ژبیگنیو برژینسکی، که به دلیل اشرافش بر مسائل سیاست خارجی، مشاور امنیت ملی در دولت کارتر شد، دستاوردهای چشمگیری در صلح میان اعراب و رژیم غاصب اسرائیل، روابط آمریکا و چین و مسئله افغانستان داشت. با توجه به این دستاوردها برای آمریکا، باید دید این استراتژیست معروف در برابر انقلاب اسلامی در ایران چه طرحی ارائه کرد؟
بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران میگذرد. در این میان اندیشمندان و صاحبنظران بسیاری در مورد ایران صحبت کرده یا به صورت مکتوب مقاله نوشتهاند. برخی به واسطه شناخت نداشتن از تحولات اجتماعی در ایران، مسیر وقایع را به درستی پیشبینی نکردند و برخی به خوبی توانستند پرده از واقعیتهای جامعه ایران بردارند. در این میان یکی از اشخاصی که به عنوان نظریهپرداز از جایگاه خاصی در محافل آکادمیک و دانشگاهی برخوردار بود و بهرغم توانایی بالایش در تحلیل مسائل، نتوانست مناسبات و روابط قدرت و جامعه را به خوبی درک کند ژبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران ریاستجمهوری کارتر، بود. وی که افکار و اندیشههایش در میان صاحبنظران سیاسی در جامعه آمریکا همواره با استقبال روبهرو میشد، در مقطع منتهی به انقلاب اسلامی از جایگاه رسمی مهمی در دولت آمریکا برخوردار بود. درواقع مشاور امنیت ملی رئیسجمهور در آمریکا سهم مهمی در سیاستگذاری دولت این کشور در قبال جهان خارج و دولتهای دیگر دارد. همین جایگاه ما را بر آن میدارد که دیدگاههای این چهره کمنظیر محافل سیاسی آمریکا را درباره ایران دوره انقلاب اسلامی مرور کنیم.
برژینسکی کیست؟
ژبیگنیو برژینسکی، که در میان دوستانش به «زیگ» معروف بود، در ماه مارس 1928م در ورشو لهستان به دنیا آمد. وی در جوانی در کانادا تحصیل کرد و سپس راهی آمریکا شد و دکترای علوم سیاسی خود را از دانشگاه هاروارد گرفت. برژینسکی بعد از آن وارد حزب دموکرات شد و در انتخابات ریاستجمهوری سال 1960م از کندی حمایت کرد، اما آنچه باعث شهرت او شد مشاورههایش به دولت آمریکا در بحران موشکی کوبا و مسائل مربوط به جنگ سرد بود. شهرت او تا جایی پیش رفت که بسیاری او را چهره مقابل هنری کیسینجر، استراتژیست معروف جمهوریخواه، میدانند. در نهایت وی به دلیل اشرافش بر مسائل سیاست خارجی، مشاور امنیت ملی در دولت کارتر شد. از این زمان بود که او توجه فعالان و رهبران سیاسی در ایران را به خود جلب کرد.1
ژبیگنیو برژینسکی
بهزعم بسیاری، دستاوردهای او در این دوره چشمگیر است؛ از امضای صلح کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل تا عادیسازی روابط آمریکا با چین و تجهیز نیروهای افغان علیه شوروی سابق برای خروج این کشور از افغانستان. تنها شکست بزرگ او ناکامی در تدوین یک استراتژی مؤثر و هدفمند برای جلوگیری از سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی است.
برژینسکی در کنار افغانها در دهه 1980م
دو دستگی در هیئت حاکمه
همزمان با بروز تحولات انقلابی در ایران، وزارت امور خارجه آمریکا، مشاور امنیت ملی این کشور، سفارت آمریکا در تهران و شخص رئیسجمهور، جیمی کارتر، سیر آن را به دقت بررسی کردند. در این میان، هیئت حاکمه آمریکا بر سر چگونگی واکنش در قبال ایران با هم اختلاف نظر داشتند. درکل دو دیدگاه در واشنگتن وجود داشت: یک دیدگاه بر آن بود که باید از محمدرضا پهلوی حمایت تمامقد کرد، حتی با سرکوب گسترده قیام مردمی. این گروه حتی گزینه کودتا و روی کار آمدن یک نظامی از طریق سرکوب مردم را مطرح میکردند.2
دیدگاه دیگر بر این باور بود که به جای حمایت بیشائبه از شاه، باید مخفیتر عمل کرد و در عین حمایت از رژیم شاهنشاهی و سلطنت محمدرضا پهلوی، باید به شاه برای اجرای اصلاحات و دادن امتیاز به مخالفان تا حدودی فشار وارد آورد. درواقع این گروه در عین حال که از حکومت پهلوی در قبال انقلاب مردمی ایران دفاع میکرد، راهبرد خود را بر این پایه بنا کرده بود که با ایجاد فضای باز سیاسی به صورت نسبی و اصلاحات هرچند بهظاهر سیاسی، از جو و طغیان انقلابی مردم کاست و به نوعی جلوی فروپاشی رژیم پهلوی و نظم مستقر را گرفت.3
شکستهای کارتر و اشتباههای برژینسکی به همین مورد محدود نماند. چند ماه بعد و با تسخیر سفارت آمریکا در تهران، طرحهای مختلفی برای آزادی گروگانهای آمریکایی مطرح شد. یکی از این طرحها استفاده از نیروی نظامی بود که شخص برژینسکی آن را طراحی کرده بود
اما درباره برژینسکی باید گفت که او مخالف هرگونه تضعیف شاه بود و باور داشت که وادار کردن شاه به عقبنشینی در برابر مخالفان و دادن امتیاز سیاسی پی در پی به آنها، اساس رژیم پهلوی را متزلزل خواهد کرد و سرانجام هرجومرج و بیثباتی کامل ایران را در پی خواهد داشت که این امر با منافع آمریکا در ایران در تضاد است. او میگفت موقعیت محمدرضا پهلوی در کشور بسیار مستحکم است و هر وقت که شاه بخواهد، میتواند مخالفان خود را از میان بردارد. اما عدهای دیگر بهویژه در وزارت امور خارجه به رهبری سایروس ونس و سفیر این کشور در تهران، یعنی سولیوان، عقیدهای دیگر داشتند.
خود برژینسکی میگوید: مخالفان من فکر میکردند که راهحل مسئلهای که در ایران پدید آمده کاستن از قدرت شاه و آغاز هر چه سریعتر اصلاحات سیاسی برای ایجاد یک حکومت دموکراتیک یا سلطنت مشروطه است. آنها حتی در پی تشکیل یک گروه ائتلافی با شرکت نیروهای مخالف سیاسی بودند. برژینسکی میگوید بر اساس همین نقطه نظر بود که وزارت امور خارجه و شخص سولیوان با واگذاری تجهیزات و ادوات ضد شوروش به حکومت محمدرضا پهلوی مخالف بودند. آنها بر این باور بودند که رساندن این وسایل به دست رژیم، از احتمال رسیدن به توافق و آشتی میان مخالفان و رژیم بهشدت میکاهد.4
ملاقات محمدرضا پهلوی با جیمی کارتر و برژینسکی (سال ۱۹۷۷م)
برژینسکی بر این نکته تأکید کرده است که به نظر من، سیاست آشتی حکومت با مخالفان و شرکت دادن آنها در حکومت در صورتی درست بود که سالها پیش از این و قبل از اینکه بحران مشروعیت حکومت محمدرضا پهلوی به این مرحله برسد در پیش گرفته میشد، اما حالا که این بحران به مرحله رویارویی و اراده قدرت رسیده است نشان دادن نرمش و سازش در برابر مخالفتها نتیجهای جز تشدید بحران و به پیروزی رسیدن انقلاب دربرنخواهد داشت. بااینحال او استراتژی جامع و مشخصی برای جلوگیری از سقوط رژیم پهلوی و مقابله با انقلاب اسلامی نداشت.5
نتیجه کار
در مجموع باید گفت که دولت کارتر در روزهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران، بر سر یک دو راهی قرار گرفته بود و نمیتوانست تصمیم درستی اتخاذ کند. به باور برژینسکی، این دولت نمیدانست که بنا بر میل باطنیاش باید از محمدرضا پهلوی حمایت همهجانبه به عمل آورد یا اینکه به نظرات وزارت امور خارجه و سفیرش در تهران، سولیوان، گوش فرا دهد؛ زیرا خود کارتر میگوید محمدرضا تسلیم پیشنهادهایی بود که از سفارت ما انشا میشد. مضاف بر این، به نظر میرسد که دولت آمریکا به طور کلی و حتی استراتژیستهایی همچون برژینسکی، توان انقلابی مردم ایران و همراه شدن همه گروهها و نیروهای سیاسی در کشور برای به زیر کشیدن شاه را دست کم گرفته بودند و نمیدانستند که ایران در مسیری بیبازگشت قرار گرفته است؛ به این ترتیب دو دلیل محکم وجود داشت که سرانجام تحلیلها و خواستههای افرادی همچون برژینسکی نیز در مورد انقلاب ایران اشتباه از آب درآمد.
برژینسکی در حال شطرنجبازی با مناخم بگین، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی، در کمپ دیوید (سال 1978م )
برژینسکی خود در کتاب «قدرت و اصول اخلاقی» بر این شکست صحه گذاشته است. وی بهصراحت گفته است: ایران بزرگترین شکست دولت کارتر بود. بر خلاف پیروزی دولت کارتر در برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل و عادیسازی روابط با چین و سیاست محکم آمریکا در برابر اتحاد جماهیر شوروی، که هر یک دستاوردی بزرگ برای این دولت بهشمار میآید، سقوط شاه از نظر راهبردی برای آمریکا و از نظر سیاسی برای کارتر نتایج فاجعهباری به همراه داشت. از نظر برژینسکی، کارتر در مجادله میان عقل و احساس و اختلاف نظر مشاوران خود، دچار سردرگمی و تردید شد و نتوانست سر بزنگاه و در مقطع منتهی به انقلاب اسلامی ایران تصمیم درستی بگیرد.6
تکرار مکرر اشتباهات
البته شکستهای کارتر و اشتباههای برژینسکی به همین مورد محدود نماند. چند ماه بعد و با تسخیر سفارت آمریکا در تهران، طرحهای مختلفی برای آزادی گروگانهای آمریکایی مطرح شد. یکی از این طرحها استفاده از نیروی نظامی بود که شخص برژینسکی آن را طراحی کرده بود؛ طرحی که در نهایت عملی نیز شد و آمریکا برای آزادی گروگانهای خود، نیروهای نظامی ویژه خود را به ایران فرستاد. این نیروها که مخفیانه در صحرای طبس پیاده شده بودند و منتظر فرمان برای اجرای عملیات، یعنی رفتن به تهران و آزادی گروگانها، بودند گرفتار طوفان شن و درنتیجه تارومار شدند؛ شکستی که در نهایت به شکست انتخاباتی کارتر منجر شد و وی قدرت را در واشنگتن به نفع رقیب جمهوریخواهش از دست داد. این اشتباه در دوره جنگ نیز تکرار شد و برژینسکی در هشت سال جنگ تحمیلی، از رژیم صدام حمایت کرد. او بر این باور بود که برای متوقف کردن انقلاب ایران باید از رژیم عراق حمایت شود؛ برای همین چندین بار به عراق سفر کرد. اما محاسبات او این بار نیز اشتباه از آب درآمد.7
در پایان باید گفت که بهرغم اینکه برژینسکی استراتژیست بزرگی بود و در بسیاری از موارد توانست به دولت آمریکا یاری رساند در مورد ایران این امر صدق نکرد. در واقع درک درست نداشتن از مناسبات قدرت در ایران در بحبوحه انقلاب و بیبازگشت بودن انقلاب و دست کم گرفتن قدرت مردم و رهبری امام خمینی به سردرگمی، تردید و در نهایت اشتباه دولت آمریکا در تصمیمگیری منتهی شد.
پینوشت:
1. زبیگنیو برژینسکی، اسرار سقوط شاه، خاطرات برژینسکی، ترجمه حمید احمدی، تهران، جامی، 1362، ص 25.
2. محمود مشرقی، توطئه در ایران: دو برداشت از یک متن، تهران، انتشارات هفته، 1362، ص 5 .
3. سایروس ونس، انتخابهای دشوار (سالهای بحرانی در سیاست خارجی آمریکا)، ترجمه خیرالله خیری اصل، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 68.
4. زبیگنیو برژینسکی، قدرت و اصول: خاطرات برژینسکی مشاور امنیت ملی 1981-1977، ترجمه مرضیه ساقیان، تهران، وزارت امور خارجه، 1380، ص 650.
5. همان، ص 651.
6. همان، ص 654.
7. سیدجلال دهقانی فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۹، ص 335.