رضاشاه، که رژیم پهلوی را با براندازی سلسله قاجار، روی کار آورد، با نام رضا میرپنج، در 24 اسفند 1256 در روستای آلاشت، از توابع سوادکوه مازندران، به دنیا آمد. اصالت رضاشاه از طرف مادری به قفقاز بازمیگشت. درواقع مادرش، نوشآفرین (و بنا بر برخی از اقوال زهرا)، از مهاجران قفقازی بود. پدر رضاخان، عباسعلی، نیز سرهنگ فوج سوادکوه بود و پدربزرگش هم منصب نظامی و درجه سروانی داشت. عباسعلی، پدر رضاشاه، چهار بار ازدواج کرده بود که نوشآفرین، مادر رضاشاه، همسر چهارم او بود و رضاخان آخرین فرزند او. عباسعلی کمی بعد از تولد رضاخان درگذشت و نوشآفرین نزد برادرش رفت تا مدتی با او زندگی کند، اما در نهایت دو سال بعد به عقد مردی به نام نایب حسین درآمد و رضاخان هم مدتی را با مادر و ناپدری خود گذراند. چند سال اول زندگی رضاخان با مادر و ناپدریاش بدون مشکل و مسئله خاصی گذشت، اما بهتدریج رابطه رضا و ناپدریاش به اختلاف و تیرگی رسید که علت اصلی آن طبع سرکش رضاخان بود. درواقع آثار گردنفرازی و سرکشی از روزی که رضا به حد رشد رسید، در وی پدید آمد.1 حس بیاعتمادی و رویکرد حذفگونه و قلدرمآبانه را که بعدها در زندگی رضاشاه پیدا شد، میتوان در کودکی و نوجوانی وی جست.
این حسها تا حدودی از بیسوادی رضاخان نیز سرچشمه میگرفت. او به دلیل ذات سرکش و یاغیگرایانه خود تمایل چندانی به تحصیل نداشت، گرچه فقر مالی هم در این رابطه بیتأثیر نبود، اما خود نیز علاقه چندانی به درس خواندن نداشت و در این راه تلاشی نکرد؛ ازاینرو بخش مهمی از کودکی رضاخان به کارهایی گذشت که متناسب حالش بود. ژرار دو ویلیه، یکی از نویسندگان فرانسوی که در مدت قامت خود در تهران، با دسترسی به اسناد دست اول، زندگی رضاخان را بررسی کرده است، به برخی از کارها و مشاغلی که وی به آنها اشتغال داشت اشاره کرده و آورده است: یکی از مشاغل رضاخان، «شغل Anier یا خرکچی» بود. وی از کودکی به این شغل اشتغال داشت و کاروان خران را به این سو و آن سو هدایت میکرد.2 رضاخان در نهایت بعد از مدتی و در اوان نوجوانی به دلیل مشکلاتی که با پدر ناتنیاش پیدا کرد به نزد عمویش رفت و از آنجا بهتدریج وارد فعالیتهای نظامی شد.
ورود رضاخان به دنیای نظامی
عموی رضاخان، سرتیپ نصراللهخان، مانند پدرش در امور نظامی اشتغال داشت. او فرمانده پادگان تهران بود. رضاخان زمانی که نزد او رفت، دوازده سال بیشتر نداشت. برخی گفتهاند: او در همین سن، از طریق عمویش وارد قزاقخانه شد. برخی هم معتقدند که رضا برای اولین بار توسط داییاش به قزاقخانه رفت. بر این اساس گفته شده است: وقتی رضا دوازدهساله بود توسط عمویش به قزاقخانه رفت، اما به دلایلی از پذیرش او ممانعت کردند. چند سال بعد او توسط داییاش وارد قزاقخانه شد. در آن هنگام دایی او وی را به عنوان پیاده قزاق به فوج اول قزاقخانه سپرد و رئیس این فوج غلامرضاخان میرپنجه بود. در آن فوج قرار گذاشتند هر سواری که بیمار شود یا غایب باشد، این پیاده قزاق به جای او سوار و وارد صف شود.3
در هر صورت «رضاخان وارد قزاقخانه شد و بنا به سنّت خانوادگی، دوره آموزشهای نظامی را در آنجا گذراند».4 البته وی در ابتدای ورود خود به قزاقخانه، امور غیرنظامی و برخی خدمات سرپایی را انجام میداد، اما بهتدریج وارد عرصههای جدی نظامیگری شد و در بیستسالگی «به مأموریت خارج از تهران رفت. اولین شغل خارج از تهران او، در فوج سلطانآباد (اراک) بود».5 رضاخان دو سال بعد در سال 1900م و در بیستودوسالگی وارد بریگاد قزاق ایران شد.6 او در زمان فرماندهی سرهنگ چرنوزویوف و پیادهسازی برخی از تشکیلات جدید در قزاقخانه، توانست بر برخی از سلاحهای جدید تسلط یابد؛ چنانکه «موقعی که مسلسلهای ماکسیم به ایران آمد رضاخان تازه نایب شده بود؛ به او مأموریت دادند تحت نظر کارشناسان روس طرز کار با این مسلسلها را فراگیرد».7 پس از فراگیری کار با این سلاح بود که به «رضا ماکسیم» شهرت پیدا کرد.
رضاخان (سرهنگ) در حال بازدید از نحوه آموزش مسلسل افراد تحت فرمان خود
رضاخان بعد از تحولات مشروطه
رضاخان بعد از آغاز جنبش مشروطه و تحولات آن، به دلیل عضویت در نیروهای قزاق، بارها در مقابل مشروطهخواهان قرار گرفت. بعد از آن و با آغاز جنگ جهانی اول، وی در جبهه قزاقها، در برابر آلمانها، که دشمن روسیه بهشمار میآمدند، صفآرایی کرد. درواقع او کاملا تحت تأثیر سیاستهای قزاقها و منافع آنها، که به روسیه گره خورده بود، قرار داشت. او طی این دوره توانست به درجه ستوانی نایل شود و بعد از آن به فرماندهی تیپ همدان منصوب شود. بعد از این تحولات، بهخصوص در ماجرای برکناری کلنل کلرژه، نام رضاخان در نیروی قزاق پررنگتر شد. در این ماجرا که از آن به عنوان اولین کودتای رضاخان هم یاد شده است، وی با همراهی استاروسلسکی و نیز انگلستان، موجبات برکناری کلرژه را فراهم کرد.
رضاخان، فرمانده تیپ مختلط همدان، در میان جمعی از افسران ایرانی و روسی
شماره آرشیو: 130498-۲۷۵م
داستان از این قرار است که در جنگ جهانی اول، زمانی که وی درجه سرهنگی داشت و فرمانده گردان پیاده همدان بود، پس از پیروزی انقلاب اکتبر روسیه، با زمینهسازی انگلیسیها، به مهرهای برای تصفیه لشکر قزاق از فرمانده هواخواه حکومت انقلابی روسیه (سرهنگ کلرژه) تبدیل شد و با همکاری معاون بریگاد قزاق، موفق شد کلرژه را در ۱۲۹۶، کنار زند و به ریاست فوج تیراندازان همدان رسد. این اقدام رضاخان که نخستین همکاری وی با انگلیسیها بود، به کودتای اول رضاخان معروف شده است؛8 بنابراین میتوان نتیجه گرفت رضاخان قبل از کودتای مشهور 1299، یک کودتای کوچک را موفق پشت سر گذاشت و مزه اولین همکاری با انگلیس برای رسیدن به قدرت را چشید؛ تجربهای که زمینهساز همکاریهای بعدی در کودتای 1299 نیز شد.
گفتنی است قزاقها، طبق تعریفی که فرماندهانشان برای وظایف آنها داشتند، موظف بودند خدمات مختلفی را به سران مملکتی ارائه کنند که پاسداری از منزل آنها، یکی از این خدمات بود. منوچهر فرمانفرمائیان، پسر عبدالحسینمیرزا فرمانفرما، در خاطرات خود با عنوان «خون و نفت»، «رضا ماکسیم» را یکی از محافظان خانه پدرش دانسته و برای این ادعا، عکس زیر را ارائه کرده است. این موضوعی است که افسانه اسفندیاری، نوه عبدالحسینمیرزا فرمانفرما و فرزند مریم فیروز، نیز به آن صحه گذاشته است. (رک:
رضاشاه نگهبان جلوی در خانه پدربزرگ من بود)
محمدولیمیرزا فرمانفرما و گروهی از محافظان منزل عبدالحسینمیرزا فرمانفرما ازجمله یاوررضاخان در کرمانشاه
شماره آرشیو: 82-1ع
بعد از کودتا در قوای قزاق، رضاخان در چند عملیات نظامی شرکت کرد که از آن جمله جنبش جنگل بود. در این عملیات، رضاخان فرماندهی پیادهنظام را برعهده داشت. البته وی در زوال جنبش جنگل کار خاص و هنرنمایی پیچیدهای انجام نداد؛ چنانکه در کابینه
حسن پیرنیا (مشیرالدوله)، رضاخان که فرماندهی پیاده اتریاد تهران را به عهده داشت، به دستور دولت همراه سایر گروههای قزاق راهی سرکوب قیام جنگل شد، ولی نیروهای قزاق شکست خوردند و ناگزیر از عقبنشینی و تجمع در اردوگاه آقابابا (اردوگاه انگلیسیها در نزدیکی قزوین بر سر راه منجیل) شدند.9 گرچه نهضت جنگل در نهایت شکست خورد و بسیاری از رضاخان به عنوان فرد سرکوبکننده جنبش نام بردند، اما در واقعیت شکست جنگل به دلیل خیانت برخی از اعضای جنبش و همکاری آنان با نیروهای بلشویک بود نه قدرت نظامی رضاخان.
بعد از کودتا علیه کلرژه، رضاخان با کودتایی دیگر موسوم به کودتای 3 اسفند 1299، فرماندهی نیروهای قزاق را از آن خود کرد و بهتدریج ضمن وارد شدن به عرصه سیاست، حکومت قاجار را کنار زد و رژیم پهلوی را روی کار آورد.
گریزی به زندگی شخصی رضاخان
- ازدواجهای رضاخان قبل از کودتای 1299
رضاخان چهار بار ازدواج کرد که دو ازدواج اول او، قبل از کودتای 1299 بود. در ازدواج اول، وی بعد از کسب برخی مهارتهای نظامی در قزاقخانه، در 27 سالگی و در سال 1321، به واسطه داییاش با دختری به نام تاجماه (مریم سوادکوهی) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، تولد دختری به نام همدمالسلطنه (فاطمه) بود. رضاخان بعد از تاجماه، دوباره ازدواج کرد. این ازدواج بعد از دریافت درجه سرهنگی در سال 1295، و با تاجالملوک بود. حاصل این ازدواج نیز تولد چهار فرزند به نامهای علیرضا، محمدرضا، اشرف و شمس بود. رضاخان بعد از تاجالملوک، دو بار دیگر هم ازدواج کرد. ازدواج سوم او با زنی به نام توران بود که پس از تولد فرزندی به نام غلامرضا، او را طلاق داد و در ازدواج چهارم زنی به نام عصمت را به همسری خود برگزید. عصمت از خانواده قاجاری بود و رضاخان علاقه زیادی به او داشت؛ بهطوری که نزدیکانش میگفتند: «اگرچه رضاشاه بر قاجاریه پیروز شد، اما یک زن از خانواده قاجار بر او فائق شد».10 رضاخان از عصمت نیز صاحب فرزندانی به نامهای احمدرضا، عبدالرضا، حمیدرضا، محمودرضا و فاطمه شد. دو ازدواج آخر رضاخان بعد از کودتای 1299 انجام شد.
تاجالملوک
شماره آرشیو: 119-۱۲۴ب
پی نوشت:
1. محمود طلوعی، پدر و پسر (ناگفتهها از زندگی و روزگار پهلویها)، تهران، نشر علمی، 1372، ص 21.
2. همانجا.
3. همان، ص 22.
4. محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، ص 44.
5. رضا نیازمند، رضاشاه از تولد تا سلطنت، تهران، حکایت قلم نوین، 1387، ص 81.
6. محمدقلی مجد، همان، ص 44.
7. رضا نیازمند، همان، ص 96.
8. پروین قدسیزاد، محمدمهدی امینی و دیگران، «آخرین خاندان شاهنشاهی ایران»، دانشنامه جهان اسلام، ج 5.
9. همانجا.
10. تاجالملوک پهلوی، خاطرات ملکه پهلوی، مصاحبهکنندگان ملیحه خسروداد، تورج انصاری، محمدعلی باتمانقلیچ، بیجا، بهآفرین، ص 40.