«جلوههایی از تاریخ انقلاب اسلامی، در شهر شهیدان» در گفتوشنود با زندهیاد آیتالله سیدکمالالدین فقیه ایمانی
در روزهایی که بر ما گذشت، عالم مجاهد و خدوم، زندهیاد آیتالله سیدکمالالدین فقیه ایمانی، روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت شد. هم از این روی و در تکریم بیش از نیمقرن تکاپوی دینی و اجتماعی آن بزرگ، گفتوشنودی از ایشان را ــ که طی آن به بیان خاطراتی از فرآیند انقلاب اسلامی در شهر اصفهان پرداختهاند ــ به شما تقدیم میکنیم. روحش شاد
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
در نقطه آغاز این گفتوگو بفرمایید که از چه مقطعی و چگونه با حضرت امام خمینی آشنا شدید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. بنده در اوایل دهه 1330، برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفتم. در آن دوره، حضرت امام جزء اساتید و مدرسین برجسته حوزه بودند. ایشان صبحها فقه و بعدازظهرها اصول درس میدادند و محل تدریسشان، مسجد سلماسی بود. من در هر دو درس، شرکت میکردم و از آن، استفادههای فراوان بردم.
ویژگیهای تدریس امام خمینی، نسبت به سایر مدرسین وقت حوزه چه بود؟
حضرت امام در مقام تدریس، دشوارترین مفاهیم را با سادهترین زبان بیان میکردند و قدرت تفهیم ایشان، بسیار بالا بود. ایشان اشکالات طلاب را با روی باز میپذیرفتند و میفرمودند: «در محفل علمی اگر کسی اشکال نگیرد، آنجا با مجلس وعظ و خطابه فرقی ندارد!»؛ به همین دلیل اگر طلبهای اشکال میکرد، بسیار استقبال میکردند. این در برخی دروس دیگر، حتی در نجف هم، چندان معمول نبود.
خصال اخلاقی و سیره ایشان را هم، قدری توصیف کنید.
حضرت امام، بسیار متواضع و در عین حال باهیبت بودند و البته به طلاب، احترام زیادی میگذاشتند. ایشان بههیچوجه، از اینکه زمانی که به منزل برمیگشتند، عدهای از طلاب همراهیشان کنند و پشت سرشان راه بیفتند، خوششان نمیآمد، مگر اینکه کسی سؤالی داشت، که با حوصله میایستادند و جواب میدادند و بلافاصله هم میگفتند: بفرمایید! هر چه میگفتیم: میخواهیم در خدمت شما باشیم، میفرمودند: «شما خودتان آقا هستید!». معتقد بودند طلبهها، نباید در کوی و برزن دنبال کس دیگری، هر قدر هم که بزرگ و محترم باشد، راه بیفتند و باید شأن خود را حفظ کنند. اینها برای ما درس بود.
در دوره تبعید حضرت امام به نجف، رابطه خود با ایشان را چگونه حفظ کردید؟
من موقعی که برای زیارت عتبات میرفتم، یکی از اهدافم دیدار با حضرت امام بود. من میدانستم که یکی از برنامههای همیشگی ایشان، این است که یک ساعت بعد از نماز مغرب، به حرم امیرالمؤمنین(ع) مشرف میشوند. یک بار که نزدیکِ غروب به نجف رسیدم، به حرم رفتم و منتظر حضرت امام ماندم و ایشان را در آنجا زیارت کردم، سپس تا منزل همراهیشان کردم و گزارشی درباره اوضاع ایران و بهخصوص اصفهان، خدمتشان عرض کردم.
جنابعالی وکیل حضرت امام هم بودید؛ اینطور نیست؟
بله؛ بنده در سال 1340 ــ که پدرم از دنیا رفتند ــ برای برگزاری مراسم عزاداری ایشان، به اصفهان برگشتم. مردم اصفهان اصرار داشتند که من در اصفهان بمانم و اداره مسجد ایشان را به عهده بگیرم؛ بنابراین در اصفهان ماندم، اما ارتباطم را همچنان با حضرت امام حفظ کردم. پس از رحلت مرحوم آیتالله بروجردی، که مرجعیت حضرت امام مطرح شد، وکیل ایشان بودم و البته این وکالت را در دوران بعد از تبعید امام هم داشتم، ولی چون اختناق شدیدی حکمفرما بود، بیشتر به وکالت مرحوم آیتالله خوئی تظاهر میکردم! البته برای ایشان هم، مبالغ زیادی از وجوه شرعیه را به نجف میفرستادم، اما در واقع بیشتر برای ترویج و تبلیغ حضرت امام، فعالیت میکردم.
چهرههای شاخص نهضت امام خمینی در اصفهان، بهویژه در بدو و آغاز آن، چه کسانی بودند؟
در رأس تمام مبارزان دینی و انقلابی در اصفهان، باید به مرحوم آیتالله حاج آقا حسین خادمی اشاره کنم. ایشان در همان ابتدای نهضت، همراه عدهای از متدینین و فضلای اصفهان در فروردین سال 1343، خدمت حضرت امام رسیدند و با ایشان بیعت کردند، که عکسهایش هم موجود است. مرحوم آقای خادمی همدوره و حتی مسنتر از امام بودند، اما احترام به امام و حمایت از نهضت را وظیفه شرعی خود میدانستند و از هیچ تلاشی برای شناساندن فکر و شخصیت امام به مردم، فروگذار نکردند. ایشان در اصفهان، جایگاه بسیار بالایی داشتند و ساواک هرگز جرئت نکرد که ایشان را دستگیر کند؛ چون میدانست که پیامدهای چنین اقدامی را نمیتواند کنترل کند! در روزهای اوجگیری انقلاب اسلامی، منزل ایشان محل تحصنها و تجمعها و در واقع پایگاه انقلاب بود.
از دیگر چهرههای مبارز اصفهان، مرحوم آقای سیدعلیاکبر پرورش بود که واقعا قوه ناطقه خوبی داشت و به جاهای مختلف ایران، برای سخنرانی دعوتش میکردند. ایشان با اینکه جوان بود، توانسته بود بسیاری را به انقلاب جذب کند. آقایان ادیب، زهتاب و عدهای دیگر هم در اصفهان، برای انقلاب خیلی زحمت کشیدند.
چاپ مقالهای موهن در روزنامه اطلاعات نسبت به حضرت امام، سرآغاز ایجاد موج جدید و مهارناشدنی انقلاب اسلامی شد. این رویداد در شهر اصفهان، چه بازتابی داشت؟
من موقعی که آن مقاله را دیدم، فوقالعاده ناراحت شدم و آقایان علمای اصفهان را به منزلم دعوت کردم تا هم خبر را به آنها بدهم، هم درباره واکنشی که باید نشان بدهیم، تصمیمگیری کنیم. ما نامه اعتراضآمیزی به شاه نوشتیم و تذکر دادیم که در یک مملکت شیعه، کسی حق ندارد به یک مرجع تقلید توهین کند و حکومت باید نسبت به این تخلف آشکار، واکنش نشان بدهد!... بعد هم همگی این نامه را امضا کردیم که البته همین امضا برای افراد، دردسر بزرگی را درست کرد! یادم هست که ماه رمضان بود و یک ساعت مانده به سحر، مأموران ساواک درِ منزل ما را شکستند و مرا با همان پیراهن و لباس خانه، به شهربانی، ساواک و سپس به زندان بردند و در زندان هم، بسیار اذیتم کردند!
پس از این مورد هم، دستگیری داشتید؟
بله؛ انقلاب داشت فراگیر میشد و ساواکیها هم، چون سابقه مرا میدانستند، مراقب بودند که ببینند چه حرفهایی میزنم! یک ماه به پیروزی انقلاب مانده، مرا به اتهام توهین به شاه دستگیر کردند و سپس پرونده را به دادرسی ارتش فرستادند. در بین راه جیپ ارتشی حامل من، با پیرمردی تصادف کرد و نتوانستیم بهموقع به دادگاه برسیم و دادگاه، به تأخیر افتاد! بعد از دو هفته، انقلاب پیروز شد و ما از زندان آزاد شدیم! فوت آن پیرمرد بینوایِ تصادفی، باعث آزادی ما شد!
ظاهرا حضرت امام پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به جنابعالی وظیفهای را واگذار کردند. ماجرا از چه قرار بود؟
من در آن دوره، در فواصلی به دیدار حضرت امام میرفتم. دو سه سال از پیروزی انقلاب گذشته بود که ایشان در یکی از دیدارها، به من فرمودند: «ما ترجمه قرآن به انگلیسی و روسی داریم، اما تفسیر قرآن نداریم. ترجمه قرآن بهخصوص برای کسانی که با عربی و با خود قرآن آشنایی چندانی ندارند، نمیتواند خیلی مفید باشد. بزرگان ما هم تاکنون، فرصت چنین کاری را پیدا نکردهاند. از شما میخواهم که همه کارهایتان را تعطیل کنید و به این کار بپردازید. هر کمکی هم که لازم بود، من انجام میدهم!». عرض کردم: حضرتعالی فقط دعا بفرمایید، چون کار بسیار سنگینی است! بههرحال به اصفهان برگشتم و عدهای از اهل فن را جمع کردم و بالاخره با تلاش شبانهروزی، کار این تفسیر را ــ که برآورد ما این بود که حدودا بیست جلد خواهد شد ــ شروع کردیم. تا حضرت امام زنده بودند، دو جلد آماده شد، که خدمتشان تقدیم کردیم و پس از رحلت ایشان هم، با تشویق رهبر معظم انقلاب کار را ادامه دادیم. این تفسیر در سراسر دنیا، مورد استقبال بسیار واقع و به ده زبان زنده، از جمله چینی هم ترجمه شد!
چاپ این تفسیر، چه بازتابهایی داشت؟
به دو مورد اشاره میکنم. خاطرم هست پس از چاپ و توزیع این تفسیر در دنیا، روزی از دختر بیل کلینتون، نامهای به دست ما رسید! این نامه، الان در مؤسسه موجود است. ایشان خواسته بود که برایش، یک دوره تفسیر قرآن و کتب و منابع قرآنی و اسلامی را بفرستیم. ما هم این کار را کردیم. بعد از مدتی از دفتر بیل کلینتون، برای ما نامهای آمد که طی آن، او از ما تشکر کرده بود که برای دخترش کتاب فرستادهایم. این خانم مطالعاتش را درباره اسلام، ادامه داد و علاقهمند هم شد.
یک روز هم از یکی از زندانهای آمریکا، برایمان نامهای آمد که: یک دوره تفسیر قرآن برایمان بفرستید. ما هم این کار را کردیم. بعد از مدتی نامه دیگری آمد که استقبال از این کتابها خیلی زیاد است و زندانیها مجبورند نوبت بگیرند! همراه نامه، یک چک چهارصدهزار دلاری هم فرستاده و از ما خواسته بودند بیست دوره تفسیر برایشان بفرستیم! ما کتابها را همراه با همان چک، فرستادیم و خواستیم: این پول صرف خانوادههای زندانیها بشود.
سابقه آشنایی شما با رهبر معظم انقلاب اسلامی، به چه مقطعی باز میگردد؟
آشنایی من با ایشان، بیش از نیمقرن است! در مقطعی که در حوزه قم درس میخواندم، در دو درس مرحوم آیتالله بروجردی و حضرت امام همدرس بودیم و از همان موقع، به ایشان علاقه داشتم. همانطور که عرض کردم، در سال 1340 ناچار شدم به اصفهان برگردم و ایشان هم در سال 1343، به مشهد برگشتند. تا مدتی مسجد امام حسن مجتبی(ع) را اداره می کردند. وقتی مسجد کرامت در مشهد تأسیس شد و ایشان امام جماعت آنجا شدند، من هر بار که به مشهد مشرف میشدم، حتما خدمت ایشان میرفتم و در جلسات مسجد کرامت ــ که بسیار مورد علاقه تیپ تحصیلکرده و دانشجو بود ــ شرکت میکردم. یکی دوبار هم که به مشهد رفتم، ایشان در زندان یا تبعید بودند و من برای دلداری والد ارجمندشان، خدمت ایشان میرفتم. بعد از انقلاب هم، ارتباط و علاقه متقابل ما ادامه پیدا کرد. ایشان به فعالیتهای کتابخانه و مؤسسه امیرالمؤمنین(ع) بسیار علاقهمند هستند و همواره میفرمایند: «هر چه در زمینه تبلیغ و انتشار معارف اسلامی تلاش کنید، باز هم کارهای برزمینمانده فراواناند!». به اعتقاد بنده، رهبری ایشان انقلاب و نظام را بیمه کرده است. قضایایی از قبیل فتنه سال 1388، اوضاع منطقه و بحرانهای متعدد داخلی و خارجی، درایت و مدیریت بینظیر ایشان را اثبات کرده و در توانمندی و آیندهنگری ایشان، تردیدی باقی نگذاشته است.