نورالدین چاردهی با اشاره به تمجید و توصیف مستمر کسروی از رضاشاه در سالهای پس از شهریور 1320 مینویسد: «در سال 1323، محمدرضاشاه کسروی را به دربار احضار نمود و از وی تمجید و قدردانی بسیار کرد و به کسروی گفت چیزی از من مطالبه کنید. کسروی پشتیبانی شاه را در حمایت از خود و گسترش مرامش خواستار شد ... شاه به کسروی قول داد که در اشاعه مرامش بدون تظاهر حمایت نماید»
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ احمد کسروی یکی از چهرههای مشهور مکتب تاریخنگاری معاصر ایران است که آثار مشهوری در زمینه تاریخ ایران دارد. علاوه بر این، در مباحث مربوط به زبان و ادبیات، اجتماع، سیاست و فرهنگ نیز تألیفات بسیاری از خود بهجای گذاشته است. اما آنچه از احمد کسروی بیشتر در اذهان باقی است اظهارنظرهای تند و بیپروای او درباره باورها و رسوم مذهبی است که در زمان خود با واکنش شدید مردم مذهبی ایران مواجه و در نهایت نیز به مرگ خونین او منجر شد. همزمانی آرای کسروی با سیاستهای ضددینی و تجددخواه رضاشاه موجب شد برخی آرای او را در راستای اهداف ضددینی رژیم پهلوی ارزیابی کنند. این نوشتار در همین راستا به بررسی این نظر و همسویی آرای ضدمذهبی کسروی و برخی اقدامات او همچون کتابسوزی با اهداف ضددینی رژیم پهلوی میپردازد.
احمد کسروی
آرای ضددینی کسروی
کسروی شهرت خود را از اظهارنظرهای جنجالی و بهویژه تألیفات بحثانگیز خود درباره موضوعات گوناگون دارد. مخالفت تند او با عقاید اصولی مسلمانان و ضدیت او با باورهای شیعیان که در نگارش کتابهایی چون «شیعیگری» نمایان شد در زمانهای بود که رضاشاه نیز سیاستهای ضد مذهبی خود را اجرا میکرد. او در کتاب «بخوانند و داوری کنند» با لحنی گستاخانه از شعائر دینی بهخصوص روضهخوانی انتقاد کرده و پا فراتر از این نهاده و به عقاید، امامان و علمای شیعه هتاکی کرده است.1
نظرات ضددینی کسروی تنها به عرصه نظری محدود نماند، بلکه او با هدف آنچه «از بین بردن آلودگیها و انحرافات از دین» میخواند توصیه میکرد که کتابهایی را که وی «کتابهای خطرناک» مینامید گرد آورند و در یک روز معین (روز 1 دی) بسوزانند. او دراینباره نوشته است: «یکی از کوششهایی که برای کندن ریشه بدآموزیها و گمراهیها باید کرد، از میان بردن هزارها کتاب است... که از هزار سال پیش هر زمان سیل گمراهی دیگری برخاسته و از شرقیان گذشته، ولی چرکاب همه آنها در کتابها تهنشین گردیده...، امروزه بزرگترین نیکوکاری و بهترین پرستش به خدا آن است که بکوشیم و این کیشهای پراکنده و بیهوده را از میان برداریم و مردمان را همه به یک راه آوریم... امروز یکی از کارهای نیک، آتش زدن هزارها کتاب زیانآور است».2
کسروی دراینباره در نشریه «پرچم» نوشته است: «ما 1 دیماه را عید گرفته و همهساله در آن روز در همه جا کتابها را میسوزانیم». او در بیان چرایی این کار نیز گفته است: چون «مثلا در نتیجه آن کتابهاست که مینشینند و سخن از پیشامدهای 1300 سال پیش به میان میآورند و بر سر اینکه ابوبکر خلیفه بایستی بود یا علی، با هم کشاکش میکنند. در نتیجه آنهاست که خدا و آیین او را نشناخته در سختیها از فلان گنبد گشایش کار میطلبند. در نتیجه آنهاست که هر زمان که در سایه نادانیهای خود گرفتاری پیدا میکنند گستاخانه گناهان را به گردن خدا انداخته چنین وامینمایند که خدا خشم گرفته و آن گرفتاری را فرستاده و میخواهند با لابه و زاری، خدا را از سر خشم فرود آورند، ... . در نتیجه آنهاست که به مشروطه، که بهترین شکل حکومت است، ریشخند میکنند، میهنپرستی را که وظیفه هر غیرتمندی است نکوهش مینمایند، مالیات دادن و به سربازی رفتن را حرام میشمارند. در نتیجه آنهاست که از یک توده، سنی و شیعی و صوفی و شیخی و کریمخانی و متشرع و علیالهی و ازلی و بهائی و اسماعیلی و زردشتی و کلیمی و مسیحی پدید آمده... . اگر بخواهم همه را بشمارم باید صد صفحه بیشتر را پُر گردانم...».3
او بر این اساس از آتش زدن کتب عرفانی چون دیوان سعدی و حافظ آغاز کرد و در نهایت مفاتیحالجنان را که یکی از کتب ادعیه شیعی است، یکی از همین کتابهای گمراهکننده خواند و آتش زد. امام خمینی دراینباره فرمودهاند: «یکدفعه آدم میبیند که کسروی آمد و کتابسوزی! مفاتیحالجنان هم جزء کتابهایی بود که سوزاند، کتابهای عرفان را هم سوزاند. البته کسروی نویسنده زبردستی بود، ولی این آخری دیوانه شده بود... . ایشان نمیدانست کتاب مفاتیحالجنان چی تویش است!».4 همین اقداماتش موجب اعتراضهای بسیاری در زمان او شد و درنهایت نیز خشم مسلمانان، تکفیر و قتلش را در پی داشت.
مواضع ضدمذهبی کسروی در کتابهای تاریخیاش نیز نمایان است. نمونه آن مواضع ضد آیین تشیع و پیشوایان دینی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» است. این مواضع او در کنار حمایتهای صریحش از شخص رضاشاه، چه در زمان پادشاهی و چه پس از خلع او در سالهای پس از 1320، نشاندهنده همسوییاش با رضاشاه است.
او بر این اساس از آتش زدن کتب عرفانی چون دیوان سعدی و حافظ آغاز کرد و در نهایت مفاتیحالجنان را که یکی از کتب ادعیه شیعی است، یکی از همین کتابهای گمراهکننده خواند و آتش زد. امام خمینی دراینباره فرمودهاند: «یکدفعه آدم میبیند که کسروی آمد و کتابسوزی! مفاتیحالجنان هم جزء کتابهایی بود که سوزاند، کتابهای عرفان را هم سوزاند. البته کسروی نویسنده زبردستی بود، ولی این آخری دیوانه شده بود... . ایشان نمیدانست کتاب مفاتیحالجنان چی تویش است!»
حمایت کسروی از رضاشاه
کسروی با اشاره به اقدامات دینستیزانه رضاشاه، از او به نیکی یاد میکرد؛ حمایتی که حتی پس از سقوط پهلوی اول نیز ادامه داشت. اقدامات مؤسس سلطنت پهلوی همچون تختهقاپو کردن ایلات و عشایر، مبارزه با روحانیت، کشف حجاب و منع مراسم محرم از نگاه کسروی «چند رشته کارهای سودمند» نامیده شد و حتی او به وزیرانی که پس از برافتادن رضاشاه روی کار آمدند تجویز کرد که «بایستی اینها را نگه دارند و کمیهای آنها را جبران کنند».5
او هرچند مدعی است از رضاشاه به خاطر بیپرواییاش به مشروطه و مجلس گلهمند است، اما با عبور از این موضوع مهم و با لحن جانبدارانه در دفاع از رضاشاه میآورد: «[رضاشاه] علاقه به کشور داشت و میخواست یک سپاه نیرومندی پدید آورد و ایمنی را در سراسر کشور فرمانروا گرداند و روگیری زنان و نمایشهای بیخردانه محرم و مانند اینها را که دستاویزی به بدخواهان ایران داده و مایه سرزنش و شرمساری شده بود، از میان بردارد. برای فیروزی در این آرزوهای خود ناچار بود که جلوی ملایان را بگیرد و باید گفت حق با او بود».6
احسان طبری در تحلیل همسو بودن کسروی با سیاستهای عصر پهلوی معتقد است رضاشاه سیاست سرکوب روحانیت و بسیاری از آداب مذهبی را به سود اروپاییگری دنبال کرد. در زمان رضاشاه، تشیع به دلیل آدابورسوم سنتی و این دعوی که حکومت را جائر و غاصب و ولایت را حق امام یا فقیه میشمرد، نمیتوانست برای دیکتاتوری او قابل هضم باشد؛ به این جهت رضاشاه سیاست صریح درگیری با روحانیت را در پیش گرفت، اما به صورت غیرمستقیم نیز این سیاست را تشویق میکرد. او دراینباره با اشاره به شریعت سنگلجی و کسروی نوشته است: «مسلما بدون موافقت شهربانی نبود اگر کسانی مانند شریعت سنگلجی و سیداحمد کسروی... نغمههای مذهبی تازهای را تقریبا بدون ترس از ممنوعیت آن به انتشار نظریات در مجامع عمومی ساز کردند».7
شریعت سنگلجی
جلال آل احمد نیز آزادی عمل کسروی در زمان رضاخان را ناشی از همسویی او با سیاست استعماری و ضد مذهبی رضاشاه دانسته است. به گفته او «اگر بهخاطر کوبیدن مذهب یا بهعنوان جانشین کردن چیزی به جای روشنفکری نبود، "پیمان" مجله مشهور کسروی هم میتوانست مثل هر مجله و مطبوعه دیگری در توبره محرمعلیخان (مأمور معروف سانسور) جا بگیرد و فرصت نیافته باشد برای آن مذهبسازی قراضه...».8 او نوشته است: «کسروی در زمانی به اوج فعالیت خود رسیده بود که در سالهای پیش از 1320 حکومت وقت نسبت به روحانیت بدجوری سخت میگرفت».9
معروفترین ممیز تاریخ نشر ایران
کسروی در فضای استبدادی رضاشاهی، که هیچ گروه و تفکری بهویژه جریان مذهبی برای بیان عقاید خود آزادی نداشت، از آزادی بیان برخوردار بود. او، که نقد و هتاکی به شعائر مذهبی را وجهی از دانایی و پاکدینی میدانست، اهداف خود را با رضاشاه یکی میدید.
کسروی در آثار خود هر قدر بر آثار مذهبی و عرفانی و شخصیتهای روحانی چون آیتالله سیدحسن مدرس میتازد با شخصیتهایی چون رضاشاه، دکتر احمدی، پزشک معروف زندانهای رضاشاه، و سرپاس مختاری همراه است؛ حتی پس از سقوط رضاشاه در دادگاه وکالت دکتر احمدی و سرپاس مختاری را میپذیرد.
رکنالدین مختاری (سرپاس مختاری)
شماره آرشیو: 93-3466ص
او دردادگاه مختاری درباره اتهام او به قتل مدرس، شروع به انتقاد از این عالم مجاهد میکند و میگوید: «همه میدانند که شادروان مدرس در سیاست همیشه اشتباه میکرد و کارهایش به زیان کشور بود؛ مثلا در قضیه مهاجرت، مدرس در میان مهاجران تفرقه انداخت و باعث آن شد که کسانی از سران مهاجران را گرفتند و به زنجیر کشیدند و به استانبول بردند. در داستان نافرمانی شیخ خزعل، مدرس به هواداری او درآمد و در مجلس یک اقلیتی به ضد شاه گذشته پدید آورد. در چنان هنگامیکه ممکن بود منجر به جدا شدن خوزستان از ایران گردد، آقای مدرس بیباکانه با دولت مخالفت مینمود. حقیقت آن است که جمعی از آزمندان و سودجویان از خزعل از دیگران پولهایی گرفته و به او وعده پشتیبانی داده بودند؛ چون خود آنان وجهه کار نداشتن مدرس را پیش انداختند وسیله کار خود گرفته بودند».10 کسروی سپس با انکار واقعیت قتل مدرس تبرئه مختاری را از دادگاه خواستار میشود؛ کاری که به منظور تبرئه دکتر احمدی نیز انجام داد.
او به شخصیتهایی همچون آیتالله مدرس، شیخ محمد خیابانی و میرزا کوچکخان جنگلی میتاخت، اما لحنش نسبت به رضاخان مهربانانه بود. مواضع او نسبت به این شخصیتها نیز گواه دیگری بر همسویی او با رژیم پهلوی بود. برای نمونه دفاعش از مختاری که در نهایت به آزادی او انجامید با سیاست دربار همسو بود و از سوی شاه جوان، محمدرضا پهلوی، دور نماند.
آیتالله سیدحسن مدرس
گرچه برخی از تغییر لحن او نسبت به رضاشاه در سالهای پس از 1320 مینویسند، اما نورالدین چاردهی با اشاره به تمجید و توصیف مستمر کسروی از رضاشاه در سالهای پس از شهریور 1320 مینویسد: «در سال 1323، محمدرضاشاه کسروی را به دربار احضار نمود و از وی تمجید و قدردانی بسیار کرد و به کسروی گفت چیزی از من مطالبه کنید. کسروی پشتیبانی شاه را در حمایت از خود و گسترش مرامش خواستار شد ... شاه به کسروی قول داد که در اشاعه مرامش بدون تظاهر حمایت نماید».11
به گفته چاردهی، کسروی حتی در وقایع شهریور 1320 برخلاف تمامی نشریههای آن زمان، عکس رضاخان را در روزنامه پرچم چاپ و از او تمجید بسیار کرد. در نتیجه این کار، بار دیگر شاه جوان کسروی را به دربار احضار کرد و وی را مورد تفقد قرار داد و از آن پس کسروی مورد حمایت او قرار گرفت. به نوشته چهاردهی، خود کسروی به او گفته است که حمایت وی از رضاشاه بیشتر به دلیل اقدامات او در جهت مبارزه با اسلام و روحانیت بود؛ آنچه کسروی در آثار گوناگونش از جمله مجله پیمان و در کتابهای شیعیگری یا بخوانند و داوری کنند بارها به آن اشاره کرد. 12
فرجام سخن
کسروی در مسیری که در حمله به شعائر و ارزشهای دینی پیش گرفته بود خود را با رضاشاه همسو میدید و به همین علت رویکردی جانبدارانه نسبت به وی داشت. اقدامات رضاشاه در مقابل روحانیت، کشف حجاب یا ممانعت از برگزاری جلسات مذهبی و عزاداریهای محرم همان چیزی بود که کسروی بدان تأکید داشت. از سویی نیز رضاشاه به دلیل عقاید و نظریات دینستیزانه کسروی فضا را برای او باز گذاشته بود. به نظر میرسد رضاشاه آرای کسروی را در راستای سیاست خود و هموار ساختن موانع فکری و ذهنی استبداد و تجدد مورد نظر خود میدانست؛ گویی که کسروی مبلغ و مروّج آرایی بود که رضاشاه به صورت عملی درصدد اجرای آن بود.
پی نوشت:
1. احمد کسروی، بخوانند و داوری کنند، تهران، بینا، 1336، ص 71.
2. احمد کسروی، ما چه میخواهیم؟، تهران، رشیدیه، ۱۳۵۸، صص 77-146.
3. احمد کسروی، پرچم، سال یکم، شماره 1، 1 فروردین ۱۳۲۲.
4. امام خمینی، صحیفه نور، ج 15، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱، ص ۲۴۰.
5. احمد کسروی، دادگاه، بیجا، بینا، ۱۳۵۷، صص 51-52.
6. پرچم، سال اول، ش 220 (7 آبان 1321)، ص 1.
7. احسان طبری، جامعه ایران در دوران رضاشاه، بیجا، انتشارات انجمن دوستداران احسان طبری، بیتا، ص 91.
8. جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران، رواق، 1348، ص 327.
9. همان، ص 260.
10. علی ابوالحسنی (منذر)، «مشروطهنویس پهلویپرست»؛ کسروی نگارنده تاریخ در راستای اهداف رژیم پهلوی، زمانه، سال چهارم، ش 41-42 (بهمن و اسفند 1384)، ص 28.
11. نورالدین چاردهی، به نقل از علی ابوالحسنی (منذر)، همان، ص 38.
12. همانجا.