفتههای پیشین شاه این ادعا را که محتوای مقاله جنجالی توسط خود شاه و یا با تأیید مستقیم او منتشر شده است تأیید میکند.
فحش میدهم، چون پشتوانه دارم!
اما اینکه چرا شاه به چنین اقدام خطرناکی دست زده و به نوعی انتحار سیاسی میکند پرسشی است که برای پاسخ به آن باید به یک هفته پیش از تاریخ انتشار مقاله بازگشت.
جیمی کارتر نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاستجمهوری سال 1976م ایالات متحده آمریکا بود. او لزوم رعایت حقوق بشر از سوی متحدان آمریکا و تجدید نظر در فروش بیرویه اسلحه به این کشورها را یکی از برنامههای خود معرفی کرد؛ موضعی که نمیتوانست به مذاق شاه خوش بیاید. محمدرضا پهلوی تلاش کرد که با ایجاد فضای به اصطلاح باز سیاسی و اقدامات لیبرالمآبانه، نظر دولت کارتر را به سوی خود جلب کند. از سوی دیگر، با کمک دوستان پرنفوذ و سرمایهدار خود در آمریکا نظیر هنری کسینجر، برادران راکفلر، باری گلدواتر، ریچارد هلمز و جان مک کلوی و همچنین لابی نمایندگان کنگره توانست اندکی از فشارهای حقوق بشری کارتر را کاهش دهد. این رایزنیها خیلی زود جواب داد و کارتر به این نتیجه رسید که «نباید در فشار آوردن به ایران زیادهروی کرد و مصالح سیاسی و استراتژیک را فدای شعارهای مبهم ساخت».8
یک سال پس از آخرین سفر رسمی شاه به آمریکا در آبانماه 1356ش این بار نوبت رئیسجمهور آمریکا بود که در شب سال نو 1978م (11 دی 1356ش) به تهران بیاید.
کارتر در ملاقات با محمدرضا پهلوی، از ایران به عنوان «جزیره ثبات در منطقهای پرآشوب» یاد کرد و از نقش محمدرضا پهلوی در ایجاد این ثبات تقدیر نمود. به نظر میرسد شاه، سرمست از این ابراز اعتماد و اینکه تلاشها برای جلب رضایت دولت کارتر جواب داده است، کمتر از یک هفته بعد مانور قدرت خود را آغاز کرد.
در دو دهه منتهی به این مقطع تاریخی، اغلب مخالفان و منتقدان رژیم به شیوههای مختلف سرکوب شده و یا به حاشیه رفته بودند. آتش مبارزات مسلحانه چریکهای چپگرا نیز پس از رخدادهایی همچون واقعه سیاهکل در سال 1349، انشعاب در سازمان مجاهدین خلق در سال 1354 و تصفیه درونی و ضرباتی که به خانههای تیمی این گروهها وارد شده بود رو به خاموشی بود.
در این مقطع، مهمترین چهره مخالف نظام پهلوی که با ارادهای قویتر از قبل، همچنان در صحنه بود و از روشنگری و دعوت مردم به مبارزه و مقاومت دست نمیکشید حضرت امام خمینی(ره) بود. بنابراین شاه که مخالف عمدهای را پیشروی خشود نمیدید نوک پیکان حملات خود را به سمت این رهبر مذهبی و انقلابی گرفت. اما برخلاف سال 1341 که واکنش جامعه نسبت به شاه و تکیه او بر مفهوم موهوم «ارتجاع سیاه» تنها به واقعه 15 خرداد 1342 محدود گردید، اینبار اعتراضات انقلابی دامنگیر شد.
واکنشها با قیام مردم قم در 19 دی 1356 آغاز شد. برگزاری مراسم چهلم شهدای این قیام در تبریز و چند شهر دیگر، زنجیرهای از اعتراض و قیامهای شهری در پی داشت که سرانجام یک سال بعد به خروج محمدرضا پهلوی از ایران و پیروزی انقلاب اسلامی انجامید.
نتیجهگیری
برآورد غلط محمدرضا پهلوی از ذائقه جامعه و میزان ارادت مردم به آموزههای دینی و احترام به امام خمینی(ره) به عنوان مرجع تقلیدی مبارز و آگاه، زمینه انتشار مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات را فراهم آورد. شاه که از پشتیبانی دولت جدید آمریکا مطمئن شده بود، به موازات ایجاد فضای بهاصطلاح باز سیاسی درصدد بود تا آخرین سنگر و چهره جدی مبارزه، یعنی امام خمینی(ره)، را نیز بهزعم خود چندان مهم جلوه ندهد. شاید هم انتشار این مقاله اقدامی برای سنجش گستره و عمق واکنش جامعه نسبت به یک مخالف فعال رژیم بود؛ سنجشی که البته به شکلی وقیحانه و بیمنطق انجام شد و فرجام آن نیز خیلی زود عیان گشت. اما ورای این گمانهزنیها باید به تمایل شاه به قدرتنمایی و تخفیف مخالفان اشاره کرد. این روند، بارها در سه دههای که تا آن زمان از حکومت او میگذشت در مواجهه با مخالفتها و اعتراضات فردی و جمعی رخ داده بود، اما این بار «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» و غرور بیجای شاه و دست کم گرفتن خصلتهای دینی جامعه ایران، رژیم پهلوی را به ورطه نابودی کشاند.
پی نوشت:
1. ویلیام لوئیس و مایکل لدین، هزیمت شکست رسوای آمریکا در ایران، ترجمه احمد سمیعی گیلانی، تهران، بینا، 1362، ص 142.
2. عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال (خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی)، تهران، نی، 1365، ص 13.
3. باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران، آشتیانی، 1363، ص 149.
4. صفاءالدین تبرائیان، «انفجار یک مقاله و پسلرزههای آن»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، زمستان 1381، ص 14.
5. همانجا.
6. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ج 2، صص 19-12.
7. «بازتاب داخلی و خارجی قیام 15 خرداد»، ماهنامه الکترونیکی دوران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، شماره 31، در:
http://dowran.ir/show.php?id=100256354
8. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران57-1320، تهران، قومس، 1376، ص 359.