روحانیان از تبعیدگاهها به عنوان قرارگاه جدید گسترش انقلاب و تبلیغ استفاده میکردند و همین نشان میداد که حکومت در بهکارگیری این شیوه مجازات اشتباه کرده است؛ شیوهای که در ترویج و پیروزی انقلاب بیتأثیر نبود. راهبرد تبعید از سوی رژیم تهدیدی بود برای انسجام نیروهای انقلابی و جلوگیری از تحقق آن اما روحانیت انقلابی این تهدید را به فرصت گسترش انقلاب تبدیل کرد.
پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر:
محمدرضا پهلوی از دهه 1340ش در مسیر تحکیم پایههای قدرت قرار گرفت. این مقطع با آغاز مبارزات امام خمینی(ره) همزمان بود. از این مقطع تاریخی تا سال 1357ش «تبعید» هم به عنوان یک شیوه مجازات به اقدامات حکومت در مقابله با مخالفان، اضافه شد. این شیوه با هدف مهار و پراکندهسازی نیروهای انقلابی بهکار گرفته شد، اما به نظر میرسد نتیجهای عکس داشته است. این نوشتار به بررسی این گزاره میپردازد که تبعید روحانیان نه تنها باعث مهار انقلاب اسلامی نشده است، بلکه عاملی برای انتشار آن بهشمار میآید.
«تبعید»؛ شیوه جدید حکومت در مقابله با روحانیت
در بررسی «تبعید» به عنوان یکی از حربههای مقابله رژیم با مخالفان باید به تحولات پس از قیام سال 1342ش اشاره کرد که به تبعید امام خمینی به ترکیه در 13 آبان 1343ش منجر شد. از این مقطع به بعد، یکی از مجازاتهایی که ساواک برای بسیاری از مخالفانش از جمله روحانیان در نظر گرفت، تبعید آنها به مناطق بدآب و هوا بود که بر اساس رأی کمیسیونهای امنیت اجتماعی برقرار میشد.1
دیدار حجتالاسلام والمسلمین سیدفضلالله خوانساری، داماد آیتالله العظمی حاج سیداحمد خوانساری، با امام خمینی
در دوران یکساله تبعید به کشور ترکیه
بررسی محققان در بهکارگیری تبعید توسط رژیم نشان از چهار موج تبعید طی دهههای 1340 و 1350 حکایت دارد: الف) موج اول تبعیدیها: گسترش دامنه اعتراضات به تبعید امام و ادامه نهضت (1343ـ1345)؛
ب) موج دوم تبعیدیها: پیامرسانی امام از نجف و اعلام مرجعیت ایشان (1346 ـ 1350)؛
ج) موج سوم تبعیدیها: قتل یک پاسبان در قم توسط گروه ابوذر (1351 ـ 1354)؛
د) موج چهارم تبعیدیها: قیام 19 دی قم و برگزاری سلسله مراسمهای چهلمین روز شهدا (1355ـ1357).2
چرا حکومت پهلوی امام را تبعید کرد؟
آغاز امواج تبعید
تبعید امام خمینی، موجب افزایش همکاری میان علما بهطور عام و شاگردان او به طور خاص شد و به مبارزات شدت بیشتری بخشید.3 از این پس، برگزاری مراسمهای مذهبی مختلف به محلی برای زنده نگه داشتن یاد و نام امام تبدیل شد. ساواک به دلیل قداست این مکانهای مذهبی ناتوان از مداخله بود و زندانی کردن روحانیان نیز دیگر جواب نمیداد؛ چنانکه در یکی از گزارشهای ساواک آمده است که «عدهای از عناصر افراطی مذهبی شناختهشده که از ایادی آیتالله خمینی میباشند در شهرستان قم در فرصتهای مناسب به عناوین مختلف مردم را تحریک نموده و... با آنکه بعضی از این اشخاص کرارا دستگیر و تحت تعقیب قانونی قرار گرفتهاند، معذالک عملا مشاهده شده که همزمان با عمل دستگیری، مدارک مکشوفه یا ضعیف بوده که بازپرس به علت فقدان دلیل، قرار منع پیگرد جهت آنان صادر کرده و یا محکومیتهای قلیلی پیدا نمودهاند که پس از طی محکومیت جریتر گشته و به محض استخلاص از زندان، همان رویه ناصواب قبلی خود را به مراتب شدیدتر ادامه دادهاند»؛ به همین دلیل در این گزارش سه راه پیشنهاد شده بود: 1. اعزام طلاب جوان دستگیرشده به خدمت نظاموظیفه؛ 2. تبعید سایر دستگیرشدگان به مناطق بدآبوهوا؛ 3. خارج نمودن برخی از آنان از کسوت روحانیت.4
آیتالله محمد یزدی در دوره تبعید در شهر رودبار (سال 1353)
بر همین اساس «تبعید» به شیوهای برای مقابله با روحانیت تبدیل شد. هفتاد نفر از طرفداران امام خمینی، خلع لباس و ممنوعالمنبر شدند که همین گروه محدود راه او را تداوم بخشیدند و اکثرا زندانی یا در داخل کشور تبعید شدند.5 پس از این نیز در هر کدام از امواج انقلابی تعدادی از روحانیان تبعید شدند، اما بیشترین تعداد تبعیدی به موج چهارم تعلق داشت.
گسترش انقلاب با تبعید روحانیت
ساواک با پراکنده ساختن روحانیان انقلابی در نقاط مختلف کشور میخواست مانع از انسجام آنها شود؛ چون نتیجه انسجام آنها را در جریان قیام 15 خرداد دیده بود. تبعید امام خمینی موجب شد ویژگیهای شخصیتی او نظیر جسارت در رویارویی با شاه، رهبریت معنوی، سخن گفتن به زبان قابل فهم برای مردم، توانایی متحد ساختن گروههای مختلف با یکدیگر در ذهن ملت یکجا گرد هم آید و ایشان را به عنوان یک الگوی تمامعیار مسلمان انقلابی به ملت معرفی کند.6 در همین راستا، پراکندهسازی روحانیان مخالف نیز به پخش ایده انقلاب در سطح کشور کمک کرد؛ چنانکه بیش از نیمی از تبعیدیهای موج چهارم از شهرستانها بودند که نشان میداد نهضت در اقصی نقاط کشور گسترش یافته است.7
در تبیین این موضوع میتوان به نظریه گسترش هاگراسترند، جغرافیدان سوئدی، رجوع کرد. این نظریه چند نوع پخش را تشخیص داده است که در این نوشتار نوع اول آن با عنوان «پخش جابهجایی» مد نظر است. پخش، گونهای نوآوری و عنصری از فرهنگ است که لازمه آن انتقال فیزیکی فرد یا گروه حامل یک اندیشه است. این پخش زمانی رخ میدهد که افراد یا گروههای دارای ایدهای مخصوص بهطور فیزیکی از مکانی به مکان دیگر حرکت کنند و به این طریق ابداعات و نوآوریها در سرزمین جدید گسترش یابد.8
در ماجرای تبعید آیتالله طالقانی به زابل، ژاندارمری در نامه خود هشدار داد: «با توجه به روحیه حاد شخص مذکور احتمال دارد نامبرده درصدد تحریکاتی جهت تشویش افکار عمومی و اقدامات خلاف مصالح مملکت برآید؛ به همین سبب پیشنهاد شد که وی به منطقه دوردستتری گسیل شود؛ زیرا اهالی شهرستان مذکور اکثرا شیعه میباشند که با توجه به حساسیت منطقه از لحاظ مرزی بودن و قطع آب رودخانه هیرمند و خشکسالی و همچنین روحیه اهالی محل، احتمال وقوع هرگونه پیشامد سوء میرود»
تبعید روحانیان ایده انقلاب را از مرکز به سراسر کشور پخش کرد. با افزایش تعداد تبعیدیها در موج چهارم به بیش از صد نفر بر گستره نفوذ و شیوع انقلاب افزوده شد. در این موج، تنوع جغرافیایی مبدأ و مقصد تبعیدیها نیز نسبت به موجهای پیشین قابل ملاحظه بود. همچنین انتقال مکرر تبعیدیها از تبعیدگاهی به تبعیدگاه دیگر، قریب یکصد شهر محروم و دورافتاده در اقصی نقاط کشور را در معرض تبلیغات سیاسی و پیامرسانی آموزههای نهضت از سوی تبعیدیها قرار داد.9 با تبعید هر روحانی به یک شهر دورافتاده امکان انتقال آموزههای انقلابی به این نقاط فراهم میشد؛ برای مثال آیتالله مهدویکنی در خاطرات خود تعریف میکند که پس از تبعید به «بوکان» در مسجد شیعیان نماز جماعت، مراسم مذهبی و بحث برگزار کرد10 و با مردم اهل تسنن ارتباط گرفت؛ بهگونهای که آنها به ایشان ماموستا میگفتند.11
حکومت گاهی برای جلوگیری از تأثیر این افراد ناگزیر از این جابهجاییها بود، اما در عمل این جابهجایی به نفع تبعیدشدگان تمام شد؛ چنانکه در ماجرای تبعید آیتالله طالقانی به زابل، ژاندارمری در نامه خود هشدار داد: «با توجه به روحیه حاد شخص مذکور احتمال دارد نامبرده درصدد تحریکاتی جهت تشویش افکار عمومی و اقدامات خلاف مصالح مملکت برآید؛ به همین سبب پیشنهاد شد که وی به منطقه دوردستتری گسیل شود؛ زیرا اهالی شهرستان مذکور اکثرا شیعه میباشند که با توجه به حساسیت منطقه از لحاظ مرزی بودن و قطع آب رودخانه هیرمند و خشکسالی و همچنین روحیه اهالی محل، احتمال وقوع هرگونه پیشامد سوء میرود». در پایان این نامه آمده بود: «اگر چنانچه امکان اعزام وی به استان دیگر وجود ندارد، شایسته است او را به سراوان، که اهالی آن اهل تسنن هستند، گسیل دارند».12
نزدیک به یک هفته بعد نیز ساواک در نامهای به «ژاندارمری کل» پیرو نامه مورخ 3 آذر 1350با اشاره به سوابق فعالیتهای آیتالله طالقانی نوشت: «خواهشمند است دستور فرمایید ضمن ایجاد محدودیت در تماسهای او، اعمال و رفتار او را نیز تحت کنترل و مراقبت قرار داده و نتیجه را به این سازمان اعلام دارند»؛ بنابراین آیتالله طالقانی در سراسر دوره پنجماهه اقامت اجباری در زابل بهشدت زیر نظر مأموران شهربانی قرار گرفت،13 اما پس از انتقال ایشان به شهرستان «بافت» محدودیتهای دوره اول به نحو چشمگیری کاهش یافت و امکان ارتباط گسترده وی با مردم منطقه و حتی اقامه نماز جماعت در مسجد فراهم شد. اخبار مبارزه و اعلامیهها مخفیانه به دستش میرسید، به طور نسبی دیدار با دوستان، آشنایان و حتی مبارزان سیاسی ممکن شد و هنگامی که اعمال فشارها افزایش مییافت، ایشان از طریق اعتصاب غذا و حمایتهای محلی در برابر آن مقاومت میکرد.14
به اینترتیب نفوذ ایدئولوژی انقلاب از طریق گفتار و رفتار این روحانیان در دوران تبعید شدت گرفت؛ مثلا وقتی یک روحانی در سخنان خود برای اهالی، به جان شاه دعا نمیکرد، نشان از نفی مشروعیت حکومت داشت. در گزارشهای ساواک از مبارزات آیتالله خامنهای در تبعیدگاه ایرانشهر آمده است که ایشان در پایان یکی از سخنرانیهای خود در روستای «بزمان» از حوالی ایرانشهر، با اعتراض یکی از اهالی روبهرو شد که چرا به جان شاه دعا نمیکند، ایشان نیز فرمودند: «ما فقط برای امام زمان دعا میکنیم».15
آیتالله سیدعلی خامنهای در دوران تبعید در ایرانشهر در کنار جمعی از اهالی این خطه (سال 1356)
روحانیان در تبعید با جلب اعتماد امام جماعت مساجد و اهالی، زمینه حضور خود را در مساجد و محافل مذهبی و ایراد سخنرانی فراهم میساختند و پس از مدتی به اقامه نماز جماعت، سخنرانی در مجالس مذهبی، بیان احکام شرعی، جمعآوری وجوه شرعیه به نمایندگی از امام، اعزام مبلغان به روستاهای اطراف، احداث حمام و بنای مسجد، تحقیق و مطالعه و نگارش کتاب اهتمام میورزیدند.16
علاوه بر این، حضور ملاقاتکنندگان با تبعیدیها و تماس آنان با اهالی منطقه، روند اطلاعرسانی وقایع نهضت در شهرهای بزرگ را در این نقاط به جریان میانداخت.17 همچنین تبعیدیها میتوانستند به جذب نیروهای بومی و تربیت نیروهای انقلابی بپردازند که بعدها بتوانند هدایت انقلاب را در این مناطق بر عهده بگیرند.18
فرجام سخن
گرچه حکومت با تبعید روحانیان درصدد مهار انقلاب بود، با این کار جابهجایی و پخش ایده انقلاب را مسیر و تسهیل کرد. انتخاب محلهای دور از مرکز و دورافتاده موجب شد پای انقلاب به این مراکز باز شود. ارتباط روحانیان مخالف با مردم این مناطق موجب شد بر دامنه انقلاب و تعداد انقلابیان افزوده شود. از سوی دیگر، رفتوآمد انقلابیون برای دیدار با تبعیدیها، مردم این مناطق را در جریان اتفاقات تهران و شهرهای بزرگ، که کانون انقلاب بودند، قرار میداد. روحانیان از این تبعیدگاهها به عنوان قرارگاه جدید گسترش انقلاب و تبلیغ استفاده میکردند و همین نشان میداد که حکومت در بهکارگیری این شیوه مجازات اشتباه کرده است؛ شیوهای که در ترویج و پیروزی انقلاب بیتأثیر نبود. راهبرد تبعید از سوی رژیم تهدیدی بود برای انسجام نیروهای انقلابی و جلوگیری از تحقق آن اما روحانیت انقلابی این تهدید را به فرصت گسترش انقلاب تبدیل کرد.
پی نوشت:
1. برای نمونه بنگرید به: علیرضا ملایی توانی، زندگینامه سیاسی آیتالله طالقانی، تهران، نشر نی، 1388، ص 223.
2. رحیم روحبخش، «تبعیدیهای نهضت روحانیت؛ بررسی علل و پیامدهای تبعید روحانیون مبارز»، زمانه، سال ششم، ش 57 (خرداد 1386)، ص 47.
3. محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، نشر گام نو، 1383، ص 116.
4. مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1380، صص 201 ـ 202.
5. محسن میلانی، همان، ص 116.
6. همان، ص 117.
7. رحیم روحبخش، همان، ص 51.
8. ابراهیم برزگر، «نظریه پخش و بازتاب انقلاب اسلام»، مجله پژوهش حقوق و سیاست، ش 28 (سال 1382)، ص 43.
9. رحیم روحبخش، همان، ص 51.
10. خاطرات آیتالله مهدویکنی، تدوین غلامرضا خواجهسروی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 149.
11. همان، ص 153.
12. علیرضا ملایی توانی، همان، ص 223.
13. همان، صص 223-224.
14. همان، ص 225.
15. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده 576، ص 64.
16. رحیم روحبخش، همان، صص 50-51.
17. همان، ص 51.
18. همانجا.