پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ انگلستان در عصر مشروطه و پس از آن، همواره سیاست دوگانهای نسبت به ایران داشت. این دولت با سوابق استعماری و نفوذ طولانی در ایران بهعنوان یکی از دو قدرت بزرگ ذینفوذ در کشور شناخته میشود. انگلیس در دوره رضاخان و بعد از کودتای 3 اسفند 1299، سلطه بلامنازع بر ساختار تصمیمگیری ایران داشت، اما نباید پنداشت که چنین رفتاری طی تاریخ همواره به یک شکل بوده است. تا پیش از کودتای 3 اسفند، انگلستان بهناچار میبایست از طریق موازنه قوا حضور خود را در ایران ممکن سازد. با توجه به حضور روسها در شمال ایران، رفتار و رویکرد انگلستان بهشدت متأثر از حضور آنها بود. با انقلاب اکتبر و سرگرم شدن روسها به امور داخلی خود، انگلستان قدرت یکهتاز میدان شد و از چنین منظری بهگونهای بیمحابا و بیحدومرز به تأمین منافع خود از طریق ایران همت گماشت.
انگلستان در رقابت با روسها
با بررسی تاریخ مناسبات انگلستان و ایران در دو سده نوزدهم و بیستم میلادی، این حقیقت آشکار میشود که سیاست انگلستان از پیش از عهدنامههای گلستان و ترکمنچای میان روسیه و ایران، همواره بر مراقبت از مرزهای هند و جلوگیری از نفوذ هر دولت خارجی یا جریانی بود که میتوانست برای منافع استعماری آن در شبهقاره هند زیانآور باشد. این خود از علل مهم توجه انگلیس به ایران بود و موجب شد ایران جولانگاه رقابت میان قدرتها شود. از دید کارگزاران انگلیس، ایران یکی از شاهراههای بزرگ بینالمللی بود که اروپا را به هندوستان متصل میکرد و این مسئلهای بسیار مهم بود که بهتنهایی برای توجه دولت انگلیس به ایران و مداخله در امور آن کافی بود.1 ازآنجاکه سیاست انگلستان در رو در رویی مستقیم با روسیه نبود، اگر میتوانست با روسها به توافق برسد آن راه را انتخاب میکرد وگرنه با ایجاد منطقه حائل در اطراف هندوستان، از دستیابی رقبا بهویژه روسیه بر شبهقاره هند جلوگیری میکرد.2
عبدالحسین فرمانفرما یکی از رجل تأثیرگذار دوران قاجاریه
در حقیقت کشمکش با روسها موتور محرکه تصمیمات و اقدامات انگلستان در ایران بهشمار میآمد. بریتانیاییها همواره آرزومند ایرانی قوی و متحد بودند که بتواند در برابر رژیم کمونیستی جدید روسیه مقاومت کند. لندن میترسید افتادن کنترل ایران به دست روسیه، منافع بریتانیا را در جنوب ایران، خلیج فارس و هندِ بریتانیا تهدید کند. درواقع حمایت بریتانیا از کودتا ناشی از امید به همکاری با دولت جدیدی بود که راضی به پذیرش قرارداد 1919 ایران و انگلیس باشد.3 بدین منظور وزارت خارجه انگلیس با کابینه وثوقالدوله بهمنظور عقد قراردادی دوجانبه برای کمک فنی و همکاری اقتصادی به مذاکره پرداخت. قرارداد بدآوازه 1919 ثمره این مذاکرات بود. بعد از این قرارداد بود که وثوقالدوله به «جاسوس انگلیس» شهرت یافت.4 امضای قرارداد ۱۹۱۹ با دولت وثوقالدوله در شرایطی که حکومت تزاری روسیه سقوط کرده و رژیم جدید شوروی لغو تمام قراردادهای استعماری با ایران را اعلام کرده بود، مسئولیت انگلستان درباره مشروطه ایران را آشکارتر کرد. محتوای این قرارداد در ظاهر به پرداخت وام و استفاده از مستشاران انگلیسی برای سازماندهی ارتش و مدیریت دستگاه اداری ایران اختصاص داشت، اما هدف واقعی آن، تبدیل ایران به یک کشور تحتالحمایه بود. این قرارداد با مخالفت افکار عمومی و دولتهای خارجی روبهرو شد و دولت انگلیس در روی کار آوردن دولتی که بتواند این قرارداد را به تصویب رساند ناکام ماند.5 بهویژه عدم تصویب قرارداد از سوی مجلس، انگلستان را بیشتر متقاعد ساخت تا این مشروطه نیمبند را ریشهکن سازد. در چنین فضایی بهتدریج زمینههای روی کار آمدن رضاخان، بهعنوان مهره مورد نظر انگلستان که در آینده نزدیک دیکتاتوری خودکامهای را در ایران ترتیب داد، فراهم شد.
در حقیقت کشمکش با روسها موتور محرکه تصمیمات و اقدامات انگلستان در ایران بهشمار میآمد. بریتانیاییها همواره آرزومند ایرانی قوی و متحد بودند که بتواند در برابر رژیم کمونیستی جدید روسیه مقاومت کند
بنابراین مجموعه اقداماتی که انگلیسیها پس از مذاکرات با شورویها در ایران انجام دادند تا هم روح قرارداد ۱۹۱۹ را به اجرا گذارند و نیز مقدمات کودتا را فراهم کنند ترفندی پیش نبود. عقبنشینی تاکتیکی قوای انگلیس در اواخر بهار ۱۲۹۹ از انزلی و رشت به قزوین، پیشبینی قریبالوقوع هیئت نمایندگی انگلیس در تهران از حمله بلشویکها به مرکز، درخواست ترک تهران از سایر گروهها و هیئتهای اروپایی در اوایل زمستان و ترس قوای انگلیسی از بلشویکها که توسط فرماندهی قوای شمال تقویت میشد6 همه و همه اقدامات و ظاهرسازیهای عامهپسندانهای بود که انگلیسیها در ماههای قبل از کودتا انجام دادند تا با آماده کردن اذهان عموم و حتی خواص چنین وانمود کنند که کودتای انگلیسی رضاخان در آن شرایط، نجاتدهنده مردم و کشور ایران است. بیدلیل نبود که در مهرومومهای بعد، نویسندگان انگلوفیل داخلی و خارجی از رضاخان و رضاشاه بعدی با نام ناجی ملت و سرزمین ایران یاد میکنند.
انگلستان؛ یکهتازِ میدان سیاست در ایران
کودتای 3 اسفند ۱۲۹۹، که در تدارک آن، مقامهای عالیرتبه نظامی و کارمندان سفارتخانه بریتانیا در ایران نقش تعیینکنندهای داشتند،7 پایانی برای آغازی نو بود تا با سرکوب جنبشهای ملی و مذهبی کشور و بهویژه زیر سؤال بردن قدرت مجلس و رژیم مشروطه، استبداد را در شکل نوینی سازماندهی کند تا با استقرار حکومتی نسبتا پرقدرت در سرکوب تمایلات آزادیخواهانه داخلی، محیطی امن و آرام جهت تأمین منافع انگلستان در ایران پدید آید؛ بنابراین با آمدن رضاخان سیاست سنتی انگلستان در شکل جدید خود «نو استعمار» ادامه یافت که دولتمردان انگلیسی را بر این قرار آمد تا رضاخان پایهگذار سلسله جدید در ایران و به شکل مهرهای کاملا وابسته به سیاست این کشور و بهدور از تمایلات دگرخواهانه، حافظ منافع انحصاری این کشور در ایران باشد.
رضاخان، فرمانده اتریاد تهران، در حال بازدید از نحوه آموزش مسلسل افراد تحت فرمان خود (سال 1299)
در سالهای ۱۳۰۰-۱۳۰۴ ایران برای دفاع از استقلال خود در برابر بریتانیا با دو مشکل عمده روبهرو بود: یکی تعیین قاطعانه سرنوشت قرارداد ۱۹۱۹ و دیگری برقراری اقتدار دولت مرکزی بر خوزستان؛ جایی که بریتانیا عملا آن را مستقل کرده بود. یکی از اتهامات بهحق برضد انگلستان مناسبات نزدیک این دولت با عشایر جنوب و استفاده از آنها بهعنوان حربه سیاست تحت فشار قرار دادن حکومت ایران بود؛ چراکه بریتانیا تنها دو راه در ایران داشت: یا در آتشی که خود برپا کرده بود بسوزد، یا بر مناطق مرکزی و جنوبی، یعنی جاهایی که هنوز از این آتش در امان مانده بودند متمرکز شود.8 نتیجه ناگزیر گزینه اول قرار گرفتن منافع بریتانیا در آن آتش بود؛ بنابراین بریتانیا راه دوم را برگزید. در اوایل دیماه لورین میهمانی ناهاری ترتیب داد و از اسمعیل قشقایی (صولتالدوله)، رئیس قبیله قشقایی، شیخ خزعل، و ابراهیم قوام (قوامالملک)، رئیس اسمی پنج عشیره عرب فارس، در سفارتخانه دعوت کرد. تاریخچه روابط صولتالدوله با انگلستان چندان مساعد نبود.9
این واقعیت که دولت بریتانیا پشتیبان حکومت مرکزی رضاشاه بود، میتوانست به چهره شاه لطمهای جدی وارد کند، با وجود این، پس از کودتا، نفوذ بریتانیا به شکل بیسابقهای افزایش یافت. در حقیقت، از بین دو کشور روسیه و انگلستان، تنها بریتانیا بود که هنگام به تخت نشستن رضاشاه نیز همچنان از امتیازهای کاپیتولاسیونی برخوردار بود.
هدف انگلستان فقط حفظ منافعش بود، اما پس از به قدرت رسیدن رضاخان، لازم بود که این منافع در پوششی نامحسوس تأمین شود، و این تفاوتی بود که در عملکرد انگلستان پیش آمده بود؛ با وجود این، پهلوی اول هیچگاه نتوانست خود را مستقل نشان دهد و این مسئلهای بود که همواره باعث بدبینی جامعه نسبت به عملکرد سیاسی وی در تمام طول سلطنتش شده بود.
پایان سخن
موقعیت جغرافیایی ایران و ضعف در سیاستورزیِ ایران دوران قاجار، سبب حضور تمامقد انگلستان در صحنه سیاست ایران شده بود. افزون بر این، همسایگی روسها در شمال ایران، از یکسو تهدیدی برای منافع انگلستان در هند بود و از سوی دیگر رقیب خطرناک او در ایران بهشمار میآمد؛ بنابراین بدون همترازی سیاستهای استعماری و زدوبندهای سیاسی پشت پرده امکان حضور هر دوی آنها در ایران وجود نداشت. با حذف روسها به دلیل مشکلات داخلی، انگلستان فرصت را مناسب یافت تا با دراختیارگرفتنِ تمام عرصههای سیاست در ایران، به تأمین درازمدت منافع خود جامه عمل بپوشاند. کودتای 3 اسفند، تلاشی در این جهت بود و به تغییر رفتار و رویکرد انگلستان منجر شد. اگر تا پیش از آن، کشمکش قدرت با روسها آنها را به زدوبند پشت پرده با یکدیگر وامیداشت، با ایجاد دولت پهلوی بهعنوان یک دولتِ حامیِ انگلستان، نیاز بود تا با کتمان این مسئله، بیشتر و بهتر منافع این کشور در لوای ایدههایی همچون ناسیونالیسم و نوسازی تجددخواهانه تأمین شود.
پی نوشت:
1. پرسیمولزورث سایکس، سفرنامه ژنرال سرپرسی سایکس، ترجمه حسین سعادتنوری، تهران، نشر دنیای کتاب، 1395، ص 438.
2. علی اصغرشمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، مدبر، 1374، ص 146.
3. کاوه بیات، ایران در جنگ، از چالدران تا جنگ تحمیلی، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1397، ص 429.
4. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1382، ص 429.
5. علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، نشر پروین، 1372، صص 50-56.
6. فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه منصوره جعفریفشارکی، منصوره اتحادیه، تهران، نشر تاریخ ایران، 1364، صص 252-253.
7. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1383، ص 302.
8. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1395، ص 122.
9. سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان برافتادن قاجاریه و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد، تهران، انتشارات نیلوفر، 1380، ص 405.