«جستارهایی در اهداف و مراحل کودتای 3 اسفند 1399» در گفتوشنود با دکتر جواد منصوری
از نظر شما و در نظری کلی، اهداف استعمار انگلیس از انجام کودتای 3 اسفند 1299 در ایران چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. استعمار انگلستان در پس این کودتا، نقشههای زیادی برای ایران چیده بود و اهداف بسیار گستردهای داشت. هدف فقط این نبود که سلسلهای برود و سلسله دیگری بیاید، بلکه قرار بود کل ساختارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی ایران و منطقه، دگرگون شود. قرار بود اسرائیل، ترکیه، مصر و ایران با مدیریت انگلیس، تحولات فوقالعادهای را در غرب آسیا و شمال افریقا رقم بزنند تا این منطقه برای همیشه، تحت سلطه انگلیس قرار بگیرد! از سوی دیگر انگلیس برای اینکه با روسیه و رقبای اروپایی خود مشکل پیدا نکند و به این متهم نشود که میخواهد ایران را مستقیما مستعمره کند، الگوی استعمار نو را در ایران اجرا کرد! یعنی حکومت پهلوی را بر سر کار آورد، که شکلِ ایرانی حکومت انگلستان بود! بعدها این الگو، در سایر نقاط دنیا هم اجرا شد. ازآنجاکه قرار بود طبق اعلامیه 1917 بالفور، اسرائیل رسما به عنوان یک رژیم جدید معرفی شود، در این زمینه کمک ایران به انگلیس، ضرورت داشت. قرار بود از درون امپراتوری عثمانی، پانزده کشور به اضافه اسرائیل بهوجود بیایند و طبعا این امپراتوری عثمانی هم، وجود خارجی نداشته باشد! حکومت پهلوی پیش از به رسمیت شناخته شدن اسرائیل، با تشکیل انجمن بینالمللی یهود در تهران و بهکارگیری بهائیها در سطوح مختلف کشور، به استعمار انگلیس خدمات شایانی کرد.
آیا انگلستان در این کودتا، به تمامی اهداف خود دست یافت؟
اگر بخواهیم در تاریخ امپراتوری انگلستان، یکی از موفقیتهای سیاسی کامل این کشور را مطرح کنیم، قطعا یکی از آنها کودتای 3 اسفند 1299 بود؛ زیرا انگلستان دقیقا به اهداف مورد نظرش رسید، اما در ادامه با مسائلی روبهرو شد که پیشبینی نکرده بود! بلافاصله دولت به سیدضیاءالدین طباطبائی ــ که مهره سرسپرده انگلستان بود و تفکرات انگلیسی داشت ــ سپرده شد، اما هنوز این نکته مبهم است که انگلیسیها، چرا سیدضیاء را به فلسطین فرستادند؟
عدهای این ادعا را مطرح میکنند که رضاخان، فردی ملی و مستقل بود. تحلیل شما از این انگاره چیست؟
بله؛ آنها میگویند که او از استقلال و عِرق ملی بهرهمند بود؛ درحالیکه خود رضاخان در زمان تبعید شدنش، میگوید: «انگلیسیها خیلی نامرد هستند، من هر کاری که آنها میخواستند کردم، ولی سرانجام این بلا را سر من آوردند!». عدهای تلاش میکنند منکر این موضوع بشوند که انگلستان، رضاخان را برای اجرای اقدامات مورد نظر آنها سر کار آورد تا به این ترتیب رضاخان را قهرمان ملی جلوه دهند که توانست با اتکا به استعداد خود، کار را پیش ببرد، اما اسنادی که وجود دارد، مانع از آن است که یَخ چنین ادعایِ بعیدی بگیرد!
افرادی تلاش میکنند با بزرگنمایی درباره اقدامات رضاخان، او را خدوم جلوه دهند. به طور مشخص، این ادعا چگونه ابطال میشود؟
در پاسخ به این شبهه، باید پرسید: قرار بود فعالیتهای رضاخان، کشور را به کدام طرف ببرد و منافع چه جریانی را تأمین کند؟ آیا این فعالیتها، حقیقتا در جهت پیشبرد فرهنگ و هویت ایرانی و منافع و استقلال کشورمان انجام میشدند؟ اسناد موجود میگویند: خیر! تمام این برنامهها، توسط انگلیس و در جهت منافع آن کشور دیکته میشد و افرادی چون: محمدعلی فروغی، عبدالحسین تیمورتاش، سیدحسن تقیزاده، رجبعلی منصور و... به ریاست رضاخان، آن دستورالعملها را اجرا میکردند. در شهریور 1320، یک مقام انگلیسی صراحتا اعلام میکند: «ما خودمان رضاشاه را آوردیم و تا وقتی که در جهت منافع انگلیس کار میکرد، حمایتش کردیم، اما در شهریور 1320 متوجه شدیم که دیگر برای ما سودی ندارد و تبعیدش کردیم!». اسنادی که کارنامه ضدملی، ضداسلامی و ضداخلاق بودن رضاخان را اثبات میکنند، فراواناند، اما کسانی که چشم و گوش بسته شیفته او شدهاند، به این اسناد روشن توجه نمیکنند و حرف خودشان را میزنند! تعریفهایی هم که عدهای در سالهای اخیر از رضاشاه میکنند، یا از روی جهالت است یا برای اقدام علیه جمهوری اسلامی. اینها کافی است روزنامههای سالهای 1320 تا 1322 را ورق بزنند تا از خیانتهای آشکار و پنهان و البته عجیب و غریب رضاخان آگاه شوند. زمانی که رضاخان را از کشور تبعید کردند، اسناد کارخانهها، زمینها، روستاها و باغهایی که به زور از مردم گرفته بود، به اندازه یک کامیون شد!
در فاصله کودتا تا سلطنت رضاخان و برای رساندن وی به حاکمیت مطلق، چه اقداماتی انجام شد؟
اولین اقدامات دراینباره، اقدامات کوتاهمدت و ضربتی بودند که در دو سال اول، برای حذف سلسله قاجار و تثبیت حکومت پهلوی انجام شدند. یکی از کارها برای بزرگ جلوه دادن رضاخان، این بود که مدح و ثنای او، سرلوحه کار عدهای قرار گرفت! به همین دلیل، برخی امیدوار شدند که رضاخان قرار است خدماتی به کشور کند! علت سکوت برخی نخبگان هم، اختناق و سرکوب شدید و بیرحمانه رضاخان بود.
از دیگر اقدامات کوتاهمدت رضاخان، حذف، کشتار، تبعید یا به زندان انداختن کسانی بود که احتمال میداد در آینده، مزاحم او خواهند بود. با پشتیبانی طراحان نظامی ـ امنیتی در سفارت انگلیس، دولتهایی دولت این حاکمیت نوظهور را به رسمیت شناختند. در ایران هم عدهای که راه رسیدن به ثروت را تأیید رضاخان و ابوابجمعی او میدانستند، بهسرعت دست به کار شدند! در همین دوره کوتاه، انگلستان پایگاههای خود را در احزاب، گروهها، مطبوعات و محافل فرهنگی پایهگذاری و سپس آنها را برای مقابله با مخالفان، تجهیز و تقویت کرد! پس از دو سال، درحالیکه در ابتدا به نظر میرسید انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی دشوار باشد، با زمینهچینیهای مناسب، قدرتنمایی، حذف نیروهای مردمی و افرادی که ممکن بود در آینده برای حکومت رضاخان مشکل ایجاد کنند و البته با تغییر قانون اساسی، این انتقال انجام شد.
رضاخان در اوایل کار، چهرهای مذهبی از خود نشان میداد؛ علت چه بود؟
این کاری است که معمولا در ایران، دولتهای وابسته انجام میدهند. ایران در واقع برای انگلستان، یک دوران آزمایشی جدید بود. آنها میخواستند هویت دینی و ملی ایرانیان را تغییر بدهند و برای این کار، از دولتی وابسته حمایت میکردند، که البته چندان موفق نشدند! آمریکاییها هم در دوره دکتر امینی، میخواستند همین کار را انجام بدهند، که آنها هم موفق نشدند. رضاخان در اوایل کار و در دورهای که در غائله جمهوریخواهی شکست خورد، به خانه علما میرفت و نظرات آنها را میپرسید و در مساجد و مجالس روضهخوانی و سینهزنیها، شرکت میکرد! البته برخی از جمله شهید آیتالله سیدحسن مدرس، از همان زمان به مقاصد شوم رضاخان پی برده بودند.
به اقدامات میانمدت و درازمدت رضاخان در دوره سلطنت نیز گذری داشته باشید؟
رضاخان در میانمدت، ارتش نوین ایران را پایهگذاری کرد که هدف آن، سرکوب مردمی بود که میخواستند در مقابل این رژیم سفاک بایستند؛ زیرا در صورت بروز یک شورش مردمی، شهربانی و نیروهای انتظامی شهری، از پس موضوع برنمیآمدند و نیاز به قدرت بالاتری بود...
اما همین ارتش، یک روز هم در برابر متفقین مقاومت نکرد!
این خاصیت ارتشهای ضدمردمی است. رضاخان به مدت بیست سال، هزینههای سنگینی را صرف ارتش کرد، اما این ارتش حتی یک روز هم نتوانست از منافع مردم حمایت کند، تا جایی که در مواردی، بخشهایی از کشور را هم واگذار کرد! همین وضعیت هم، برای ارتش فرزند رضاخان پیش آمد که به لحاظ نیرو و تجهیزات، ظاهرا جزء پنج کشور اول دنیا محسوب میشد، اما واقعیت ماجرا چیز دیگری بود! یکی از ارتشبدهای شاه، در خاطراتش مینویسد: «ما با آمریکاییها صحبت کردیم که اگر عراق به ایران حمله کرد، ما فقط دو هفته مقاومت میکنیم تا آمریکا در ایران نیرو پیاده کند و بعد ما نیروهای خود را عقب بکشیم تا آمریکاییها با عراق بجنگند! من تعجب میکنم که جمهوری اسلامی، چطور توانست هشت سال با عراق بجنگد؟...» برنامههای درازمدت رضاخان را میتوان به این ترتیب خلاصه کرد:
1. تغییر ساختار اداری کشور و وابسته کردن اقتصاد آن به خارج؛
2. تعطیل کردن سازمانهای فرهنگی، سیاسی، مذهبی و سرکوب شدید آنها. از سال 1308 به بعد، چنان اختناق سنگینی بر کشور حاکم شد که عملا، چیزی به نام آزادیهای اساسی مطرح نبود!
3. تغییر نظام آموزشی از جمله دانشگاه، براساس برنامههای خاص و بهکارگیری افراد خاص. این اقدام، به قدری ریشهای بود که هنوز هم، ما نتوانستهایم آثار آن را از نظام آموزشی خود پاک کنیم. شاید بتوان گفت موفقترین برنامه پهلویها در ایران، همین اقدام بود که به دست فراماسونها طراحی و اجرا شد. نگاهی به فهرست رؤسا و استادان دانشگاهها نشان میدهد که فراماسونها، تا چه حد نفوذ و قدرت اجرائی داشتند.
4. تأسیس فرهنگستان زبان فارسی برای تغییر خط فارسی به لاتین، که خوشبختانه با مقاومت علما محقق نشد! ناگفته نماند که این اقدام از سوی برخی از حکومتیها هم، پذیرفته نشد!
5. اجرای تعداد زیادی طرحهای زیربنایی مثل راه و فرودگاه، برای تسهیلِ چپاول ثروتهای کشور، توسط کشورهای خارجی بهویژه انگلستان؛
6. تمدید قرارداد دارسی توسط رضاخان؛
7. فرمایشی بودن انتخابات مجلس، به شکلی که حتی خود نمایندگان صراحتا میگفتند: در دوره رضاخان، مجلس عملا وجود نداشت!
البته در پایان، ذکر این نکته لازم است که رضاخان، خود اهل فکر نبود و بنابراین امثال محمدعلی فروغی و تقیزاده، او را اداره میکردند و آنها هم دستنشانده همان مرکزی بودند که به آتاتورک دستور داد خط را در ترکیه عوض کند، اما در ایران با مقاومت علما، به بسیاری از اهداف خود دست نیافت!