پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ «مرد آزاد» عنوان روزنامهای است که به مدیریت علیاکبرخان داور از بهمن 1300ش منتشر شد. این روزنامه نامش را از نشریه «کلمانسو»، سیاستمدار شهیر فرانسه، وام گرفته بود. نقشآفرینی «مرد آزاد» در روی کارآمدن رضاخان و رسیدن او به تخت پادشاهی قابل توجه است. داور در این مقطع در ستونی به نام «یادداشت یومیه» از 8 بـهمن 1301 تـا 1304ش نظریات خود را درباره راه اصلاح ایران ارائه کرد. او از همین طریق توانست نظر بسیاری از سیاستمداران و روشنفکران ازجمله تیمورتاش، فیروز میرزا و در رأس همه سردار سـپه را بـه خود جلب کند.1 این نوشتار درصدد است با بررسی محتوای این روزنامه، نظریه اصلاحی داور درباره ایران را استخراج کند.
اولویت اصلاحات اقتصادی
شاید مهمترین گزاره نظری روزنامه «مرد آزاد» اولویت اصلاحات اقتصادی بود که به عنوان شعار این روزنامه در بالای صفحه اول آن درج شده بود. این خود برخاسته از آرای داور بود که به اولویت مطلق اقتصاد بهمثابه شالوده تغییر در ایران باور داشت. وی در بیشتر نوشتههایش در «مرد آزاد» این پرسش را مطرح میکرد که چگونه زعمای قوم ایران «برخلاف تجربه دنیا مخالف اصول مسلم علمی مغربزمین، اصلاحات اقتصادی را شرط اول و قطعی اصلاحات اداری و سیاسی ندانسته گمان میکنند که با وجود فقر میتوان آدم شد»؛2 از این منظر تا انقلاب صنعتی، ایران را به حرکت نیندازد «همان ملت بلاکش، گرسنه و پلاسپوش نجیبی که هستیم خواهیم ماند...».3 همین اظهارات نشان میدهد او به الگوی خطی توسعه در غرب باور داشت و همان را برای ایران تجویز میکرد بدون آنکه تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی غرب با ایران را در نظر بگیرد. داور که تحت تأثیر برتری غرب قرار داشت، به گمانش راه ترقی از مسیر غربی شدن میگذشت.
او با اشاره به مداخله بیگانگان در امور ایران نوشته است: زمانیکه غرب در تغییروتحول بود، ما به روزگار خود مشغول بودیم؛ «...چشم باز کردیم که دو اروپایی قویهیکل دور رختخواب ما را گرفته بودند...»،4 اما در این شرایط گروهی گفتند: «... دوای درد ما آزادی است؛ باید تخم حریت را در ایران ولو کرد تا ویرانه امروز گلستان بشود... متأسفانه به حرف احرار گوش دادیم نتیجه برعکس شد.»5 و بدینصورت مشروطهطلبی را موجب تشدید فلاکت ایران میدانست.
روزنامه مرد آزاد
به گفته علیابکر داور، در هفده سال پس از مشروطه «... همهجور وطنپرستی از ما سر زد، سفارت رفتیم، بست نشستیم، عدالت خواستیم، مشروطه گرفتیم، قانون اساسی مطابق "مشروطیت انگلیس" نوشتیم، عدهای تا پای کشتن رفتند...»،6 اما هیچ کدام از اینها برای ایران توسعه نشد.
داور با ابراز نگرانی از نبود فرصت برای اصلاح امور در یادداشتهایش بر تعجیل در اجرای اصلاحات مطلوبش تأکید داشت. شاید تاکید بر این تعجیل برای او مجالی فراهم میکرد تا توسعه با تحمیل و زور را توجیه کند. او در یکی از یادداشتهایش دراینباره نوشته است: اگر ایران فکری برای روزگار خراب خودش نکند، کارش تمام میشود و چند سال نخواهد گذشت «که ملتفت میشویم فرصت از دست رفته، همسایههای عزیز شمال و جنوب دوباره با هم دوست شدند و ایران را به دو منطقه نفوذ تقسیم کردند...»7 البته او دراینباره گلهای از همسایهها ندارد «که ما هم اگر قدرت آنها را داشتیم جز این نمیکردیم؛ مملکت بیعرضهها مستحق همین تجاوزهاست...».8
در این میان داور معتقد بود که جامعه ایران ظرفیت این اصلاح را دارد؛ اصلاحی که از نظر او بدون گسست کامل از مرام نادرست و خانمانبرانداز سالهای اخیر میسر نبود. او نوشته است: «... تا جهل حکمفرماست، ایران روی سعادت نخواهد دید؛ معارف را ترقی بدهید مملکت اصلاح خواهد شد».9
علیاکبر داور
شماره آرشیو: 5070-۱۱ع
استبداد نسخه تجویزی مرد آزاد
داور در روزنامه «مرد آزاد» با انتقاد از وضعیت هرجومرجگونه کشور، انگشت اتهام را به سوی مشروطه دراز کرده و آزادیخواهی و مشروطهطلبی را موجبی برای تخریب هر چه بیشتر اوضاع ایران نامیده است. در واقع برای آنکه راهکار خود را ارائه دهد ابتدا نظریات پیشین را به چالش کشیده است. او مدام با نقد رویکردی که بعد از مشروطه در پیش گرفته شد از مسیر دیگری سخن میگفت و معتقد بود برای اصلاحات اقتصادی دو راه وجود دارد: راه نخست مبتنی بر مقتضیات و امکانات است و بر اساس آنها باید آرام و بااحتیاط پیش رفت یا اینکه راه کسانی که «... صرف نظر از تمایلات محیط میخواهند و میتوانند سیاست خود را بر جامعه تحمیل کنند».10
داور با توجه به آنکه بر تعجیل در اصلاح امور تأکید داشت راه دوم را مطلوب میدانست؛ یعنی راه عملی تحمیل اصلاح یا به عبارتی اصلاح از بالا. او معتقد بود در این راه، «نباید از هتاکی ترسید، نه به تمنا گوش داد، نه به زاری و ندبه ترحم کرد».11 از این منظر راه اساسی فقط زور بود؛ زیرا سالها، حکومت استبدادی «... روح این ملت را قسمی معتاد بهزور کرده است که اگر بدون تازیانه و تبعید و حبس هزاران دلیل برایش اقامه کنید یک ذره اثر نخواهد کرد».12
علیاکبر داور از استبداد حمایت میکرد، اما شاید برای گریز از برچسب استبدادطلبی، استبداد مد نظر خود در حکومت مطلوبش را با استبداد سنتی رایج در ایران متفاوت میدانست
داور راه اعمال اصلاحات را جز به وسیله یک حکومت مقتدر میسر نمیدید و آن را این چنین توجیه میکرد: «یا باید کشمکش و دستهبندی را دنباله داد... یا باید همه از هم دست بکشند و تسلیم یک حکومت مقتدری بشوند که ایران را آباد و مستقل و قابل بقا کند. اگر شق ثانی را میپسندید، زود دستبهکار باید شد؛ وقت ما کمتر از آن است که شما خیال میکنید».13
بدینترتیب علیاکبر داور از استبداد حمایت میکرد، اما شاید برای گریز از برچسب استبدادطلبی، استبداد مد نظر خود در حکومت مطلوبش را با استبداد سنتی رایج در ایران متفاوت میدانست: «حکومتهای دوره استبداد تشدد و سختی میکردند، ولی نه برای تربیت و ترقی ملت ایران».14 او این را نمیگوید که چه ضمانت و شرایطی وجود دارد که استبداد راه تربیت و ترقی ملت را در پیش گیرد؟ تنها سادهانگارانه نوشته است: درصورتیکه «زور به دست ایرانی و برای ترقی ایران باشد... موافق اصول علمی اروپا اول به انقلاب مادی بپردازد، اول اساس زندگانی ما را تغییر بدهد...»15 آنگاه حاصل کار، خود تأییدی خواهد بود بر استبداد درپیشگرفتهشده. در واقع او یک مسیر خطی برای توسعه در نظر دارد که الگویش را از توسعه غرب گرفته است بدون آنکه در نظر بگیرد روند تکوین و توسعه در غرب به صورت خودجوش و بهتدریج از بطن فرهنگ و تاریخ آن برآمده است و نه به صورت اجباری و تحمیلی، ولی او آنقدر به الگوی توسعه خود باور دارد که حتی حامیان استبداد را به استقامت توصیه میکند: «استقامت نشان بدهید؛ از "قباحت ملی" نترسید. به "هو" اعتنا نداشته باشید. بگذارید شما را دست راست "سنان بن انس" بدانند و ملت نجیب، فرمان خیانت شما را صادر کنند. ده سال نخواهد کشید که آثار قطعی نجات در سیمای مملکت آشکار خواهد شد...».16
علیاکبر داور، محمود جم و محمدعلی فروغی
شماره آرشیو: 1398-1ع
داور چندینبار با اشاره به سلطنت ناپلئون بناپارت پس از هرجومرجهای انقلاب در فرانسه، روی کارآمدن کسی مثل او را برای ایران آرزو کرده است و بدینصورت زمینههای حضور یک مستبد را فراهم ساخته است. او با اشاره به اختلافات و کشمکشهای آن روزگار نوشته است: «مگر آنکه یک اراده محکمی اداره امور ایران را بهدست بگیرد و اختلافات امروز را با حکم میکنم از بین بردارد. ایران فعلی بهروز فرانسه ده سال پس از انقلاب کبیر افتاده ... فرانسه را تدبیر یک نفر سردار نظامی نجات داد. کشمکشهای احزاب را حکومت بناپارت از بین برد، اما کار ایران ما چه خواهد شد؟ کسی هست که از این هیچ واهمه نکند و این زندگی ادواری ما را تغییر بدهد؟ ...».17 بدینترتیب وی با تأکید بر دوران هرجومرج و اختلافات، راه نجات ایران را پناه بردن به استبداد میدانست.
«مستبد مصلح» داور که بود؟
علیاکبر داور که در شمارههای متعدد با کنایه به مستوفیالممالک، نخستوزیر، زمینههای ظهور یک ناجی مستبد را فراهم میکرد، با طعنه به رجل سیاسی کهنهکار از دوران مشروطه تاکنون گفته است: باید حکومت را «... از این سلسله کهنهفکر گرفت و به دست جوانهایی سپرد که اگر لیاقتشان هم محقق نیست لااقل بیعرضه بودنشان مسلم نباشد»؛18 کسانی که متناسب با فضل و لیاقت امروزی صاحبمقام باشند و نه برحسب «... سابقه خدمت و حسن محاوره، نجابت خانوادگی و تشخص مرحوم آقا، زبردستی در مشاعره و روابط با علما و رجال و اعیان و تقدس و آزادیخواهی...».19
او معتقد بود «ایرانی به میل آدم نخواهد شد. سعادت را بر ایران تحمیل باید کرد».20 داور بر این مبنا رضاخان را تنها کسی میدانست که میتواند از عهده چنین امری برآید؛ رضاخانی که بهگفته داور، برای ایران سرباز میساخت و در عرض دو سال نیرویی معادل چهلهزار سرباز ترتیب داده بود.21 از نظر داور، رضاخان ثابت کرده بود: «...بدبختی ایران از عدم استعداد ملتش نیست؛ رئیس با کفایت لازم است...».22 او رضاخان را «وجود فوقالعادهای» میدانست «که برخلاف انتظار همه، از هیچ، نظام امروز را ساخته؛ هم میداند چه بکند و هم میخواهد کار بکند».23 داور برای آنکه رضاخان را ناجی ایران معرفی کند با بزرگنمایی درباره اقدامات او در تمرکزگرایی قدرت، از جمله سرکوب جنبشهای محلی مانند نهضت جنگل و خراسان تا یکجانشین کردن ایلات، رضاخان را مرد روزهای سخت ایران برمیشمرد.
استبداد رضاشاهی داور را در تنگنایی قرار داد که در بهمن 1315ش انتحار کرد؛
سرنوشت تلخی که خود خط بطلانی بر درستی اندیشه توسعه وی بود
شماره آرشیو: 130476-۲۷۵م
او آنقدر فرصت را برای ایران تنگ میدید که میگفت: «ایران مجال تجسس ندارد وقتیکه یک نفر مثل سردارسپه امتحان داده داریم چرا وقت خود را صرف تجربه کردن دیگران باید کرد».24 او رضاخان را مکلف به «تحمیل سعادت» بر ایران میدانست25 و اطمینان میداد: «سردار سپه ایران را نجات خواهد داد»،26 اما نمیگفت که سردار سپه چگونه با زور و تحمیل میتواند تخم توسعه و تغییر فرهنگی را در ابدان و اذهان ایرانی ایجاد کند. فقط بهسادگی باور داشت در صورت مدرنیزاسیون و زور سرنیزه میتوان توسعه را ایجاد کرد؛ آنچه شانزده سال حکومت پهلوی اول، خلافش را ثابت کرد.
دیدگاه خوشبینانه داور نسبت به حکومت مستبد مطلوبش در روزنامه «مرد آزاد» برجسته بود. او رضاخان را یک صاحبمنصب قلدر میدید که از شدت و خشونتی برخوردار بود «که در زمان دیدارهای عادی ما دیده نشده و قطعا دیده نخواهد شد»27 و به سادگی گمان میکرد این استبداد در یک زمان کوتاه به اصلاحات کشور منجر میشود و پس از آن میتوان استبداد را به کناری گذاشت. او یا نمیدانست یا بهعمد و بهسادگی از آن عبور میکرد که حکومت استبدادی تمام راههای گریز و کنش را روی جامعه میبندد و پس از مدتی آنقدر قدرتمند میشود که کسی را یارای مقاومت در برابر او نیست؛ حال چگونه قرار است به چنین حکومتی گوشزد شود که فرصت استبداد پایان پذیرفته است و باید از این پس آزاد بود. با وجود این ابهامها، داور با اعتمادی باورناشدنی به مدتی بین سه تا ده سال به عنوان عمر این حکومت استبدادی برای اعمال اصلاحات اشاره کرده است.28 مدتی که از نظر او به توسعه کشور منجر میشد تا بعدتر وقتیکه «امور ایران سروصورتی گرفت، مملکت دارای راه و کارخانه و سرمایه شد، استقلال ما دیگر حرف و تعارف و شعار نبود»29 آنوقت نزاعها تجدید و حزب کارگر و فرقه سرمایهدار تأسیس شود یا بیاییم بنشینیم ببینیم که مشروطیت انگلیسی برای ما لازم است یا مشروطه سبک آلمان.30 حالا اینکه در یک حکومت استبدادی چگونه میتوان نشست و به اینها اندیشید و آیا فرد مستبد این فرصت را خواهد داد یا خیر، یکی از خلأهای نظری داور است و اصولا چنین گزارهای با ماهیت استبدادی حکومت جور درنمیآید؛ حتی استبدادی از نوع آنچه داور ادعا میکرد که با استبدادیهای سنتی ایران تفاوت دارد.
فرجام سخن
روزنامه «مرد آزاد» نمود عینی ذهنیات و اندیشه علیاکبر داور بود. او که از جمله روشنفکران معتقد به استبداد منور بود، باور داشت که شرایط هرجومرجگونه کشور را تنها یک درمان است و آن هم استبداد است. مصلح مستبد او نیز رضاخان بود؛ کسی که از نظر او توانایی برقرار ساختن نظم و اقتدار را داشت و چونان بناپارت در فرانسه میتوانست ایران را به ثبات برساند، اما داور با خوشبینی افراطی به شخص رضاشاه یا استبداد، گمان میکرد که عمر حکومت استبدادی تنها تا زمان اجرای اصلاحات خواهد بود؛ درحالیکه نمیدانست وقتی مستبدی پایههای قدرتش را تثبیت کند، دیگر سخت است تا راهی برای آزادی و فرار از استبداد جست. بااینحال او مینوشت پس از رسیدن به مظاهر توسعه، مینشینیم ببینیم مشروطه انگلیسی خوب است یا آلمانی؛ غافل از آنکه استبداد رضاشاهی دیگر راهی برای این نشستنها باقی نمیگذارد و حتی او را در تنگنایی میگذارد که در بهمن 1315ش با خوردن تریاک انتحار کند؛ سرنوشت تلخی که خود خط بطلانی بر درستی اندیشه توسعه داور بود.
پی نوشت:
1. علیرضا ملایی توانی، مشروطه و جمهوری، تهران، نشر گسترده، 1381، صص 216-217.
2. روزنامه مرد آزاد، سال اول، ش 84 (5 سرطان (تیر) 1302).
3. همان، ش 17 (3 حوت (اسفند) 1301).
4. همان، ش 50 (9 ثور (اردیبهشت) 1302).
5. همان، ش 122 (8 سنبله (شهریور) 1302).
6. همان، ش 84 (5 سرطان (تیر) 1302).
7. همان، ش 90 (14 سرطان (تیر) 1302).
8. همان، ش 50 (9 ثور (اردیبهشت) 1302).
9. همان، ش 22 (10 حوت (اسفند) 1301).
10. همان، ش 4 (11 دلو (بهمن) 1301).
11. همانجا.
12. همان، ش 101 (30 سرطان (تیر) 1302).
13. همان، ش 150 (جمعه 26 میزان (مهر) 1302).
14. همان، ش 101 (30 سرطان (تیر) 1302).
15. همان، ش 98 (26 سرطان (تیر) 1302).
16. همانجا.
17. همان، ش 146 (21 میزان (مهر) 1302).
18. همان، ش 18 (4 حوت (اسفند) 1301).
19. همان، ش 100 (28 سرطان (تیر) 1302).
20. همان، ش 4 (11 دلو (بهمن) 1301).
21. همان، ش 42 (28 حمل (فروردین) 1302).
22. همانجا.
23. همان، ش 157 (7 عقرب (آبان) 1302).
24. همان، ش 125 (13 سنبله (شهریور) 1302).
25. همان، ش 159 (29 میزان (مهر) 1302).
26. همان، ش 157 (7 عقرب (آبان) 1302).
27. همان، ش 124 (7 سنبله (شهریور) 1302).
28. همان، ش 146 (21 میزان (مهر) 1302)؛ ش 98 (26 سرطان (تیر) 1302).
29. همان، ش 146 (21 میزان (مهر) 1302).
30. همان، ش 119 (28 اسد (مرداد) 1302).