«روایتها و تحلیلهایی از سیره تبلیغی زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی» در گفتوشنود با زندهیاد آیتالله محمد واعظزاده خراسانی
در گفتوشنود پیآمده، زندهیاد آیتالله محمد واعظزاده خراسانی، در باب سیره تبلیغی زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی، نکاتی ناب و بدیع را بیان داشته است. این روایات و تحلیلها، بر روی فلسفیپژوهان، افقهایی جدید میگشاید و آنها را به دریافتهایی نوین درباره این شخصیت نامدار معاصر رهنمون میسازد.
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
طبعا در این گفتوشنود، نخستین سؤال ما، چگونگی آشنایی جنابعالی با نام و شخص زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی است؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بعد از شهریور 1320، نام و آوازه مرحوم آقای فلسفی (رضوانالله تعالی علیه) را میشنیدم و بعضی از دوستان و روحانیان، درباره ایشان صحبت میکردند، تا اینکه در سال 1325، آیتالله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی، مرجع تقلید منحصربهفرد و بیرقیب شیعه، از دنیا رفت و زمینه برای شهرت بیشتر آقای فلسفی، فراهم و ایشان در سراسر کشور معروف شد! ماجرا از این قرار بود که قوامالسلطنه، نخستوزیر وقت، در آن موقع تصمیم گرفت برای مبارزه با حزب توده و مرام کمونیستی، از رحلت آیتالله اصفهانی، نهایت استفاده را ببرد و در تمام شهرهای ایران، از جمله تهران، مشهد و شهرهای آذربایجان ــ که در تسخیر حزب دستنشانده روسها و حکومت پیشهوری بود ــ مجالس ترحیم باشکوهی را برگزار کند و درواقع با این کار، بساط پیشهوری را از آذربایجان جمع کند! مرحوم آقای فلسفی در مجالس ترحیم تهران ــ که حتی در کلیساها هم برگزار میشدند ــ شرکت میکرد و همراه مردم، به راهپیمایی میپرداخت و از مسجدی به مسجد دیگر میرفت و حقیقتا این حرکت، ریشه حزب توده را به طور عمده کَند، که خدمت بزرگی بود. شاه گفته بود: «فوت آقای اصفهانی، ایران را از دست تودهایها نجات داد!»
پس از آن در سالهای 1326 و 1327، سخنرانیهای آقای فلسفی به مناسبت ماه مبارک رمضان، که در مسجد شاه تهران منبر میرفت، از رادیو پخش میشد. ما خودمان رادیو نداشتیم و من برای شنیدن این سخنرانیها، به منزل کسی میرفتم که رادیو داشت. این سخنرانیها تا چند سال ادامه داشت تا اینکه در دوره دکتر مصدق، طرفداران او به مسجد شاه میریزند و تحت این عنوان که ایشان طرفدار جناح مخالف نهضت و موافق شاه است، به ایشان اهانت میکنند و آقای فلسفی هم از منبر پایین میآید! البته این ادعا درست نبود و ایشان درباره نهضت ملی، کلا سکوت اختیار کرده بود، نه اینکه طرف عدهای را علیه عده دیگر بگیرد! بههرحال در دوره دولت دکتر مصدق، این سخنرانیها تعطیل بودند. بعد از 28 مرداد، مجددا منبر آقای فلسفی در مسجد شاه و پخش آن از رادیو شروع شد.
منابر مرحوم فلسفی، چه ویژگیهایی داشت و چه عناصری آن را از سایر سخنرانیهای مذهبی جدا میکرد؟
غیر از بلاغت و فصاحت و بیان جذاب و زیبا، ایشان بسیار اهل مطالعه بود؛ مخصوصا کتابهای روانشناسی را با دقت مطالعه میکرد و با ذهن وقّاد و ذوق سرشار و بیان شیرین خود، آنها را تجزیه و تحلیل میکرد و از روایات و آیات، نکات جالبی را بیرون میآورد.
یکی از فرازهای مهم حیات مبارزاتی مرحوم فلسفی، مبارزه ایشان با فرقه بهائیت است. دراینباره چه خاطراتی دارید؟
مرحوم آقای فلسفی با تأکید و دستور آیتالله العظمی بروجردی ــ که همواره خطر فرقه بهائیت را به شاه و دولت گوشزد میکردند ــ موضوع مبارزه با این فرقه ضاله را در دستور کار خود قرار داد. روش ایشان در سخنرانیهایی که دراینباره ایراد کرد این بود که هر روز سرگذشت یکی از انبیا را در مبارزه با طاغوت زمانه خود شرح میداد و سپس به موضوع اصلی میپرداخت و نقاط ضعف فرقه بهائیت را تشریح میکرد. ایشان یک روز، نامه آیتالله بروجردی علیه بهائیت را در منبرش قرائت کرد و همه مردم دانستند که بیانات ایشان مورد تأیید آن مرجع بزرگ است. ایشان در نامه خود، به تفاوت بهائیها و تودهایها اشاره کرده و گفته بودند: تودهایها ادعای دین ندارند و با حربه الحاد و انکار دین به میدان آمدهاند، اما بهائیها مدعی دینداری هستند و با ابزار دین، به جنگ اسلام و تشیع آمدهاند و لذا خطرناکترند! مرحوم آقای فلسفی چند روز بعد، نامه آیتالله میرزا عبدالهادی شیرازی را ــ که در تأیید سخنان آیتالله بروجردی نوشته شده بود ــ روی منبر قرائت کرد. یک بار هم روی منبر خطاب به شاه گفت: «مگر پزشک قحط شده که ایادی بهائی را طبیب خود قرار دادهاید؟» این حرکت آقای فلسفی، به شاه برخورد و سخنرانیهای ایشان را قطع کرد! بعدا در مشهد از مرحوم آیتالله کفائی شنیدم: آقای فلسفی همراه عدهای از مردم، خطیرهالقدس بهائیها در تهران را خراب کرده است! بههرحال قطع این سخنرانیها، موجب نارضایتی عمومی شد و میگفتند: یک اتاق، از تلگرافهایی که مردم برای آقای فلسفی فرستاده بودند پر شده است! همچنین میگفتند: فقط از کرمانشاه ــ که اتفاقا فرقه بهائیت در آنجا نفوذ زیادی داشت ــ طوماری با هشتادهزار امضا، در تأیید حرکت آقای فلسفی و زیرنظر آیتالله حاج شیخ هادی کرمانشاهی، تهیه و برای آقای فلسفی فرستاده شده است! مردم در تأیید آقای فلسفی، تلگرافها و نامههای زیادی هم برای آیتالله بروجردی فرستادند. من آقای فلسفی را از این جریان به بعد، در حال افسردگی میدیدم! چون دستگاه اجازه نداد که مبارزه با فرقه بهائیت، به نتیجه لازم برسد. از این پس ایشان، منحصرا در مسجد سیدعزیزالله منبر میرفت، که از رادیو پخش نمیشد!
جنابعالی با مرحوم آیتالله بروجردی ارتباط نزدیکی داشتید. از رابطه ایشان با مرحوم فلسفی، چه به خاطر دارید؟
مرحوم آیتالله العظمی بروجردی، به مرحوم آقای فلسفی علاقه خاصی داشتند و بارها، از ایشان تقدیر و تکریم میکردند. همان نامهای که ذکر کردم آقای فلسفی در منبر خود خواند، گواه خوبی است یا به عنوان مصداقی دیگر برای این علاقه و ارتباط، میتوان به منبرهای ایشان در منزل آیتالله بروجردی یا مسجد اعظم، با حضور خودشان اشاره کرد.
در آن سالها، سخنرانیهای مرحوم راشد هم از رادیو پخش میشد. فرق بین بیانات ایشان و مرحوم فلسفی چه بود؟
مرحوم آقای راشد از زمان تأسیس رادیو و جلوتر از آقای فلسفی، در رادیو سخنرانی میکرد. سخنرانیهایش هم بسیار جالب و شنیدنی بودند و غیر از مردم، رجال دولت و روشنفکران هم، آنها را گوش میکردند. فرق ایشان با آقای فلسفی، این بود که ایشان به رادیو میرفت و از روی یادداشت سخنرانی میکرد، ولی آقای فلسفی روی منبر مسجد شاه و بدون یادداشت صحبت میکرد و سخنانش، از رادیو پخش میشد. آقای فلسفی بسیار مقیّد بود که همواره زی روحانیت و منش و روش منبری را حفظ کند. یک بار مرحوم آقای مطهری از ایشان خواست که در حسینیه ارشاد سخنرانی کند و مرحوم آقای فلسفی به این شرط پذیرفت که برایش منبر بگذارند! این نخستینبار بود که منبر، در کنار تریبون قرار میگرفت! بههرحال مقایسه بین مرحوم آقای فلسفی و مرحوم آقای راشد، همیشه در بین طبقات مختلف بازاری و روحانی و دانشگاهی و... وجود داشت. آقای فلسفی، شیرین و بلیغ و باابتکار سخن میگفت و آقای راشد، با اندیشه و اسلوب محققانه حرف میزد. مرحوم آقای راشد، استاد دانشگاه بود و چهره علمی و روشنفکری و تجددطلبی داشت و صریحاللهجه بود، اما مرحوم آقای فلسفی یک روحانی مردمی بود و به اقتضای روز سخن میگفت.
از دیگر منبرهای معروف ایشان، چه مواردی را به یاد دارید؟
یک بار در مسجد سیدعزیزالله، عدهای از مردم و مقامات دولتی شرکت داشتند. امام جماعت آن مسجد، آیتالله سیداحمد خوانساری بود و جلسه، به مناسبت اخراج ایرانیها از عراق برگزار شد. این عده بعدا، به نام «معاودین» معروف شدند. منبر آن شبِ مرحوم آقای فلسفی، در واقع نوعی مبارزه با صدام و در راستای محکوم کردن اخراج خانوادههای ایرانی بود، که سالها و نسل اندر نسل، در عراق زندگی کرده بودند و در آنجا حق آب و گل داشتند و تنها جرمشان، ایرانی بودنشان بود! من آن موقع در مشهد بودم و این سخنرانی را از تلویزیون مشاهده کردم. منبر داغ دیگری که از ایشان به یاد دارم، در سال 1342 و در منزل آیتالله سیدمحمد بهبهانی، علیه تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. من آن موقع به تهران آمده بودم و در آن مجلس شرکت کردم. قبلتر از آن هم، در دوره بعد از 28 مرداد 1332، ایشان همراه بعضی از وعاظ تهران، مدتی به مشهد آمد و در مسجد گوهرشاد آستان قدس رضوی(ع)، منبرهای جالبی داشت.
بااینهمه یکی از سخنرانیهای پرسروصدایی که به ممنوعالمنبر شدن آقای فلسفی منجر شد، در مجلس ترحیم مرحوم آیتالله حاج میرزا عبدالله چهلستونی، در مسجد جامع تهران بود. من در مشهد بودم و وصف آن مجلس را پس از مدتی شنیدم. امام خمینی در عراق تبعید بودند و مرحوم فلسفی، در عکسالعمل به اظهارات اهانتآمیز بعضی از سناتورها علیه ایشان صحبت کرده بود. ایشان با وجود حساسیت شاه و دولت و برخی از روحانیان وابسته به دربار یا بیتفاوت، از امام خمینی با عظمت یاد و نام ایشان را به عنوان یکی از مراجع برجسته و معتبر شیعه اعلام کرد و از آن پس، توسط دولت ممنوعالمنبر شد و دیگر تا پیروزی انقلاب اسلامی نمیتوانست منبر برود!
رابطه شهید آیتالله مطهری با مرحوم فلسفی چگونه بود؟
مرحوم آقای مطهری، به ایشان به دیده اعجاب مینگریست و من به مناسبتهای گوناگون درباره آقای فلسفی، از ایشان توصیفات جالبی شنیدهام. با اینکه اعضای جبهه ملی که به حسینیه ارشاد رفتوآمد داشتند، از دوره دکتر مصدق با آقای فلسفی خوب نبودند، آقای مطهری ایشان را برای سخنرانی به حسینیه ارشاد میبرد! آقای مطهری همیشه از روش آقای فلسفی، که برای سخنرانیهایش فیش تهیه میکرد و مطالعات وسیعی داشت، تعریف میکرد و میگفت: «متأسفانه بسیاری از منبریهای ما، این طور دقیق و محققانه کار نمیکنند!».
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ایشان نخستینبار در مدرسه علوی و در حضور امام خمینی، به منبر رفت. ظاهرا جنابعالی در آن مجلس حاضر بودید؛ اینطور نیست؟
بله؛ من و عده زیادی از روحانیان تهران و شهرها حضور داشتیم. امام خمینی کمی صحبت کردند و بعد به آقای فلسفی ــ که در کنار ایشان نشسته بود ــ فرمودند: شما صحبت کنید! آقای فلسفی پس از سالها ممنوعالمنبری، صحبت خود را با حدیثی از امام صادق(ع) آغاز کرد و سخنان بسیار جالبی گفت.
دیدگاه شما درباره آخرین منبر ایشان چیست؟
آخرین منبر ایشان را من چند وقت قبل از رادیو شنیدم، که در حسینیه خود در تهران ایراد و تصریح کرد: «این آخرین منبر من است و میخواهم مطلبی را به شما بگویم که در عمرم نگفتهام! اگر عمل بدی از کسی دیدید یا سخن ناپسندی را از کسی شنیدید، از آن عمل و سخن انتقاد کنید و کاری به خود شخص نداشته باشید و از او عیبجویی نکنید». ایشان در آن منبر به رغم کهولت سن، این نکته ارزنده اخلاقی را بهخوبی باز کردند.
در این بخش از گفتوگو، از پیشینه معاشرت و مراودات خود با مرحوم فلسفی بگویید.
من تماس و معاشرت دائمی با ایشان نداشتم و فقط گاهی به طور تصادفی، با ایشان دیدار داشتهام! اولین ملاقات من با ایشان، در مجلس سالگرد فوت پدرمان بود که در تهران همراه برادرم و مرحوم حاجی محقق خراسانی، به منزل ایشان رفتیم و ایشان با تقاضای ما و به همین مناسبت، شبی را در مسجد ارک سخنرانی کرد. بعد از آن گاهی که به تهران میآمدم، به منزل ایشان ــ که در آن به روی همه باز بود ــ میرفتم. یک بار هم در مسجد لرزاده تهران، در مجلس ترحیم یکی از بستگان نزدیک ایشان شرکت کردم. آخرین دیدار من با ایشان، در منزل مقام معظم رهبری بود که ایشان با حالت فرسودگی و ناتوانی آمدند و با رهبری درباره برخی تصمیمات و اقدامات خود صحبت کردند.
و سخن آخر؟
به نظر من مرحوم آقای فلسفی با بیان شیرین، حسن انتخاب، بلاغت، سخنسنجی، معلومات گسترده و محفوظات عمیق، زمان آگاهی، اشراف بر مقتضیات زمانه و ابتکارات فراوان دیگری که داشت، در عصر ما و شاید اعصار گذشته، کمنظیر بود و طی شصت سال، سخنور دینی و واعظ بیرقیب کشور بهشمار میآمد! ایشان تمام شرایط و مزایای یک واعظ کامل را داشت. نکتهسنج، بسیار شجاع، صریحاللهجه، خوشبیان و خوشصدا بود و روحیات مردم زمانه، بهخصوص جوانان تحصیلکرده و روشنفکران را خیلی خوب میشناخت و در مقام سخن گفتن، رعایت حال آنها را میکرد! در عین حال هرگز از زی روحانیت خارج نشد. در منبرش از فضلفروشی و فلسفهبافی، بهشدت پرهیز میکرد؛ بسیار فهیم و نکتهسنج و دقیقالنظر بود و بیتصنع سخن میگفت. ایشان بیتردید باعث آبروی منبر، وعظ و خطابه در طبقات بالای اجتماع، بهخصوص دولتمردان و تحصیلکردگان و روشنفکران بود. ایشان در منبر، شیوه جدیدی را شروع کرد که نسلهای بعد، قاعدتا از آن پیروی خواهند کرد. مرحوم آقای فلسفی در عین حال، بسیار متواضع و مردمی بود؛ همیشه در خانهاش به روی مردم باز بود و قبل از ظهر، مردم به ایشان مراجعه میکردند. زبان و قلم و تلفنش، در خدمت مردم بود و همواره حوائج همگان را تا جایی که در توان داشت، برآورده میکرد. در مجموع انسان کمنظیری بود و بعید است به این زودیها، کسی بتواند در سخنوری به پای ایشان برسد.