«نسبتسنجی سلسله پهلوی با دولت آمریکا در دوران انقلاب اسلامی» در گفتوشنود با مسعود رضایی
نسبتسنجی سلسله پهلوی با دولت آمریکا در دوران انقلاب اسلامی، در عداد مهمترین مباحث در بازشناسی این مقطع از تاریخ معاصر ایران بهشمار میآید. بازخوانی این مقوله، هنگامی اهمیت مضاعف مییابد که به محمل پارهای از شایعات و گمانههای نادرست مبدل شده است! در گفتوشنود پیآمده، مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، دراینباره به طرح دیدگاههای خود پرداخته است.
اعلام تعداد تقریبی شهدای انقلاب اسلامی از سوی برخی عناصر و جریانهای معاند با نظام اسلامی و نیز میزان صحت آمارهای منتشرشده از سوی چهرههایی نظیر عمادالدین باقی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در مورد تعداد شهدا و مجروحان انقلاب اسلامی، برای اینکه بدانیم واقعیت چه بوده، من اشارهای میکنم به نکتهای که سِر آنتونی پارسونز ــ سفیر وقت انگلیس در ایران ــ در خاطراتش آورده است، که این مسئله بیانگر بسیاری از نکات مهم است. پارسونز در خاطراتش مینویسد: «ماه محرم روز اول دسامبر آغاز میشد. درست در رأس ساعت که دولت مقررات حکومتنظامی و منع رفتوآمد را اعلام کرده بود، جمعیت به خیابانها ریختند و مردم در پشت بام خانههای خود فریاد اللهاکبر سر دادند. در این ساعت، برق شهر هم قطع شده و همه جا تاریک بود، اما صدای شلیک تیر و توپ با فریادهای اللهاکبر مردم درهم آمیخته شده بود...». نکته مهم خاطرات پارسونز این است: «درست است که روز بعد رادیو دولتی ایران اعلام کرد هفت نفر در جریان شب گذشته کشته شدهاند، ولی با اطلاعاتی که خودمان کسب کردیم، آمار کشتهشدگان آن شب در حدود پانصد نفر بوده است!...» این آمار، رقمی است که سفیر انگلیس به آن اذعان دارد، کسی که در زمره حامیان رژیم پهلوی است. میخواهم بگویم در این گونه اسناد میتوان به ابعاد گسترده سرکوب و کشتار مردم ایران به دست رژیم پهلوی پی برد.
اما سلطنتطلبان ادعا میکنند شاه ارادهای برای کشتن مردم نداشت و به همین خاطر هم از کشور خارج شد؟
شاه اگر نمیخواست مردم را بکشد، که باید از 19 دیماه 1356 به بعد، دست به کشتار نمیزد! یعنی به ادعای این افراد، شاه از 19 دیماه 1356 تا 26 دیماه سال بعد، مردم را در تظاهرات و تعقیب و گریزها میکشته و چون بهیکباره انگیزهاش را برای کشتن مردم از دست داده، از کشور خارج خارج شده؟ بالاخره اگر بنا بر نکشتن مردم و عدم سرکوب بود که میبایست در روز 19 دیماه 1356 در قم یا روز 29 بهمنماه همان سال در تبریز یا در چهلم آنان در یزد هم، دست به کشتار مردم نمیزد، یا در 17 شهریورماه 1357 در میدان ژاله تهران هم مردم را به خاک و خون نمیکشید، یا در ماه محرمِ پس از آن هم، کشتار نمیکرد. در واقع او تا آنجایی که توانست و زورش میرسید، مردم را سرکوب کرد، منتها وقتی شرایط به جایی رسید که دیگر کاری از دستش برنمیآمد، تصمیم گرفت از کشور خارج شود. این فرض، منطقیتر به نظر میرسد.
در نگاه کلان و از منظر شما، شاه برای حفظ سلطنتش، چه طرحهایی را در دستور کار قرار داده بود؟
شاه برای حفظ سلطنتش، همه ترفندها را بهکار برد، اما نتیجه نگرفت! او پس از اجرای طرح سرکوب، به اجرای طرح فریب دست زد و دولتی مثل دولت شریفامامی را روی کار آورد تا قدری شرایط را آرام کند، اما موفق نشد؛ لذا پس از آن، یک دولت نظامی به نخستوزیری غلامرضا ازهاری را روی کار آورد، که دوباره با چنگ و دندان نشان دادن به مردم، آنان را بترساند! اما این طرح هم، موفقیتآمیز نبود. این شکستهای متوالی ــ که تقریبا همزمان با راهپیماییهای عظیم تاسوعا و عاشورا بود ــ شاه و حامیانش را به این فکر میاندازد که از نیروهای ملی استفاده کنند و به نحوی نشان بدهند که ما، واقعا حاضریم دولت را در اختیار نیروهای ملی و مردمی قرار دهیم! لذا ابتدا محمدرضا پهلوی مذاکراتی با دکتر کریم سنجابی، رهبر جبهه ملی، انجام میدهد، اما دکتر سنجابی شرایطی را پیشنهاد میکند که شاه نمیپذیرد. در لابی شاه با دکتر غلامحسین صدیقی هم، تقریبا همین اتفاق میافتد. بنابراین محمدرضا پهلوی به سراغ شاپور بختیار میرود و با او به توافق میرسد. درست است که شاپور بختیار از جمله اعضای جبهه ملی بود، اما از جمله شخصیتهای تعیینکننده این تشکل نبود. در نهایت شاپور بختیار، این پیشنهاد را میپذیرد و تلاش میکند با بهرهگیری از سابقه سیاسی خودش، وعده و وعیدهایی را به مردم انقلابی بدهد و در یک کلام، همان طرح فریب را اجرا بکند. نهایتا به دلیل هوشیاری حضرت امام و تأکید و قاطعیتشان بر اضمحلال و نابودی کامل رژیم پهلوی و البته تبعیت گسترده مردم از ایشان، این طرح هم به نتیجه نمیرسد.
با توجه به اینکه رژیم پهلوی سیاست سرکوب را در دستور کار داشت، چه شد که آمریکاییها در گوادلوپ به این نتیجه رسیدند که شاه باید از کشور خارج شود؟
چون بعد از همه این سرکوبها، در کنفرانس گوادلوپ سران چند کشور غربی ــ آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه ــ به این نتیجه رسیدند که امکان ادامه حکومت شخص محمدرضا پهلوی بر ایران، بسیار ضعیف است و باید به شکل دیگری عمل کنند. نکته مهم این است که هدف آنها از خارج کردن شاه، در واقع این بود که با کنار گذاردن او، اصل نظام شاهنشاهی و رژیم پهلوی را حفظ کنند. البته بعضیها اینگونه تعبیر میکنند که در گوادلوپ، آمریکاییها و اروپاییها به این نتیجه رسیدند که با انقلاب اسلامی همراهی بکنند که به هیچ وجهمنالوجوه این گونه نیست! چون آنها متوجه شدند با اقداماتی که صورتگرفته، دیگر محمدرضا پهلوی برای آنها مهره سوخته است و با این مهره سوخته نمیتوانند به اهدافشان برسند؛ بنابراین تصمیم گرفتند این مهره را به نفع حفظ نظام شاهنشاهی و رژیم پهلوی در ایران، کنار بگذارند.
عدهای معتقدند که در واقع آمریکاییها و انگلیسیها بودند که زیر پای شاه را خالی کردند. دیدگاه شما درباره این ادعا چیست؟
پرسش اینجاست: آمریکاییها چرا باید پهلویها را تضعیف میکردند؟ مگر عقلشان را از دست داده بودند که کشوری را به عنوان یک مانع، در برابر کمونیست و سوسیالیسم تقویت کنند و هزاران مستشار نظامی خودشان را در ایران بگمارند و آن را به عنوان بزرگترین پایگاه خودشان در منطقه درآورند و بعد درحالیکه شورویها نقشه اشغال افغانستان و پیشروی به سوی آبهای گرم را در دستور کار خودشان دارند و جنگ سرد همراه با نشانههایی از جنگ گرم بین آنها وجود دارد، ناگهان بخواهند بزرگترین عامل خودشان در منطقه را سرنگون بکنند؟! این اگر باشد، جز دیوانگی نام دیگری بر این کار نمیتوان گذاشت! آمریکاییها این مقدار احمق نبودند و هرگز هم چنین کاری را انجام ندادند. اگر هم کارتر به ایران میآید، پیش از آن شاه را به آمریکا دعوت و در آن سفر، استقبال و تجلیل باشکوهی برای شاه برگزار میکند. این نشانه جایگاهی است که کارتر برای شاه، به عنوان ژاندارم آمریکا در منطقه قائل است. بعد از چند مدت ــ حدود یکماهونیم ــ خودش هم همراه همسرش به ایران میآید و آن نطق آنچنانی را در حمایت از محمدرضا پهلوی انجام میدهد! لذا همه اینها نشانه حمایت از شاه است نه خالی کردن زیر پای شاه! کارتر اگر درباره کم کردن سرکوب و فشار به شاه هشدارهایی هم میداد به خاطر عقب انداختن سقوط او بود؛ چون متحد اصلی آمریکا در خاورمیانه سقوط میکرد.
گفته میشودکه سخنرانی کارتر در حمایت و تجلیل از شاه، نشاندهنده قدرت و جایگاه گسترده پهلوی در دنیا بوده! این ادعا را چگونه عیارسنجی میکنید؟
خیر؛ همانطور که اشاره کردم، محمدرضا پهلوی شاخصترین عامل و دستنشانده آمریکا در منطقه خاورمیانه است. او مهمترین پایگاه را در اختیار آمریکا قرار داد و طبعا آمریکا مایل بود که این عاملِ وابسته به خودش و این منطقه بسیار مهم و استراتژیک را همچنان در اختیار داشته باشد. کارتر به عنوان رئیسجمهور آمریکا، بهتر از هر کس دیگری میدانست که ارتش ایران تماما، نه 99 درصد بلکه 100 درصد، در اختیار آمریکاست. او بهتر از هر کس دیگری میدانست که شاه هرگز و هرگز، امکان بهکارگیری قدرت نظامی خود علیه آمریکا را ندارد؛ چون تمام سیستمها، پستها و مراکز حساس ارتش ایران، در اختیار آمریکا بود! آمریکا هیچ ترسی از شاه نداشت و اگر شاه در حوزه نظامی، بضاعتی هم داشت، این حوزه صدر درصد در اختیار خودشان بود! بنابراین آمریکا چرا باید چنین پایگاهی را از دست بدهد و چرا باید آن چیزی را که سالها تلاش کرده بود بسازد تخریب کند؟ به این دلایل، آمریکاییها مایل بودند از شاه حمایت کنند و این کار را هم کردند.