«استاد سیدهادی خسروشاهی در عرصه اندیشه و عمل» در گفتوشنود با دکتر سیدمحمدمهدی جعفری
جنابعالی از چه دورهای و چگونه، با زندهیاد استاد سیدهادی خسروشاهی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من در سال 1338، دانشجوی دانشکده ادبیات دانشگاه شیراز بودم و با همراهی دانشجویان دانشکده پزشکی و کشاورزی، انجمن اسلامی دانشگاه شیراز را تأسیس کردیم. یک روز از قم، کتابهایی درباره موضوعات روز اسلامی و اجتماعی برای کتابخانه انجمن رسید و متوجه شدیم طلبه جوانی به نام آقای سیدهادی خسروشاهی، آنها را برای ما میفرستد! آشنایی ما در همین حد بود تا در سال 1340، که قرار شد کنگره انجمنهای اسلامی، در مشهد و در حضور مرحوم آیتالله سیدمحمدهادی میلانی برگزار شود. چند نفر به نمایندگی از انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز، به مشهد رفتیم. پس از زیارت حرم رضوی(ع)، به خانه مرحوم آقای میلانی رفتیم و در آنجا، با آقای خسروشاهی روبهرو شدیم. این نخستین دیدار حضوری من با ایشان بود. پس از آن، کنگره انجمنهای اسلامی ایران در تهران تشکیل شد و شادروان مهندس مهدی بازرگان، دانشجویان دانشگاه شیراز را دعوت کردند، اما خود ایشان در تابستان 1340، در زندان بود! البته بزرگانی چون علامه طباطبائی، آیتالله طالقانی، شهید مطهری، مرحوم سیدغلامرضا سعیدی و عدهای دیگر، در آن کنگره سخنرانی کردند. یکی از افراد بسیار فعال در آن کنگره هم، مرحوم خسروشاهی بود.
از آن به بعد، در زمینههای فرهنگی، چه همکاریهایی با هم داشتید؟
من بعد از کنگره، در تهران ماندم و ضمن تحصیل، در انجمنهای اسلامی دانشجویان و کمیته دانشجویی نهضت آزادی فعالیت میکردم. در آن مقطع، مجله «مکتب اسلام» چاپ میشد و مرحوم خسروشاهی، بسیار در آن فعال بودند و روی سابقه آشنایی، مقالاتی را که در مکتب اسلام و جاهای دیگر مینوشتند، برای من میفرستادند. ایشان مدیر انتشارات دارالتبلیغ اسلامی قم هم بود. من هم در شرکت سهامی انتشار کار میکردم و بین ما و ایشان، کتابهایی مبادله میشد و از این جهت هم، با یکدیگر همکاری داشتیم.
در زمینه مبارزات سیاسی هم همکاری داشتید؟
بله؛ اتفاقا بیشترین ارتباط ما، در جریان مبارزات سیاسی و مذهبی بود که از سال 1341، به رهبری مرحوم امام خمینی شروع شده بود. ایشان با همکاری مرحوم علی حجتی کرمانی، جناب محمدجواد حجتی کرمانی و عدهای دیگر، نشریه «بعثت» را منتشر میکردند. من هم به عنوان دانشجویی که از تهران به قم میرفت، با آنها همکاری میکردم. گاهی مقاله یا خبر یا بیانیههایی را که از جاهای مختلف به دستم میرسید، به آنها میدادم که در نشریه بعثت چاپ میکردند. تا همین اواخر هم، ایشان همیشه نشریه بعثت را برای من میفرستادند، که به نوعی تداعیگر انتشار نشریه بعثت، در آن دوره بود.
مبارزه زیرزمینی با حکومت پهلوی (نگاهی به نشریه بعثت)
پس از دستگیری و زندانِ شما، این ارتباط و تعامل، چگونه تداوم یافت؟
بنده در اوایل سال 1342، در ماجرای دستگیری سران و اعضای نهضت آزادی، به زندان افتادم. در اواخر مهر 1342، برای سران و اعضای نهضت آزادی، دادگاه نظامی برگزار شد. یکی از کسانی که همیشه در این دادگاهها شرکت میکرد و پای ثابت جلسات بود، مرحوم خسروشاهی بود که از قم به تهران میآمد. بعد هم که دادگاه ما تمام شد و در زندان قصر زندانی شدیم، همیشه برای دیدار با ما به زندان میآمد. در سال 1344، هیجده نفر از زندانیان سیاسی قصر را به برازجان تبعید کردند و فقط آیتالله طالقانی را نگه داشتند! برازجان، محل تولد من است و در واقع به جای تبعید، برای من تقریب حاصل شده بود! مسئولان زندان بعد از دو ماه، متوجه این موضوع شدند و مرا از برازجان، به یزد تبعید کردند! در آنجا یک روز برایم، بستهای پستی رسید و باز کردم و دیدم جلد اول ترجمه کتاب «علی صوت العداله الاسلامیه» نوشته جورج جرداق است که مرحوم خسروشاهی با عنوان «علی: صدای عدالت انسانی»، آن را ترجمه کرده بودند. فوقالعاده برایم ارزشمند بود که ایشان، مرا فراموش نکرده و این کتاب باارزش را برایم فرستاده بودند. در آن دوره، گاهی هم با هم مکاتبه میکردیم. در مورد کتابی که به آن اشاره کردم، خاطره جالبی هم دارم. یک بار اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد، به مناسبت فوت مرحوم جورج جرداق، از من دعوت کرد به آنجا بروم و درباره ایشان سخنرانی کنم. مجری آمد و مرا به عنوان مترجم این کتاب معرفی کرد! حرفهایش که تمام شد، رفتم پشت تریبون و گفتم: «این کتاب، ترجمه آقای سیدهادی خسروشاهی است و من، کتاب امام علی تألیف عبدالفتاح عبدالمقصود را ترجمه کردهام...». جلد اول این کتاب را آیتالله طالقانی ترجمه کرده بودند و من از جلد دوم تا هشتم را ترجمه کردم. چند بار به دلیل تشابه اسمی، این اشتباه در مورد این دو کتاب اتفاق افتاده است!
یکی از دغدغههای مهم زندهیاد خسروشاهی، معرفی شخصیتهای تأثیرگذار جهان اسلام بود و در این راستا، برای معرفی سیدجمال اسدآبادی و آثارش، بسیار تلاش کرد. ارزیابی شما در این زمینه چیست؟
بله؛ یکی از برجستهترین فعالیتهای فرهنگی ایشان، معرفی سیدجمالالدین اسدآبادی و جریان بیدارگری در جهان اسلام، در راستای هدفِ احیای اندیشه اسلامی بود. ازآنجاکه سیدجمالالدین یک شخصیت جهانی بود، ایشان نمیخواست او را به یک ملت یا مذهب محدود کند؛ لذا دربارهاش، به نام کل اسلام و جهان اسلام تبلیغ میکرد. ایشان با نوشتن کتابهایی در شرح حال سیدجمال و آوردن اسناد و مدارکی برای اثبات ایرانی بودن او، بسیار تلاش کرد. نشریه «عروهالوثقی» را که به همّت سیدجمالالدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده منتشر شد، در واقع مرحوم خسروشاهی به ایرانیها معرفی کرد! ایشان در زمینه تقریب مذاهب اسلامی و وحدت اسلامی هم بسیار فعال بود. او به دنبال دفاع از سیدجمال، از شخصیتهایی چون آیتالله طالقانی، شهید مطهری، دکتر شریعتی، مهندس بازرگان و... هم، که در بیدارگری اسلامی و احیای اندیشه اسلامی تلاش کرده بودند، در هر مناسبتی دفاع میکرد.
بُعد اجتهادی ایشان، ظاهرا تحتتأثیر ابعاد دیگر قرار گرفته است. شما در این زمینه، چه تحلیلی دارید؟
بله؛ ایشان بیشتر به عنوان یک روحانیِ محقق، نویسنده، منتقد، سفیر و فعال سیاسی شناخته شده و کمتر کسی، به این نکته توجه کرده است که ایشان از سال 1343، از سیزده مرجع بنام و مشهور زمانه خودشان، اجازه اجتهاد در احکام و نقل حدیث و امور حسبیه داشتند. به نظر من، این مدخل مهمی در بازشناسی شخصیت مرحوم خسروشاهی است.
در مدت طولانی آشنایی، همکاری و تعامل با زندهیاد خسروشاهی، کدامین جنبهها از شخصیت ایشان، برای شما چشمگیرتر بوده است؟
این ویژگی که حتی با وجود اختلاف نظر سیاسی یا اختلاف در موضوعات دیگر، هیچ وقت رابطه صمیمانه خود را با افراد قطع نمیکرد و از اینکه میدید افراد جامعه بر سر مسائل سیاسی و جناحی به جان هم میافتند، بسیار رنج میبرد! ایشان با اینکه به مناسبتهای مختلف از آیتالله کاشانی دفاع میکرد، با طرفداران دوآتشه دکتر مصدق هم، دوستی و همکاری داشت و هیچ وقت اجازه نمیداد این نوع اختلاف سلیقهها، خدشهای به روابطش وارد کند. در مورد شناساندن مذهب شیعه به اهل تسنن و نیز دنیای مسیحیت، بهویژه جهان کاتولیک، دغدغه جدی داشت و در سالهایی که در واتیکان سفیر و در مصر نماینده سیاسی ایران بود، با چاپ جزوات و گفتوگو با بزرگان ادیان و مذاهب، نهایت تلاش را برای معرفی تشیع انجام میداد. اگر کسی علیه افکار اسلامی و شیعی، مرجعیت شیعه، روحانیت یا جمهوری اسلامی مقالهای مینوشت یا سخنرانی میکرد، حتی اگر آن فرد از دوستان و عزیزانش هم بود، بلافاصله پاسخش را میداد! همواره از آرمان فلسطین و مبارزات ضدصهیونیستی و ضداستعماری مردم فلسطین، دفاع میکرد و با چهرههای شاخص آنان ارتباط داشت. پیوسته از اختلاف افراد در درون جمهوری اسلامی، ناراحت بود و سعی میکرد با نامه یا مقاله، هشدار بدهد که از تجربههای گذشته درس بگیرند و به اختلافات دامن نزنند. ایشان در زمینه انتشار کتاب و مقاله و ترجمه و تألیف و نگارش خاطرات، یکی از پرکارترین روحانیان نواندیش بود و آثارش، گنجینه بسیار ارزشمندی از فرهنگ و ادبیات اسلامی و ایرانی است. درباره ابعاد شخصیتی و علمی و پژوهشی ایشان، سخن بسیار میتوان گفت. راهش پررهرو و روحش قرین رحمت و آرامش الهی باد.