«بلهقربانگویی» و «بلهقربانشنوی» یکی از شیوههای مدیریتی است که در تاریخ ایران، بهویژه در دوره پهلوی، برای دستیابی به منصب، حفظ آن و ترقی در ساختار مدیریتی کشور بسیار کاربرد داشته است. این شیوه مدیریتی که در رأس رژیم تولید میشد و در زیر ساختارها جریان مییافت، پیامدهایی داشت که یکی از آنها را از زبان یکی از همین بلهقربانگوها و بلهقربانشنوها میخوانیم:
«بلهقربانگویی» و «بلهقربانشنوی» یکی از شیوههای مدیریتی است که در تاریخ ایران، بهویژه در دوره پهلوی، برای دستیابی به منصب، حفظ آن و ترقی در ساختار مدیریتی کشور بسیار کاربرد داشته است. این شیوه مدیریتی که در رأس رژیم تولید میشد و در زیر ساختارها جریان مییافت، پیامدهایی داشت که یکی از آنها را از زبان یکی از همین بلهقربانگوها و بلهقربانشنوها میخوانیم:
ابوالحسن ابتهاج که خود مدت مدیدی در سیستم اداری رژیم پهلوی فعالیت کرده بود (او در فاصله سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ مدیرعامل سازمان برنامه و از ۱۳۲۰ تا 1327 مدیرعامل بانک ملی ایران بود) دو عامل را در دیکتاتور شدن محمدرضا پهلوی بسیار اثرگذار میداند. یکی تأیید شدن تمام نظرات او توسط رجال و دولتمردان و دیگری حمایت قدرتهای خارجی از او ــ که در دوره پس از کودتای 1332 عیانتر شد و همان هم ناشی از بلهقربانگویی محمدرضا در برابر آنها بود:
«به عقیده من دو عامل در تبدیل شدن محمدرضا پهلوی به یک دیکتاتور مهم بود: یکی عدم مقاومت ایرانیها در مقابل زور؛ چراکه حتی یکی از اطرافیان محمدرضا پهلوی به خودش اجازه نمیداد که به این آدم نظر غیر موافقی بدهد.
عامل دوم که شاید از عامل اول مهمتر باشد، حمایت دو قدرت بزرگ آن زمان از او بود؛ هم انگلیسیها و هم آمریکاییها از او حمایت میکردند؛ به طوری که دولت آمریکا (ریچارد نیکسون) به شاه کارت بلانش داده بود و او میتوانست هر سلاحی را که میخواهد بدون گفتوگو و مذاکره بخرد».1
پی نوشت:
1. تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، مصاحبه با ابوالحسن ابتهاج، نوار شماره 14، ص 9.