پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ جریان چپ در دوره پهلوی اول تحت تأثیر اختناق حاکم، همچون دیگر نیروهای سیاسی، در فشار بود. هرچند گروهی از نیروهای چپ همچون حزب سوسیالیست و حتی حزب کمونیست در ابتدا از حامیان رضاخان بودند، با آغاز دوران شاهی رضاخان، حیات سیاسی این احزاب پایان پذیرفت، اما این به معنای پایان حیات جریان چپ در ایران نبود. برای درک این مسئله، نوشتار مزبور به بررسی فعالیتهای جریان چپ در این دوره میپردازد تا به روشن شدن سهم بخشی از نیروهای سیاسی در تحولات سیاسی طی آن سالها کمک کند.
ذهنیت حاکم بر جریان چپ
جریان چپ خیلی پیش از دوره رضاشاه در کشور رشد و نمو پیدا کرده بود، اما با شکلگیری سلطنت پهلوی، جریان چپ ایرانی وارد دوران جدیدی با نام کمونیستی شد.1 با آنکه پهلوی اول روی خوشی به احزاب چپ نشان نمیداد، اما از سوی دیگر به رشد این جریان نیز به صورت ناخودآگاه کمک میکرد؛ چون جوانانی که برای تحصیلات عالی به کشورهای اروپایی میفرستاد در مقایسه تکنولوژی و رونق مادی کشورهای اروپایی با عقبماندگی و فقر ایران به مدرنیستهایی افراطیتر و عجولتر از شاه و خدمتگزاران تجددخواهش بدل میشدند. آنها فضای نسبتا باز جوامع اروپایی را با دولت استبدادی در ایران مقایسه و با جنبشهای سوسیالیستی و کمونیستی اروپایی همدلی میکردند؛ زیرا این جنبشها از حقوق مردم تحت ستم، چه در کشورهای اروپایی و چه در مستعمرات، دفاع میکردند؛ بنابراین آنها به سلک کمونیستها درمیآمدند. این عده خود را مارکسیست یا مارکسیست لنینیست میخواندند و مارکسیست یا مارکسیست لنینیست هستند و در تحلیل اقتصاد سیاسی ایران از واژگان خاص مارکسیستی استفاده میکردند. به گفته کاتوزیان، بسیاری از آنها نه آن زمان و نه بعدتر دانش چندانی از مارکسیسم نیاموخته بودند و برداشت نظری تاریخیشان نیز با مارکسیسم یا ایران قرابتی نداشت. آنها «مالک ایرانی» را که زندگی آزاد و داراییاش در معرض تهدید دائمی دولت استبدادی بود «فئودال» خواندند و «دولت استبدادی» را نیز به «کمیته اجرایی طبقات بورژوا ـ فئودال» بدل کردند. «تاجر ایرانی» که از چندین قرن پیش از ظهور فردگرایی سرمایهداری در اروپا حیات داشت «بورژوا» نامیدند و جامعه رنگارنگ خدمتکاران خانگی، صنعتگران، تعمیرکاران، دستفروشان و گداها را هم «پرولتاریای ایران» دانستند.2
بدینصورت بخش اعظم مخالفت آنها با حکومت پهلوی در زمان تحصیل در کشورهای فرانسه و آلمان و در سالهای دهه 1310 تحت تأثیر جنبش چپ شکل گرفته بود. به باور آنها رضاشاه نه یک «دولتساز» بلکه یک «مستبد شرقی»، نه یک «میهنپرست» ازخودگذشته که «پایهگذار خودخواه سلطنت دودمان خود» و نه یک اصلاحطلب بلکه «توانگرسالار» و حامی ملاکین متمول و نه یک «ناسیونالیست واقعی» بلکه «قزاق چکمهپوش» بود که نزد قزاقهای تزاری آموزش دیده و با دسیسههای بریتانیای امپریالیست به قدرت رسیده بود.3
فعالیتهای جریان چپ
میرسپاسی در کتاب خود برای آگاهی از خط سیر شکلگیری و رشد جنبش چپ و فعالیتهای آن تا آستانه انقلاب اسلامی، حرکت این جریان را به چهار مرحله مشخص تقسیم میکند و مرحله نخست آن را از 1285 تا 1316 در نظر میگیرد و در اینباره مینویسد: «در این دوره با تکوین و رشد جنبش چپ بهمثابه یک جنبش ستیزهجو و انقلابی کمونیستی که دارای پیوندهای محکم با طبقه نوظهور کارگر است و بر نقش و اهمیت اتحادیه صنفی تأکید دارد مواجه میشویم. این دوره با صعود رضاشاه خودکامه به قدرت، که به فعالیتهای چپگرایانه از طریق صدور قوانین و توسل به نیروی نظامی پایان میدهد، به انتها میرسد».4
در این مقطع این جریان از طریق دستگیریها و سانسور تحت کنترل شدید بود. آنها نیز مانند باقی اقشار جامعه زیر نظارت دولت خودکامه و قدرتمند قرار داشتند.5 بااینحال، در سال 1308، دولت شوروی به سفارت خود در تهران دستور داد هر نوع تماس با کمونیستهای ایرانی را قطع کند و به مناسبات خوب خود با رژیم پهلوی پایبند باشد. بهدنبال آن حدود دوهزار ایرانی مظنون به هواداری از حزب کمونیست دستگیر شدند؛ بعضی تا 1320 در زندان ماندند بعضی هم به شوروی فرار کردند.6
افزون بر این، طبق قانون منع فعالیتهای اشتراکی در سال 1310ش، «برپایی سازمان یا انجمنی با هدف استقرار قدرت یک طبقه اجتماعی بر طبقههای دیگر از راه زور و یا سرنگونی نظام سیاسی اقتصادی و اجتماعی کشور از راه زور و قهر» تخلف اعلام شد. بر این اساس، حزب سوسیالیست سلیمانمیرزا اسکندری منحل و باشگاههای آن به آتش کشیده شد.7 بااینحال این جریان در این دوران نیز فعالیتهایی داشت. برای بررسی فعالیتهای آن در این مقطع بر مهمترین بازیگران آن در این دوران، یعنی حزب کمونیست و تقی ارانی میپردازیم.
سلیمانمیرزا اسکندری
شماره آرشیو: ۱-2868-۴ع
فعالیتهای حزب کمونیست
حزب کمونیست در آستانه ورود قوای شوروی به بندر انزلی در راستای تخلیه منطقه از انگلیسیها و بقایای رژیم تزاری روسیه در سال 1299 تشکیل شده بود. حزب کمونیست، که در ابتدای کار از جنبش جنگل حمایت میکرد، به رهبری حیدرخان عمواوغلی ائتلافی با میرزاکوچکخان جنگلی برقرار و طی یادداشتی به تهران، نظام سلطنتی را ملغی اعلام کرد، اما بعدا با بهبود رابطه شوروی با رضاشاه به حمایت خود از جنبش جنگل ادامه نداد.8
حیدرخان عمواوغلی
شماره آرشیو: ۷۵-۴ع
هرچند حیات سیاسی این حزب، تنها یک سال طول کشید و با شکست نهضت جنگل پایان پذیرفت، اما حیات فکری و فرهنگی آن تا سال 1310، نزدیک به یازده سال تداوم داشت. درواقع پساز اضمحلال جنبش جنگل، نیروهای حزب از جنگل به شهرها سرازیر شدند و در شرایطی که فاقد یک کمیته مرکزی، تشکیلات منسجم و منظم حزبی بودند، افراد حزب بهصورت خودجوش و نه دستوری به سمت فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی رانده شدند؛ تاکتیک جدیدی که به نیروهای حزب اجازه میداد در عین آموزش، تبلیغ و جذب نیروهای جدید از تقابل مستقیم با حکومت و برانگیختن حساسیت رژیم دوری کنند.9
«مالک ایرانی» را که زندگی آزاد و داراییاش در معرض تهدید دائمی دولت استبدادی بود «فئودال» خواندند و «دولت استبدادی» را نیز به «کمیته اجرایی طبقات بورژوا ـ فئودال» بدل کردند. «تاجر ایرانی»، که از چندین قرن پیش از ظهور فردگرایی سرمایهداری در اروپا حیات داشت، «بورژوا» نامیدند و جامعه رنگارنگ خدمتکاران خانگی، صنعتگران، تعمیرکاران، دستفروشان و گداها را هم «پرولتاریای ایران» دانستند
علاوه بر این، در سال 1306 حزب کمونیست ایران دومین کنگره سراسری خود را که به کنگره ارومیه شهرت داشت، برگزار کرد. در این کنگره حزب با انتقاد از عملکرد خود در گذشته نسبت به جانبداری از عملیات رضاشاه و اینکه بر اثر خطا و اجرا کردن تاکتیک غلط نتوانسته ماهیت رژیم سری رضاشاه را تشخیص دهد، اعتراف کرد که بریتانیا و رضاشاه با عملکردشان آنها را فریب دادهاند.10
در این کنگره گسترش فعالیتهای حزب در سراسر ایران و تبلیغ و عضوگیری از جوانان، دهقانان، زنان و ارتش در دستور کار قرار گرفت؛ همچنین هرچند به خطمشی فعالیتهای فرهنگی حزب در آینده اشاره نشد، اما بر فعالیتها و سیاستهای کارگری حزب تأکید بیشتری شد. در نتیجه ایجاد اتحادیههای کارگری و منسجم کردن کارگران در این اتحادیهها به وقایعی چون اعتصابات کارگری بین سالهای 1308 تا 1310 منجر شد.11
هرچند اتحادیهها در سالهای 1306 و 1307 نیز به بهانه روز کارگر مراسم برگزار کردند، اما در سال 1306 در نهایت با حمله پلیس و دستگیری کارگران مواجه شدند. در سال 1307 نیز بهرغم فشار پلیس و نیروهای امنیتی مراسم به صورت پنهانی برگزار شد، اما با مست کردن کارگران و دادن شعارهای کمونیستی، پلیس به مخفیگاه هجوم آورد و همه را دستگیر کرد. سپس به خانه نمایندگان و فعالان اتحادیهها هم یورش برد و بیش از پنجاه نفر را دستگیر کرد.12
بااینحال، باز هم اتحادیههای کارگری در 1 ماه مه برابر با روز کارگر، در سال 1308 دوباره در تهران جشن گرفتند و دو اعتصاب را در سالهای 1308و 1310 سامان دادند. در سال 1308 کارگران صنعت نفت در آبادان و در سال 1310 کارگران کارخانه بافندگی وطن در اصفهان اعتصاب کردند. به گفته آبراهامیان، در اعتصاب پالایشگاه نفت آبادان، یکهزار کارگر شرکت کرد و بهرغم توقیف پانصد کارگر اعتصابی از سوی دولت، خواسته خود را در مورد افزایش دستمزد به شرکت قبولاندند.13
در اعتصاب کارگران کارخانه نساجی وطن در سال 1310، حزب کمونیست نقش مستقیم داشت. حزب که از وضع عمومی کارگران و نارضایتی آنها اطلاع کامل داشت، تصمیم گرفت ضرب شستی به حکومت نشان دهد. بدینمنظور در مراسم گرامیداشت 11 اردیبهشت 1310 برابر با روز کارگر در چهارباغ اصفهان تجمع کردند و جشن گرفتند.14 در پایان مراسم هم قرار شد تا چهار روز بعد، یعنی 15 اردیبهشت، اعتصاب کنند. در این روز پس از اعتصاب، گروهی از نمایندگان کارگران در جلسه ملاقات با صاحبان کارخانه، طی بیانیهای خواستههای خود را مطرح کردند. صاحبان کارخانه برای خاموش کردن سروصدای کارگرها، با بخشی از خواستههای کارگران موافقت کردند، ولی پلیس که در کمین کارگران بود، هنگام بازگشت آنها از جلسه ملاقات با رؤسای کارخانه به آنها یورش برد و 39 نفر را دستگیر کرد.15
هرچند حزب توانست این دو اعتصاب کارگری را تقریبا با موفقیت سازماندهی کند، با ختم اعتصاب کارگران کارخانه وطن، چنین فعالیتهایی از سوی حزب نیز پایان پذیرفت و تا کنارهگیری رضاشاه از مقام سلطنت در شهریور 1320، دیگر مشابه اعتصابات آبادان و اصفهان رخ نداد.16 درواقع در سال 1310 جنبش کارگری سرکوب شد و رضاشاه دستور بستن اتحادیهها، توقیف سازماندهندگان آنها و زیر نظر گرفتن دقیق تجمعهای کارگری بیش از سه نفر توسط پلیس مخفی را صادر کرد.17سرانجام نیز حزب کمونیست ایران در پی تصویب قانون منع فعالیتهای اشتراکی در همین سال، منحل شد.18
تقی ارانی
ارانی یکی از همان دانشجویانی بود که در آلمان با جریان چپ آشنا شد. ارانی چون تجربه حضور در جریان چپ اروپایی بهویژه محافل روشنفکری فرانسه و آلمان (سوسیالیستها) را داشت، با رویکردهای دموکراتیک در فعالیتهای سیاسی بیشتر خو گرفته بود؛ بنابراین او هنگام تدریس در دانشگاه تهران، یک محفل بحث دانشجویی تشکیل داد. در محفل دیگر دکتر ارانی و دوستانش، که بعدتر به گروه 53 نفر مشهور شد، موضوع بحث معمولا مسائل مربوط به فلسفه، جامعهشناسی، ادبیات، هنر و تئوریهای انقلابی بود. آنها در این جلسات کتابها و منابع مارکسیستی را میخواندند. ارانی از طریق ایجاد این گروه «درصدد ایجاد یک حلقه اجتماعی جهت ترویج عقاید روشنفکرانه چپ در جامعه وقت بود.» و مجله «دنیا» هم عنصر هویتبخش به این جریان اجتماعی محسوب میشد.19
مجله «دنیا» یک نشریه کاملا تئوریک بود که او با کمک دوستان دوران تحصیلش در اروپا به انتشار آن دست زد. به عبارت دیگر در شرایطی که کوچکترین اقدام ناسازگار سیاسی از طرف حکومت رصد و خفه میشد، ارانی به منظور ترویج عقاید و اندیشههای ماتریالیستی بهترین کار را تمرکز بر فعالیت علمی دانست و به انتشار مقالاتی درباره مادهگرایی تاریخی و ترویج اندیشه کمونیسم پرداخت. این مجله به عنوان مهمترین بخش فعالیتهای ارانی در این دوران با محوریت ارانی، بزرگ علوی و ایرج اسکندری، از بهمن 1312 تا خرداد 1314 منتشر شد.20 نشریه دنیا در سال 1314 پس از صدور بخشنامه وزارت فرهنگ مبنی بر منع کارمندان دولت از انتشار مجله و جراید تعطیل شد.21 دنیا در دورهای که جریان چپ در انزوا قرار گرفته بود، نقش مهمی در بقای هویت جریان چپ داشت.
ایرج اسکندری
دستگیری 53 نفر
دکتر ارانی در تابستان همان سال با اطلاع از برگزاری هفتمین کنگره کمینترن در مسکو، با گذرنامه انگلیسی به مسکو رفت و از کمینترن اجازه تشکیل حزب کمونیست در ایران را تقاضا کرد. در پی این درخواست، نصرالله کامران از طرف کمینترن مخفیانه به ایران آمد تا با کمک دکتر ارانی، حزب کمونیست ایران را شکل دهد. دکتر ارانی دبیرکل حزب، کامبخش مسئول تشکیلات و دکتر محمد بهرامی مسئول امور مالی میشوند. آنها از این پس در راستای اهدافی چون «جمعآوری اعضا، متشکل ساختن آنها، ایجاد یک سازمان مخفی، فراهم ساختن وسایل انتشار و توزیع مخفی نشریه و کوشش برای متشکل کردن و رهبری کردن مبارزات منفی ضد دیکتاتوری در میان کارگران و دانشجویان بودند».22
عبدالصمد کامبخش
در اردیبهشت سال 1316، کمینترن دو نفر از ایرانیان عضو را همراه شخصی به نام محمد شورشیان به عنوان راهنما به ایران فرستاد، ولی آنها در ایران تحت تعقیب قرار گرفتند و در خوزستان دستگیر شدند. پس از بازجوییهای اولیه، کامبخش مسئول تشکیلات حزب در روز یکشنبه 20 اردیبهشت دستگیر شد و طی بازجویی اولیه گزارش کاملی را به اداره سیاسی ارائه کرد. طی این گزارش، تمام 53 نفر، یعنی ارانی و همراهانش بهطور غیرمنتظره دستگیر و بازداشت شدند.23
جرم 53 نفر، عضویت در حزب کمونیست، دریافت پول از شوروی و تبلیغ و طرفداری از اعتصاب بود. ارانی در 1319 در زندان درگذشت. بقیه 53 نفر بعد از شهریور 1320 جزء رهبران حزب توده شدند.24
فرجام سخن
با افزایش قدرت رضاشاه، جریان چپ همچون دیگر نیروهای اجتماعی تحت فشار قرار گرفت، اما فعالیتهایی چون نشر روزنامه و پیگیری ایجاد تشکلهای جدید را در کنار تقویت اتحادیههای کارگری و صورت دادن به برخی اقدامات اعتراضی چون اعتصابات در پیش گرفت. نکته مهم این است که اگر در عهد رضاخانی بازیگران این جریان چون حزب سوسیالیست از حامیان قدرت گرفتن رضاخان بودند، در دوران رضاشاهی این جریان به مخالفان حکومت پهلوی بدل شد و در همین راستا فعالیت کرد.
پی نوشت:
1. احسان طبری، کژراهه؛ خاطراتی از تاریخ حزب توده تهران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366، ص 14.
2. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1372، ص 170.
3. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1391، صص 178.
4. علی میرسپاسی، تأملی در مدرنیته ایرانی؛ بحثی دربارهی گفتمانهای روشنفکری و سیاست مدرن در ایران، ترجمه جلال توکلیان، تهران، انتشارات طرح نو، 1385، ص 277.
5. جان فورن، مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1382، ص 378.
6. همان، ص 378.
7. همانجا.
8. همان، ص 304.
9. منصوره اتحادیه و علی اللهجانی، «فعالیتهای فرهنگی و سندیکایی حزب کمونیست ایران از تأسیس تا فروپاشی 1299 تا 1310»، فصلنامه مسکویه، سال هشتم، ش 27 (زمستان 1392)، صص 7 و 10.
10. همان، صص 20-21.
11. همان، ص 21.
12. ویلم فلور، اتحادیههای کارگری و قانون کار در ایران، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، توس، 1371، صص 52-56.
13. جان فوران، همان، ص 372.
14. ویلم فلور، همان، صص 76-77.
15. منصوره اتحادیه و علی اللهجانی، همان، صص 28-29.
16. همان، ص 29.
17. جان فورن، همان، ص 376.
18. منصوره اتحادیه و علی اللهجانی، همان، ص 29.
19. محمود ذکاوت، «نسبت اندیشه و عملکرد تقی ارانی و جریان چپ»، خردنامه، سال چهارم، ش 9 (پاییز 1391)، صص 64-65.
20. انور خامهای، خاطرات سیاسی، تهران، نشر گفتار، 1372، ص 66.
21. بزرگ علوی، خاطرات بزرگ علوی، به کوشش حمید احمدی، تهران، انتشارات دنیای کتاب، 1377، ص 12.
22. انور خامهای، همان، صص 77-78.
23. خاطرات خلیل ملکی، با مقدمه محمدعلی کاتوزیان، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1368، ص 274.
24. جان فوران، همان، ص 378.