در آغاز سخن، بهتر است از این نکته شروع کنیم که از چه روی، بحرین برای انگلستان با اهمیت بود؟
بحرین در قرن نوزدهم در خلیج فارس، برای انگلیس یک نوع اهمیت داشت و در دورههای دیگر هم، نوعی دیگر؛ مثلا در قرن نوزدهم، اگر انگلیس قصد داشت از هندوستان رزمناو بیاورد، زمان بسیاری طول میکشید. بنابراین بحرین در آن دوران، بهترین پایگاه در راه انگلیس به سوی کشورهایی چون هندوستان، ایران و عربستان بود. بعدها هم بحرین، از این نظر که محل نظارت دریایی انگلستان باشد، اهمیت یافت. جالب است بدانید که رزمناوها در زمان محمدشاه، بادبانی بود و در زمان ناصرالدینشاه بخاری/ دودی! از سوی دیگر بحرین هم، از نظر صید مروارید و ماهی و منابع نفتی، بسیار بااهمیت بود. هرچند که انگلستان اشتباه کرده و این امتیاز را به شرکت نفت بابکو واگذار نمود. در واقع بحرین جایی بود که بیثمر افتاده بود؛ لذا انگلیسیها آمدند و این بهاصطلاح مال مفت را تصرف کردند!
با توجه به اهمیت نفت، بر چه اساس انگلیسیها این امتیاز را به آمریکاییها واگذار کردند؟
پس از آنکه با بالا رفتن جمعیت، بحرین دچار کمبود آب شد، فردی به نام اسمیت فرانکز به عنوان متخصص حفر چاه آب، از آمریکا به بحرین رفت. این فرد هر جایی که میخواسته چاه آب حفر کند، نفت بیرون میزده است! لذا ازآنجاکه انگلیسیها به خاطر هزینه بالای استخراج نفت، در پی سرمایهگذاری در این منطقه نبودند، آمریکاییها امتیاز نفت بحرین را از انگلستان میگیرند! نفت بحرین در سال 1932م کشف شد. بحرین آنقدر برای انگلیسیها اهمیت داشت که در زمان جنگ جهانی دوم، ایتالیاییها از محل مستعمراتشان در آفریقا، پالایشگاه نفت بحرین را بمباران کردند! هرچند بمباران ناقصی بود، ولی خبرش در تمام دنیا پیچید! ایتالیاییها از آفریقا، مثلا از لیبی یا حبشه تا خلیج فارس پرواز کردند و بحرین را بمباران کردند! در کل، منافع انگلستان از نظر نظامی و سیاسی، در این جزیره بود. ناگفته نماند که انگلستان همه جزایر خلیج فارس را متعلق به خودش میدانست!
بر چه اساس محمدرضا پهلوی تصمیم به واگذاری بحرین گرفت؟ عیار توجیهات او دراینباره را چگونه ارزیابی میکنید؟
وقتی کابینه حزب کارگر، در 1970م در انگلیس رأی آورد، این کابینه برای کم کردن هزینههای بریتانیا، تصمیم به خروج از خلیج فارس گرفت. چون معمولا حزب کارگر برخلاف محافظهکاران، خیلی صرفهجو است؛ مثلا چرچیل علیه مصدق کودتا کرد، ولی کلمنت اتلی ــ نخستوزیر حزب کارگر ــ برخلاف مانوئل شینول، وزیر دفاع، و موریسون، وزیر امورخارجه انگلیس ــ که موافق جنگ با ایران بودند ــ معتقد بود: «لازم نیست بریتانیا با ایران وارد جنگ شود؛ چون برای انجام این کار لازم است که ما دویستهزار سرباز به منطقه بفرستیم! ایران هم دیگر ایران زمان رضاشاه نیست که ما بتوانیم 48ساعته همه مناطقش را بگیریم...». از طرفی آمریکاییها هم، با این تصمیم مخالف بودند. نهایتا از قبرس و اسکاتلند چترباز آوردند و در فکرشان بود که از کانال سوئز هم، پنجاههزار نفر به ایران حمله کنند! اینها با یازده ناوشکن و کشتی جنگی به خلیج فارس آمدند و رزم ناو بزرگ مارسیوس را جلوی آبادان گذاشتند، ولی به واسطه اراده و همبستگی ملت ایران، به هیچ عنوان جنگی درنگرفت! بنابراین وقتی حزب کارگر در انگلستان رأی آورد، برای کم کردن هزینهها تصمیم گرفت از خلیج فارس خارج شود، اما همزمان با خروج، ملاقاتهای محرمانهای را هم به واسطه اسدالله علم، با شاه ایران انجام دادند. نهایتا این ملاقاتها باعث شد که در سال 1349، شاه در سفر به دهلی و بدون مشورت با دولت، اعلام کند: ایران از حق مالکیت بر بحرین میگذرد! این اعلام شاه، تعجب همگان را برانگیخت! حتی هویدا به عنوان نخستوزیر و زاهدی به عنوان وزیر امورخارجه گفتند: ما اصلا از این ملاقاتها و تصمیم شاه خبر نداشتیم! در واقع شاه، دولت را داخل آدم نمیدانست! البته هویدا با آنکه از قضیه واگذاری اطلاع نداشت، ولی موافق این طرح بود و میخواست زودتر قضیه واگذاری بحرین تمام شود! چون علیالاصول آدمی بود که میخواست روزمره راحتی داشته باشد! امروزه در این شبکههای ماهوارهای میبینم که یک عده آدم بیسواد، عکس هویدا را پخش میکنند و میگویند: این بیچاره سوار پیکان میشد! نخیر، هویدا اتومبیل عالی داشت، ولی برای اینکه ژست عوامفریب بگیرد، پیکان را جلو مردم سوار میشد و در شهر دور میزد و چند موتور هم کنارش حرکت میکردند! شما مطالب مربوط به هویدا را باید از زبان پرویز راجی بشنوید؛ مثلا راجی در سال 1357، درباره هویدا میگوید: «من در مردادماه با هویدا ملاقات کردم و او میگفت: این مملکت دارد داغون میشود و سقوط میکند! لاشه حزب رستاخیز را هم به خاک سپردهاند و همه ما در حال نابودی هستیم!...»
انگلیسیها برای گذشتن ایران از حق مالکیت بحرین، چه وعدههایی به شاه داده بودند؟
انگلیسیها در مقابل گذشتن ایران از حق مالکیت بحرین، به شاه وعده دادند که از سوی آنها، حافظ خلیج فارس شود! انگلیسیها برای پذیرش این امر، شاه را خیلی تشویق کردند؛ لذا از همان سال است که مثلا شاه، در مسائل عمان دخالت میکند! همچنین قرار شد که انگلیسیها، مالکیت بر سه جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی را به ایران بدهند؛ درحالیکه آن سه جزیره هم، مال ما بود و لطف خاصی نمیکردند! انگلیسیها علاوه بر این، به شاه وعده دادند که به نیروی دریایی ایران کمک کنند و حتی ناو هادرکرافت (نوعی ناو آبی ـ خاکی) را به ما بفروشند؛ البته تعدادی ناو خوب هم به ایران فروختند. اغلب این ناوهای جنگی را هم فرح، اشرف و فاطمه پهلوی به آب انداختند. یکبار هم شعله شریفرازی ــ همسر دریادار رمزی عطایی ــ یکی از این ناوهای جنگی را به آب انداخت که موجب عصبانیت فرح شد و اعتراض کرد که این زن چهکاره است که به خودش اجازه چنین کاری را میدهد! انگلیسیها تعدادی موشکانداز و تانک چیفتن هم به ایران دادند، که البته این تانکها کیفیت خوبی نداشت! حتی تعدادی از ژنرالهای ارتش عراق، در مصاحبهای که با دانشگاه دفاع ملی آمریکا داشتند، گفتهاند: این تانکها به قدری کیفیت پایینی داشتند که وقتی ما آنها را مورد هدف قرار میدادیم، زرهشاه سوراخ میشد! حتی سفیر وقت انگلیس، آنتونی پارسونز، در خاطراتش نوشته است: «من به دولت ایران گفتم با اینکه به نفع دولت ماست که به شما تانک بفروشیم، اما این تانکها به درد ایران نمیخورد! چون ایران سرزمینی خشک است و کوهستانی، این تانکها برای آبوهوای انگلستان است!» البته مستندی هم از این تانک تهیه شده که در آن گفته میشود: برخلاف ادعای شاه مبنی بر تحویل گرفتن دوهزار عدد از این نوع تانک، ایران تنها 178 عدد تانک تحویل گرفته است. ظاهرا قرار بوده انگلیسیها، باقی این تانکها را بسازند، ولی وقتی رژیم پهلوی سقوط کرد، این قرارداد فسخ شد و پول ایران را هم پس ندادند! حالا دولت ایران پولی را که برای خرید این تانکها پرداخت کرده است از انگلستان طلب دارد. قرار بود انگلیس این مبلغ را با بهرهاش به دولت ایران باز گرداند، ولی با شکلگیری تحریمها، این مبلغ را باز نگرداندند و الان مبلغش سر به جهنم میزند!
نهایتا من معتقدم که شاه، نباید از حق مالکیت بحرین میگذشت و آن را به انگلیسیها میداد! ما در قضیه واگذاری بحرین، خیلی ضرر کردیم. شاه میتوانست چانه بزند و برای تسلط بر بحرین، وقت بخرد و رفته رفته حاکمیت خود را بر آن تثبیت کند. شاه همچنین میبایست تصمیمگیری در مورد بحرین را به آینده موکول میکرد. به تجربه تاریخ، مشکلی که ویتنام شمالی با جنوبی داشت به همین شکل حل شد.
آیا در ایران، نسبت به واگذاری بحرین، اعتراضی هم شد؟
حزب پان ایرانیست ــ که ظاهرا یک حزب ملیگرا بود ــ تنها جریانی بود که در مجلس، به این واگذاری ایراد گرفت و دولت هویدا را استیضاح کرد، اما چون شاه میخواست این مسئله تمام شود، نهایتا اقدام مثبتی دراینباره انجام نشد. در گزارشهای ساواک از حزب ایران نوین ــ که هویدا دبیرش بود ــ آمده است: یک نفر در حزب ایران نوین اعتراض کرده و از آقای هویدا پرسیده: چرا از حق مالکیت بحرین گذشتید؟ هویدا برای اینکه بگوید من بیطرف هستم و شاه این دستور را داده، در جواب آن فرد میگوید: «هر دختری به سن ازدواج میرسد. بحرین هم دختر ما بود که به سن ازدواج رسید و شوهرش دادیم، من شنیدم حامله هم شده!» اردشیر زاهدی هم، که در آن دوران خود را موافق جدایی بحرین نشان میداد، اخیرا در مصاحبهای گفته: من این کار را کردم ولی پشیمانم! در نگاه طبیعی و عادی، پذیرش چنین چیزی برای هر ایرانی وطنپرست، دشوار به نظر میرسد.