مشکل مشروعیت رژیم در اواخر سلطنت رضاشاه به نقطه بحرانی رسیده بود. نارضایتی توده مردم بسیار عمیق و گسترده، اما پنهان و نهفته بود و منتظر بود تا در شرایط مناسب و مساعد فوران کند، اما پیش از فوران این خشم، حمله متفقین بود که به حیات سیاسی رضاشاه خاتمه داد و تنها سه سال بعد، زندگی او در جزیرهای متروک به پایان رسید.
رضا سوادکوهی که در خانوادهای فقیر متولد شده بود، از نوجوانی به نظامیگری روی آورد. تقدیر تاریخی او و مردم ایران در تصمیم فرمانده انگلیسی بریگاد قزاق، برای انتخاب رضاخان به فرماندهی و سپس نقشآفرینی در کودتای 3 اسفند، توسط آیرونساید رقم خورد. در مورد اینکه رضاشاه از چه زمانی بهطورجدی وارد عرصه سیاست شد باید به نقش رضاخان در کودتای ۱۲۹۹ اشاره کرد. کودتا در سال ۱۲۹۹ با حمایت انگلیس انجام شد. عوامل کودتا دولت را ساقط و بسیاری از رجال و بزرگان قاجار را دستگیر کردند. در این زمان اطلاعیههایی توسط کودتاچیان پخش میشد که کمتر کسی باور میکرد امضاکننده آنها همان رضا میرپنج، افسر ساده قزاق، باشد.
- از کودتا تا بلوای جمهوری خواهی
رضاخان بعد از کودتای 3 اسفند 1299، بلوایی را برای خلع سلسله قاجار و تبدیل نظام حکومتی ایران به جمهوری بهراه انداخت. مسئله جمهوری هنگامی جدی شد که در مهر 1302 رضاخان به مقام نخستوزیری رسید و احمدشاه رهسپار اروپا شد. در زمستان همان سال جنجالی شدید در حمایت از جمهوریخواهی در مطبوعات آغاز شد. البته منادیان جمهوریخواهی به دنبال مقابله همزمان با روحانیت و مذهب بودند و به شکلی تعجببرانگیز و شگفتآور و بدون توجه به بسترهای دینی زندگی مردم، راه تحقق آرمان را در «هدایت مردم بهسوی انقلاب اجتماعی» میدانستند.1
منادیان جمهوری، جمهوریخواهان مجلس بودند که از دو دسته «تجدد»یها به رهبری سیدمحمد تدین و «سوسیالیست»ها به رهبری سلیمانمیرزا اسکندری تشکیل شده بودند. این دو گروه از مدتها پیش دست دوستی به سردار سپه داده بودند تا هرکدام به دلایل و بنا بر انگیزهای خاص به گسترش قدرت و استقرار جمهوریت اقدام کند.2 پرواضح است که مهمترین هدف پیشروی آنها مقابله با هر محور قدرتی بود که از سنتهای جامعه برآمده باشد؛ وگرنه آنها در کنار سلطنت، بهمواجهه با مذهب برنمیخاستند؛ بهخصوص آنکه دیده بودند مذهب و مذهبیها خود در برخی شرایط به مقابله با سلطنت برخاسته بودند.
رضاخان (سردارسپه) و جمعی از فرماندهان ارتش
در یکی از سلامهای رسمی در محوطه کاخ گلستان (سال 1301)
شماره آرشیو: 124055-275م
- از جمهوری خواهی تا بلوای پادشاهی
یکی از وقایع مهم دوره ریاستوزرایی رضاخان، قضیه جمهوریخواهی او بود که با دوره مجلس پنجم همزمان است. رضاخان قصد داشت «بحران پادشاهی» را که با از هم گسستن پیوند سلطنت و دیانت بهوجود آمده بود از طریق ارائه اندیشه «جمهوریخواهی» جبران کند.3 البته جمهوریخواهی وی سبب هراس مخالفانش شده بود؛ چون میدانستند رضاخان از آن برای رسیدن به سلطنت بهره خواهد برد. جمهوریخواهی یکی از مهمترین تلاشهای روشنفکران و تجددگرایانِ خواهان رضاخان برای تغییر نظام سیاسی مشروطه بود. در ابتدا بنا شد با پیش کشیدن مسئله جمهوریت، تغییری مهم و پایهای در قانون اساسی و سلطنت ایجاد شود؛ به همین دلیل در جلسه 14 فروردین 1304 عدهای پیشنهاد کردند که ملت ایران از طریق مجلس شورای ملی تبدیل رژیم سلطنتی به جمهوری را اعلام کنند و به وکلای مجلس پنجم اجازه دهند در مواد قانون اساسی تجدید نظر نمایند. با توجه به اینکه کموبیش مشخص شده بود که احمدشاه از سلطنت گریزان است و تمایلی برای بازگشتن به ایران ندارد، رضاخان سردار سپه میکوشید منویات خود را از طریق سازوکارهای قانونی محقق کند. البته بنا به مقتضیات وقت و برخی صوابدیدها درنهایت تصمیم گرفته شد مسئله جمهوریت فراموش شود و اندکاندک او به فکر جانشینی احمدشاه افتاد. رضاخان در فرایند گامبهگام کسب قدرت، موفق شد و سرانجام تاج پادشاهی را که به گفته او بر سر احمدشاه سنگینی میکرد، بر سر خود گذاشت.4
در دوران پادشاهی حدودا پانزدهساله او، تغییرات زیادی در جامعه ایران بهوجود آمد. تلاشهای آمرانه او برای مدرنسازی جامعه ایران، مخالفت او با گروههایی همچون خوانین، ایلات، روحانیت و هرگونه نهاد مدنی مستقل سبب شد جامعه از نظر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تغییرات بنیادینی را تجربه کند که برای آنها آماده نبود؛ تغییراتی که تا حد زیادی ریشه در خواستها و نظام نیازهای جامعه ایرانی نداشت و به بومیت ایرانی بیتوجه بود. بیاعتنایی به خواست قلبی مردم و درنظرنگرفتن جامعه در مناسبات قدرت، عاملی بود که از حکومت رضاشاه یک دیکتاتوری ساخت و باعث شد بنیانهای دولت و پایگاههای حمایتی شخص رضاشاه لرزان و مستعد فروریزی باشد. در چنین وهلهای، حمله متفقین، به حضور همهجانبه رضاخان در ایران خاتمه داد.
انگلیس رضاشاه را با دو هدف به موریس تبعید کرد: نخست اینکه در تلاش بود شاه را از ساختار قدرت در ایران دور کند و امکان هرگونه برقراری ارتباط با شاه جوان و نیز سیاستمداران مورد وثوق را از وی بگیرد. مسئله دیگر این بود که رضاشاه در دوران شانزدهساله سلطنت و دوران چهارساله پیش از آن، روابط پنهانی با انگلیس برقرار کرده بود که عموما حول مسائل کلان سیاسی و مالی ایران میچرخید
پس از استعفای رضاشاه، حتی به او اجازه داده نشد هنگام ادای سوگند ولیعهد، در تهران بماند و بلافاصله، همان روز، با اندوه، همراه خاندان سلطنت و طبیعتا بهجز شاه آینده، بر یک کشتی محقر و پست به نام «بندرا» نشست و بهسوی سرنوشت اندوهبار خود رهسپار شد.5 زمانی که در کشتی بر وی معلوم شد باید به موریس برود، جایی که بعدا خودش بر آن لقب «جهنم سبز» را نهاد، بنای ناسازگاری را گذاشت.
عبور نیروهای متفقین از خیابانهای تهران در شهریور 1320
شماره آرشیو: 342-8ع
پیش از این و با ورود نیروهای متفقین به ایران، شاه طی تلگرافی به روزولت، رئیسجمهوری وقت آمریکا، شرایط موجود در کشور را برای وی تشریح کرد تا بدین طریق بتواند دوست جدید و البته پرنفوذی در جامعه بینالمللی پیدا کند، اما این تلاش هم ناکام ماند. بیشک رویه بینالمللی او در کنار شخصیت مستبد رضاشاه، منجر شد به اینکه روس و انگلیس تمایلی برای ادامه حکومت وی در ایران نداشته باشند.6
انگلیس رضاشاه را با دو هدف به موریس تبعید کرد: نخست اینکه در تلاش بود شاه را از ساختار قدرت در ایران دور کند و امکان هرگونه برقراری ارتباط با شاه جوان و نیز سیاستمداران مورد وثوق را از وی بگیرد. مسئله دیگر این بود که رضاشاه در دوران شانزدهساله سلطنت و دوران چهارساله پیش از آن، روابط پنهانی با انگلیس برقرار کرده بود که عموما حول مسائل کلان سیاسی و مالی ایران میچرخید. سیاستمداران این کشور با تهییج برخی روزنامهها، آنها را واداشتند که بهشدت علیه رضاشاه مطلب بنویسند.7
محمدرضا پهلوی نیز بهواسطه کمی تجربه و برای دور ماندن از آسیبهای احتمالی مخالفت با مردم و متفقین، در عمل هیچگونه واکنشی به مطالب روزنامهها نشان نداد. جدا از این مسائل، افشای روابط گسترده مالی رضاشاه و انگلیس، که عموما مخفیانه انجام میشد، از سوی شاه، میتوانست موقعیت استراتژیک انگلیس در منطقه را به هم بریزد؛ بنابراین دور کردن شاه از هرگونه وسیله ارتباطی و جمعی، یک احتیاط لازم و ضروری برای انگلیس به نظر میرسید. با این شرایط تبعید کردن شاه به یک جزیره دورافتاده و کوچک برای کشور انگلیس کاملا منطقی بود.8 این گونه بود که رضاشاه پس از دورهای از تکبر و غرور، به اوج ذلت رسید. آثار این ذلت کمکم در جسم او نیز بروز کرد؛ معاینات از حمله شدید قلبی خبر میداد. این روند ادامه داشت تا اینکه ساعت 6 صبح روز چهارشنبه 4 مرداد 1323، سیدمحمود، پیشخدمتِ مخصوص رضاشاه، برای اعضای خانه خبر آورد: «اعلیحضرت از خواب بیدار نمیشوند». آنها به دکتر بروسی اطلاع دادند. پس از گذشت ساعاتی، دکتر بروسی و پروفسور متخصص امراض قلب و دکتر تنکین در بالین رضاشاه حضور یافتند. پس از لحظهای، دکتر بروسی اطلاع داد که در ساعت 5 صبح حمله قلبی شدیدی بار دیگر بر او عارض شده و مرگ را برای او رقم زده است.9
رضاشاه در اواخر عمر در ژوهانسبورگ
شماره آرشیو: 3262-1ع
سلطنت رضاشاه از آغاز با مشکل مشروعیت روبهرو بود. در دیده بسیاری از مردم او مهره انگلیسیها بود و بهوسیله آنان برکشیده شد. اگرچه به ظاهر او اقداماتی در نوسازی کشور انجام داد، اما درعینحال اصول مشروطیت را زیر پا نهاد، حقوق مردم را نادیده گرفت، به زندانی و تبعید کردن و کشتن مخالفان و منتقدان خود پرداخت، با حرص و ولعی مثالزدنی به چپاول اموال و غصب و تصرف املاک مردم روی آورد، حکومت ترس و وحشت را بر کشور حاکم کرد و مردم ایران را از تمرین مردمسالاری که با انقلاب مشروطه آغاز کرده بودند بازداشت. مشکل مشروعیت رژیم در اواخر سلطنت رضاشاه به نقطه بحرانی رسیده بود. نارضایتی توده مردم بسیار عمیق و گسترده، اما پنهان و نهفته بود و منتظر بود تا در شرایط مناسب و مساعد فوران کند، اما پیش از فوران این خشم، حمله متفقین بود که به حیات سیاسی رضاشاه خاتمه داد و تنها سه سال بعد، زندگی او در جزیرهای متروک به پایان رسید. اشغال ایران توسط بیگانگان آخرین دستاورد او برای ایران بود و در زمان مرگش هنوز خاک کشور زیر چکمه سربازان بیگانه بود.
پی نوشت:
1. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1389، ص 166.
2. داریوش رحمانیان، چالش جمهوری و سلطنت در ایران: زوال قاجار و روی کار آمدن رضاشاه، تهران، نشر مرکز، 1379، ص 190.
3. مهدی نجفزاده، جابهجایی دو انقلاب، چرخشهای امر دینی در جامعه ایرانی، تهران، انتشارات تیسا، 1397، ص 273.
4. سیدرضا نیازمند، رضاشاه از تولد تا سلطنت، تهران، شرکت حکایت قلم نوین، 1381، ص 768.
5. ریچارد استوارت، آخرین روزهای رضاشاه، تهران، نشر نو، 1370، صص 336-338.
6. یوسف مازندی، ایران، ابرقدرت قرن؟، تهران، نشر البرز، 1373، ص 247.
7. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 8، تهران، انتشارات علمی، 1374، صص 518-521.
8. محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، ترجمه مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، صص 475-477.
9. داریوش رحمانیان، ایران بین دو کودتا: تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران از انقراض قاجار تا کودتای 28 مرداد، تهران، سمت، 1385، ص 343.