آنچه در پی میآید اشارتی است از فقیه ارجمند آیتالله سیدعلی محقق داماد، به جنبهای مهم در منش علمی و عملی شهید آیتالله مرتضی مطهری، که در بازشناسی شخصیت آن بزرگ، اهمیتی فراوان دارد. از منظر راوی، آن متفکر فرزانه بهرغم ارتباط با محافل روشنفکری، هماره روح تعبّد در برابر احکام شرعی را در خویش حفظ نمود و در این موضوع، به خویش تزلزلی راه نداد
آیتالله سیدعلی محقق داماد
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر: نه تنها سخن گفتن از ابعاد شخصیت معلم بزرگ، استاد شهید مرتضی مطهری، بسیار مشکل است، که حتی برشمردن ویژگیهای شخصیت ایشان نیز کار آسانی نیست. استاد در جنبه تعلیم و تدریس، مدرسی بیهمتا بود. دقت و موشکافی عمیقی که در مسائل داشت، تشریح جالبی که از مطالب میکرد و بیان رسا و روشن او هنگام تدریس، باعث میشد مطالب درس، به طور واضح در اختیار شاگردان قرار گیرد. درس او، صرفا انتقال یک سلسله اصطلاحات و عبارات حفظی نبود. بعضی از بهاصطلاح مدرسان فلسفه، مطالب را همچون قطعه شعری که از معنای آن بهخوبی آگاه نیستند و صرفا تحتتأثیر زیبایی الفاظ، آن را حفظ کردهاند، به خورد شاگردان میدهند و آنگاه که یکی از شاگردان به دلیل روشن نبودن بحث سؤالی میکند، باز همان اصطلاحات را به او برمیگردانند! اما برای استاد شهید، مباحث سنگین فلسفی واقعا روشن و واضح بود، به عمق مسائل فرو رفته بود، آنها را درک کرده و چشیده بود. به همین دلیل انتقال مطالب از سوی ایشان، هم آسان بود و هم شیرین. شاگردان ایشان بهتر میتوانند بگویند که درس استاد، برای ایشان مبهم و مجمل و سنگین نبوده است. در اینجا، جنبه مهمی را که میخواهم به آن بپردازم و در وجود ایشان با درخشندگی تمام جلوه داشت، روح تعبد و تسلیم آن شهید بزرگوار بود. ایشان از دو جهت متعبد بودند:
اول: خشوع و خضوع در عبادت و نیایش و مناجات با پروردگار، به طوری که بعد از سن تکلیف، هیچگاه نماز شب ایشان ترک نشده بود! ما که با آن بزرگوار مأنوس بودیم، میدیدم که قبل از خواب، مقیّد بودند که مقداری از آیات قرآن را با دقت و تدبَر بخوانند. حالت خاص ایشان هنگام نیایش شبانه با خداوند، توصیفناپذیر است.
دوم: تعبد و تسلیم ایشان در برابر احکام خدا بود. استاد شهید در عین اینکه مردی بود دانشمند، پرمطالعه، فقیه، اصولی و فیلسوف بود و با آنکه هر چه را که مطالعه کرده بود، واقعا در وجود خودش به اشراق مبدل شده بود، در عین حال در مقابل دستورات شرع، کاملا متعبد بود.
برای بیشتر روشن شدن مطلب لازم است بدانیم که حدود نیمقرن پیش، نخست در بین دانشمندان اهل تسنن بهخصوص اسلامشناسان مصر، این پندار پیدا شده بود که دستورات اسلام را با آنچه که خود میفهمند و درک میکنند، یا به تعبیری دیگر، با عقل خودشان وفق دهند و خوب و بدش را بسنجند! و اگر احیانا نتوانستند برای بعضی از مسائل اسلامی توجیهی پیدا کنند، در اصل حکم خدشه وارد کنند که «شاید این چنین نباشد... یا شاید آن چنان باشد!» به این ترتیب و بهمرور، این جریانات آن قدر اوج گرفت که اگر میخواستند بگویند: نماز واجب است، حتما باید در کنارش یک توجیهی دست و پا کنند، مثلا «نماز صبح همچون ورزش صبحگاهی مفید است ...!» یا اگر از واجب بودن روزه سخنی به میان میآمد، میگفتند: «وسیلهای است برای صحت و سلامتی و یا یک نوع شفا از بیماریها و علاوه بر آن، برای تساوی طبقاتی هم خوب است!»
این توجیهِ به اصطلاح علمی فلسفههای احکام، به دانشمندان و اسلامشناسان ایرانی نیز سرایت کرده بود و کمکم کار به اینجا کشیده شد که اگر بعضی از مسائل فقهی با برداشت آنان توافقی داشت، یک تعبیری به بیان خود اضافه میکردند و میگفتند: «روح اسلام چنین است! یا ما از تعلیمات کلی پیامبر(ص) این چنین برداشت میکنیم!» و اگر نداشت، به اشکال گوناگون از پذیرش آن طفره میرفتند!
البته این مطلب که آیا اساسا ما در مسائل شرعی میبایست به فلسفه احکام بپردازیم یا نه، بحث جالب و مفصلی است که باید در جای خود درباره آن گفتوگو شود. بهاجمال یادآور میشویم که منظور این نیست که هرگز نباید به سراغ فلسفه احکام رفت. بسیاری از احکام، فلسفه روشنی دارند که برای نمونه در کتاب عللالشرایع شیخ بزرگوار صدوق، از آنها سخن به میان آمده است. در اسلام نیز، از کوشش برای شناختن فلسفه احکام جلوگیری نشده، اما نکته این است که نمیتوان در احکام شرع به آنچه فلسفهاش را درک میکنیم اکتفا کنیم و اگر احیانا فلسفه حکمی فهمیده نشد، در مقابل آن وازدگی نشان دهیم و پذیرش کمتری داشته باشیم. به عبارت دیگر، نباید توقع داشت که ما واقعیت همه احکام را درک کنیم. اگر فلسفه جمیع احکام و دستورات در همه ابعاد شخصی و اجتماعی مشخص شود، دیگر به دین و پیامبر نیازی پیدا نمیشد! اصولا علت اینکه انسان نیاز به نبوت دارد، همین عدم احاطه او به همه مصالح و مفاسد و بهاصطلاح ملاکهاست. اگر خداوند متعال دستور میدهد که کاری را انجام دهیم، یا از انجام کاری ما را نهی میفرماید، حتما براساس مصلحت و مفسدهای است که در آنها وجود دارد، اما این مصلحت و مفسده، در چه محدودهای است؟ در محدوده زندگی من؟ در وجود من؟ در خانه و کاشانه من؟ نه، در محدودهای بسیار وسیع، در محدوده امت اسلامی و بلکه کل جهان آفرینش است! از طرفی اگر دستوری درباره من ــ به عنوان یک مسلمان ــ است، باید دید عکسالعمل و انعکاسش در تمام افراد کشور و یا در تمام موجودات جهان هستی چیست؟ این از بعد عَرضی، اما از بعد طولی هم، مصالح و مفاسد امرها و نهیها، در طول زمان محاسبه شده است؛ یعنی از روزی که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شده تا زمان برپایی قیامت. این است که قانون اسلام، ابدی و همیشگی است. احاطه یک انسان، هر چقدر هم دانشمند باشد، به تمامی این دو جهت عرضی و طولی احکام، غیرممکن است! به همین دلیل قانونهای بشری با هر دقتی که تنظیم شود، سرانجام به بنبست میرسد. خلاصه با این توضیح، نباید توقع داشته باشیم که فلسفه همه مسائل اسلامی را درک کنیم.
همانگونه که اشاره کردم، متأسفانه در آن سالها، یک نوع روشنفکرزدگی در بین اسلامشناسان ایرانی نیز پیدا شده بود که میخواستند با چراغ عقل خود، احکام اسلامی را روشن کنند و همین دیدگاهها، باعث میشد گاهی وقتها این اسلامشناسان، یک نوع درگیری با فقه اسلامی و رسالههای علمیه پیدا کنند، اما استاد شهید مطهری، در عین حال که با روشنفکران تماس زیادی داشت و در دانشگاه تدریس میکرد، مکتبهای غیراسلامی را دقیقا مطالعه کرده بود و به قول خودش، کتابهای ماتریالیستهایی نظیر ارانی را کلمه به کلمه و بارها از نظر گذرانده بود. با وجودی که فلیسوف بود ــ و فیلسوف اهل تعقل است ــ اما در مقابل احکام شرع، یعنی همین ظواهر شرعی فقه اصیل اسلامی، کاملا متعبد بود. هیچ وقت حاضر نمیشد در نوشته، درس یا سخنرانی خود، کوچکترین تجاوزی از احکام شرعی، یعنی همان احکام که بعضا فلسفه آنها روشن نیست، داشته باشد.
امیدوارم امروز که در یک کشور اسلامی و با یک حکومت اسلامی زندگی میکنیم، مسلمانان و بهخصوص دانشجویان، معلمان و اندیشمندان ما در این جهت، استاد شهید مطهری را الگوی خود قرار دهند. نکند زمانی خدای ناخواسته، دیدگاههای شخصی خود را در قالب دین بریزیم و مانند همان سالهای گذشته به عنوان«روح دین» و یا «برداشت از روح اسلامی» این طرف و آن طرف مطرح کنیم.
ما در احکام شرعی اگر مجتهدیم، باید براساس ضوابطی که داریم عمل کنیم و اگر مقلدیم باید تمام رساله، از اولین مسئله رساله تا آخرین آن، برایمان حجت باشد. وگرنه اگر بگوییم در این مسئله «چنین به نظر میرسد...» یا «خدا بهتر دوست دارد که...» به نظر میرسد خواسته باشیم نظرمان را بر خداوند تحمیل کنیم!
و این همانی است که در زمان ائمه ما به عنوان قیاس و استحسان مطرح میشد و ائمه علیهمالسلام با آن مبارزه میکردند. استحسان هم همین است یعنی«خوب است این مسئله این طور باشد...» خلاصه نباید مسائل شرعی را با عقل ناقص خود بسنجیم و تطبیق دهیم.