پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر: فرجالله بهرامی (1260 ـ ۱۳۳۰ش) فرزند محمدعلیخان تفرشی، روزنامهنگار، نویسنده، دولتمرد و...، مورد توجه رضاخان بود و برای استقرار رژیم پهلوی بسیار تلاش کرد، اما بعد از تثبیت پادشاهی رضاخان، منحنی قدرت او برعکس شد.
تولد و تحصیلات
فرجالله بهرامی معروف به دبیراعظم فرزند محمدعلیخان تفرشی و برادر حسین بهرامی (احیاءالسلطنه)۱ در سال ۱۲۶۰ش متولد شد. او در یک خانواده اهل علم و دانش نشو و نما یافت. پدرش پزشک مجاز و از محترمان تبریز بود. فرجالله تحصیل را نزد معلمان سرخانه آغاز کرد و در مدارس دارالفنون و آلیانس فرانسه و مدرسه ایران و آلمان ادامه داد. زبان فرانسه و عربی را خوب فرا گرفت و به ادبیات و هنر و موسیقی علاقهمند بود.
پدر و برادر فرجالله بهرامی طبیب بودند، اما او وارد خدمات دولتی شد. فرجالله در سال ۱۲۸۵ (مقارن مشروطیت) به استخدام وزارت جنگ درآمد. از نظر شکل ظاهر، مرد متوسطالقامه با جثه درشت و لبان کلفت برجسته و چانه گرد و پیشانی برجسته و چشمان متوسط بود.۲ در زمان وزارت تجارت
حسین علاء (دی ۱۲۹۶ ـ مرداد ۱۲۹۷) به آن وزارتخانه انتقال یافت و منشی اول آنجا شد، اما پس از چندی دوباره به وزارت جنگ برگشت و مشاغل مختلفی را برعهده گرفت: منشی اول، رئیس دفتر پیادهنظام و ریاست کابینه (رئیس دفتر وزیر). زندگی بهرامی به این شکل ادامه داشت تا اینکه کودتای 3 اسفند ۱۲۹۹ رخ داد.
دبیری اعظم
با آغاز دوره وزارت جنگ و رئیسالوزرایی رضاخان سردارسپه، از نزدیکان او شد و در سفر و حضر همیشه با رضاخان بود؛ بهویژه در سفر به گیلان برای نبرد با
میرزا کوچکخان جنگلی و در سفر خوزستان برای سرکوب شیخ خزعل (قیام سعادت). در این زمان، کمیتهای به نام «کمیته تحولات و انقلاب» به ریاست سردارسپه تشکیل شد. جلسات این کمیته، که بهرامی از اعضای فعال آن بود، در خانه شخصی رضاخان برپا میشد.۳ دیگر اعضای کمیته عبارت بودند از:
سیدمحمد تدین،
سلیمانمیرزا اسکندری، سیدمحمدصادق طباطبائی، میرزا کریمخان رشتی و سرلشکر خدایارخان.
عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار، به اتقاق شیخ خزئل و عدهای از مقامات وزارت دربار.
در تصویر فرجالله بهرامی نیز دیده میشود
شماره آرشیو: 816-1ع
فرجالله بهرامی حامی فکر و ایده جمهوری رضاخان بود. او که در مجلس پنجم شورای ملی (بهمن ۱۳۰۲ ـ بهمن ۱۳۰۴) از طرف مردم تبریز بر کرسی نمایندگی نشسته بود، برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی تلاش کرد.۴ به علاوه، او در ۱۳۰۴ از شهر تبریز به عضویت اولین مجلس مؤسسان برای خلع قاجاریه درآمد.۵
افزون بر آنچه گفته شد، بهرامی اعلامیهها و نطقهای رضاخان را مینوشت و معلمش نیز شده بود. ماجرا از این قرار بود که او چون مردی مطلع و به تاریخ و جغرافیای ایران آگاه بود، روزی یکی، دو ساعت به رضاخان درس میداد. بهرامی مدیریت مجله «قشون» (۱۳۰۱) را پس از تشکیل قشون متحدالشکل به عهده گرفت. در نتیجه این خدمات به رضاخان سردارسپه، وی در بدرقه احمدشاه در سفر سومش به فرنگ (۱۳۰۲)، در خانقین لقب «دبیراعظم» را از وی برای فرجالله بهرامی گرفت. از خدمات دیگر این یار گرمابه و گلستان رضاخان به او، نوشتن شرح سفر به خوزستان و مازندران در دو سفرنامه خوزستان (۱۳۰۳) و مازندران (۱۳۰۵) بود که البته به نام رضاخان چاپ شد.
علی دشتی و فرجالله بهرامی
شماره آرشیو: 175-4ع
قلقلک قدرت
با آغاز سلطنت پهلوی و پادشاهی رضاشاه (۱۳۰۴)، فرجالله بهرامی رئیس دفتر مخصوص پهلوی اول شد، اما سکه شانس او رنگ باخت و نگاه رضاشاه به او دیگر مانند سابق نبود؛ درنتیجه مناصبی به او سپرده شد که او در آنها مدتی کوتاه دوام آورد: سرپرست محصلین قورخانه در اروپا (۱۳۰۶)، حکمران اصفهان، والی فارس، وزیر پست و تلگراف (فروردین ۱۳۱۱ ـ شهریور ۱۳۱۲)، والی خراسان (۱۳۱۲ ـ ۱۳۱۳) و نهایت زندان و تبعید.
غیرمترقبترین انتصاب رضاشاه گزینش
عبدالحسین تیمورتاش برای وزارت دربار بود! بهرامی به خاطر وفاداری و طول خدمت دیرین خود انتظار این مقام را داشت؛ چون از زمان وزارت جنگ رضاخان، یار و همراه او بود. از این زمان، گوی قدرتش دچار قلقلک و بازی شد. رضاشاه برای ظاهرسازی و بستن دهان مخالفان، که حکومت او را مخالف مشروطه میدانستند، درصدد ایجاد حزب ملی برآمد. چند نفر از نزدیکان خود از جمله بهرامی را انتخاب کرد، اما محمد درگاهی (اولین رئیس شهربانی رضاشاه) اطلاع داد که این چند نفر نه برای تشکیل حزب، بلکه برای به قدرت رساندن یکی از میان خود جلسه تشکیل میدهند! رضاشاه که ذهن و فکرش آماده سوءظن و بدگمانی بود، فکر کرد بعید نیست آنها چنین فکری داشته باشند؛ چراکه همان کسانی هستند که او را در رساندن به قدرت و تغییر سلسله کمک کردند و باز هم میتوانند این کار را تکرار کنند. سوءظن کار خود را کرد و سبب پراکندگی بهرامی و یارانش شد.۶
فرجالله بهرامی (رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی) به اتفاق سرتیپ مرتضی یزدانپناه (فرمانده لشکر یک مرکز)
و سرهنگ کریم آقا بوذرجمهری (رئیس بلدیه) و سرهنگ محمود درگاهی (رئیس نظمیه)
شماره آرشیو: 688-1ع
در این بین، قلم زدن وی نیز به حاشیه کشیده شد. نامش در مقالاتی که مینوشت، به اسم خود او چاپ نمیشد. مقالاتش بیشتر در روزنامه «شفق سرخ» به اسم «ف برزگر» چاپ میشد. مهمترین اثرش انتشار مقالهای با عنوان «ایدئال ملی» بود که نویسندگان دیگر را نیز تشویق میکرد در این دوره اظهار نظر کرده و مطالب خود را دراینباره انتشار دهند.۷
بااینحال، دبیراعظم اهل قلم رنگ ادبی خود را از دست نداد و در مدتی که والی فارس بود، به تشکیل انجمنهای ادبی، تجدید بنای آرامگاه حافظ و برگزاری جشن حافظ دست زد و در سفر هانری ماسه (خاورشناس) به شهر شیراز خطابهای خواند.
مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، بهرامی را به عنوان وزیر پست و تلگراف دولت خود به مجلس معرفی کرد. در دوره وزارت او، سنگ بنای ارتباطات تلفنی بینالمللی با پیوستن دولت ایران به «قرارداد بینالمللی مرابطات بعیده» گذاشته شد که در ۱۸ آذر ۱۳۱۱ در مادرید منعقد شده بود. محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)، بهرامیِ اهل شعر و قلم را والی خراسان کرد تا کنگره بینالمللی هزاره فردوسی را برگزار کند. کنگره در طوس مشهد برگزار شد و مستشرقین و دانشمندان بسیار از کشورهای متعدد در این جشن شرکت کردند. پذیرایی از این میهمانان به او سپرده شد.
کابینه دوم محمدعلی فروغی (ذکاءالملک). در تصویر فرجالله بهرامی نیز دیده میشود
شماره آرشیو: 1-947-172ع
بهرامی در سال ۱۳۱۴ مورد بیمهری کامل رضاشاه قرار گرفت و دستگیر شد. او چند سال زندان و سپس در ملایر تبعید بود. بهرامی بعد از آزادی، به تهران بازگشت و به مطالعه و نوشتن مقاله مشغول شد، اما در سال ۱۳۱۹ دوباره طعم زندان را چشید. گویا سرپاس مختاری (رئیس شهربانی رضاشاه) باعث سوءظن به او شده بود؛ مختاری ادعا کرد از سفارت آلمان به منزل او تلفن شده و یکبار نیز از منزل بهرامی با سفارتخانه تماس برقرار شده است. اگرچه در پرونده آمده بود او منزلش را به یکی از کارمندان سفارت آلمان داده بود و شاید این تماسها به همان موقع مربوط باشد، اما بههرحال فرجالله بهرامی چندی میهمان زندان شد.۸
مخبرالسلطنه نوشته است: «روزی به خیال من رسید که توسطی بکنم و عرض کردم دستگیرشدگان (بهرامی، رهنما و دشتی) اگر تقصیرشان قابل عفو است، استدعای عفو دارند. رضاشاه آخر فرمودند آنها را بخشیدم».۹ روایت دیگر حاکی است که حسین بهرامی (احیاءالسلطنه) شفاعت برادرش را کرده بود؛ زیرا وی رئیس صحیه کل مملکت و مورد توجه رضاشاه بود و آزادی فرجالله بهرامی به توصیه او انجام شد؛ چون در ۱۳۱۹ که حسین بهرامی فوت کرد، دوباره دبیراعظم بازداشت شد.۱۰ گفتنی است بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه و تغییر سلسله از قاجار به پهلوی مسیر زندگی سیاسی دو برادر نقطه مقابل هم قرار گرفت. فرجالله کمرنگ و حسین پررنگ شد؛ با اینکه از آغاز فرجالله در شغل دولتی و حسین در شغل طبابت مطرح بود.
پایان زندگی
سقوط رضاشاه، مُهر پایان زندانیان سیاسی پهلوی اول بود؛ بدین ترتیب فرجالله بهرامی نیز طمع آزادی را چشید. او بعد از آزادی، به خواندن و نوشتن و شعر مشغول شد، ولی باز از چرخه سیاست کامل دور نبود؛ مدتی وارد حزب عدالت شد. حزب عدالت انشعابی از فراکسیون عدالت مجلس بود که توسط علی دشتی و ابراهیم خواجهنوری تشکیل شده بود. بهرامی عضو فعال و منظم حزب شده بود، اما بعد از چندی از آن جدا شد و علت جدایی را رنجش از یکی از دوستان حزبی، گویا خواجهنوری، اعلام کرد.۱۱
آخرین سمتهای سیاسی که عمر کوتاهی هم داشت، وزیر کشور (دی تا بهمن ۱۳۲۱) در کابینه
احمد قوام (قوامالسلطنه) و استاندار اصفهان (۱۳۲۱ ـ ۱۳۲۲) در کابینه علی سهیلی بود. سرانجام پرونده زندگی این مرد هنر و سیاست اما خودسر، خودپسند و خودرأی و از عوامل رضا پهلوی در هفتادسالگی در شهر تهران بسته شد.
پی نوشت:
۱. حسین بهرامی (۱۲۵۵ ـ ۱۳۱۹ش) مانند پدر طبیب بود. به علت حذاقت در حرفه خود، خیلی زود در تهران معروف شد و با رجال و اعیان و اشراف حشر و نشر پیدا کرد. او از آتشافروزان درجه اول تغییر رژیم بود و دو دوره نماینده مجلس (پنجم و نهم) شد. حسین بهرامی در دوره رضاشاه محبوبالقلوب بود و مدتی ریاست اداره کل احصائیه و ریاست کل صحیه مملکت (وزارت بهداری) را به عهده داشت. رک: باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج ۱، تهران، نشر گفتار و علم، ۱۳۸۰، صص ۳۳۹ـ۳۴۰.
۲. سعید نفیسی، خاطرات سیاسی ادبی جوانی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۱، ص ۱۹۱.
۳. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، ج ۵، لندن، بینا، ۱۹۹۵، ص ۴۴۰.
۴. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج ۱، تهران، نشر گفتار و علم، ۱۳۸۰، ص ۳۴۲.
۵. سالنامه پارس، سال اول، ۱۳۰۵، ص ۵.
۶. حسین مکی، تاریخ بیستساله، ج ۴، تهران، نشر علمی، ۱۳۷۴، ص ۴۵۷.
۷. سعید نفیسی، همان، صص ۳۶ و ۱۹۵.
۸. جلال عبده، چهل سال در صحنه قضایی سیاسی و دیپلماسی ایران، ج ۲، تهران، نشر رسا، ۱۳۶۸، ص ۱۰۰۲.
۹. مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، نشر زوار، ۱۳۶۱، ص ۴۱۲.
۱۰. باقر عاقلی، همان، ص ۳۴۴.
۱۱. ابراهیم خواجهنوری، بازیگران عصر طلایی، تهران، اداره مطبوعاتی پروین، ۱۴۲۲، صص ۱۳۰ـ۱۳۲.