پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ سرهنگ محمود پولادین، از رجال نظامی و سیاسی دوره رضاشاه، در سال 1264 در نخجوان به دنیا آمد. البته برخی درباره محل و سال تولد او تردید دارند و معتقدند که جزئیات تولد این رجل نظامی چندان مشخص نیست. بااینحال نکته مشخص این است که محمود پولادین در خانوادهای نظامی به دنیا آمد و تربیت شد. پدر او از افسران قزاق بود که با آغاز انقلاب مشروطه به صف آزادیخواهان پیوست و ازهمینرو از قزاقخانه اخراج شد. محمود هم با تأسی به این شرایط، خیلی زود وارد امور نظامی شد و به ژاندارمری پیوست. او مدتی در ژاندارمری به تحصیل و خدمت پرداخت و با آغاز دوران استبداد صغیر، از مشروطهطلبان حمایت کرد. وی حتی در یکی از رویاروییهای سلطنتطلبان و مشروطهخواهان زخمی هم شد.
فعالیتهای پولادین در دوران مشروطه و جنگ جهانی اول
بعد از شروع حنگ جهانی اول و بروز بحران سیاسی در کشور، دولت موقت ملی به ریاست نظامالسلطنه مافی تشکیل شد. همزمان با این تحولات، در «اصفهان فوج ژاندارمری به فرماندهی پاورچیلندر سوئدی با مهاجرین همراه شد. افسران ایرانی فوج اصفهان عبارت بودند از: سلطان عبدالعلی اعتمادمقدم، سلطان مهدیقلیخان تاجبخش، سلطان حسنخان ملکزاده، ماژور صادقخان کوپال، سلطان سیار، نایب تقی آلپ و سلطان محمودخان پولادین».1 این فوج بعد از شکلگیری به کرمانشاه رفت و در آنجا پولادین حاکم کرمانشاه شد.
گفته شده است که پولادین در کرمانشاه با نظامالسلطنه مافی دچار اختلافاتی شد و همین موضوع تبعید او به موصل را به دنبال داشت. درباره علت اختلاف او با مافی منابع چندانی در دست نیست، اما آنچه مشهود است و میتواند جز عوامل تأثیرگذار در این اختلاف باشد، اقدامات خودسرانه پولادین در کرمانشاه است. گفته شده است پولادین در کرمانشاه «پنج نفر ایرانی بیگناه را بدون محاکمه و اجازه از مقامات مربوط برای خوشآمد ترکها در قریه قزلچه اعدام کرده بود».2 بااینحال پولادین به محض پایان جنگ جهانی به ایران بازگشت و دوباره در ژاندارمری به خدمت مشغول شد. او با فعالیتهای خود موفق به اخذ درجه ماژوری هم شد و در برخی عملیاتهای نظامی علیه شورشیان نیز شرکت کرد.
پولادین در کودتای 1299
پولادین در اتفاقات کودتای 1299، مشارکت مستقیم نداشت، اما بعد از کودتا به جرگه کودتاچیان پیوست و توانست ضمن خدمات نظامی، درجات نظامی خود را نیز ارتقا بخشد. وی «در دوره کوتاه ریاستوزرایی سیدضیاءالدین طباطبائی (اسفند 1299 تا خرداد 1300) آجودان مخصوص او بود. پولادین در فروردین 1300، با درجه ماژوری، حاکم نظامی کرمانشاه شد و برای سرکوب صارمالدوله، والی کرمانشاه، به آنجا رفت و او را دستگیر کرد و به تهران فرستاد. در پاییز همان سال، دولت برای سرکوب نهایی شورش اسماعیل آقاسیمیتقو (سیمیتکو/ سیمکو)، نیروهای نظامی خود را به آذربایجان فرستاد. پولادین نیز که فرمانده گروهان مسلسل بود، به اردویی که به تبریز میرفت پیوست و در شرفخانه مستقر شد. در همین هنگام، ماژور ابوالقاسم لاهوتی، افسر ژاندارم و رهبر کودتای تبریز در بهمن 1300، با میانجیگری
مخبرالسلطنه، والی آذربایجان، به معاونت پولادین منصوب و به جبهه خوی اعزام شد».3
اما در نهایت لاهوتی مجبور به فرار شد و پولادین به پاس خدمات خود در مقابله با او، به درجه سرهنگ دومی نائل شد. پولادین گذشته از این عملیات، در چندین جنگ دیگر نیز شرکت کرد که از جمله آنها میتوان به عملیات نظامی علیه مردم لرستان اشاره کرد. او در جنگهای زیادی با
امیراحمدی، از فرماندهان عالیرتبه رضاشاه، همراه بود. پولادین طی تمام فعالیتهای خود تا سال 1305، توانست عناوین سرهنگی تمام، آجودان مخصوص رضاشاه و حاکم نظامی بروجرد و خرمآباد را از آن خود کند، اما این عناوین نتوانست فرجام خوشی برای وی رقم زند؛ زیرا او در سال 1306 مورد خشم و غضب رضاشاه قرار گرفت و اعدام شد.
چرا پولادین مغضوب رضاشاه شد؟
درباره علت دستگیری پولادین روایتهای متعددی وجود دارد. اولین روایت مربوط به سلطنتطلبان و نقلقولهای رضاشاه است که در اسناد مختلف ثبت شده است. براساس این روایت، پولادین همراه چند نظامی دیگر قصد توطئه و کودتا علیه رضاشاه را داشت. بر این اساس وقتی سرهنگ پولادین اعدام شد، روزنامه «اطلاعات» خبر محاکمه و اعدام وی را در شماره مورخ ۲۵ بهمن 1306خود به شرح زیر منتشر کرد: «این اعدام در قبال کشف توطئهای بود که سرهنگ پولادین با رفقای خود که عبارت بودند از: نصراللهخان (سرهنگ سابق) یاور احمدخان، یاور روحاللهخان و هایم، نماینده دوره پنجم کلیمیان، داشتند. هدف این توطئه سوءقصد بر علیه شخص اعلیحضرت رضاشاه و برهم زدن اوضاع بود...».4
محمود پولادین
شماره آرشیو: 366-۱ع
همچنین درباره این اتهام در منابع دیگر آمده است: این ماجرا از اواخر شهریور ۱۳۰۵ آغاز شد؛ یعنی هنگامی که به شاه تازهتاجگذاریکرده اطلاع دادند که اعلامیههای بیامضای بسیار تهدیدکنندهای در سطح تهران پخش شده است. شاه از شنیدن این خبر بسیار عصبانی شد و توفان خشم خود را بر سر رئیس نظمیه (شهربانی) خالی کرد. ارتش تازه شورشهای سختی را از سر گذرانده بود و شاه اعتقاد داشت که این اعلامیهها کار یک سازمان انقلابی متشکل از افسران ناراضی ارتش است و به درگاهی دستور داد که باید هر طور شده رهبران این سازمان را شناسایی و دستگیر کند.5
والاس موری، کاردار آمریکا در ایران در آن دوره، نیز بر این دیدگاه صحه گذاشته است. وی گفتوگوی خود را با سرگرد روحالله[خان]، آجودان مخصوص رضاخان، و «یک بهائی صریحاللهجه»، چنین توصیف میکند: «وی معتقد بود در آیندهای نزدیک کودتایی به راه میافتد و پس از آن، حکومت ترور بر کشور حاکم میگردد و در این دوره سردارسپه به همراه ... اشراف همگی از صفحه روزگار محو خواهند شد؛ درحالیکه یک ذهن غربی چنین برنامههایی را بیپایه و اساس قلمداد میکند، اما به همین آسانی بود که سیدضیاءالدین دست به کودتا زد و با موفقیت آن را به انجام رسانید... گفتوگوی بالا از جهاتی بسیار قابل توجه است؛ چراکه سرگرد روحالله خان در ماجرای توطئه پولادین در سپتامبر 1926 دست داشت».6
اما دیدگاه دوم خلاف این واقعیت را بیان میکند. مطابق این دیدگاه، رضاشاه با توهم توطئه علیه خود دست به این اقدام زد. حامیان این دیدگاه، ارتکاب قتلهای سیاسی را ناشی از بیاعتمادی و ترس شخص اول مملکت دانستهاند و معتقدند: «در درون ارتش و حتی سطح عالی فرماندهان آن، رقابت و توجه به مصالح شخصی بر مصالح ملی رجحان چشمگیر داشت. پایگاه وابستگی رضاشاه، نخوت و غرور او و تمایل شدیدش به برکشیدن عناصر بیریشه و چاپلوس باعث شد تا غالب رجال سیاسی اواخر عهد قاجار از همکاری فعال با وی سر باز زنند و عمدتا یا به انزوا روی آورند یا به مشاغل غیرسیاسی بپردازند. شخصیت مملو از سوءظن شخص شاه، که از وابستگیاش به خارج نشئت میگرفت و برای او این نگرانی را ایجاد میکرد که بیگانگان ممکن است روزی یکی از همین رجال جدیدالولاده را به جای او بر سر بر قدرت بنشانند، باعث میشد تا رضاشاه هرگز نتواند به اطرافیان خود اعتماد و اطمینانی مستمر داشته باشد».7
علاوه بر این دیدگاه، که تا حدودی هم درست به نظر میرسد، دیدگاه سومی هم وجود دارد که معتقد است دسیسهچینی برخی از رقبا و دشمنان سرهنگ پولادین باعث شد رضاشاه نسبت به او سؤظن پیدا کند. برخی این دشمن را سرهنگ درگاهی دانستهاند و برخی هم معتقدند که امیراحمدی عامل این دسیسه بود. در کتاب خاطرات امیراحمدی درباره این موضوع آمده است: «در میان تلگرافهای واصله قبل از همه و با عجله تلگراف جهانبانی را پیدا و کشف کردم. چنین جواب داده بود: "فرمانده محبوب من! خیلی بدبختم که خبر ناگواری را به عرض میرسانم. این آخرین تلگرافی است که از بنده دریافت میدارید؛ زیرا به وسیله نزدیکان
تیمورتاش، دبیر اعظم،
نصرتالدوله کشف کردم که سرتیپ شیبانی مأمور است به رسیدن رضائیه شما را دستگیر و بدون محاکمه اعدام کنند؛ چون محرک اصلی سرهنگ پولادین را تشخیص دادهاند و پیداست که من هم جز انتحار چارهای ندارم...».8
اما هر چه که هست باور عمومی بر این عقیده قرار داشت که سرهنگ پولادین بیگناه است و جرم کودتا علیه رضاشاه، توهم توطئهای بیش نیست. بسیاری معتقد بودند که رضاشاه سخت از موضوع خدشهدار شدن خود بیمناک بود و ازاینرو دست به این اقدام زد. البته در ابتدا حکم زندان برای او در نظر گرفته شده بود، اما رضاشاه به این حکم هم راضی نشد و حکم به اعدام پولادین داد تا از این طریق شاید آرام بگیرد. سرهنگ محمود پولادین در 24 بهمن 1306 به دار آویخته شد.
پی نوشت:
1. باقر عاقلی، شرح رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 1، تهران، نشر گفتارها و علمی، ۱۳۸۰، ص 384.
2. همانجا.
3. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، ج 1، ص 2879.
4. محمود طلوعی، پدر و پسر، تهران، نشر علم، 1380، ص 257.
5. استفانی کرونین، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، انتشارات جامی، 1382، ص 85.
6. محمدقلی مجد، از قاجار به پهلوی 1309-1298 بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه سیدرضا مرزانی، مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، ص 318.
7. احمد امیراحمدی، خاطرات نخستین سپهبد ایران، غلامحسین زرگرینژاد، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373، ص 17.
8. همان، ص 19.