برای رضاشاه و ژرمانوفیلهای ایرانی، که میخواستند ایران را در مسیر مدرنیزاسیون قرار دهند، آلمان قبله مناسبی بود که هم میتوانست از نظر صنعتی و تکنیکی نیازهای ایران را برطرف کند و هم با توجه به شباهتهای نژادی و قومی، آنگونه که نازیسم ادعا میکرد، به ایجاد یک هویت ملی یکپارچه بپردازد، اما این سیاست به دلیل غفلت ژرمانوفیلها از یک نکته مهم، پایان خوشی را برای آنها رقم نزد
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر:
صحنه سیاست در ایران همواره محل کشمکش و رقابت قدرتهای بزرگ بوده است. منازعههای انگلیس و روسیه، در تاریخی طولانی از تبدیل ایران به یک مستعمره تمام و کمال جلوگیری کرده است؛ بههمیندلیل با تشکیل نخستین نهادهای مدرن، بهویژه دولت مطلقه رضاشاهی، بهدلیل وجود سابقه تاریخی رسواگرایانه دو قدرت استعماریِ بدنام، کشورهای بیطرف آن دوران همچون آمریکا، فرانسه و از همه مهمتر آلمان مورد توجه سیاستمداران و روشنفکران قرار گرفتند. آلمان، ازآنجاکه قطب صنعتی بهشمار میآمد، از نظر تکنیکی و فنی میتوانست مقصدِ مطلوبی تلقی شود، اما مهمتر از بحث صنعت در اواخر دوره رضاشاه، رواج بحث آریاییگرایی و خلوص نژادی قومِ آریا، که بر اشتراکات نژادی ایران و آلمان صحه میگذاشت، نقش بیبدیلی در صحنه سیاست در ایران داشت. این نوشتار کوتاه ضمن درنظرگرفتن جهتگیریهای سیاستمداران ژرمانوفیل در ایران، به ناسیونالیسم آریایی بهعنوان نقطه اتصال این دو کشور میپردازد.
آلمان صنعتی و ورود قدرت سوم به ایران
دوران قاجار، زمانی که اروپا با چپاول ثروت مناطق خاوری بر هیمنه و شکوه خود میافزود، شاهان ایرانی از درک و درایت دنیای جدید عاجز بودند. این مسئله، زمینهساز حضور فراگیر قدرتهای بزرگ در ایران شده بود و پذیرش دوستی و حمایت قدرتهای ثالث بهعنوان نیروی سوم بهمنظور تعادل بخشیدن به رقابت روس و انگلیس در ایران را به یکی از مهمترین ویژگیهای روابط خارجی در ایران تبدیل کرده بود. هدف کلی این سیاست عبارت بود از: سود بردن از حضور یک دولت ثالث برای ایجاد تعادل و موازنه در برابر توسعه و نفوذ بیش از حد دو قدرت رقیب و نیز دریافت کمکهای مالی و اداری بهمنظور تقویت بنیاد اقتصادی کشور.1 رژیم پهلوی نیز بر همین منوال عمل میکرد. رضاشاه پس از آنکه نتوانست نظر مساعد آمریکاییها را برای حضور در ایران جلب کند، این بار متوجه آلمان شد. نداشتن سوءسابقه، کمک به حفظ استقلال ایران در پیمان برست ـ لیتوفسک و رقابت با دشمنان سنتی ایران، باعث شد یک حمایت عمومی، بهویژه از سوی ناسیونالیستها و گروههای روشنفکر ایرانی، به نفع آلمان شکل گیرد. با این حساب، اکنون جایگاه و پایگاه ژرمانوفیلها، که هوادار قدرت سوم و بهطور مشخص طرفداران آلمان بودند، در مقایسه با دو گروه دیگر یعنی روسوفیلها، که طرفدار سیاست روسیه تزاری و انگلوفیلها، که حامیان سیاست انگلیس محسوب میشدند، بسی محکمتر و مقبولتر شده بود.2
میهمانی رسمی با حضور سفرای خارجی مقیم ایران و همسران ایشان در کاخ نیاوران
شماره آرشیو: 1-8622-7ع
از نظرگاههای مختلفی میتوان به علل گرایش رضاشاه به آلمان نگاه کرد: عدهای سیاست ایران در نزدیکی به آلمان را برای رهایی از نفوذ دو رقیب روس و انگلیس میدانند؛3 گروهی هراس رضاشاه از شیوع کمونیسم در ایران را عامل این نزدیکی برمیشمرند.4 جامی در کتاب خود «گذشته چراغ راه آینده است»، معتقد است برقراری روابط تجاری میان ایران و آلمان به نفع ایران بود.5 یک دیدگاه هم از منظر روانشناسی، مشرب سیاسی و بافت حکومت رضاشاه را در تناسب با نظام فاشیستی آلمان میداند.6 باری، با نگاهی به حجم روابط تجاری و اقتصادی ایران و آلمان میتوان ادعا کرد در سالهای ابتدایی رژیم پهلوی، این صنعت پیشرو و خوشنام آلمانی بود که رضاشاه را به اتحاد با این کشور وامیداشت. بر همین اساس نخستین معاهده تجاری ایران عصر پهلوی با آلمان منعقد شد. در سال ۱۹۲۶م (۱۳۰۵ش) تیمورتاش از برلین دیدار کرد و به انعقاد مقاولهنامهها و پیمانهای چندی با دولت آلمان دست زد که بیشتر به همکاریهای فنی دو کشور مربوط میشد و مؤسسات آلمانی را به شرکت در طرح احداث خط آهن و همچنین صدور محصولات گروپ به ایران تشویق میکرد.7 در همین راستا و بهمنظور افزایش ابعاد روابط تجاری و نظامی، سرلشکر اسماعیلخان شفایی با نظر شاه راهی آلمان شد و پس از شش ماه، مقدار لازمی فشنگ و مسلسل به ایران فرستاد. بعدها صنایع نظامی آلمان بیشتر مورد توجه قرار گرفت؛ بهطوری که قرار بود تأسیساتی که در آلمان از رده خارج شده بود به ایران داده شود، اما به دلیل فقدان نیروی انسانی ماهر و نبود توانایی فنی در ایران، ناگزیر روند صنعتیسازی نظامی و ایجاد کارخانههای اسلحهسازی به دست خارجیان و ازجمله آلمانیها سپرده شد. هارتمن، مستشار آلمانی، در این راستا برنامه استخراج معادن ایران را برای ایجاد مواد اولیه جهت صنایع مادر در بخش نظامی طراحی کرد.8
با به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان و مطرح کردن برتری نژادی آریاییها، این موضوع نیز در ایران توسط افرادی مانند عبدالرحمان سیف آزاد طرح شد. البته برتری نژادی که سیف آزاد از آن دفاع میکرد با آنچه آلمانیها در ذهن داشتند متفاوت بود
پیوند نامیمون نازیسم آلمانی و ایران آریایی
با بهقدرت رسیدن هیتلر در آلمان، ابعاد روابط ایران و آلمان جهت متفاوتی پیدا کرد. در سال 1317ش وزیرمختار آلمان در ایران، دو علت مؤثر سیاسی برای پیشرفت روابط خارجی دو کشور ذکر میکند: اول، آلمان شریک مقبولی برای ایران بود و احساس میکرد با ایران تاریخ و فرهنگ مشترک دارد؛ دوم، تمجید و تحسین رضاشاه از سیاستهای هیتلر که آن را الگویی میدانست برای کارهایی که در ایران و جامعه آن پیش رو داشت.9 با به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان و مطرح کردن برتری نژادی آریاییها، این موضوع نیز در ایران توسط افرادی مانند عبدالرحمان سیف آزاد طرح شد. البته برتری نژادی که سیف آزاد از آن دفاع میکرد با آنچه آلمانیها در ذهن داشتند متفاوت بود و سیف آزاد برتری نژادی ایرانیان را به دوره ایران باستان گره زده بود. او با چاپ هفتهنامه «ایران باستان» یگانگی نژادی ایرانیان با آلمانیها را بهصورت گسترده تبلیغ میکرد. سال 1311 عبدالرحمن سیف آزاد، که هوادار نازیها بود، نامه ایران باستان را انتشار داد.10 ایران باستان روزنامهای سیاسی، اقتصادی و مصور بود. آنچنانکه در شماره اول آن آمده است، هدف از انتشار آن، شناساندن ایران امروز به خارجه و ایرانیانی که در خارج ایران زندگی میکنند، خصوصا پارسیان مقیم هندوستان، راهنماییهای تجاری و صنعتی به ایشان، معرفی پارسیان مقیم هند و علاقهمندی ایشان به ایران است.11 علاوه بر این، سیف آزاد خود را طرفدار شاهنشاهی و عظمت ایران باستان دانسته است. سیف آزاد در سال ۱۳۱۰ به ایران بازگشت. او ابتدا کانون ایران باستان را با یاریِ چند سرمایهدار زرتشتی بهمنظور شناساندن فرهنگ و تمدن ایران و ترغیب پارسیان برای بازگشت به ایران تأسیس کرد12 و سپس با توجه به کانونی که تشکیل داده بود تقاضای امتیاز روزنامه ایران باستان را کرد. او ایران باستان را برای یادآوری افتخارات و عظمت ایران باستان و شاهنشاهان بااقتدار ایران منتشر میکرد.
عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار، و جمعی از مقامات ایرانی به اتفاق بلوشر، وزیر مختار آلمان در ایران،
و عدهای از اتباع این کشور هنگام شرکت در یک میهمانی رسمی
شماره آرشیو: 851-1ع
فعالیتهای تبلیغاتی آلمان در ایران و شیفتگی برخی از رجال سیاسی ایران نسبت به حکومت نازیها در ایران موجب شد به شیوه حزب نازی، سازمانی به نام سازمان پرورش افکار در سال ۱۳۱۷ش توسط دکتر متیندفتری تأسیس شود. متولیان و مسئولان این سازمان برنامههایی از قبیل برگزاری سخنرانیهایِ هفتگی در موضوعات مختلف سیاسی، تاریخی، اجتماعی، بهداشتی، ورزشی و فرهنگی همراه با دعوت از تحلیلگران و صاحبنظران مختلف را در محور سیاستهای خود قرار داده بودند. مهمترین سیاستهای این سازمان آموزش تجدد و مدرنیسم همراه با ترویج روحیه مـیهنپرستی، شاهدوستی و وفـاداری بـه شاه و تبیین پیشرفتهایِ اقتصادی و نظامی کشور در قالب راهبرد کلان برنامه نوسازی رضاشاه بود.13 بدین ترتیب ویژگی موقعیت داخلی ایران در دوره پهلوی اول را میتوان در پا نگرفتنِ «وحدت ملی» و «غرق شدن درگذشته تاریخی باشکوه» خلاصه کرد14 که متعاقب آن آرمان نژاد مشترک، در خدمت دستگاه سرکوبگر دولتی قرار میگرفت؛ مسئلهای که نه ناجیِ ژرمانوفیلهای ایرانی بود و نه توانست پایان خوشی را برای کشور آلمان در پایان جنگهای جهانی رقم زند.
احمد متیندفتری
شماره آرشیو: 4609-5ع
فرجامِ سخن
در ابتدای دوره پهلوی، سابقه استعماری قدرتهای بزرگ، سیاستمداران ایرانی را متوجه آلمان کرده بود. آلمان، یک قدرت صنعتی بود که برخلاف دولتهای انگلستان و فرانسه، با انجام دادن برخی اصلاحات از بالا توانسته بود خود را در میان کشورهای پیشرفته قرار دهد. برای رضاشاه، که میخواست ایران را در مسیر مدرنیزاسیون قرار دهد، آلمان قبله مناسبی بود که هم میتوانست از نظر صنعتی و تکنیکی نیازهای ایران را برطرف کند و هم با توجه به شباهتهای نژادی و قومی، آنگونه که نازیسم ادعا میکرد، به ایجاد یک هویت ملی یکپارچه، بهعنوان یکی از ملزومات اساسی توسعه بپردازد، اما نکته مهم این بود که ژرمانوفیلها و تز نیروی سوم در ایران از این نکته غافل بود که نیروی سوم واقعی حمایت و پشتیبانی مردمی بود که در همه معادلات سیاسی نادیده گرفته میشدند.
پی نوشت:
1. اکبر ولیزاده، اتحاد جماهیر شوروی و رضاشاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 219.
2. موسی نجفی، «گزیده واژههای تخصصی اندیشه سیاسی و تاریخ تحولات ایران و اسلام»، مجله فرهنگ، ش 28 (1377)، صص 97-100.
3. همایون الهی، اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، 1382، ص 27.
4. علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، نشر معین، 1372، ص 375.
5. جامی، گذشته چراغ راه آینده است، تهران، ققنوس، 1377، ص 66.
6. اکبر ولیزاده، همان، ص 264.
7. حسین رفیع و مجید عباسزاده مرزبالی، «بررسی روابط ایران و آلمان از آغاز دوره پهلوی تا پایان جنگ جهانی دوم (1324-1304ش)»، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال هفدهم، ش 63 (زمستان 1397)، ص 120.
8. محمود دلفانی «نقش دولت آلمان در ایجاد صنایع نظامی و تسلیح ارتش در دوره رضاشاه»، فصلنامه گنجینه اسناد، ش 3 و 4 (زمستان 1378)، صص 82-93.
9. رشید آرمین خطیب شهیدی، سیاست خارجی آلمان و ایران دوره رضاشاه، ترجمه شهلا طهماسبی، تهران، ققنوس، 1399، ص 239.
10. رضا ضیا ابراهیمی، پیدایش ناسیونالیسم ایرانینژاد و سیاست بیجاسازی، تهران، نشر مرکز، 1396، ص 232.
11. محمد صدرهاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج 2، اصفهان، کمال، 1364، ص 317.
12. عبدالرحمن سیف آزاد، پارسیان و ایران، به یادگار سفر تاریخی اعلیحضرت همایون رضاشاه پهلوی به هندوستان، تهران، انتشارات ایران باستان، 1349، ص 236.
13. جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران)، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1380، ص 131.
14. روحالله رمضانی، تاریخ سیاست خارجی ایران: از صفویه تا پایان پهلوی اول/ ۸۷۹ تا ۱۳۲۰ شمسی، ترجمه روحالله اسلامی و زینب پزشکیان، تهران، نشر نی، 1399، ص 14.