کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

«انقلاب اسلامی به مثابه پدیده‌ای غیر قابل اجتناب-2» در گفت‌وشنود با قاسم تبریزی

اصلاح یک حکومت وابسته، کاملا بی‌معناست!

2 تير 1400 ساعت 12:24

این دومین گفت‌وشنودی است که در نقد و عیارسنجی اندیشه «اصلاح تدریجی به مثابه بدیل انقلاب اسلامی»، به شما تقدیم می‌شود. قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در پاسخ به پرسش‌های ما، به اسناد برجای‌مانده از ساواک، ارجاع و پافشاری فراوان دارد و از همین رهگذر، اصلاح‌پذیری رژیم گذشته را رد می‌کند


پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
به اعتقاد شما، آیا رویداد انقلاب اسلامی، یک پدیده غیرقابل اجتناب بود و مثلا امکان نداشت تا برای از میان برداشتن معضلات و کاستی‌ها، از رویکرد اصلاح تدریجی استفاده کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. نخست باید به این نکته اشاره کنیم که حاکمیت پهلوی، هم استبدادی بود و هم استعماری. پهلوی در درون مستبد و در بیرون، وابسته به استعمار بود. پهلوی اول سَرِ کار آمد که به برنامه‌های دولت استعماری انگلیس عمل کند؛ لذا مثلا با آنکه کشف حجاب خلاف قانون اساسی مشروطه بود، حتی حجاب را هم ممنوع اعلام کرد! بعد وقتی هم در واکنش نسبت به چنین اقدامی، آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین قمی، از مراجع‌ تقلید وقت، از خراسان به تهران می‌آید که با شاه صحبت و او را از این اقدام منصرف کند، او را از همان شهر ری، به کربلا تبعید می‌کند! یا وقتی آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، رئیس حوزه علمیه قم، به شاه نامه می‌نویسد که این اقدام به مصلحت نبوده و خلاف اسلام و قرآن است، علاوه بر آنکه محمدعلی فروغی نامه تهدیدآمیزی به ایشان می‌نویسد، رضاشاه هم برای برخورد، همراه چند نظامی به منزل ایشان در قم می‌رود! رضاشاه در همان چهارچوب در، به آیت‌الله حائری می‌گوید: «تو کی هستی!» ایشان می‌گوید: «من شیخ عبدالکریم حائری هستم!». رضاشاه می‌گوید: «چه کاره‌ای!» ایشان می‌گوید: «در حوزه علمیه تدریس می‌کنم!». رضاشاه می‌گوید: «من چه کسی هستم؟» آیت‌الله حائری می‌گوید: «شما اعلیحضرت رضاشاه پهلوی هستید!». رضاشاه می‌گوید: «پس نه تو امام حسینی و نه من یزید! یک بار دیگر چنین صحبت‌هایی بکنی، جایی می‌فرستمت که عرب نی می‌اندازد!...». آیا این طرز برخورد و نحوه صحبت کردن، با یک مرجع تقلید است؟ اگر شاه عقل سیاسی داشته باشد، برای بقای حکومت خود هم که شده، باید با جامعه و مخصوصا متولیان دین، تعامل کند، اما رضاخان مأمور است که اسلام را در ایران، از بین ببرد و باستان‌گرایی و تجددگرایی را جایگزین آن کند. البته طرح برنامه‌هایی چون باستان‌گرایی و ایجاد برخی تشکل‌ها از قبیل: کانون بانوان، فرهنگستان و سازمان پرورش افکار و امثالهم، زاییده ذهن رضاخان نیست. اینها طرح‌هایی است که امثال: فروغی، تقی‌زاده و جریان فراماسونری نوشته‌اند؛ لذا اینکه ما می‌گوییم جز انقلاب، راه دیگری برای تغییر سیستم نبود، دلیلش این است. و الّا مگر فتحعلی‌شاه، محمدشاه، ناصرالدین‌شاه و احمدشاه، حاکمان خوبی بودند؟ مسلما نه! آنها هم حاکمان مستبدی بودند، ولی وابسته به استعمار، نه!
 
قاسم تبریزی
 
چه تفاوتی در رفتار چهره‌ای چون ناصرالدین‌شاه قاجار و پهلوی اول، نسبت به روحانیت و در نگاهی کلان‌تر، نهاد دین در جامعه ایرانی وجود دارد؟
حاکمیت قاجار، ریشه در فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی داشت و دست کم به طور نسبی، مسائل دینی را رعایت می‌کرد، اما حاکمیت پهلوی علاوه بر آنکه وابسته بود، نه ریشه داشت و نه به اعتقادات مذهبی مردم احترام می‌گذاشت! نه تنها خود پهلوی، بلکه دولتمردانش هم، اعتقادات مذهبی درستی نداشتند! لذا می‌بینیم که اغلب دولتمردان رضاشاه، از اعضای لژ بیداری ایرانیان هستند! افرادی چون: محمدعلی فروغی، سیدحسن تقی‌زاده، ابراهیم حکیمی، مجمود جم و دیگران. حتی برخی خاندان‌ها، مثل خانواده‌های علم، قوام‌الملک شیرازی، فرمانفرمایان، رشیدیان ــ که در داخل حکومت نفوذ دارند ــ مستقیما وابسته به غرب هستند!
فراموش نکنیم که انگلیسی‌ها، لژ بیداری را برای مدیریت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران تأسیس کردند، که اندیشه استعمار را در کشور نهادینه کنند؛ از همین روست که می‌بینیم تقی‌زاده در مجلس سنا می‌گوید: «کاش می‌شد ما صد سال می‌خوابیدیم و اختیارمان دست انگلستان بود تا آنها ما را آدم کنند!» یا ولی‌الله نصر، رئیس مدرسه علوم‌ سیاسی، به دانشجویانی که در آینده قرار است سیاستمداران کشور شوند، می‌گوید: «فرض کنید اینجا استخری با دیواره‌های ضخیم سیمانی است که در آن آب هست! انگلستان این استخر عظیم با دیواره سیمانی است و ما آن خزه‌هایی هستیم، که به دورِ دیواره‌های آن چسبیده‌اند!». محمدعلی فروغی نیز، روزی در همین مدرسه علوم سیاسی و هنگام تدریس، درحالی‌که کُتش را آویزان می‌کرد از دانشجویان پرسید: «این آستین من، چه کار می‌تواند انجام دهد؟» دانشجویان می‌گویند: «هیچ!» فروغی کت را مجددا می‌پوشد و مجددا می‌پرسد: «حالا چطور؟» دانشجویان می‌گویند: «بله؛ الان می‌تواند!» فروغی می‌گوید: «این دست‌ها، دست انگلیس است که می‌توانند کاری انجام دهند. اگر انگلیس نباشد، ما هم کاری نمی‌توانیم انجام دهیم!...». خُب با این نوع تفکر، که نمی‌شود کاری در کشور انجام داد. از سویی دیگر آمریکایی‌ها نیز با راه‌اندازی «کانون مترقی» در اواخر دهه 1330 و برگزیدن دویست تکنوکرات و تحصیل‌کرده غرب، حکومت را در دهه‌های 1340 و 1350 به دست گرفتند! البته تأسیس دیگر نهادهای فرهنگی و سیاسی آمریکا در ایران هم، جای خود را داشت! لذا این حکومت، راهی جزء از بین رفتن نداشت و راهی برای اصلاح نگذاشته بود.
 
قاسم تبریزی
 
به طور روشن‌تر و دقیق‌تر، چرا رژیم پهلوی قابل اصلاح نبود و آیا می‌توان رژیم‌هایی چون پهلوی را به پذیرش اصلاح وادار کرد؟
در اسناد ساواک آمده: سازمان سیا از طریق مؤسسۀ فرانکلین، از ایران اطلاعات جمع‌آوری می‌کرده است! علاوه بر این، در اسناد ساواک آمده: سرویس زیتون (موساد) از طریق بهائی‌ها، در کشور اطلاعات جمع‌آوری می‌کرده است. خود سیستم ساواک، با اسرائیل همکاری نزدیک دارد. اما بااین‌حال اسرائیل برای جمع‌آوری اطلاعات، مخفیانه نیروی دیگری را هم در کشور به‌کار گرفته است. از طرفی اسرائیلی‌ها، چند خانه امن در جنوب و غرب ایران داشتند که برای فعالیت در خاورمیانه و نظارت بر عراق، سوریه و لبنان بود. منزل و امکانات رفاهی را ساواک در اختیار اسرائیلی‌ها می‌گذاشت و مخارج را هم، ساواک تأمین می‌کرد، اما مأموران موساد، حتی حاضر نبودند گزارش‌های خودشان را در اختیار ساواک هم قرار بدهند! نصیری (سومین رئیس ساواک) در همین رابطه می‌نویسد: «ما که مخارج نیروهایتان را تأمین می‌کنیم، حداقل یک نسخه از گزارش‌ها را به ما هم بدهید!» ناگفته نماند که رئیس سرویس اطلاعاتی فرانسه هم، ماهی پنجاه‌هزار دلار از ساواک حقوق می‌گرفت! این سند در جلد دوم اسناد منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ شده است. سؤال این است: برای چه ماهی پنجاه‌هزار دلار، به این فرد داده می‌شد؟ خود این فرد می‌گوید: «من دو مأموریت برای ایران داشتم: 1.‌‌ مقالاتی علیه کمونیسم بنویسم؛ 2.‌ رفتار ایرانی‌ها را زیر نظر داشته باشم!». زمانی هم که روزنامه‌های فرانسه علیه شاه مطالبی می‌نویسند، نصیری در ملاقاتی که با او دارد، به این مسئله اشاره می‌کند. او مقالات را که می‌بیند، با لحنی پرسشگر می‌گوید: «این مطالب را فیگارو نوشته؟! فیگارو که روزنامه سرویس است! حال شما چند روشنفکرتان را بفرستید تا با اینها صحبت کنند، مواظب باشید ژاندارم‌هایتان را نفرستید!». سؤال این است: اگر حاکمیت می‌داند که سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه، چنین حرکت‌هایی در کشور دارند، چرا دستگیرشان نمی‌کند؟! لذا علاوه بر شاه و خانواده‌اش، بدنه سیستم هم فاسد و وابسته است! مثلا چه کسی می‌خواهد علی‌محمد خادمی، رئیس هواپیمایی ــ که بهائی و وابسته به آمریکایی‌هاست ــ را کنار بگذارد؟! این نکته‌ای مهم است که حضرت امام، وقتی در 15 فروردین 1343 در حبس بودند، به آن اشاره فرمودند. وقتی جواد صدر (پسر صدرالاشراف) به حضرت امام می‌گوید: «دولت ما با دولت قبلی تفاوت داشت، شما آزاد هستید و می‌توانید بروید»، حضرت امام می‌گویند: «مرا آزاد کنید، اما هر جا که خطا ببینم، در مقابلش می‌ایستم!». جواد صدر مجددا می‌گوید: «نه ما با آن دولت‌ها تفاوت داریم!» امام می‌گویند: «در دولت شما هم، چند نفر بهائی هستند!» صدر مسئله را انکار می‌کند، اما حضرت امام سوابق سرلشکر صنیعی را به او می‌دهد و می‌گویند: «برو سوابق این فرد را بررسی کن، اگر این مسئله را حل کردی، اسامی نفرات بعدی را هم می‌دهم!». بعد از آن، دیگر خبری از صدر نمی‌شود! در ارتش هم بیش از سیصد چهره بهائی، در مقامات لشکری وجود داشت. این ارتش که دیگر مستقل نیست. این حاکمیت که دیگر اصلاح‌پذیر نیست. متأسفانه امروزه برخی از روی ساده‌اندیشی و عدم درک و شناخت تاریخ معاصر، به نظریه اصلاح تدریجی روی آورده‌اند و نسبت به انجام انقلاب اسلامی، اظهار پشیمانی می‌کنند! البته عده‌ای هم مأموریت دارند که چنین نظراتی را بیان کنند؛ لذا مناسب است که این عده بار دیگر، بازنگری و مروری در ماهیت، رسالت، اهداف و رهبری انقلاب داشته باشند و در خلوت، خود را مورد محاسبه قرار دهد؛ چراکه محاسبه نفس، از معیارهای اعتقادی و اخلاقی اسلامی است.
 


کد مطلب: 19960

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/19960/اصلاح-یک-حکومت-وابسته-کاملا-بی-معناست

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir