«نظری بر عناصر و جریانات فعال در کودتای 3 اسفند 1299» در گفتوشنود با دکتر یعقوب توکلی
به نظر شما در کودتای 3 اسفند 1299، چه افراد یا جریانهایی مؤثر بودند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. جریانهای مؤثر در کودتای 1299، متعدد و نیازمند بررسی و بازخوانی دقیق هستند. واقعیت این است که وزارت خارجه انگلستان، خواهان اجرای کودتا در ایران نبود، بلکه نمایندگان ام.آی.سیکس و وزارت جنگ انگلستان، مستقیما این طرح را دنبال میکردند. در انگلستان، خانواده مشهور یهودیتبار روچیلد به سردمداری ناتانیل روچیلد ــ که رد پای مؤثرشان در قضیه اشغال فلسطین نیز دیده میشود ــ این پرونده را در دست داشت! وزیر مستعمرات انگلستان، وینستون چرچیل هم، دارای مادری یهودی بود. در واقع کسانی که از به قدرت رسیدن حکومتی مستقل مبتنی بر اسلام و تشیع در ایران واهمه داشتند و با تمام قوا با آن به مخالفت میپرداختند، عمدتا یهودی بودند. لرد ناتانیل روچیلد در ایران، شبکه گسترده و قدرتمندی داشت که چهره شاخص آن اردشیر جی است که با کمک ارمنیها، یهودیها، اعضای کمیته آهن و پارسیان ایرانی مقیم هند ــ که باید آنها را از جامعه زرتشتیان ایران تفکیک کرد ــ سیاستهای انگلستان را اجرا میکرد.
اردشیر جی که بود و چه هویت و پیشینهای داشت؟
او در تاریخ ایران، جلوهها و چهرههای گوناگونی از خود به نمایش گذارده است. نخستینبار، نام او را در زمان ناصرالدینشاه میشنویم که به عنوان یک روحانی زرتشتی، به نمایندگی از پارسیان زرتشتی مقیم هند، ظاهراً برای رسیدگی به امور زرتشتیان، به ایران میآید. این پارسیان ایرانی مقیم هند برخلاف زرتشتیان ایران، علاقهای به ایران نداشتند و مخالف سرسخت اسلام بودند؛ زیرا جمع شدن بساط زرتشتیان در ایران را نتیجه ورود اسلام میدانستند! اینها پس از ورود اسلام به ایران، به هند مهاجرت کردند، اما همچنان ضدیت خود با اسلام را حفظ کردند! اولین فرد از پارسیان زرتشتی که به ایران آمد، مانکجی بود که نقش او در جای خود، قابل تأمل است. بههرحال اردشیر جی در تعامل با جریانهای روشنفکری، ادبیات باستانگرایانه را ــ که مهمترین اصل آن ضدیت با اسلام است ــ مطرح میکند. رد پای آثار این تفکر را میتوان بعدها در آثار فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکمخان مشاهده کرد. البته در آثار آخوندزاده، تعارض آشکارتری را نسبت به اسلام و تلاش برای احیای دوران باستانی موهوم و خیالی میتوان ردیابی کرد. ناگفته نماند که پایهگذار ام.آی.سیکس در ایران نیز اردشیر جی است. او در مدرسه علوم سیاسی هم تدریس میکرد و تأثیر مهمی در افکار کسانی داشت که بعدها در مناصب سیاسی ایران فعالیت میکردند. زمانی که انگلستان تصمیم گرفت حاکمیت جدید وابسته به خود را در ایران شکل دهد، از اردشیرجی میخواهد فرد مناسبی را برای این منظور پیدا کند. این فرد باید ظاهرا، یک شیعه اثنیعشری میبود که حساسیت مردم را برنینگیزد!
اشاره کردید که انگلستان، از اردشیر جی میخواهد که فرد مناسب برای تغییر حکومت را پیدا کند. این فرآیند چگونه طی شد؟
بله؛ اردشیرجی از حبیبالله عینالملکِ هویدا میخواهد که فردی را برای این منظور، به او معرفی کند. عینالملک هویدا، مسئول دفتر و همهکاره امورِ میرزا عباس افندی، در عکّا بود. رضاخان میرپنج با بهائیها و فرقههای مختلف، ارتباط داشت و هویدا او را برای این کار، مناسب تشخیص داد. غیر از او سرلشکر محمد نخجوان هم مدنظر بود، منتها چون نسبت به رضاخان آدم باسوادتر و آگاهتر و بهروزتری بود و بیم آن میرفت که به اندازه رضاخان اطاعتپذیر نباشد، کنار گذاشته شد! رضاخان با سطح سواد بسیار پایین، خشونت رفتاری و اطاعتپذیری بالا، مناسبترین گزینه برای تحقق اهداف انگلستان در ایران بود. به این ترتیب رضاخان میرپنج توسط عینالملک هویدا، به اردشیر جی معرفی شد که ابتدا او را به فرماندهی دیویزیون قزاق منصوب کردند و سپس، مدارج ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد. البته نقش عینالملک هویدا در حد معرفی رضاخان، خاتمه پیدا نمیکند. او که در زمان وقوع کودتا برای مأموریتی سیاسی در خارج از ایران به سر میبرد، هشت روز بعد از این کودتا، با مطبوعات خارجی مصاحبه و از نخستوزیر کودتا، سیدضیاءالدین طباطبائی و شخص رضاخان تجلیل و حمایت کرد.
در این دوره، جریانهای فرقهای متنوعی هم در ایران شکل گرفته بودند. مناسب است اشارهای هم به آنها و تأثیرشان در روند سیاسی و حاکمیتی نوین ایران داشته باشید.
بله؛ فرقههای تأثیرگذار و قدرتمندی، در این ایام در ایران مشغول فعالیت بودند که متأسفانه در تاریخ معاصر ایران، آثار مخرب زیادی را به جا گذاشتند. مهمترین این فرقهها عبارتاند از:
1. فرقه شیخیه به سردمداری شیخ احمد احسائی که در مورد مسائلی چون قیامت، حیات امام زمان(عج) و ظهور ایشان، اختلاف بسیار جدیای با شیعیان داشت؛
2. جریان بابیه، که از جریان شیخیه جدا شده بود. علت این جدایی هم این بود که تجلی رکن رابع ــ که در شیخیه مطرح بود ــ به اعتقاد بابیه، در شخصیت سیدعلیمحمد شیرازی یا سیدعلیمحمد باب تجلی پیدا کرده است!
3. جریان بهائیت که از دل بابیه بیرون آمد و به سردمداری میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله)، شروع به فعالیت کرد. فرقه بهائیت، به دو دسته ازلی و بهائی تقسیم شد. ازلیها بیشتر پایبند به آموزههای جریان باب بودند، اما بهائیها از میرزا حسینعلی نوری بهاءالله پیروی میکردند و ضمنا از حمایت شدید انگلستان هم، برخوردار بودند.
مرکز بهائیها، در عکّا در فلسطین بود. جریان ازلی در ایران، گسترش چندانی پیدا نکرد و میرزا یحیی نوری (صبح ازل) به قبرس تبعید شد و در آنجا ماند، اما بهائیها در ایران قدرت زیادی پیدا کردند و توانستند حوزههای مختلف فرهنگی را در قبضه خود بگیرند. در عملیاتهای تروریستی، از جمله عملیاتهای کمیته مجازات، میتوان رگههای جدی حضور بهائیان را ردگیری کرد. این جریانها را در کلان ماجرا، میتوان از حامیان قدرتگیری و تداوم حاکمیت رضاخان قلمداد کرد.
پس از کودتای 1299، فعالیت فرقههای ضداسلامی تقویت میشود. به عملکرد این فرقهها و آثار بعدی آنها در سیاست و فرهنگ ایران نیز اشارهای داشته باشید.
پس از کودتا، سیاستهای ضداسلامی یکی پس از دیگری اجرا میشوند که مهمترین آنها، تقویت جریان بهائیت از طریق تشکیل انجمنها، سازماندهی موقوفات بهائیها و تشکیل مدارس گوناگون بهائی و از همه مهمتر، حضور افسران نظامی بهائی در تشکیلات حکومت پهلوی است. از سال 1314، در شکلگیری مدارس بهائیِ ضداسلام و گسترش کشف حجاب، شاهد ظهور چهرههای فرهنگی ـ بهائیِ زن هستیم. حتی در دورهای، محمدرضا پهلوی و خواهرانش هم، در مدارس بهائیها تحصیل کردند. با حضور نظامیان و سیاستمداران بهائی در کنار جریان روشنفکری باستانگرا ــ که به نقد تشیع و ادبیات ضدشیعی تمایل داشتند، منافع حداکثری بهائیان تأمین شد.
بههرحال با انتخاب رضاخان توسط عینالملک هویدا، بعدها شاهد طولانیترین دوره نخستوزیری در ایران (سیزده سال)، توسط پسر او امیرعباس هویدا هستیم. در این دوره بهائیها، تقریبا تمام حوزههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را در دست گرفتند!
به جریانهای داخلی مؤثر در وقوع کودتای 1299 نیز اشارهای داشته باشید.
در کنار عوامل لرد ناتانیل روچیلد و فعالیتهای اردشیر جی و ارمنیها و یهودیها و اعضای کمیته آهن و...، عوامل داخلیای نیز در موفقیت کودتا سهم داشتند، از جمله جریانهای فراماسونری، جریان صهیونیستی و یهودیهای وابسته به جریان صهیونیسم، جریان روشنفکری مخالف اسلام، عدهای از اشراف سیاسی از جمله شوکتالملک علم، که منافع خود را در همراهی با این جریان میدید، افرادی چون میرزا کریمخان رشتی، میرزا یحیی دولتآبادی و... که هرکدام در منطقه خود، حکم شاه را داشتند و جانبدار کودتا و رضاخان بودند.
و سخن آخر؟
واقعیت این است که تاریخنگاری انقلاب اسلامی در این چهار دهه، با مسائل متعددی روبهرو بود و مشغلههای فراوانی داشت و لذا آن گونه که باید و شاید، در مطالعات مربوط به کودتای 1299 و شکلگیری نظام سلطه بعد از مشروطه و عصر پهلوی، وارد نشد! اکنون هم بررسی این موضوع، با مناقشات فراوان و حتی آزارهای اجتماعی متعددی همراه است. این آزار اجتماعی، منحصر به محیطهای دانشگاهی نیست و در سطح عامه هم رواج دارد! به اعتقاد بنده یکی از دلایل اسطورهسازی از رضاخان در سالهای اخیر و تبدیل شدن یک طاغوت به یک قهرمان در ذهن برخی از افراد، همین نپرداختن جریان تاریخنگاری انقلاب به ریشهها و زمینههای کودتاست. در این میان بیتوجهی جریانها و مدیریتهای فرهنگی و حتی صریحتر بگویم، عدم درک مدیریتهای فرهنگی در لزوم پرداختن به این گونه مباحث، کار را بسیار دشوار کرده است و تصویری که از رضاخان در حافظه تاریخی مردم شکل گرفته، مبتنی بر نوشتههای نویسندگان پهلوی است و چهرههای شکلگرفته در آن عصر یا تازه جداشده از آنهاست و با چهره واقعی وی، تطابقی ندارد.